حدیث ثقلین به قرائت ابن‌تیمیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(ابرابزار)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۴: خط ۲۴:


== ابن تیمیه و نقل حدیث ==
== ابن تیمیه و نقل حدیث ==
ابوالعباس احمدبن عبدالحلیم معروف به «ابن تیمیه» از علمای حنبلی است که در سال ۷۲۸ در زندان شام درگذشت.<ref>سبحانی، جعفر، آئین وهابیّت، قم، انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص۳۳.</ref> نقل این حدیث به قرائت ابن تیمیه از چند جهت قابل پذیرش نیست:
ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم مشهور به ابن‌تیمیه و ملقب به شیخ‌الاسلام در سال ۶۶۱ق در منطقه حران (جایی میان موصل و شام) در خانواده‌ای از مشایخ حنابله متولد شد. وی در شش سالگی همراه خانواده خود برای گریز از حمله مغولان به دمشق مهاجرت کرد و در آنجا تحصیلاتش را زیر نظر ابن‌عساکر و دیگران تکمیل کرد و در ۱۷ سالگی از علمای حنبلی گواهی اجتهاد دریافت کرد.[۲] ابن‌تیمیه در علوم متداول زمانه خود مانند فقه، اصول، حدیث، کلام، تفسیر، فلسفه و ریاضیات تحصیل کرد و اطلاعاتی درباره دیگر ادیان به‌ویژه یهودیت داشت.[۳]در سال‌های حضور در دمشق به دلیل اختلاف که با فقهای دیگر مذاهب، چندین بار دیگر به زندان افتاد تا در سال ۷۲۸ق در زندان قلعه دمشق وفات یافت.<ref>سبحانی، جعفر، آئین وهابیّت، قم، انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص۳۳.</ref> نقل حدیث ثقلین به قرائت ابن تیمیه از چند جهت قابل پذیرش نیست:


* زمان پیامبر(ص) را درک نکرده تا بتواند بی‌واسطه از پیامبر(ص) حدیث نقل کند؛
* زمان پیامبر(ص) را درک نکرده تا بتواند بی‌واسطه از پیامبر(ص) حدیث نقل کند؛

نسخهٔ ‏۱۴ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۱۳

سؤال

ابن تیمیه معتقد است که حدیث شریف ثقلین آن‌گونه که شیعه آن را نقل می‌کند صحیح نبوده بلکه متن دقیق و صحیح حدیث این‌گونه است: «وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ، أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللهِ، وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ …» آیا این مطلب صحیح است؟


جایگاه حدیث ثقلین

حدیث ثقلین از احادیث متواتر اسلامی است که از پیامبر(ص) نقل شده است. با توجه به اسناد و راویان این حدیث، صدور آن از پیامبر(ص) قطعی است.[۱] این حدیث تنها یک بار از پیامبر(ص) نقل نشده، بلکه در موارد مختلفی بیان نموده است[۲] و در منابع روایی اهل سنت و شیعه نقل شده است.

حدیث ثقلین به نقل از شیعه

«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَيْتِي عِتْرَتِي أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَ قَدْ بَلَّغْتُ إِنَّكُمْ سَتَرِدُونَ عَلَيَّ الْحَوْضَ فَأَسْأَلُكُمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فِي الثَّقَلَيْنِ وَ الثَّقَلَانِ كِتَابُ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ أَهْلُ بَيْتِي فَلَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَهْلِكُوا وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ فَوَقَعَتِ الْحُجَّةُ بِقَوْلِ النَّبِيِّ ص وَ بِالْكِتَابِ الَّذِي يَقْرَأُهُ النَّاسُ فَلَمْ يَزَلْ يُلْقِي فَضْلَ أَهْلِ بَيْتِهِ بِالْكَلَامِ وَ يُبَيِّنُ لَهُمْ بِالْقُرْآنِ ﴿إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً ...؛ همانا من دو امر در میان شما می‌گذارم، اگر آنها را بپذیرید، هرگز گمراه نشوید: کتاب خدای عزوجل (قرآن)، اهل بیت و عترت من، ای مردم گوش کنید که من تبلیغ کردم، شما در قیامت سر حوض بر من وارد می‌شوید و من از آنچه نسبت بثقلین انجام داده‌اید از شما بازخواست می‌کنم، و ثقلین، کتاب خدا- جل ذکره- و أهل بیت منند، برایشان پیشی نگیرید که هلاک شوید، و بایشان چیزی نیاموزید که آنها از شما داناترند. بنا بر این حجت (خدا برای مردم) با قول پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و قرآنی که خود مردم آن را می‌خوانند ثابت شد، زیرا پیغمبر همواره فضیلت اهل بیتش را بوسیله بیان القا می‌فرمود و بوسیله قرآن برای مردم روشن می‌ساخت. «خدا می‌خواهد ناپاکی را از شما اهل این خانه ببرد و پاکیزه‌تان کند.[۳]»»[۴]

منابع شیعه، ۸۲ حدیث با مضمون حدیث ثقلین نقل نموده‌اند که در کتاب‌های الکافی، کمال الدین، امالی صدوق، امالی مفید، امالی طوسی، عیون اخبار الرضا، الغیبة نعمانی، بصائر الدرجات و بسیاری از کتب دیگر جمع‌آوری شده است.[۵]

حدیث ثقلین به نقل از اهل سنت

«وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ: أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللهِ، وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ " فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللهِ وَرَغَّبَ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ: «وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي» فَقَالَ لَهُ حُصَيْنٌ: وَمَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ؟ يَا زَيْدُ أَلَيْسَ نِسَاؤُهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ؟ قَالَ: نِسَاؤُهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، وَلَكِنْ أَهْلُ بَيْتِهِ مَنْ حُرِمَ الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ، قَالَ: وَمَنْ هُمْ؟ قَالَ: هُمْ آلُ عَلِيٍّ وَآلُ عَقِيلٍ، وَآلُ جَعْفَرٍ، وَآلُ عَبَّاسٍ قَالَ: كُلُّ هَؤُلَاءِ حُرِمَ الصَّدَقَةَ؟ قَالَ: نَعَمْ.»[۶]

روایت در کتاب صحیح مسلم به این نقل نیز بیان شده است، «أَلَا وَإِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ: أَحَدُهُمَا كِتَابُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، هُوَ حَبْلُ اللهِ، مَنِ اتَّبَعَهُ كَانَ عَلَى الْهُدَى، وَمَنْ تَرَكَهُ كَانَ عَلَى ضَلَالَةٍ " وَفِيهِ فَقُلْنَا: مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ؟ نِسَاؤُهُ؟ قَالَ: لَا، وَايْمُ اللهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ تَكُونُ مَعَ الرَّجُلِ الْعَصْرَ مِنَ الدَّهْرِ، ثُمَّ يُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إِلَى أَبِيهَا وَقَوْمِهَا أَهْلُ بَيْتِهِ أَصْلُهُ، وَعَصَبَتُهُ الَّذِينَ حُرِمُوا الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ»[۷] در منابع دیگر اهل سنت به نقل‌های دیگری نزدیک به نقل شیعه نیز این روایت بیان شده است.

این حدیث به ۳۹ طریق از کتاب‌های اهل سنت نقل شده است. حدیث در کتاب‌های مسند احمد، صحیح مسلم، مناقب ابن المغازلی، سنن ترمذی، العمدة ثعلبی، مسند ابی یعلی، المعجم الاوسط طبرانی، العمده ابن البطریق، ینابیع المودة قندوزی، الطرائف ابن المغازلی، فرائد السمطین، و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است.[۸]

ابن تیمیه و نقل حدیث

ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم مشهور به ابن‌تیمیه و ملقب به شیخ‌الاسلام در سال ۶۶۱ق در منطقه حران (جایی میان موصل و شام) در خانواده‌ای از مشایخ حنابله متولد شد. وی در شش سالگی همراه خانواده خود برای گریز از حمله مغولان به دمشق مهاجرت کرد و در آنجا تحصیلاتش را زیر نظر ابن‌عساکر و دیگران تکمیل کرد و در ۱۷ سالگی از علمای حنبلی گواهی اجتهاد دریافت کرد.[۲] ابن‌تیمیه در علوم متداول زمانه خود مانند فقه، اصول، حدیث، کلام، تفسیر، فلسفه و ریاضیات تحصیل کرد و اطلاعاتی درباره دیگر ادیان به‌ویژه یهودیت داشت.[۳]در سال‌های حضور در دمشق به دلیل اختلاف که با فقهای دیگر مذاهب، چندین بار دیگر به زندان افتاد تا در سال ۷۲۸ق در زندان قلعه دمشق وفات یافت.[۸[۹] نقل حدیث ثقلین به قرائت ابن تیمیه از چند جهت قابل پذیرش نیست:

  • زمان پیامبر(ص) را درک نکرده تا بتواند بی‌واسطه از پیامبر(ص) حدیث نقل کند؛
  • نزد علمای اهل سنت دارای اعتبار و جایگاه خاص روایی نیست؛
  • برخی از بزرگان علمای چهارگانه اهل سنت او را کافر معرفی نموده‌اند؛
  • عناد و دشمنی با ائمه معصومین(ع) و شیعه دارد؛
  • سند محمّد بن مسلم قرائنی در خود روایت دارد که می‌رساند جعلی و نادرست است.[۱۰]

نکات اساسی حدیث ثقلین

این حدیث شریف خطوط مهمی را دربردارد که به طور فشرده به قسمتی از آن اشاره می‌شود:

۱ـ قرآن و اهل بیت(ع) همیشه همراه یکدیگرند و جدایی ناپذیرند.

۲ـ پیروی اهلبیت(ع) مثل قرآن بدون قید و شرط واجب می‌باشد.

۳ـ با توجّه به دو نکته قبلی عصمت اهلبیت به خوبی اثبات می‌شود.

۴ـ در هر عصر و زمان باید فردی یا افرادی از اهلبیت(ع) در کنار قرآن باشند.

۵ـ جدایی یا پیشی گرفتن از اهلبیت مایه گمراهی است.

۶ـ آن‌ها از همه افضل و اعلم و برترند.[۱۱]

با توجه به نکات بیان شده باید گفت: اوّلاً که در این نقل قرائنی وجود دارد که می‌رساند این نقل درست نیست چون در این نقل آمده است: «نساؤه من اهل بیته» و در پایان زیدبن ارقم می‌گوید اهل بیت علاوه بر زنها شامل آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس[۱۲] می‌شود با این‌که فخر رازی بعد از تطبیق اهل بیت بر خمسه طیبّه(ع) در آیهٔ مباهله می‌گوید «و بدان که صحت این روایت بین اهل تفسیر و حدیث متفق علیه است و همه صحّت آن را پذیرفته‌اند»[۱۳] خود صحیح مسلم هم این روایت را نقل نموده است که مراد از اهل‌بیت خمسه طیّبه می‌باشد[۱۴] پس ذیل روایت مذکور در سئوال دلیل بر عدم صحت آن است.

ثانیاً بر فرض که تنها طریق صحیح حدیث شریف ثقلین همان باشد که ابن تیمیّه گفته است باز هم تا حدودی مدعای شیعیان را ثابت می‌کند، و می‌رساند که به‌هرحال دو ثقل اکبر جا مانده از پیامبر(ص) قرآن و اهلبیت (ولو به معنای وسیع آن) می‌باشد و اتفاقاً در مورد اهل بیت سه بار تأکید می‌کند که «خدا را بیاد شما می‌اندازم در مورد اهل بیتم» هر چند جملات لن یفترقا را ندارد، ای کاش ابن تیمیّه و وهابی‌ها به همین مضمون عمل می‌کردند، و این همه مضامین قرآن را که درباره شفاعت، تحصیل نمودن وسیله به سوی خدا، متوسل شدن به پیامبر(ص) برای استغفار، نفی تجسیم، زیر پا قرار نمی‌دادند و ای کاش به تأکید حدیث توجّه می‌کردند که سه بار درباره اهلبیت تأکید نموده است و این همه بی‌حرمتی‌ها به اهلبیت و قبور آن‌ها در بقیع و کربلا و… روا نمی‌داشتند.[۱۵]

ثالثاً: که محدّثین دیگری از اهل سنّت حدیث ثقلین را به‌گونه‌ای که شیعه نقل نموده است، نقل کرده‌اند، که ما به یک نمونه اشاره و بقیّه را به مراجع مربوطه ارجاع می‌دهیم ترمذی در صحیحش با سندی منتهی به همان زیدبن ارقم که ناقل روایت مذکور در سئوال است، چنین نقل می‌کند[۱۶] که پیامبر اسلام فرمود «یا ایها الناس انی قد ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا کتاب الله و عترتی اهل بیتی» ای مردم بیدار باشید که من در بین شما چیزی را باقی گذاشتم که اگر آن را بگیرید و بدان تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد آن کتاب خدا و خانواده من اهلبیت من هستند.

مرحوم سلطان الواعظین حدود چهل طریق از علمای عامّه را نام می‌برد که حدیث را به این صورت نقل کرده‌اند «انی تارک فیکم الثقلین کتاب‌الله و عترتی اهل بیتی لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض من توسل (أو تمسک) بهما فقد نجی و من تخلّف عنها فقد هلک … ما إنْ تمسکتم بهما لن تضلّوا ابداً»[۱۷] آیا می‌شود چشم‌ها را بست و گفت نقل دقیق همان است که ابن تیمیّه می‌گوید با این‌که این همه از علمای عامّه برخلاف ایشان و موافق با شیعه نقل نموده‌اند.

رابعاً: این است که اگر در مورد نقل کلامی از شخصیتی اختلاف پیش آید و بر فرض هم آن شخصیّت از دنیا رفته باشد باید رفت و در خانه اهل بیت و بستگان او زانو زد و پرسید که حقیقت آن کلام او چه بوده است؟ زیرا «اهل البیت ادری ما فی البیت»: اهل یک خانه از هرکس به آنچه در آن خانه است آگاهند. با رفتن به در خانه اهل بیت پیامبر(ص) همان اهلبیتی که – همان گونه که قبلاً نقل نمودیم - فخر رازی اتّفاق اهل تفسیر و حدیث را بر آن مدّعی شده است می‌گویند پیامبر(ص) جدّ ما چنین فرمودند: «انی مخّلف (در بعضی از نقل‌ها تارکٌ) فیکم الثقلّین کتاب الله و عترتی اهلبیتی لن تضلّوا (ما تمسکتم بهما)»[۱۸] و به عبارت‌های دیگری که مقداری با این عبارت تفاوت دارد نیز نقل شده است.[۱۹]

بنابراین نتیجه بحث این است که:

اوّلاً خود ابن تیمیه در زمان پیامبر(ص) حضور نداشته تا بتواند مستقیم حدیث نقل کند و بگوید نقل شیعیان صحیح نیست، بلکه هم او و هم شیعیان باید با واسطه نقل کنند و آن واسطه‌ها را باید بررسی نمود.

ثانیاً: در خود روایت قرائنی داریم که می‌رساند این نقل که در سئوال آمده و سخن ابن تیمیّه است صحیح نمی‌باشد.

ثالثاً: همین متنِ مورد تأیید ابن تیمیّه نیز، تا حدودی مدّعای شیعیان را ثابت می‌کند مخصوصاً که سه بار درباره اهلبیت تأکید و سفارش نموده است، آیا خود ابن تیمیّه به این سفارشات عمل کرده یا وهابی‌ها به آن عمل نمودند؟ یا برعکس قبور ائمه(ع) را تخریب نمودند.

رابعاً: اکثر محدّثین اهل سنّت، حدیث را شبیه آنچه که شیعیان نقل نموده‌اند، نقل کرده‌اند.

خامساً: بر فرض اختلاف در مورد کلام پیامبر(ص) باید از اهلبیت او سئوال کنیم که «أدری بما فی البیت» می‌باشند و اهلبیت هم برخلاف نقل ابن تیمیّه نقل کرده‌اند.


مطالعه بیشتر

  • سلطان الواعظین شیرازی، شبهای پیشاور.
  • سیّد هاشم بحرینی، غایته المرام.

۳ـ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۲.

۴ـ سنن ترمذی، ج۲، ص۳۰۷.

۵ـ سنن دارمی، ج۲، ص۴۳۲.

۶ـ مسند احمد، ج۳، ص۱۴، ۱۷، ۲۶،...

۷ـ خصائص العلوی نسائی، ص۳۰.

۸ـ مستدرک حاکم، ج۳.

۹ـ طبقات محمدبن سعد زهری.

۱۰ـ پیام قرآن.


منابع

  1. سبحانی، جعفر، پیشوائی از نظر اسلام، قم، انتشارات مکتب اسلام، ۱۳۷۴، ص۲۰۳.
  2. مکارم شیرازی، ناصر و جمعی از دانشمندان، پیام قرآن، قم، انتشارات نسل جوان، ج۹، ص۶۲.
  3. سوره احزاب، آیه۳۳
  4. کلینی، محمد بن‌ یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، بی تا، ج۱، ص۲۹۴؛ اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران، كتاب فروشى علميه اسلاميه‌، ۱۳۶۹ش‌، ص۵۷
  5. بحرانی، سیدهاشم بن‌سلیمان، غایة المرام و حجة الخصام، ج ۲، ص ۳۲۰-۳۶۷
  6. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بيروت، دار إحياء التراث العربي، ج۴، ص۱۸۷۳
  7. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۴
  8. غایة المرام و حجة الخصام، ج ۲، ص ۳۰۴-۳۲۰
  9. سبحانی، جعفر، آئین وهابیّت، قم، انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص۳۳.
  10. ابن حجر عسقلانی، الدرالکافه، بیروت، ص۱۴۵؛ عمر عبدالسلام، مخالفه الوهابیه للقرآن و السنه، بیروت، دارالهدایه، چاپ اوّل، ۱۴۱۶ق، ص۱۱
  11. پیام قرآن، همان، ج۹، ص۷۷–۷۶.
  12. ابوالحسین مسلم بن حجّاج القشیری، صحیح مسلم بشرح النووی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۱ق، ج۱۵، ص۱۷۹.
  13. فخر رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۸، ص۸۰.
  14. صحیح مسلم بشرح النوری، همان، ج۱۵، ص۵۱۴؛ و هم‌چنین دیگر محدثین عامه همچون حاکم در مستدرک و… نقل نموده‌اند.
  15. ر. ک. سبحانی، جعفر، آئین وهابیت، همان، تمام کتاب.
  16. محمدبن عیسی ترمذی، صحیح ترمذی، مطبعه بولاق، ۱۲۹۲، ج۲، ص۳۰۸.
  17. شیرازی، سلطان الواعظین، شبهای پیشاور، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، چاپ سی و هفتم، ۱۳۷۶، ص۲۲۶–۲۲۴؛ و ر.ک. خوارزمی، مناقب خوارزمی، با مقدمه محمدرضا موسوی خراسان، تهران، مکتبه، نینوی الحدیثه، ص۲۲۴–۲۲۲.
  18. حر عاملی، اثبات الهداه، قم، مطبعه العلمیه، ج۱، ص۵۶۲.
  19. ر. ک. همان مدرک، ج۱، ص۵۶۸ و ج۱، ص۵۷۱ و ج۱، ص۶۹۳ و ج۱، ص۵۲۹؛ و ر.ک. محمدبن بابویه الصدوق القمی، معانی الاخبار، تهران، مطبعه الحیدری، مکتبه الصدق، ص۹۰.