ضرورت بعثت پیامبران در قرآن

نسخهٔ تاریخ ‏۴ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۲۴ توسط Fabbasi (بحث | مشارکت‌ها) (ایجاد مدخل: ضرورت بعثت پیامبران در قرآن)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

ضرورت و لزوم بعثت انبياء از نگاه قرآن چيست؟

استدلال به آيات قرآنى و روايات پيشوايان دين در مسئله ضرورت بعثت انبيا، از باب تعبد و استدلال به دلايل نقلى نيست; بلكه مى‌توان از اين آيات و روايات براهين عقلى استخراج كرد. هر چند ضرورت بعثت انبيا تنها با برهان عقلى اثبات مى‌شود اما با نگاه برون دينى به قرآن نیز، نيازمندى به پيامبر، به صورت عقلى قابل اثبات است. قرآن از زواياى گوناگونى بعثت انبيا را ضرورى شمرده است:

عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت؛ حكومت و داورى به حق ميان مردم و مخالفت با هواى نفسانى؛ ايجاد عدالت اجتماعى توسط مردم؛ تعليم كتاب و دستورهاى الهى و حكمت؛ خروج مردم از ظلمت به نور؛ اتمام حجت بر مردم؛ احيا و زنده كردن آدميان؛ امر به معروف و نهى از منكر و بيان احكام؛ رفع اختلاف ها.

بعثت انبيا براى عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت

انبيا، علاوه بر تشويق مردم به عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت و بت هاى ساختگى، پرهيز از طاغوت و بت نفس را نيز توصيه مى كردند: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّه رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ؛ ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب نماييد.(نحل:۳۶)

تبعيت از هوا و هوس و تمايلات نفسانى، آدمى را از قرب الهى و صراط مستقيم دور مى سازد و به انحراف و اعوجاج مى كشاند و انسان ها در عصر جديد بيش تر از گذشته گرفتار بت پرستى اند. تاريخ گواهى مى دهد كه هر گاه مردم از انبيا فاصله گرفتند، گرفتار شرك و طاغوت شدند.

﴿وَإِلَى عَاد أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِله غَيْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ؛ و به سوى قوم عاد برادرشان، هود را (فرستاديم) گفت: اى قوم من! (تنها) خدا را پرستش كنيد كه جز او معبودى براى شما نيست. آيا پرهيز گارى نمى كنيد؟!(اعراف:۶۵)

حكومت و داورى به حق ميان مردم و مخالفت با هواى نفسانى

﴿يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَه فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ؛ اى داود! ما تو را خليفه (و نماينده ى خود) در زمين قرار داديم، پس ميان مردم به حق داورى كن و از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد؛ كسانى كه از راه خدا گمراه شوند، عذاب شديدى به خاطر فراموش كردن روز حساب دارند.(ص:۲۶)

چه بسيار احكامى كه اگر انسان بخواهد از طريق تجربه، به حسن و قبح و بايستى و نبايستى آن پى ببرد، گرفتار ضرر جبران ناپذير بشود; حقايقى كه، به يك معنا، تجربه ناپذيرند و با تجربه ى آنها گوهر آدمى متلاشى مى شود; مثل، روابط جنسى كه در اسلام حكم به محدوديت آن آمده است، اگر حكمش به دست تجربه ى بشرى نهاده شود، ارزش ذات و گوهر انسانى را تنزل مى دهد و بعد از كشف ضررهاى آزادى جنسى، توان جبرانش از بشر گرفته مى شود.

ايجاد عدالت اجتماعى توسط مردم

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْميزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۱]ما رسولان خود را به دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان نازل كرديم تا مردم به عدالت قيام كنند.

تعليم كتاب و دستورهاى الهى و حكمت

كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَه وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ[۲]همان گونه كه رسولى از خودتان در ميان شما فرستاديم، تا آيات ما را بر شما بخواند و شما را پاك كند و به شما كتاب و حكمت بياموزد و آنچه را نمى دانستيد به شما ياد دهد.

خروج مردم از ظلمت به نور

كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَميدِ[۳]كتابى است كه بر تو نازل كرديم، تا مردم را از تاريكى ها به سمت روشنايى، به فرمان پروردگارشان در آورى، به سوى راه خداوند توانا و ستوده.

اتمام حجت بر مردم

رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّه بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً[۴]پيامبرانى كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند; و خداوند توانا و حكيم است.

احيا و زنده كردن آدميان

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ[۵]اى كسانى كه ايمان آورده ايد; خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد، هنگامى كه شما را به سوى چيزى مى خواند كه شما را حيات مى بخشد.

امر به معروف و نهى از منكر، بيان احكام، و رها كردن زنجيرهاى اسارت

الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّىَ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاه وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۶]همان ها كه از فرستاده ى خدا، پيامبر امّى، پيروى مى كنند; پيامبرى كه صفاتش را، در تورات و انجيلى كه نزدشان است، مى يابند; آنها را به معروف دستور مى دهد و از منكر باز مى دارد; اشياى پاكيزه را براى آنها حلال مى شمرد و ناپاكى ها را تحريم مى كند و بارهاى سنگين و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، بر مى دارد; پس كسانى كه به او ايمان آوردند و حمايت و يارى اش كردند و از نورى كه با او نازل شده پيروى نمودند، آنان رستگاران اند.

رفع اختلاف ها

كَانَ النَّاسُ أُمَّه وَاحِدَه فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاط مُسْتَقِيم[۷]مردم، قبل از بعثت انبيا، يك امت بودند. خداوند به جهت اختلافى كه در ميان آنان پديد آمد، انبيايى به بشارت و انذار برگزيد و با آنان كتاب را به حق نازل فرمود، تا طبق آن در ميان مردم و در آنچه اختلاف كرده اند حكم كنند، اين بار در خود دين و كتاب اختلاف كردند و اين اختلاف پديدار نشد، مگر از ناحيه ى كسانى كه انگيزه ى حسادت داشتند. در اين هنگام بود كه خدا كسانى را كه ايمان آوردند، در مسائل مورد اختلاف، به سوى حق رهنمون شد و خدا هر كه را بخواهد به صراط مستقيم هدايت مى كند.

مرحوم علامه طباطبائى، در تفسير الميزان، جلد دوم، ذيل اين آيه مى فرمايد: انسان به حسب فطرتش اجتماعى و تعاونى است و در آغاز اجتماعش يك امت بود; اما همان فطرت وادارشان كرد تا براى جذب منافع خود با يكديگر اختلاف نمايند. در اين جا براى برطرف كردن اختلاف ها به وضع قوانين نيازمند شدند. اين قوانين لباس دين به خود پوشاند و مستلزم بشارت و انذار و ثواب و عقاب گرديد، تا مردم از آن طريق مهذّب گردند; و به همين سبب، پيامبران مبعوث شدند; و رفته رفته، در دين نيز اختلاف پديدار شد، شعبه ها و حزب ها پيدا شد; ولى اين اختلاف ها بعد از تشريع دين، به جز دشمنى و ظلم و طغيان، منشأ ديگرى ندارد; پس اختلاف ها دو قسم است: نخست، اختلاف در دين، كه سرمنشأ آن ستمگرى و طغيان است، و دوم، اختلافى كه منشأش فطرت و غريزه ى بشرى است. اختلاف دوم كه همان اختلاف در امر دنياست، باعث تشريع دين شد; و خدا به وسيله ى دين خود، عده اى را به سوى حق هدايت كرد و حق را روشن ساخت; پس دين الهى تنها وسيله ى سعادت براى نوع بشر است و حيات بشرى را اصلاح مى نمايد.

علامه طباطبائى در توضيح اختلاف دوم مى فرمايد: هر انسانى داراى قريحه اى است كه مى خواهد انسان هاى ديگر را استخدام، و از آنها بهره كشى كند; و بر اين اساس، اختلاف، و سرانجام هرج و مرج ظاهر مى گردد و انسانيتِ انسان را به هلاكت مى كشاند; پس انسان ها در عين اين كه در جهتى اتحاد دارند، از جهت ديگر اختلاف دارند. اختلاف در احساسات و ادراكات باعث مى شود كه هدف ها و آرزوها هم مختلف گردند و در نتيجه، اختلاف در افعال و اختلال در نظام اجتماعى پديدار شود; در اين جا ضرورت تشريع قوانين كليه اى كه عمل به آنها باعث رفع اختلاف شود و صاحب حق را به حقش برساند، آشكار مى گردد.

مرحوم كلينى[۸] پنج حديث در باب لزوم بعثت انبيا و حجت هاى الهى بيان كرده است، يكى از آنها حديث هشام بن حكم است كه مى گويد:

امام صادق(عليه السلام) به زنديقى كه پرسيد: پيغمبران و رسولان را از چه راهى ثابت مى كنى؟ فرمود: چون ثابت كرديم كه ما آفريننده و صانعى داريم كه از ما و تمام مخلوقات، برتر و با حكمت و رفعت است و روا نباشد كه خلقش او را ببيند ولمس كند و بى‌واسطه با يكديگر برخورد و مباحثه كنند، ثابت شد كه براى او سفيرانى در ميان خلقش باشند كه خواست او را براى مخلوقات و بندگانش بيان كنند و ايشان را به مصالح و منافع و موجبات تباه و فنايشان رهبرى نمايند، پس وجود امر و نهى كنندگان از طرف خداى حكيم دانا در ميان خلقش ثابت گشت و ايشان همان پيغمبران و برگزيده هاى خلق او باشند. حكيمانى هستند كه به حكمت، تربيت شده و مبعوث گشته اند; با آن كه در خلقت و اندام با مردم شريك اند، در احوال و اخلاق شريك ايشان نباشند; و از جانب خداى حكيم دانا به حكمت مؤيد باشند. سپس آمدن پيامبران در هر عصرى به سبب دلايل و براهينى كه آورده اند ثابت شود، تا زمين خدا از حجتى كه بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه ى الهى دارد خالى نماند.

تحقق هدف آفرينش انسان، كه معرفت مبدأ، معاد و ساير مجهولات است، بدون بعثت انبيا محقق نمى گردد. خداوند سبحان بر اساس حكمت خود و قابليت هاى انسان در پذيرش دعوت، پيامبران را مبعوث ساخت، تا توحيد و يكتاپرستى و اميدوارى به آخرت را به انسان ها بياموزند و اختلاف ها و خصومت هاى مردم را رفع سازند و با تبشير و انذار مردم و تشكيل حكومت دينى و آموزش كتاب و حكمت، بربندگان اتمام حجت نمايند.

جستارهای وابسته

منابع

  1. سوره حديد: ۲۵.
  2. سوره بقره: ۱۵۱.
  3. سوره ابراهيم: ۱.
  4. سوره نساء: ۱۶۵.
  5. سوره انفال: ۲۴.
  6. سوره اعراف: ۱۵۷.
  7. سوره بقره: ۲۱۳.
  8. اصول كافى جلد، ج۱، كتاب الحجه، باب الاضطرار.