نوزده فرشته عذاب در آیه ۳۰ سوره مدثر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=A.rezapour }}
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
در جلد ۲۵ تفسیر نمونه، ذیل آیهٔ ۳۰ از سورهٔ مدّثّرآمده است، بعضی گفته‌اند: ریشه‌های اخلاق رذیله، به نوزده خلق ظاهر و باطن بر می‌گردد. اولا مراد از این بعضی چه کسی است؟ ثانیا نوزده خلق ظاهر و باطن کدامند.
مقصود از نوزده فرشته عذاب در آیهٔ ۳۰ از سورهٔ مدّثّر چیست؟{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}فرشتگان عذاب در سَقَر (دوزخ) براساس آیه ۳۰ [[سوره مُدَّثِّر]] نوزده نفر دانسته شده‌اند. برخی مفسران معتقدند انسان نوزده قوه نفسانی داردکه منشاء رنج و آفت‌ها است، و عدد نوزده در این آیه، اشاره به این قوای شهوانی دارد. برخی هم نوزده نفر را نوزده گروه یا صنف دانسته‌اند.
{{پاسخ}}


== متن آیه ==
== متن آیه ==
خط ۱۴: خط ۱۲:


== نوزده فرشته عذاب ==
== نوزده فرشته عذاب ==
فخر رازی در این رابطه می‌نویسد: حکماء بر این اعتقادند که سبب فساد نفس انسانی در قوّه نظری و عملیش، قوای حیوانی و طبیعی است.
[[فخر رازی]] مفسر بزرگ اهل سنت می‌گوید حکماء بر این اعتقادند که سبب فساد نفس انسانی در قوّه نظری و عملیش، قوای حیوانی و طبیعی است. امّا قوای حیوانی، پنج تایش ظاهر و پنج تایش باطن است، به علاوه شهوت و غضب که در مجموع ۱۲ تا است. و امّا قوای طبیعی عبارتند از: ۱. جاذبه ۲. ماسکه ۳. هاضمه ۴. دافعه ۵. غاذیه ۶. نامیه ۷. مولده. بنابراین، مجموع آن‌ها ۱۹ می‌شود. پس اگر چنانچه منشأ آفات نفسانی، این قوای ۱۹ گانه باشد، لاجرم عدد [[فرشتگان]] عذاب، نیز ۱۹ خواهد بود.<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، چاپ سوم، ج۲۹، ص۳۰۲.</ref>


امّا قوای حیوانی، پنج تایش ظاهر و پنج تایش باطن است، به علاوه شهوت و غضب که در مجموع ۱۲ تا است.
برخی هم گفته‌اند مقصود نوزده نفر نیست بلکه نوزده گروه هستند. و جمعى هم احتمال داده‌اند اين به خاطر آن است كه در عدد نوزده بزرگترين عدد آحاد (عدد نه) و كوچكترين عدد عشرات (عدد ده) جمع است.<ref>تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۲۳۴</ref> برخی هم گفته‌اند نوزده صنف از فرشتگان هستند.<ref>ترجمه تفسیر جوامع الجامع، ج۶، ص۴۸۲</ref>


و امّا قوای طبیعی عبارتند از: ۱. جاذبه ۲. ماسکه ۳. هاضمه ۴. دافعه ۵. غاذیه ۶. نامیه ۷. مولده.
بنابراین، مجموع آن‌ها ۱۹ می‌شود. پس اگر چنانچه منشأ آفات نفسانی، این قوای ۱۹ گانه باشد، لاجرم عدد فرشتگان عذاب، نیز ۱۹ خواهد بود.<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، چاپ سوم، ج۲۹، ص۳۰۲.</ref>
توضیح بیشتر: یکی از قوای ظاهری که بین انسان و حیوان مشترک است، قوّه باصره (بینایی) می‌باشد. در صورتی که انسان نتواند از آن به نحو صحیح و درست استفاده کند، چه بسا موجب می‌شود که انسان به گناه آلوده شود. مثل این که انسان بخواهد از آن برای نگاه به نامحرم استفاده کند.
یکی دیگر از قوای ظاهری که بین انسان و حیوان مشترک می‌باشد، قوه سامعه (شنوایی) است. اگر انسان بخواهد از این ابزار خدادادی در راه گناه و نافرمانی پروردگار استفاده کند، موجبات سقوط انسان را فراهم می‌کند، مثل این که بخواهد از آن برای گوش دادن به غیبت، بهتان، دروغ و آهنگ‌های غیرمجاز استفاده کند.
سومین قوّه ظاهری مشترک بین انسان و حیوان، حس لامسه (بساوایی) است. اگر انسان بخواهد از این نعمت خدادادی، سوء استفاده کند، باعث سیر قهقرایی انسان خواهد شد و آدمی را به ورطه هلاکت خواهد انداخت، مثل این که انسان بخواهد، با استفاده از این ابزار، زنان نامحرم را لمس نماید.
چهارمین قوه ظاهری مشترک بین انسان و حیوان، قوه ذائقه (چشایی) می‌باشد.
در صورتی که انسان بخواهد از این نعمت پروردگار به نحو غیر صحیح استفاده کند، علاوه بر آن که کفران نعمت کرده است، موجبات سقوط خود را نیز فراهم نموده است، مثل این که با استفاده از این حس خدادادی، طعم خوردنی‌ها و آشامیدنی‌های حرام را بچشید و از آن‌ها استفاده نمایید.
پنجمین قوه ظاهری مشترک بین انسان و حیوان، قوه شامّه (بویایی) می‌باشد. انسان از این حس مفید نیز نباید سوء استفاده نماید و الاّ در دنیا و آخرت متضرّر خواهد شد.
از جمله قوایی که بین انسان و حیوان مشترک است، قوه شهویه می‌باشد، اگر انسان نتواند این قوه را مهار کند و نتواند جلو خواهش‌های نفسانی را بگیرد، سقوط او حتمی است و ای بسا که این قوه، انسان را وادار به عمل غیراخلاقی زنا، و لواط و… بکند.
یکی دیگر از قوای مشترک بین انسان و حیوان، قوه غضبّیه است.
اگر انسان نتواند جلو خشم و غضب خود را بگیرد، چه بسا به ناحق آدم بکشد، مثل صدام حسین که انسان‌های بی گناه زیادی را کشت و عاقبت با بدبختی، روانه جهنم گردید.
در نتیجه می‌توان گفت: سخن تفسیر نمونه در این که برخی گفته‌اند در کتاب‌های تفسیری دیگر نیز با عنوان برخی یا برخی عرفا آمده است، مشخص نیست مراد چه کسی است؛ و نوزده خلق ظاهر و باطن هم که در خلقت انسانی نهفته است، در متن به آن اشاره شد و انسان با همین خلق‌ها است که سعادتمند یا گمراه می‌گردد و این به سرچشمه‌های تربیتی انسان ار می‌گردد و از لقمه، نطفه، ارث، خانواده، محیط و غیره همه در آن نقش آفرین می‌باشند و در سلامت و سعادت یا بیماری و شقاوت انسان تأثیر دارند.
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
== مطالعه بیشتر ==
* معراج السعاده، عالم ربانی ملا احمد نراقی.
* فرهنگ معارف اسلامی، دکتر سید جعفر سجادی.
{{پایان مطالعه بیشتر}}


== منابع ==
== منابع ==
خط ۶۱: خط ۲۸:
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =
  | شناسه =شد
  | تیترها =
  | تیترها =شد
  | ویرایش =
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =
  | لینک‌دهی =شد
  | ناوبری =
  | ناوبری =
  | نمایه =
  | نمایه =
خط ۷۱: خط ۳۸:
  | بازبینی =
  | بازبینی =
  | تکمیل =
  | تکمیل =
  | اولویت =
  | اولویت =ج
  | کیفیت =
  | کیفیت =ج
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۶

سؤال
مقصود از نوزده فرشته عذاب در آیهٔ ۳۰ از سورهٔ مدّثّر چیست؟

فرشتگان عذاب در سَقَر (دوزخ) براساس آیه ۳۰ سوره مُدَّثِّر نوزده نفر دانسته شده‌اند. برخی مفسران معتقدند انسان نوزده قوه نفسانی داردکه منشاء رنج و آفت‌ها است، و عدد نوزده در این آیه، اشاره به این قوای شهوانی دارد. برخی هم نوزده نفر را نوزده گروه یا صنف دانسته‌اند.

متن آیه

نوزده فرشته عذاب

فخر رازی مفسر بزرگ اهل سنت می‌گوید حکماء بر این اعتقادند که سبب فساد نفس انسانی در قوّه نظری و عملیش، قوای حیوانی و طبیعی است. امّا قوای حیوانی، پنج تایش ظاهر و پنج تایش باطن است، به علاوه شهوت و غضب که در مجموع ۱۲ تا است. و امّا قوای طبیعی عبارتند از: ۱. جاذبه ۲. ماسکه ۳. هاضمه ۴. دافعه ۵. غاذیه ۶. نامیه ۷. مولده. بنابراین، مجموع آن‌ها ۱۹ می‌شود. پس اگر چنانچه منشأ آفات نفسانی، این قوای ۱۹ گانه باشد، لاجرم عدد فرشتگان عذاب، نیز ۱۹ خواهد بود.[۱]

برخی هم گفته‌اند مقصود نوزده نفر نیست بلکه نوزده گروه هستند. و جمعى هم احتمال داده‌اند اين به خاطر آن است كه در عدد نوزده بزرگترين عدد آحاد (عدد نه) و كوچكترين عدد عشرات (عدد ده) جمع است.[۲] برخی هم گفته‌اند نوزده صنف از فرشتگان هستند.[۳]


منابع

  1. فخر رازی، التفسیر الکبیر، چاپ سوم، ج۲۹، ص۳۰۲.
  2. تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۲۳۴
  3. ترجمه تفسیر جوامع الجامع، ج۶، ص۴۸۲