حقوق همسایگان

از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۱۰ توسط Nazarzadeh (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - ' | بازبینی =' به ' | ارزیابی کمی =')
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

در مورد این حدیث «اگر همسایگان، نیکوکارت بدانند تو نیکوکاری و اگر بدکارت بشمارند تو بدکاری»[۱] توضیح دهید؟

روایت حقوق همسایگان و خوب بودن شخص در صورت شهادت همسایه بر خوب بودن و بد بودن در صورت شهادت بر علیه او در منابع روایی شیعه وجود ندارد. اما در منابع روایی اهل سنت به شکل‌های مختلفی با کمی اضافه و کم بیان شده است. این حدیث با فرض صحت سند، دلالت بر حقوق همسایه و وظیفه انسانی در نیکوکاری در حق همسایگان دارد.

حقوق همسایه

یکی از مواردی که دین اسلام در زندگی اجتماعی به آن توجه خاص دارد، نحوه معاشرت با همسایگان هست. پیامبر(ص) در این باره و در اهمیت حقوق همسایه فرمودند: «جبرئیل درباره همسایه آنقدر به من سفارش کرد که پنداشتم همسایه از همسایه ارث خواهد برد.»[۲] و نیز احادیث متعدد دیگر در مورد رعایت حقوق همسایه‌ها و چگونگی برخورد با آنان و نیز راضی نگهداشتن مردم تأکید فراوانی شده‌است.

منبع روایت

حدیث درباره همسایه و رعایت حقوق آنها، بیانگر نیکوکاری انسان مسلمان است، علمای اهل سنت در کتاب‌های روایی از طریق ابوهریره و ابن مسعود این روایت را نقل کرده‌اند. با جستجو و تفحص، این روایت در منابع معتبر حدیثی شیعه وجود ندارد و شاید این امر به دلیل وجود ابوهریره در سند روایت است که در زمان معاویه زیاد جعل حدیث می‌نمود و به همین دلیل علمای شیعه به وی اعتماد نداشته و روایات او را قبول ندارند.

هرچند این روایت در نهج الفصاحه آمده،[۳] اما نویسنده، سند و منبع روایت را ذکر نکرده‌ و به مجرد اینکه روایت از کلمات پیامبر(ص) بوده در کتاب ذکر شده است و برخی توضیحات و اضافاتی که در برخی منابع اهل سنت وارد شده نیز بیان نشده است.

حدیث در منابع اهل سنت

حدیث از منابع اهل سنت با توضیحات این‌گونه ذکر شده است:

  • حاکم نیشابوری به سند خود از ابوهریره نقل می‌کند: مردی خدمت پیامبر(ص) آمد و عرض کرد یا رسول الله مرا به عملی راهنمائی کنید تا با عمل به آن وارد بهشت شوم. حضرت فرمود: نیکوکار باش. عرض کرد: چطوری نیکوکار باشم و چگونه بدانم که نیکوکارم حضرت فرمود: از همسایگانت بپرس، پس اگر گفتند تو نیکوکاری پس تو نیکوکار هستی و اگر گفتند تو بدکاری پس تو بدکار هستی.[۴]

در این روایت پیامبر(ص) در جواب مردی که می‌پرسد چه کار کنم نیکوکار باشم؟ می‌فرمایند نیکی به همسایه‌ها و جلب رضایت آنها موجب می‌شود که تو نیکوکار باشی، ولی برخورد ناپسند و عدم رضایت همسایه از انسان موجب بدکاری انسان است.

  • مناوی در توضیح حدیث می‌گوید: اگر همسایگان صالح، تو را ثنا و ستایش گویند پس تو نیکوکاری، زیرا به گفته انسان بدکار و کافر و فاسق انسان نیکوکار نمی‌باشد. و هم چنین است اگر همسایگان تو، تو را بدکار تشخیص دهند، پس عمل تو غیر صالح بوده لذا تو بدکار هستی.[۵]

در این بخش، نویسنده قید افراد صالح از همسایگان را افزوده‌، بنابراین می‌توان گفت که اگر افراد صالح و نیکوکار از همسایگان، درباره فردی اظهار نظری کنند، می‌توان به عنوان شاهد و گواه بر اعمال و رفتار ظاهری انسان به بدکاری و نیکوکاری وی، سخن و گواهی آنان را پذیرفت.

  • ابن عساکر به سند خود از ابن مسعود نقل می‌کند: مردی خدمت پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: یا رسول الله من چگونه نیکوکار باشم، حضرت فرمود: وقتی که همسایگان تو، تو را نیکوکار بدانند، پس آن موقع تو نیکوکار هستی. عرض کرد کی بدکار می‌شوم؟ حضرت فرمود: زمانی که همسایگانت تو را بدکار معرفی کنند، پس آن موقع بدکار هستی.[۶]

سایر نویسندگان نیز روایت را به این دو شکل و یا با کمی اختصار نوشته‌اند.

در مجموع می‌توان گفت، اگر روایت از نظر سندی صحیح باشد، بر این معنی دلالت دارد که انسان مؤمن و نیکوکار هیچ‌گاه همسایه خود را ناراضی نمی‌کند و باید به این نکته توجه داشته باشد که رضایت همسایه برابر با نیکوکار و خوب بودن انسان مسلمان است. البته نباید از این نکته غافل شد که میزان خوب و بد بودن انسان در باطن را کسی جز خداوند نمی‌داند. آنچه که همسایه انسان می‌تواند به آن از لحاظ خوب بودن و بد بودن شهادت داده و گواه باشد اعمال ظاهری و نحوه برخورد شخص با افراد پیرامون خود است.


منابع

  1. نهج الفصاحه، حدیث ۱۳۳
  2. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین قم، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۵۲.
  3. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، تهران، جاویدان، ۱۳۶۲ش، ص۲۴.
  4. حاکم نیشابوری، محمد بن محمد، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۳۷۸؛ متقی هندی، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، (بی تا)، ج۱۱، ص۱۰۲.
  5. المناوی، محمد عبد الرووف، فیض القدیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۳۱۵.
  6. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۵۳، ص۹۴.