دین اقلی و اکثری

سؤال

مقصود از دين أقلي و اكثري چيست؟


کلیات

امروزه بحثي تحت عنوان «دين اقلي و اكثري» مطرح شده است كه در واقع ارتباط وثيقي با بحث قلمرو دين دارد. اگرچه بحث از قلمرو دين در مباحث كلامي جديد به صورت عام مطرح است لكن اين بحث را به طور خاص در مورد هر ديني نيز مي‌توان مطرح كرد. مثلاً درباره دين اسلام و قرآن بحث جامعيت و كمال تحت عناوين مختلف از قديم الايام ميان مفسرين، حكما و متكلمين رايج بوده است. در دهه‌هاي اخير به ويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و تشكيل حكومت اسلامي و در پي تلاش براي پياده كردن ابعاد اجتماعي،‌ سياسي... اسلام در جامعه، مسأله قلمرو دين به صورت جدي در جامعه مطرح شده است.}}[۱]

در پاسخ به اين پرسش كه آيا دين اسلام جامعيت دارد يا نه؟ حداقلي است يا حد اكثري، سه‌گونه پاسخ داده شده است:

پاسخ اوّل: ديدگاه حداقلي دين

صاحبان اين نظريه هدف و وظيفه دين را فقط ارائه رهنمودهايي جهت رسيدن به سعادت و كمال اخروي انسان مي‌دانند و مدعي‌اند كه اساساً دين كاري به دنياي، انسان‌ها ندارد و در صورتي كه به تدبير امور دنيوي بپردازد خود نيز دنيوي و ايدئولوژيك مي‌شود و اين با جاودانگي آن در تضاد است چگونگي شناخت علوم انساني و تجربي، تشكيل حكومت، روش اداره حكومت، چگونگي مبارزه با مشكلات و مفاسد اجتماعي، مهار قدرت سياسي در جامعه ديني، چگونگي ايجاد عدالت اجتماعي و ده‌ها پرسش ديگر از قلمرو دين خارج است. پاسخ اين پرسش‌ها را بشر بايد با به كارگيري عقل و تجربه خود بيابد. معناي اقلي بودن دين در همه ابعادش اينست كه دين به مقداري از امور پرداخته است كه با اقل شرايط معيشت آدمي وفق دهد و حاجات يك زندگي ساده را كه هميشه و همه‌جا مي‌توان داشت برآورده مي‌كند امّا حاجات بزرگ‌تر در يك زندگي پيچيده‌تر را منظور نمي‌دارد.

بُعد فقهي دين صرفاً احكامي‌اند كه در بايدها و نبايدها و حلال و حرام‌ خلاصه مي‌شوند و اين فرق دارد با برنامه‌ريزي و طراحي براي برنامه. برنامه‌ريزي كاري علمي است و نيازمند علوم و فنون مختلف است كه به هيچ‌رو چنين اموري از فقيه بر نمي‌آيد و داشتن چنين انتظاري از آن عبث است.[۲]

نقد مختصر ديدگاه اوّل:

در نقد[۳] اين رويكرد تفريطي به جامعيت دين به طور اختصار مي‌توان گفت: اولاً: دنيا مزرعه و مقدمه‌ي آخرت است و نمي‌توان گفت كه اعمال سياسي، اجتماعي و... انسان در اين دنيا هيچ تأثير مثبت يا منفي در سرنوشت اخروي او ندارد. اگر دارد ـ چنانكه دارد ـ از آنجا كه دين اسلام و قرآن، دين هدايت‌اند پس در اين زمينه‌ها نيز بايد حرفي براي گفتن داشته باشند. ثانياً: با نگاهي به آيات و روايات به روشني ثابت مي‌شود كه احكام، دستورات و رهنمودهاي اجتماعي، سياسي و... بسياري جهت هدايت جامعه‌ي اسلامي در آنها يافت مي‌شود. كه اگر وجود اين آيات در دين نشانگر گستردگي قلمرو دين در امور اجتماعي نباشد وجود چنين قوانيني لغو خواهد بود. و شكّي نيست كه خداوند فعل عبث انجام نمي¬دهد.

پاسخ دوم: رويكرد حداكثري افراطي به دين

قائلين به اين ديدگاه با استفاده از ظواهر برخي آيات[۴] و روايات[۵] چنين استفاده مي‌كنند كه دين اسلام و قرآن جامع همه علوم و معارف بشري است. زيرا به اعتقاد ايشان دين اسلام آمده است تا همه مشكلات علمي و فكري انسان را پاسخ دهد و همه جنبه‌هاي زندگي فردي و اجتماعي او را در دنيا و آخرت تنظيم كند. لذا دين اسلام نظام‌هاي لازم جهت اداره جامعه را در بردارد و مي‌توان علوم اجتماعي و تجربي نظير جامعه‌شناسي، روان‌شناسي، اقتصاد، فيزيك، شيمي، علوم كامپيوتري، رياضي و... را از قرآن استخراج كرد[۶]. ضمن بيان پاسخ سوم، ديدگاه دوم را نيز به اختصار نقد مي‌كنيم.

پاسخ سوم: رويكرد معتدل به دين

برخي از محققين با استناد به آياتي همچون آيه‌ي ۸۹ سوره‌ي نحل و آيه‌ي ۱۱۱ سوره‌ي يوسف و برخي از روايات[۷] برآنند كه دين مجموعه معارف، احكام و رهنمودهايي است كه پاسخگوي نيازهاي فردي و اجتماعي انسان در مسائلي است كه وي را هدايت كرده به سعادت مي‌رسانند و اگر اين معارف و رهنمودها بوسيله وحي مطرح نشوند ابزارهاي متعارف شناخت آدمي مانند عقل و تجربه به تنهايي انسان را به سرمنزل مقصود نمي‌رسانند. به عبارت ديگر دين جامع همه نيازهاي هدايتي و عوامل مؤثر در هدايت و سعادت فرد و جامعه مي‌باشد.

علامه طباطبايي (ره) در ذيل آيه ۸۹ سوره نحل به اين موضوع مي‌پردازد و با دو شرط مي‌پذيرد كه قرآن تبيان و بيان هر چيزي است: اولاً آن مطالبي كه قرآن و دين بايد به آنها بپردازند مربوط به هدايت انسان باشد. ثانياً: انسان نيازمند بيان دين باشد. بنابراين چنانچه مسائلي از قبيل علوم تجربي يا تاريخي يا فلسفي يا... باشد كه ارتباطي به هدايت انسان نداشته باشد يا مطالبي باشد كه انسان خود بدون كمك وحي آنها را بفهمد اين‌گونه امور خارج از حطيه و وظيفه بيان ديني خواهد بود. ايشان بيان مي‌كنند كه قرآن آنچه را كه مربوط به هدايت انسان است بيان مي‌كند.[۸]

يكي از صفات عمومي قرآن اين است كه بيان هر چيزي است و به تعبير خود قرآن {{قرآن|تبيان لكل شيء[۹] است و از آنجا كه قرآن كتاب هدايت است مراد از «كل شيء» ظاهراً اموري است كه به هدايت انسان بازمي‌گردد نه به هر امري ولو بي‌ارتباط با هدايت.[۱۰]

در كتاب قرآن شناسي استاد مصباح يزدي اين موضوع چنين بيان شده است كه اگر بخواهيم قرآن را براساس اصول متعارف فهم يك متن بفهميم نمي‌توانيم از آياتي نظير آيه ۸۹ سوره نحل و آيه ۱‌۱۱ سوره يوسف اين را اثبات كنيم كه قرآن بيان همه چيز با تمام جزئيات و يا همه چيز به نحو كلي است. در تفسير سخن هر گوينده‌اي، بايد هدف و جهان‌بيني او را مدنظر داشت در تفسير قرآن نيز بايد ديد قرآن براي چه هدفي نازل شده است. اگر هدف از نزول قرآن و يا ادعاي آن ‌آگاه نمودن بشر از تمام اسرار هستي بود، آنگاه ﴿تبيان لكل شيء ظاهر در اين بود كه همه چيز با تمام جزئيات و يا حداقل به نحو كلي در قرآن آمده است. امّا اگر هدف قرآن هدايت انسان به سعادت حقيقي يعني قرب به خدا باشد ـ چنانكه به دليل آيات[۱۱] و روايات متعدد هدف قرآن همين است ـ در اين صورت با توجّه به اين هدف و قراين مقامي و موقعيت آيه معناي «تبياناً لكل شيء» اين است كه قرآن بيانگر همه اموري است كه در راستاي اين هدف باشند. به بيان ديگر آنچه كه در سعادت و هدايت انسان تا روز قيامت مؤثر است اعم از مسائل ارزشي و اخلاقي، معارف حقيقي مربوط به جهان‌بيني، حقوقي، اقتصادي، اجتماعي، سياسي، و يا مسائل مربوط به جهان هستي و مادي، در آن به شكل كلي يا مفصل بيان شده است.[۱۲] اين ديدگاه سوم در واقع نگاه حداكثري معتدل و معقول به قلمرو دين اسلام و قرآن است.

نكته‌اي مهم و قابل ذكر در پايان سخن اين است كه صاحبان ديدگاه سوم به اين حقيقت توجّه داشته و تذكر داده‌اند كه قرآن كريم علاوه بر ظاهر خود از بطوني نيز برخوردار است و آن كساني كه با بطون قرآن در ارتباط‌اند قطعاً معارف و علوم بسياري را مي‌توانند از بطون قرآن استخراج كنند. به تعبير ديگر ايشان آيات و رواياتي را كه مستند ديدگاه دوم بود، حمل بر فهم از بطون قرآن مي‌كنند كه هر كسي به آن بطون راه ندارد. امّا آنچه كه در اختيار ما هست ظاهر قرآن است كه با روش‌هاي متعارف فهم عرفي مي‌توانيم آن را بفهميم.[۱۳]

مطالعه بيشتر

۱ـ كتاب نقد، دين و دنيا، ش ۲ و ۳.

۲ـ احد، فرامرز قراملكي، قلمرو پيام پيامبران، (بي‌جا: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، زمستان ۱۳۷۶).

۳ـ عبدالله نصري، انتظار بشر از دين، (تهران، انتشارات دانش و انديشه معاصر، ۱۳۷۸).

۴ـ عبدالله جوادي آملي، شريعت در آينه معرفت، (تهران: مركز نشر فرهنگي رجاء، چاپ اول، بي‌تا).

۵ـ محمدتقي مصباح يزدي، نظريه سياسي اسلام، (قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، چاپ دوم، ۱۳۷۸)، ج۱، صص ۵۶ و ۵۵.

منابع

  1. علي اكبريان، حسنعلي، درآمدي بر قلمرو دين، بي‌جا، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص۱۳.
  2. سروش، عبدالكريم، كيان، دين اقلي و اكثري، سال هشتم، ش۴۱، ص۲ـ۹.
  3. مصباح يزدي، محمّد تقي، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، قم، مؤسسه امام خميني(ره)، ۱۳۷۸، ج۳، ص۴۷.
  4. ر.ك: نحل/۸۹، يوسف/۱۱۱، انعام/۳۸ و ۵۹.
  5. محمّد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ترجمه‌ي سيد جواد مصطفوي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل‌البيت(ع) بي‌تا، ج۱، ص۷۶ـ۸۰.
  6. ر.ك: ايازي، سيد محمّد علي، جامعيت قرآن، رشت، انتشارات كتاب مبين، چاپ اول، ۱۳۷۸، صص۵۹ـ۶۷.
  7. كليني، اصول كافي، ترجمه‌ي سيد جواد مصطفوي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل‌البيت(ع) بي‌تا، ج۱، ص۷۶ـ۸۰.
  8. طباطبايي، سيد محمّد حسين، الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ اول، ۱۴۱۷ه‍ ق، ۱۹۹۷م، ج۱۲، ص۳۲۵.
  9. نحل/۸۹.
  10. طباطبائي، سيد محمّد حسين، الميزان، ترجمه سيد محمّد باقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، بي‌چا، بي‌تا، ج۱۲، ص۴۶۸ـ۴۶۹.
  11. ر.ك: انفال/۲۴، بقره‌/۱۳۷، آل‌عمران/۲۰، نور/۵۴، آل‌عمران/۱۳، اعراف/۱۵۸ و ۴۳، يونس/۱۰۸، نمل/۹۲، بقره/۲ و ۹۷ و ۱۸۵، انعام/۱۵۷،‌ اعراف،/۵۲ و ۲۰۳، توبه/۳۳، يونس/۵۷، يوسف/۱۱۱، نحل/۶۴ و ۸۹.
  12. مصباح يزدي، محمدتقي، معارف قرآن (قرآن شناسي)، قم، انتشارات مدرسه علميه معصوميه، بي‌چا، بي‌تا، ج۲، ص۱۶۳ـ۱۷۲؛ همچنين ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتاب الاسلاميه، چاپ چهارم، ۱۳۶۲، ج۱۱، ص۳۶۱ـ۳۶۲.
  13. مصباح يزدي، محمدتقي، معارف قرآن (قرآن‌شناسي)، قم، انتشارات مدرسه معصوميه، بي‌چا، بي‌تا، ج۲، ص۱۷۰؛ همچنين ر.ك: طباطبايي، الميزان، همان.