تعجب از خوشحالی با علم به مرگ

از ویکی پاسخ
سؤال

روایتی نقل از تورات چنین بیان می‌کند: «در شگفتم از کسی که به مرگ یقین دارد خوشحالی می‌نماید …» آیا این حدیث معتبر است؟ مطابق این روایت کسی که به مرگ اعتقاد دارد نمی‌تواند خوشحالی کند؟


متن روایت در منابع روایی

روایت به نقل از کتاب ارشاد القلوب: «وَ فِی تَوْرَاه مُوسَی(ع) عَجِبْتُ لِمَنْ أَیْقَنَ بِالْمَوْتِ کیْفَ یَفْرَحُ وَ لِمَنْ أَیْقَنَ بِالْحِسَابِ کیْفَ یُذْنِبُ وَ لِمَنْ أَیْقَنَ بِالْقَدَرِ کیْفَ یَحْزَنُ وَ لِمَنْ أَیْقَنَ بِالنَّارِ کیْفَ یَضْحَک وَ لِمَنْ رَأَی تَقَلُّبَ الدُّنْیَا بِأَهْلِهَا کیْفَ یَطْمَئِنُّ إِلَیْهَا وَ لِمَنْ أَیْقَنَ بِالْجَزَاءِ کیْفَ لَا یَعْمَلُ وَ لَا عَقْلَ کالدِّینِ وَ لَا وَرَعَ کالْکفِّ وَ لَا حَسَبَ کحُسْنِ الْخُلُق؛ شگفت است برای كسى كه يقين به مرگ دارد، چگونه خوشحال است؛ جاى تعجب است براى كسى كه يقين به آتش دوزخ دارد، چگونه مى‌خندد؟ شگفت است براى كسى كه دنيا و دگرگونيش را با اهلش ديده كه از حالى به حالى مي‌كند، بعد او اطمينان به آن دنيا دارد؛ تعجب است براى كسى كه يقين به حساب فردا دارد، چرا كردار نيك انجام نمی‌دهد؟»[۱]

روایت به نقل از کتاب اصول کافی: «الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ کانَ فِی الْکنْزِ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ کانَ تَحْتَهُ کنْزٌ لَهُما(کهف:۸۲) کانَ فِیهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، عَجِبْتُ لِمَنْ أَیْقَنَ بِالْمَوْتِ کیْفَ یَفْرَحُ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَیْقَنَ بِالْقَدَرِ کیْفَ یَحْزَنُ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ رَأَی الدُّنْیَا وَ تَقَلُّبَهَا بِأَهْلِهَا کیْفَ یَرْکنُ إِلَیْهَا وَ یَنْبَغِی لِمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ أَنْ لَا یَتَّهِمَ اللَّهَ فِی قَضَائِهِ وَ لَا یَسْتَبْطِئَهُ فِی رِزْقِهِ؛ على بن اسباط می‌گويد: شنيدم از امام رضا (ع) مى‌فرمود: در آن گنجى كه خدا «و زير آن گنجى براى آن دو بود» در آن گنج نوشته شده بود كه: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌ در شگفتم از كسى كه يقين دارد به تقدير، چگونه غمگین شود و در شگفتم از كسى كه دنيا و زير و رو شدن آن را بر اهلش می‌بیند، چگونه به آن اعتماد كند، سزاوار است كسى كه از طرف خدا عقلى دارد، خدا را متهم نداند در قضاى او و به كندى نسبت ندهد در رسانيدن روزى.»[۲]

بررسی سندی

سند روایت کتاب ارشاد القلوب:

  • روایت مرسل است لذا از نظر علم رجال نمی‌توان آن را معتبر دانست.

سند روایت کتاب اصول کافی:

  • سند روایت صحیح است، تمامی راویان در سند، امامی عادل هستند؛
  • سند اتصال دارد و مسند است، سلسله راویان به گونه‌ای است که می‌توانند از یکدیگر روایت داشته باشند.[۳]

رابطه اعتقاد به مرگ و خوشحالی

درباره اعتقاد به مرگ و خوشحالی کردن باید منشأ خوشی و ابعاد آن شناخته شود تا حقیقت مسئله روشن شود:

  • اندوه و شادی، رغبت و نفرت، رنج و راحت آدمی دایر مدار طرز فکر او در مسئله سعادت و شقاوت است؛
  • سعادت و شقاوت و عناوینی که این معنا را می‌رسانند، به اختلاف موارد مختلف می‌شود، خوشی و اندوه روح و خوشی و اندوه جسم و همچنین خوشی و اندوه انسان و خوشی و اندوه حیوان با یکدیگر متفاوت است. خوشحالی و غم بر اساس افراد و مصادیق دارای معانی متفاوت است و دو نگاه درباره آن وجود دارد: یکی از منظر اسلام و دیگری از منظر مادی.

خوشحالی و غم در موجودات با شعور، به شعور و اراده آنها بستگی دارد، امری در نظر برخی لذیذ و مسرت‌آور است اما در نظر عده‌ای دیگر مایه غم و اندوه است، هم چنان‌که گاهی امری برای عده ای غم‌انگیز است ولی عده ای دیگر از آن احساس ناراحتی نمی‌کنند.[۴]

شادی و غم در قرآن

روشی که قرآن در مسئله خوشحالی و غم طی کرده غیر از آن روشی است که مادیین پیش گرفته‌اند و انسان فرورفته در مادیات هم اگر بخواهد زندگیش گوارا شود باید از مکتبی پیروی کند که خوشحالی حقیقی را سعادت بداند و غم حقیقی را شقاوت بداند، چون قرآن آنچه را که واقعاً سعادت است، سعادت می‌داند و آنچه براستی شقاوت است شقاوت می‌خواند.[۵]

قرآن به پیروان خود دستور می‌دهد که دل به غیر خدا نبندند، و به آنان این باور را می‌دهد که تنها مالکی که مالک حقیقی همه چیز است خدا است، هیچ چیزی جز بوسیله خدا روی پای خود نمی‌ایستد، (چنین کسی اگر دوا می‌خورد دوای خدا را می‌خورد، و اگر غذا می‌خورد غذای او را می‌خورد، برای دوا غذا و هیچ تأثیر استقلالی قائل نیست نه خوشی و نه ناخوشی) و چنین انسانی در دنیا چیزی بجز سعادت برای خود نمی‌بیند، آنچه می‌بیند سعادت روح و جسم او است و غیر این دو چیز را عذاب و دردسر می‌داند، بخلاف انسان دل بسته به مادیات و هوای نفس که چنین فردی چه بسا خیال کند آن اموال و ثروتی که برای خود جمع‌آوری کرده مایه خوشی او است، ولی به زودی بر خبط و گمراهی خود واقف می‌شود، و همان خوشی خیالی تبدیل به غم یقینی می‌شود چنان‌که خداوند فرموده: {{قرآن|فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ[۶]؛ «بحال خودشان وابگذار تا در مادیات فروروند و سرگرم بازی باشد تا بناگاه روزی را که وعده داده شده‌اند دیدار کنند».

و نیز فرموده: ﴿لَقَدْ کنْتَ فِی غَفْلَه مِنْ هذا فَکشَفْنا عَنْک غِطاءَک فَبَصَرُک الْیَوْمَ حَدِیدٌ[۷]؛ «تو از این در غفلت بودی. ما پرده از پیش چشمت کنار زدیم، و در نتیجه امروز چشمانت تیزبین شده است».

و نیز فرموده: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکرِنا، وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاه الدُّنْیا، ذلِک مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ[۸]؛ «پس از هر کس که از یاد ما اعراض می‌کند و بجز زندگی دنیا نمی‌خواهند، روی برگردان، اینها سطح فکرشان اینقدر کوتاه است».

از اینجا روشن می‌شود که درک و طرز فکری که در انسان‌های یکتاپرست و اهل قرآن است غیر درک و طرز فکری است که دیگران دارند، با اینکه هر دو طایفه از یک نوع هستند، یعنی هر دو انسانند، البته بین دو نقطه نهایی این دو طرز تفکر مراتب بسیاری هست، که صاحبان آن اهل ایمان هستند اما طایفه دیگر بخاطر نرسیدن به کمال تربیت و تعلیم الهی، کم و زیاد یا زیادتر گرفتار انحراف فکری می‌شوند.[۹]

حال با توجه به مطالبی که عنوان شد می‌توان به دست‌آورد که معتقد به مرگ اگر انسان مؤمنی باشد مرگ را لقاء الهی می‌داند و پل رسیدن به وعده‌های الهی و این خود بالاترین خوشی و لذت را برای او دارد و از لذت‌های حلال دنیوی هم بهره می‌برد و به خوشی‌های مورد تأیید قرآن نیز روی می‌آورد و با این نگرش هم از دنیا لذت می‌برد و هم به لذت‌های آخرت می‌رسد. امّا خوشحال به معنای خوش مطلق و عدم توجه به عاقبت انسان‌ها، برای مؤمن معنا ندارد. ولی کسی که معتقد به جهان آخرت نیست مرگ را گذر از خوشی برای سختی و عذاب می‌داند. انسان مؤمن چه زندگی را امتحان الهی می‌داند به نگاه ما سختی می‌کشد ولی در نگاه خودش شاید همین سختی برای او شیرین و گوارا باشد و برخلاف این انسانی که معتقد به چیزی نیست به ظاهر خوش است.[۱۰]


معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر

  • شیخ کلینی، اصول کافی، کتاب العشره


منابع

  1. دیلمی، حسن، إرشاد القلوب إلی الصواب، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۷۴.
  2. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۵۹؛ ترجمه اصول کافی، ترجمه شیح محمد باقر کمره‌ای، قم، ۱۳۷۵ش، ج۴، ص۱۸۷
  3. خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بیروت، بی جا، چاپ سوم، ۱۴۰۳ق، ج۶، ص۷۴؛ ج۱۱، ص۲۶۰؛ ج۱۸، ص۲۵۸.
  4. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش، ج۳، ص۱۶.
  5. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، قم، انتشارات اسراء، چاپ دوم، ۱۳۸۸ش.
  6. معارج / ۴۲.
  7. ق / ۲۲.
  8. نجم / ۳۰.
  9. المیزان، ج۳، ص۱۶.
  10. جوادی آملی، عبدالله، معاد در قرآن، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۱ش، ص۲۶۶.