تعلق نگرفتن اراده خدا به جانشینی امام علی(ع)

نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۰۹ توسط Mafkalam (بحث | مشارکت‌ها)


شبهه
اگر انتخاب خلفا پس از پیامبر(ص) از سوی خداوند می‌بود، خدا نمی‌گذاشت کسی غیر از جانشین مورد اراده او، خلیفه پیامبر(ص) شود.

اراده خداوند نسبت به انتصاب جانشین پیامبر(ص) مانند دیگر دستورات دینی، از نوع اراده تشریعی است. خداوند متعال در اراده تشریعی خود، دستورات را از طریق پیامبر(ص) به مردم می‌رساند تا آنها بر اساس اختیاری که دارند به آنها عمل کنند. پیامبر(ص) دستور انتصاب علی بن ابی‌طالب(ع) به عنوان جانشین خود را بارها اعلام کرد؛ ولی پس از رحلت وی جز اندکی از مسلمانان، به این دستور توجهی نکردند.

مشیّت و خواستِ خداوند دو گونه است: خواست تشریعی و خواست تکوینی. خداوند از نظر تشریعی، هدایتِ همه مردم را خواسته است؛ لذا پیامبران و کتاب‌های آسمانی را فرستاده است. امّا از نظر تکوینی خواسته است که مردم بر اساس اراده و اختیار خود، راه را انتخاب کنند، نه آن‌که مجبور به پذیرش دین باشند.[۱] امام کاظم(ع) می‌فرماید: «خداوند دارای دو مشیّت و دو اراده است؛ یکی اراده و مشیّت حتمی و دیگر اراده و مشیّت عزمی. نهی می‌کند و می‌خواهد، امر می‌کند و نمی‌خواهد! آیا نمی‌بینی که آدم و حوا را از خوردن میوه آن درخت نهی فرمود، ولی خوردن آنها را خواست و اگر مشیّت و اراده حتمی بود و نمی‌خواست که از میوه آن درخت بخورند در این صورت مشیت و میل آدم و حوا بر مشیت خداوند غالب نمی‌شد. همچنین به حضرت ابراهیم(ع) امر فرمود که اسماعیل را ذبح نماید، ولی اراده حتمی بر ذبح او نفرموده بود و اگر اراده و مشیّت حتمی بود، اراده حضرت ابراهیم(ع) بر مشیّت و خواست خداوند غالب نمی‌شد».[۲]

با توجه به این‌که اراده و کارهای انسان در طول اراده خداوند است؛ این‌طور نیست که همیشه با خواست خداوند همراه باشد؛ یعنی چه بسا چیزی مورد اراده تکوینی خداوند قرار می‌گیرد، اما خواست واقعی خداوند نیست. امام صادق(ع) فرمود: «خداوند امر کرد، ولی نخواست و خواست، امّا امر نکرد. امر نمود به ابلیس که به آدم سجده کند و خواست سجده نکند؛ زیرا اگر می‌خواست سجده می‌کرد. آدم را از خوردن از درخت نهی کرد و خواست که از آن بخورد؛ زیرا اگر نمی‌خواست نمی‌خورد».[۳]

به اعتقاد عالمان شیعه، اراده خدا در درجه اول به کمال انسان تعلق گرفته است و از طرفی، کمال انسان بدون اختیار وی ممکن نیست؛ بنابراین خداوند نسبت به انجام دستوراتش اراده تشریعی داشته و انجام آن را به عهده اختیار انسان‌ها گذاشته است. انسان‌ها وقتی اختیار دارند از دستورات الهی سرپیچی کنند، با انجام آن به کمال می‌رسند.[۴] بر این اساس، کمال مسلمانان در صدر اسلام را، عمل به دستور خدا درباره جانشینی امام علی(ع) شمرده‌اند؛ که بیشتر آنها با اختیاری که داشتند از آن سرپیچی کردند و به کمال خود نرسیدند؛ بنابراین درست است که همه چیز تحت اراده تکوینی الهی است و خداوند خواهان آن است؛ اما حکومت ظالمان به اراده تشریعی الهی نبوده و مورد رضایت الهی نیست و بدان امر نکرده است؛ بلکه این امر علل خود را دارد. به طور مثال می‌توان به منفعل بودن افراد جامعه نسبت به سرنوشت خویش اشاره کرد. اگر جامعه ای مردمانش اینگونه باشند شرائط را برای حکومت ظالمان مساعد می‌کنند. یا گاهی برخی از عقائد نادرست باعث این امر می‌شود مانند این که هر آنچه که بر سر جامعه می‌آید قضا و قدر الهی است و باید تن به آن داده و دم نزد. این همان شگرد معاویه و امثال او بود که باعث شد افرادی مانند یزید حاکم جامعه اسلامی شوند و مردم به این کار رضایت دهند و این را قضا و قدر الهی بدانند.

معاویه برای پیشبرد اهداف خویش عقیده جبر را میان مسلمانان ترویج می‌کرد. نقل شده است که معاویه می‌گفت: «عمل و کوشش هیچ نفعی ندارد، چون همه کارها به دست خداوند است».[۵]

این سخن معاویه نه از روی اعتقاد، بلکه برای تحمیل خلافت خود بر مردم بود؛ چنان‌که از او نقل شده است که می‌گفت: «خلافت من یکی از فرمان‌های خداست و از قضا و قدر پروردگار می‌باشد».[۶]وی همچنین در برابر مخالفت عایشه با زمامداری یزید در سال ۵۶ هجری در مدینه، به وی گفت: «ماجرای زمامداری یزید قضاء و حکم الهی است و بندگان خدا حق دخالت در آن را ندارند». [۷] در واقع ترویج این عقیده برای جلوگیری از اعتراض و قیام مردم بود. بدین معنا که آنچه امروز اتّفاق می‌افتد، خواست خداست و مقاومت در برابر قضا و قَدَر الهی بی فایده است.


منابع

  1. قرائتی، محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، چاپ یازدهم، 1383ش، ج ‏3، ص 326.
  2. کلینی، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق، ج ‏1، ص 151.
  3. کلینی، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق، ج ‏1، ص 151.
  4. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، تهران، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، چاپ نهم، ۱۳۸۲ش، ص۱۷۷.
  5. حیاة الصحابة، ج 3، ص 529 (به نقل از تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص 410).
  6. محمد بن مکرم بن علی، أبو الفضل، جمال الدین ابن منظور الانصاری الرویفعی الإفریقی، مختصر تاریخ دمشق، دمشق، دار الفکر للطباعة والتوزیع والنشر، الطبعة الأولی، 1402 هـ، ج 9، ص 89.
  7. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسه، محقق: علی شیری، بیروت، دار الأضواء، چاپ اول، 1410، ج۱، ص۲۰۵.