سؤال از ماهی کرکره در جنگ صفین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۱: خط ۲۱:
این داستان در دو دسته از منابع با تفاوت‌هایی در جزئیات آمده است: اول، در منابع اهل حق و [[یارسان|فرقهٔ یارسان]]؛ دوم، در منابعی که با رویکردی روشنفکرانه در صدد نقد و حمله به [[اسلام]] و [[تشیع]] بوده‌اند.   
این داستان در دو دسته از منابع با تفاوت‌هایی در جزئیات آمده است: اول، در منابع اهل حق و [[یارسان|فرقهٔ یارسان]]؛ دوم، در منابعی که با رویکردی روشنفکرانه در صدد نقد و حمله به [[اسلام]] و [[تشیع]] بوده‌اند.   


از دستهٔ اول، می‌توان به کتاب حق الحقایق، یا شاهنامهٔ حقیقت، سرودهٔ حاج نعمت‌الله جیحون‌آبادی (۱۲۸۸-۱۳۳۸ق)، از بزرگان و اندیشمندان اهل حق در ایران، اشاره کرد. جیحون‌آبادی در این اثر خلاصه‌ای از باورها، آیین‌ها و مناسک اهل حق را آورده است. این کتاب گنجینه‌ای سرشار از اطلاعات گوناگون و مفصل‌ترین تاریخ منظوم و مکتوب اهل حق شمرده می‌شود.<ref>لک‌زایی، مهدی، «جیحون‌آبادی»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران: مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۹، ص</ref> این داستان در این کتاب تحت عنوان «حکایت نُصیر که پسر پیرزنی بود و پیرزن او را به مرتضی علی بخشید» آمده است. جیحون‌آبادی، پس از نقل این داستان، نصیر را اولین کسی می‌شمارد که حقیقت را آشکار کرده است. حقیقتی ازلی و ابدی که در هر دوری صورتی دیگرگون به خود می‌گیرد و آن الوهیّت علی (ع) است.<ref>جیحون‌آبادی، حق الحقایق یا شاهنامهٔ حقیقت، ص ۲۳۶.</ref>
از دستهٔ اول، می‌توان به کتاب حق الحقایق، یا شاهنامهٔ حقیقت، سرودهٔ حاج نعمت‌الله جیحون‌آبادی (۱۲۸۸-۱۳۳۸ق)، از بزرگان و مؤلفان اهل حق در ایران، اشاره کرد.<ref>درباره او کتابش ن.ک: لک‌زایی، مهدی، «جیحون‌آبادی»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران: مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۹، ذیل واژه.</ref> این داستان در این کتاب تحت عنوان «حکایت نُصیر که پسر پیرزنی بود و پیرزن او را به مرتضی علی بخشید» آمده است. جیحون‌آبادی، پس از نقل این داستان، نصیر را اولین کسی می‌شمارد که حقیقت را آشکار کرده است. حقیقتی ازلی و ابدی که در هر دوری صورتی دیگرگون به خود می‌گیرد و آن الوهیّت علی (ع) است.<ref>جیحون‌آبادی، حق الحقایق یا شاهنامهٔ حقیقت، ص ۲۳۶.</ref>


از دستهٔ دوم، می‌توان به رسالهٔ سه‌مکتوب [[میرزا آقا خان کرمانی|میرزا آقا‌خان کرمانی]] (۱۲۷۰-۱۳۱۴ق)، روشنفکر سکولار و باستان‌گرای دورهٔ مشروطه، یاد کرد. در سابقهٔ خانوادگی میرزا آقاخان کرمانی گرایش به [[تصوف]] و اهل حق دیده می‌شود{{یادداشت|پدر میرزا آقاخان، آقا عبدالرحیم مشیزی، به صوفیهٔ اهل حق گرایش داشت و جد مادری او از فقیهانی بود که به تصوف گرایش یافت و مرید مشتاق علیشاه، از صوفیان نعمت‌اللهی، شد. همچنین، جدهٔ پدری او دختر یکی از بزرگان زردشتی بود که مسلمان شده بود. آدمیت، فریدون، اندیشه‌های میرزا آقاخان کرمانی، تهران: انتشارات پیام، ۱۳۵۷، ص ۱۳-۱۴.}}. سابقهٔ خانوادگی به علاوهٔ گرایش‌های عقیدتی خود میرزا آقا‌خان<ref>برای اطلاع از عقاید شخصی او ن.ک: آدمیت، اندیشه‌های میرزا آقاخان کرمانی، ص  ۱۴۵-۱۴۸.</ref>، از گرایش به [[مذهب ازلی]] تا دشمنی با مذهب و دین و گرایش رادیکال به آرمان‌های ملی، موجب شد تا او در آثار مکتوب خود رویکردی منفی و تند نسبت به دین و مذهب اتخاذ کند و علت عموم عقب‌ماندگی‌های تمدنی و فرهنگی ایران را ناشی از زوال فرهنگ و تمدن باستانی ایران به‌سبب حملهٔ اعراب و ورود اسلام به ایران بر شمرد.<ref>کرمانی، میرزا آقا‌خان، سه مکتوب، به‌کوشش و ویرایش بهرام چوبینه، اسن آلمان: انتشارات کتاب نیما، ۲۰۰۰م، ص ۱۷۷-۱۷۸.</ref> او، ضمن انتقاد از رویکرد علمای شیعه در جریان زوال تمدنی ایران از طریق انتشار خرافات، بحارالانوار را یکی از مصادر این خرافات بر می‌شمرد و برای اثبات ادعای خود مطالبی را نقل می‌کند و مدعی می‌شود که این مطالب منسوب به بحارالانوار هستند. از جملهٔ این مطالب داستان ماهی کرکره است که میرزا آقاخان به طور مفصل آن را نقل کرده است.<ref>کرمانی، سه مکتوب، ص ۱۸۷-۱۹۵.</ref>   
از دستهٔ دوم، می‌توان به رسالهٔ سه‌مکتوب [[میرزا آقا خان کرمانی|میرزا آقا‌خان کرمانی]] (۱۲۷۰-۱۳۱۴ق)، روشنفکر سکولار دورهٔ مشروطه، یاد کرد. در سابقهٔ خانوادگی میرزا آقاخان کرمانی گرایش به [[تصوف]] و اهل حق دیده می‌شود{{یادداشت|پدر میرزا آقاخان، آقا عبدالرحیم مشیزی، به صوفیهٔ اهل حق گرایش داشت و جد مادری او از فقیهانی بود که به تصوف گرایش یافت و مرید مشتاق علیشاه، از صوفیان نعمت‌اللهی، شد. همچنین، جدهٔ پدری او دختر یکی از بزرگان زردشتی بود که مسلمان شده بود. آدمیت، فریدون، اندیشه‌های میرزا آقاخان کرمانی، تهران: انتشارات پیام، ۱۳۵۷، ص ۱۳-۱۴.}}. میرزا آقاخان، ضمن انتقاد از نقش علمای شیعه در جریان زوال تمدنی ایران از طریق انتشار خرافات، بحارالانوار را یکی از مصادر این خرافات بر می‌شمرد. او برای اثبات ادعای خود مطالبی را نقل می‌کند و مدعی می‌شود که این مطالب منسوب به بحارالانوار هستند. از جملهٔ این مطالب داستان ماهی کرکره است که میرزا آقاخان به طور مفصل آن را نقل کرده است.<ref>کرمانی، میرزا آقا‌خان، سه مکتوب، به‌کوشش و ویرایش بهرام چوبینه، اسن آلمان: انتشارات کتاب نیما، ۲۰۰۰م، ص ۱۸۷-۱۹۵.</ref>   


[[ابوالقاسم پاینده]] (۱۲۹۲-۱۳۶۳)، نویسنده و پژوهشگر، بدون ارائهٔ سند و جزئیات بیشتر منشأ این داستان را روایات داستانی هندی بر می‌شمرد و آن‌را از جعلیات [[غلات شیعه]] می‌داند.<ref>پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول)، تهران: دنیای دانش، ۱۳۸۲، ص ۹۰.</ref>     
[[ابوالقاسم پاینده]] (۱۲۹۲-۱۳۶۳)، نویسنده و پژوهشگر، بدون ارائهٔ سند و جزئیات بیشتر منشأ این داستان را روایات داستانی هندی بر می‌شمرد و آن‌را از جعلیات [[غلات شیعه]] می‌داند.<ref>پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول)، تهران: دنیای دانش، ۱۳۸۲، ص ۹۰.</ref>     

نسخهٔ ‏۷ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۴۶

سؤال

حدیثی در بحارالانوار آمده است که امیرمؤمنان علی(ع) در جنگ صفین راه را گم کرد و به نصیر بن هلال فرمود برو از ماهی کرکره بپرس محل عبور کجاست. آیا این روایت صحیح است؟

سؤال از ماهی کرکره در جنگ صفین روایتی است که در هیچ یک از منابع روایی شیعه نیامده است. این داستان در بحارالانوار علامهٔ مجلسی نیز نقل نشده است. این داستان غلوآمیز در منابع اهل حق نقل و تفسیر شده است. روایتی شبیه به این روایات در بحارالانوار و برخی دیگر از منابع روایی شیعه آمده که مجعول از سوی غُلات خوانده شده است.

برخی روشنفکران سکولار دورهٔ مشروطیت ایران این روایت را به بحارالانوار علامهٔ مجلسی منسوب کرده‌اند و آن را، در کنار برخی روایات دیگر، مبنایی برای سنجش ارزش بحارالانوار قرار داده‌اند و به علامهٔ مجلسی به دلیل ترویج خرافات انتقاد کرده‌اند.

محتوای داستان

این داستان، براساس یکی از منابع اهل حق[یادداشت ۱]، از آنجا آغاز می‌شود که پیرزنی در شهر یثرب (مدینة النبی) فرزندی پرهیزگار به نام نُصیر دارد. امام علی(ع) نصیر را برای خدمتکاری خود از پیرزن طلب می‌کند و پیرزن به این شرط که پسرش از مرگ در امان باشد می‌پذیرد. در سفری به مصر، بر لب رود نیل، امام علی(ع) و همراهانش راه عبور را گم می‌کنند. امام(ع) از نصیر می‌خواهد تا او مسیر را از ماهی به نام قرقره سؤال کند.

پس از صدا زدن قرقره توسط نصیر هزاران‌هزار ماهی به نام قرقره از آب سر بر می‌آورند. نصیر نزد امام(ع) باز می‌گردد و سؤال می‌کند که با کدام قرقره کار دارید. امام(ع) می‌گوید با قرقره فرزند مرمره‌ای کار دارم که یک چشم است. بازگشت و سؤال دوبارهٔ نصیر موجب می‌شود که قرقره مورد نظر پیدا شود و نصیر را سرزنش کند که کسی که از وجود من با چنین خصوصیات و نسبی در چنین دریایی اطلاع دارد برایش بسیار راحت است که گذرگاه را پیدا کند.

پس از این گفت‌وگو، نصیر نزد امام(ع) باز می‌گردد و ادعای خدایی امام علی(ع) را مطرح می‌کند. امام(ع) او را از این سخنان منع می‌کند و نصیر از ادعای خود دست نمی‌کشد. امام(ع) به‌سبب این سخنان گردن نصیر را می‌زند. پس از کشته‌شدن او، امام(ع) عهد خود با مادر نصیر را به‌یاد می‌آورد. به‌سبب همین یادآوری، نصیر را دوبارهٔ زنده می‌کند. این حیات بعد از مرگْ نصیر را در اعتقاد باطل خود راسخ‌تر می‌کند. پس از این، از سوی خدا پیامی به امام(ع) می‌رسد و از او خواسته می‌شود که مانع نصیر نشود. این موضوع باعث می‌شود که نصیر و پیروانش (نصیریه) دربارهٔ این ادعای شرک‌آمیز از سوی خدا بازخواست نشوند.[۱]

در برخی دیگر از نقل‌های این داستان، زمان رخداد این حادثه در جریان جنگ صفین برشمرده شده است. در این نقل‌ها، امام علی‌(ع) در پی راهی برای عبور از فرات است و از شخصی به نام نصیر بن هلال می‌خواهد که از ماهی به نام کرکره دربارهٔ گذرگاه سؤال کند.[۲]

منبع داستان

این داستان در دو دسته از منابع با تفاوت‌هایی در جزئیات آمده است: اول، در منابع اهل حق و فرقهٔ یارسان؛ دوم، در منابعی که با رویکردی روشنفکرانه در صدد نقد و حمله به اسلام و تشیع بوده‌اند.

از دستهٔ اول، می‌توان به کتاب حق الحقایق، یا شاهنامهٔ حقیقت، سرودهٔ حاج نعمت‌الله جیحون‌آبادی (۱۲۸۸-۱۳۳۸ق)، از بزرگان و مؤلفان اهل حق در ایران، اشاره کرد.[۳] این داستان در این کتاب تحت عنوان «حکایت نُصیر که پسر پیرزنی بود و پیرزن او را به مرتضی علی بخشید» آمده است. جیحون‌آبادی، پس از نقل این داستان، نصیر را اولین کسی می‌شمارد که حقیقت را آشکار کرده است. حقیقتی ازلی و ابدی که در هر دوری صورتی دیگرگون به خود می‌گیرد و آن الوهیّت علی (ع) است.[۴]

از دستهٔ دوم، می‌توان به رسالهٔ سه‌مکتوب میرزا آقا‌خان کرمانی (۱۲۷۰-۱۳۱۴ق)، روشنفکر سکولار دورهٔ مشروطه، یاد کرد. در سابقهٔ خانوادگی میرزا آقاخان کرمانی گرایش به تصوف و اهل حق دیده می‌شود[یادداشت ۲]. میرزا آقاخان، ضمن انتقاد از نقش علمای شیعه در جریان زوال تمدنی ایران از طریق انتشار خرافات، بحارالانوار را یکی از مصادر این خرافات بر می‌شمرد. او برای اثبات ادعای خود مطالبی را نقل می‌کند و مدعی می‌شود که این مطالب منسوب به بحارالانوار هستند. از جملهٔ این مطالب داستان ماهی کرکره است که میرزا آقاخان به طور مفصل آن را نقل کرده است.[۵]

ابوالقاسم پاینده (۱۲۹۲-۱۳۶۳)، نویسنده و پژوهشگر، بدون ارائهٔ سند و جزئیات بیشتر منشأ این داستان را روایات داستانی هندی بر می‌شمرد و آن‌را از جعلیات غلات شیعه می‌داند.[۶]

ارتباط این داستان با بحارالانوار

این داستان با این صورت و جزئیات در منابع روایی شیعه، از جمله بحارالانوار علامهٔ مجلسی، نیامده است. همچنین، در منابع رجالی صحابی به نام نصیر یا نصیر بن هلال برای امام علی(ع) ثبت نشده است. در منابع تاریخی هم در جریان جنگ صفین به چنین رخدادی اشاره نشده است.

در منابع روایی شیعه، از جمله در بحار الانوار، روایتی در باب معجزات ائمه(ع) نقل شده که بر اساس آن امام علی(ع)، در جریان جنگ صفین، قنبر غلام خود را می‌فرستد تا از جمجمهٔ جُلَندی بن کِرکِر، فردی که سه‌هزار سال قبل از دنیا رفته، مسیر عبور از فرات را بپرسد و جمجمه در جواب می‌گوید که علی(ع) بهتر از من راه عبور را می‌داند.

قدیمی‌ترین منبعی که این روایت در آن نقل شده کتاب مناقب آل ابی‌طالب ابن شهر آشوب مازندرانی (متوفای ۵۸۸ق) است. ابن شهرآشوب در ابتدای نقل خود این روایت را به غلات منسوب می‌کند. در برخی دیگر از منابع بعد از ابن شهر‌آشوب، به اینکه این روایت از مجعولات غلات است اشاره شده است.[۷] در سایر منابعی که این نقل در آنها آمده و به غلات نسبت داده نشده است، روایت به صورت مرفوع از عمار بن یاسر نقل شده است.[۸]

در بحارالانوار روایتی دیگر نزدیک به روایت جمجمه آمده است. در این روایت، پرسش امام علی‌(ع) از ماهی‌ای به نام میمونه انجام شده است.[۹] در این روایات نامی از نصیر و ماهی کرکره و جزئیات دیگر، چون قتل نصیر و اخراج او از اردوگاه، نیست. از آنجا که در این روایات از مؤسس فرقهٔ نصیریه یاد شده، حدس زده شده که منظور از او محمد بن نصیر نمیری، مؤسس فرقه نصیریه در زمان امام حسن عسکری(ع)، بوده باشد.[۱۰]


منابع

  1. جیحون‌آبادی، نعمت‌الله، حق الحقایق یا شاهنامهٔ حقیقت، مصحح محمد مکری، تهران: کتابخانهٔ طهوری، ۱۳۶۱، ص ۲۳۶-۲۳۹.
  2. کرمانی، میرزا آقا‌خان، سه مکتوب، به‌کوشش و ویرایش بهرام چوبینه، اسن آلمان: انتشارات کتاب نیما، ۲۰۰۰م، ص ۱۸۸.
  3. درباره او کتابش ن.ک: لک‌زایی، مهدی، «جیحون‌آبادی»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران: مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۹، ذیل واژه.
  4. جیحون‌آبادی، حق الحقایق یا شاهنامهٔ حقیقت، ص ۲۳۶.
  5. کرمانی، میرزا آقا‌خان، سه مکتوب، به‌کوشش و ویرایش بهرام چوبینه، اسن آلمان: انتشارات کتاب نیما، ۲۰۰۰م، ص ۱۸۷-۱۹۵.
  6. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول)، تهران: دنیای دانش، ۱۳۸۲، ص ۹۰.
  7. برای نمونه ن.ک: البحرانی، السید هاشم، مدینة معاجز الأئمة الاثنی عشر و دلائل الحُجَج علی البشر، قم، مؤسسة المعارف الإسلامية، ۱۴۱۳ق، ج ۱، ص ۲۵۴-۲۵۵.
  8. برای نمونه ن.ک: ابن‌شاذان القمی، شاذان بن جبرائیل، الفضائل، قم: منشورات الرضی، ۱۳۶۳، ص ۱۴۰.
  9. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، بیروت: مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۳ق، ج ۴۱، ص ۲۱۱.
  10. علامه حلی، حسن بن یوسف، رجال العلامة الحلی، تصحیح محمدصادق بحرالعلوم، نجف: دارالذخائر، ۱۴۱۱ق، ص ۲۵۷.
  1. «اهل حق [یارسان] گروه مذهبی ایرانی با گرایش‌های عرفانی، با آداب و متون مذهبی خاص خود و دارای بعضی اعتقادات که در مواردی با برداشت‌های رسمی و متشرعانه اسلامی مطابقت ندارد. این آیین که میان طوایف کرد، لر و ترک زبان پیروان بسیار دارد در بستری اسلامی رشد کرده است و در عین حال، به‌سبب غلو در حق حضرت علی(ع) با سایر فرق غالی شیعه قرابت دارد. با این همه، بعضی از مبادی آن را می‌توان در اعتقادات و سنت‌های فکری و فرهنگ عامهٔ مردمان ساکن غرب ایران جست‌و‌جو کرد و رگه‌هایی از معتقدات ایران پیش از اسلام را نیز دریافت». جلالی‌مقدم، مسعود و داریوش صفوت، «اهل حق»، دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، تهران: مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۰، ج ۱۰، ص ۴۶۷.
  2. پدر میرزا آقاخان، آقا عبدالرحیم مشیزی، به صوفیهٔ اهل حق گرایش داشت و جد مادری او از فقیهانی بود که به تصوف گرایش یافت و مرید مشتاق علیشاه، از صوفیان نعمت‌اللهی، شد. همچنین، جدهٔ پدری او دختر یکی از بزرگان زردشتی بود که مسلمان شده بود. آدمیت، فریدون، اندیشه‌های میرزا آقاخان کرمانی، تهران: انتشارات پیام، ۱۳۵۷، ص ۱۳-۱۴.