فعالیتهای سیاسی امام صادق علیهالسلام
فعالیتهای سیاسی امامصادق(ع) چه بودهاست؟
برخلاف تصور عمومی، حركت امامصادق(ع) تنها در زمينههای علمی خلاصه نمیشد، بلكه امام فعاليت سياسی نيز داشت، ولی اين بُعد حركت امام، بر بسياری از گويندگان و نويسندگان پوشيده مانده است. در اينجا برای اينكه سستی اين تصور«كه امام صادق(ع) بنا به ملاحظه اوضاع و احوال آن زمان هرگز در امر سياست مداخله نميكرد و هيچگونه ابتكار عمل سياسی نداشت، بلكه در جهت سياست خلفای وقت حركت میكرد» روشن گردد، نمونههايی از فعاليتهای سياسی امام را ذکر میشود.
اعزام نمايندگان به منظور تبليغ امامت
امام به منظور تبليغ جريان امامت، نمايندگانی به مناطق مختلف میفرستاد. شخصی به نمايندگی از امام به خراسان رفت و مردم را به ولايت او دعوت كرد. جمعی اطاعت كردند و گروهی نپذیرفتند، و افرادی به عنوان احتياط و پرهيز از فتنه دست نگهداشتند. سپس به نمايندگی از هر گروه، يکنفر به ديدار امام صادق(ع) رفت. نماينده گروه سوم در جريان اين سفر با كنيز يكی از همسفران، كار زشتی انجام داد و كسی از آن آگاهی نيافت. هنگامی كه اين چند نفر به حضور امام رسيدند، همان شخص گفت: «شخصی از اهل كوفه به منطقه ما آمد و مردم را به اطاعت و ولايت تو دعوت كرد؛ گروهی پذيرفتند، گروهی مخالفت كردند، و گروهی نيز از روی پرهيزگاری و احتياط دست نگهداشتند.
امام فرمود: تو از كدام دسته هستی؟ گفت: من از دسته احتياط كار هستم. امام فرمود: تو كه اهل پرهيزگاری و احتياط بودی، پس چرا در فلان شب احتياط نكردی و آن عمل زشت را انجام دادی؟! چنانکه مشاهده میشود، در اين قضيه، فرستاده امام اهل كوفه، و منطقه مأموريت، خراسان بوده در حالی كه امام در مدينه اقامت داشته است، و اين وسعت حوزه فعاليت سياسی امام را نشان میدهد.[۱]
امام صادق و رويارويي عباسيان
بنیعباس در آغاز درگیری با بنیاميه، شعار خود را طرفداری از خاندان پيامبر و تحقق عدل قرار دادند.
از آنجا كه مظلوميت خاندان پيامبر در زمان حكومت امويان دلهای مسلمانان را جريحه دار ساخته بود، و از طرف ديگر امويان بنام خلافت اسلامی از هيچ ظلم و ستمی دریغ نمیكردند، بنیعباس با استفاده از تنفر شديد مردم از بنیاميه و به عنوان طرفداری از خاندان پيامبر توانستند توجه مردم را جلب كنند. ولی نه تنها وعدههای آنان در مورد رفع مظلوميت خاندان پيامبر و اجرای عدالت عملی نشد، بلكه طولی نكشيد كه برنامههای ضد اسلامی بنیاميه، اين بار با شدت بيشتر اجرا گرديد، به طوری كه مردم، باز گشت حكومت اموی را آرزو کردنند! از آنجا كه حكومت سفاح، اولین خليفه عباسی، كوتاه مدت بود و در زمان وی هنوز پايههای حكومت عباسيان محكم نشده بود، در دوران خلافت او فشار كمتری متوجه مردم شد و خاندان پيامبر نيز زياد در سختی نبودند، اما با روی كار آمدن منصور دوانيقی، فشارها شدت يافت.[۲]
امام صادق (ع) و رخدادهاي سياسي
الف: قيام زيد
در دوران حيات امام صادق(ع) حوادث سياسی مهمی رخ داد كه از جمله آنها جنبش علويان و جنبش عباسيان بود كه به دنبال آن حكومت اموی سقوط كرده و عباسيان روی كار آمدند. جدایی عباسيان و علويان نيز كه زمينههای آن قبل از به حكومت رسيدن آل عباس آماده شده بود، از جمله حوادثی است كه در زمان آن حضرت به وقوع پيوست. محبوبيتی كه علويان در ميان دوستاران اهل بيت داشتند، آل عباس نداشتند.
اين وضعيت دلائل متعددی داشت كه برخوردهای پيامبر با آنان از مهمترين آنها بود. علاوه بر اين، مسأله امامت اميرالمومنین و فرزندانش که برای شيعيان، مسأله بسيار با اهميتی بود، ميزان اين محبوبيت را بالا میبرد.[۳] فاطميان تنها بقايای نسل رسول خدا (ص) بودند كه اين امر نيز میتوانست ارزش و موقعيت ويژهای به آنها بدهد. پس از شهادت امام حسين(ع) ، محمدبنحنفيه برای مدتی، از موقعيت اجتماعی برخوردار بود، اما شخصيت علمی و اخلاقی امام سجاد(ع) كمكم جای خود را در جامعه باز كرد و به صورت تنها شخصيت مورد توجه در ميان اهل بيت رسول خدا(ص) درآمد.
زيدبن علي، برادر امام باقر(ع) بود و با توجه به اهميت زيادي كه امام باقر از لحاظ علمي در جامعه داشت، موقعيت چشم گيري براي زيد و حركت انقلابي او به وجود نيامد، گرچه در شمار محدثان بود و به سبب علوي بودنش مورد توجه فراوان مردم عراق قرار داشت.[۴]
آنچه در اينجا براي ما اهميت دارد، مسأله برخورد امام صادق(ع) با خروج زيد و با فرقهاي به نام زيديه (كه پس از شهادت زيد موجوديت خود را در عراق آغاز كرده بود) ميباشد. در برخي از روايات شيعه آمده است كه زيد از معتقدان به امامت امامان شيعه از جمله امام باقر و صادق - عليه السلام - بوده است، چنانكه از او نقل شده كه ميگفت: جعفر امامنا في الحلال و الحرام.[۵] جعفر، امام ما در حلال و حرام است. و در روايتي از امام صادق - عليه السلام - درباره زيد چنين آمده است: رحمه الله، اما أنَّه كان مؤمناً و كان عالما و كان صدوقاً، اما أنّه لو ظفر لوفي، اما أنَّه لو ملك يعرف كيف يُضَعْها.[۶]خدا او را رحمت كند، مرد مؤمن و عارف و عالم و راست گويي بود، كه اگر پيروز ميشد وفا ميكرد و اگر زمام امور را به دست ميگرفت، ميدانست آن را به دست چه كسي بسپارد. پس از قيام زيد و به خصوص به دنبال روي كار آمدن بني عباس، بني الحسن از بني الحسين جدا شدند[۷] و به بهانه زيد و فرزندش يحيي، روي كار آوردن يكي از بني الحسن به نام محمد بن عبدالله بن الحسين بن حسن بن علی(ع) را وجهه همت خود قرار دادند.[۸] اينها به تدريج گروهي از شيعيان را نيز به دور خويش جمع كردند كه عنوان زيديه بر آنان اطلاق گرديد. همانگونه كه پس از اين خواهيم ديد در ميان جعفريها و [۹]زيديها اختلافات شديد و مبارزات داغي آغاز شد كه در جريان آن، زيديها، امام صادق - عليه السلام - را آماج ايراد اتهاماتي قرار دادند. در حديثي آمده است: زيديان امام صادق را متهم ميكردند كه ايشان اعتقاد به جهاد در راه خدا ندارد. [۱۰]امام اين اتهام را از خود رد كرده، فرمود: ولكنّي أكْره أن أدع علمي الي جهلهم. ولي من نميخواهم علم خود را در كنار جهل آنان بگذارم.[۱۱]
ب: امام صادق - عليه السلام - و دعوت ابوسلمه
سياست نخست امام صادق - عليه السلام - يك سياست فرهنگي و در جهت پرورش اصحابي بود كه از نظر فقهي و روايي از بنيان گذاران تشيع جعفري به شمار آمدهاند. براي اين كار به راه انداختن يك جريان شيعي فراگير با اعتقاد به امامت، لازم بود تا بر اساس آن قيامي عليه حاكميت آغاز و حصول به پيروزي از آن ممكن باشد وگرنه يك اقدام ساده و شتابزده نه تنها دوام نميآورد بلكه فرصت طلبان از آن بهرهبرداري ميكردند.
چنانكه در جريان حركتي كه زيدبن علي و پس از آن يحيي بن زيد در خراسان به آن دست زدند، همراه با اين تلاشها آن عده از طالبيان كه بنا به نقل برخي، به طرفداري از جانشيني ابوهاشم بن محمد بن حنفيه فعال بودند به قتل رساندند. نتيجه كار بعدها معلوم شد؛ زيرا فقه جعفري، بنيانگذار تشيع نيرومندي گشت كه روز به روز اوج بيشتري گرفت، اما زيديه و خوارج كه منحصراً در خط سياست كار ميكردند، طولي نكشيد كه دچار محدوديت فرهنگي شده و كمكم موضع نسبتا نيرومند خود را از دست دادند و رو به افول گذاشتند.
ج: برخورد با منصور
بخش اخير زندگي امام صادق - عليه السلام - مصادف بود با دوران حكومت منصور. امام صادق - عليه السلام - در ميان بني هاشم به عنوان يك شخصيت معنوي منحصر به فرد مطرح بود.[۱۲] او در زمان منصور از شهرت علمي برخوردار بوده و مورد توجه بسياري از فقيهان و محدثان اهل سنت بوده است. طبيعي بود كه منصور با توجه به كينه شديدي كه نسبت به علويان داشت، آن حضرت را به شدت زير نظر گرفته و اجازه زندگي آزاد به او نميداد. امام صادق - عليه السلام - نيز همانند پدرانش اعتقاد خود را داير بر اين كه امامت حق منحصر به فرد او بوده و ديگران آن را غصب كردهاند، پنهان نميداشت و برخورد بعضي از اصحاب او در موضوع مفترض الطاعه بودن آن حضرت، نشانگر اعتقاد راسخ شيعه به اين امر است. امام صادق - عليه السلام - در حديثي ميفرمايد: بْنِي الاسلام علي الخمس، علي الصلاه و الزكاه و الحج و الصوم والولايه، قال زراره: فقلت: أي شيء من ذلك أفضل؟ فقال: الولايه أفضل لأنها مفتاحْهْنُّ والوالي هو الدليل عليهن.[۱۳] اسلام روي پنج اصل استوار است، نماز، زكات، حج، روزه و ولايت. زراره ميگويد: پرسيدم: كدام يك از اينها از اهميت بيشتري برخوردار است؟ فرمود: ولايت، زيرا ولايت كليد اصول ديگر است و والي است كه مردم را به اين مطالب هدايت ميكند. در اين روايت، ولايت به عنوان اصلي مطرح شده كه اجراي ديگر اصول، در گرو وجود آن است. اين روش براي منصور بسيار خطرناك بود. به اين جهت مترصد فرصتي بود تا به بهانهاي امام را به شهادت برساند. ابن عنبه مينويسد: منصور بارها تصميم به قتل آن حضرت گرفت ولي خدا او را حفظ كرد.[۱۴] فعاليتهاي امام به طور عمده در پنهاني انجام ميگرفت و آن حضرت مكرر اصحاب خود را به كتمان و حفظ اسرار اهل بيت- عليه السلام - دستور ميداد، چنانكه روايات زيادي در اين زمينه از آن حضرت نقل شده است.[۱۵] به اين جهت، چگونگي كار امام در تاريخ، به طور دقيق گزارش نشده است، اما همانگونه كه پيش از اين گفتيم، رهبري شيعه به طور مسلم داراي برنامهها و فعاليتهاي پنهاني در جهت انسجام امامي مذهبان بوده، چيزي كه در دورههاي بعد آثارش هويدا گشت. امام معمولا از رفت و آمد به دربار منصور ـ جز در موارد سرباز ميزد و به همين سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار ميگرفت.[۱۶]چنانكه روزي به آن حضرت گفت: چرا مانند ديگران به ديدار او نميرود؟ امام در جواب فرمود: ليس لنا ما نخافك من أجله و لا عندك من أمر الآخرة مانرجوك له ولا أنت في نعمة فنهنّيك و لا تراها نقمة فنعزّيك بها، فما نصنع عندك؟[۱۷] ما كاري نكردهايم كه به جهت آن از تو بترسيم؛ و از امر آخرت پيش تو چيزي نيست كه به آن اميدوار باشيم؛ و اين مقام تو در واقع نعمتي نيست كه آن را به تو تبريك بگوييم و تو آن را مصيبتي براي خود نميداني كه تو را دلداري بدهيم، پس پيش تو چكار داريم؟ بدينگونه بود كه امام نارضايي خود را نسبت به حكومت او ابراز ميداشت، چنانكه با توصيههاي سياسي به افراد مانند: «اياك و مجالسة الملوك»[۱۸]، «بر تو باد كه از همنشيني پادشاهان دوري كني» ياران خود را نيز از همنشيني سلاطين بر حذر ميداشت. و نيز ميفرمود: «كفارة عمل السلطان الإحسانْ إلي الاخوان».[۱۹] كفاره همكاري با سلطان، نيكي به برادران است. آن حضرت عالماني را كه به دربار شاهان رفت و آمد داشتند، از اين كار بيم داده و ميفرمود: الفقهاء أُمناء الرّْسل فاذا رأيتم الفقهاء قد ركبوا الي سلاطين فاتّهموهم.[۲۰] فقيهان امناي پيامبرانند، اگر فقيهي را ببينيد كه پيش سلاطين رفت و آمد دارد، او را متهم كنيد. روزي منصور از آن حضرت پرسيد: يا أبا عبدالله! لِمُ خَلَقُ الله تعالي الذُّباب؟ فقال: ليذِلَّ به الجبابره.[۲۱] اي ابا عبدالله! خدا پشه را براي چه آفريده است؟ فرمود: براي اين كه دماغ زورگويان را به خاك بمالد. در نقل ديگري آمده است كه منصور به امام گفت: نحن و أنتم في رسول الله سواء، فقال: لو خطب اليكم رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - قد تزوّج منكم لجاز له و لايجوز أن يتزوّج منّا، فهذا دليل علي أنّا منه و هو منّا. نسبت ما و شما به رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - برابر است. حضرت فرمود: اگر از دختران شما خواستگاري كند مجاز است اما از ما نميتواند. اين دليل آن است كه ما از او هستيم و او از ما.[۲۲] رواياتي كه تحت عنوان: «لا تحاكموا الي الطاغوت»، «طغيانگران را به داوري انتخاب نكنيد» از امام صادق - عليه السلام - نقل شده، نشانه طرز برخورد وي با قدرت حاكم است. آن حضرت در جواب سؤالي در اين زمينه فرمود: ... من تحاكم اليهم ـ السّْلطان و القضّاة ـ في حق او باطل، فانَّما تحاكم الي الطاغوت...[۲۳] هر كس داوري در امور خود اعم؛ از حق يا باطل را به آنان ـ حاكم يا قضات منصوب وي ـ واگذار كند، او طغيانگري را به داوري پذيرفته است. كساني چنين تصور كردهاند كه امام لزوما بايد در صدد تحريك مردم براي قيام بر ضد حاكميت بر ميآمد. بايد گفت اين باور و عقيده زيديان بود كه در عين داشتن قيامهاي سخت بر ضد حكومت عباسي، داراي پشتوانه فقهي و فرهنگي محكم و ريشه نبودند. چنين امري در تاريخ شيعه بوده كه مذهب اماميه بيشتر در پي تحكيم بنيادهاي فكري خود بوده و شايد همين امر موجب شده تا از همان زمان، نام مذهب شيعه از نام امام صادق - عليه السلام - كه در اين جهت از ساير امامان ممتاز بودند، به عنوان مذهب جعفري شناخته شود.[۲۴] در حقيقت، امامت آن حضرت از اين زاويه بايد مورد بحث واقع شود، امامتي كه در نهايت از سياست فرهنگي به معناي مصطلح آن ميرسد. از اينجا است كه ميتوان به اشتباه فاحشي كه شهرستاني مرتكب آن شده، پي برد. او در مقام وصف برخورد اجتماعي امام مينويسد: ما تعرّض للامامة قطُّ ولا نازع أحُداً في الخلافة قطّ.[۲۵] هرگز به فكر امامت نيافتاده و با كسي بر سر خلافت به مبارزه نپرداخت. در اصل، امام هويت جامعه شيعه را حفظ كرد و در برابر حاكميت، امامت خود را بر اين جامعه استقرار بخشيد و اين خود عين سياست و مبارزه بر ضد حكومت است. در اينجا به عنوان يك شاهد، روايتي را نقل ميكنيم: حسن بن صالح بن حي و يارانش نزد امام صادق - عليه السلام - آمدند. حسن خطاب به آن حضرت گفت: يابن رسول الله ما تقول في قول الله تعالي: «أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أُولِي الأمًر منكم»؟ قال: العلماء، فسألوه عن العلماء فقال: الائمة منّا أهل البيت. اي فرزند رسول خدا! نظر شما درباره آيه «از خدا و رسول و اولي الامر اطاعت كنيد چيست؟ حضرت فرمود: مقصود علما است. آنها مقصود از علما را پرسيدند، حضرت فرمود: مقصود امامان از ما اهل بيت است.[۲۶]
د: برخورد امام با نفس زكيه
اختلاف ميان فرزندان امام حسن و امام حسين - عليه السلام - از آنجا پديد آمد كه عبدالله بن حسن بن حسن فرزندش محمد را به عنوان قائم آل محمد[۲۷] معرفي كرد. پس از آن بود كه اين اختلاف شدت گرفت و البته عباسيان نيز در طول زمان، در تشديد اين اختلاف فعاليت ميكردند. بعد از قيام و شهادت زيد، بني هاشم، از علوي و عباسي ـ به جز امام صادق و چند نفر ديگرـ بر بيعت محمدبن عبدالله گردن نهادند. با اطلاعاتي كه از حركت پشت پرده عباسيان داريم، بايد شركت آنها در اين جنبش موقت را براي استفاده از آن دانست. توان گفت هم كه در آن زمان هنوز اميد آن كه به قدرت مستقلي برسند نداشتند و به همين مقدار كه در جنبش نفس زكيه به نوايي برسند، راضي بودند. جريان بيعت علويان و عباسيان با نفس زكيه را، ابوالفرج اصفهاني به تفصيل نقل كرده است. بنا به نقل او، از عباسيان داود بن علي، ابراهيم امام، صالح بن علي، منصور و سفاح در اين بيعت حاضر بودند. زماني كه در آن محفل از امام صادق - عليه السلام - سخن به ميان آمد، عبدالله بن حسن پدر نفس زكيه گفت: لا نريد جعفراً لئلاّ يفسد عليكم أمركم؛ حضور جعفر در اينجا لزومي ندارد؛ زيرا او كار شما را خراب ميكند. زماني هم كه امام مخالفت خود را با قيام آنها اعلام كرد، عبدالله بن حسن اين عمل او را حمل بر حسادت كرد.[۲۸] بيعت مزبور به جايي نرسيد و عباسيان به قدرت رسيدند. بعدها، نفس زكيه فعاليت خود را آغاز كرد و در سال ۱۴۵ در مدينه شوريد اما اندكي بعد به دست نيروهاي منصور به قتل رسيد. برادرش ابراهيم هم در سال ۱۴۶ در بصره شوريد كه او نيز كشته شد.در جريان شورش نفس زكيه در مدينه، امام صادق - عليه السلام - از مدينه خارج شده و به منطقه فُرْع در راه مدينه به مكه رفتند و پس از پايان ماجرا به مدينه بازگشتند.[۲۹] پيش از آن هم منصور از امام صادق به خاطر فتنه انگيزي عبدالله بن حسن و فرزندانش گله كرد. حضرت اختلاف ميان خود و آنها را به وي يادآور شد و با اشاره به آيه دوازده سوره حشر (لئن اخرجوا لايخرجون معهم...) اشاره كردند كه اين حركتي مورد حمايت عامه مردم نيست.[۳۰] بسياري از وابستگان به بني الحسن هم در زندان منصور در گذشتند كه فهرست نام آنها را ابوالفرج آورده است. اين قيامها و شكستها، سرآغاز قيامهاي بعدي بود كه به طور عمده با شكست مواجه شد. نخستين قيام پيروز در شرق اسلامي، در طبرستان رخ داد كه منجر به تأسيس دولت زيدي در اين ديار شد. در اين باره به تفصيل در «تاريخ تشيع در ايران» سخن گفتهايم. اين مسأله گذشت و طولي نكشيد كه هر دو برادر ـ محمد بن عبدالله بن حسن در مدينه و ابراهيم در بصره ـ قيام كرده و پس از درگيري نظامي كوتاهي با نيروهاي عباسي كشته شدند. اين شكست سرآغاز شكستهاي ديگري براي زيديها بود كه در عراق و ايران دست به شورش نظامي زدند، گرچه يكي از اين قيامها ـ قيام حسن بن زيد ـ در طبرستان به پيروزي نسبي نائل آمد و براي مدتي ـ نزديك به نيم قرن (نيمه دوم قرن سوم) دوام آورد.
منابع
- ↑ پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص۳۳۷
- ↑ نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۳۰
- ↑ کریمان، حسین، سيره و قيام زيدبن علي، ص ۴۹ به بعد.
- ↑ علی خزار قمی، کفایه الاثر، ص۳۲۷
- ↑ سیره پیشوایان، ص ۳۶۱، ۳۵۶؛ رجال النجاشي، ص ۱۳۰؛ كفايه الاثر، ص ۳۲۷؛ کریمان، حسین، سيره و قيام زيدبن علي، ص ۴۹ به بعد.
- ↑ پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص۳۸۵
- ↑ خطط مقريزي، ج ۴، ص ۳۰۷؛ نامه دانشوران، ج ۵، ص ۹۲؛ فوات الوفيات، ج ۱؛ ص ۲۱۰.
- ↑ عيون اخبار الرضا، ج ۱، باب ۲۵؛ امالي صدوق، مجلس ۱۰، ص ۴۰؛ تنقيح المقال، ج ۱، ص ۴۶۸؛ سيره و قيام زيدبن علي، ص ۱۶۸.
- ↑ نثر الدر، ج ۱، صص ۳۵۲، ۳۵۳.
- ↑ تهذيب، ج ۲، ص ۴۳؛ وسائل الشيعه، ج ۲، ص ۳۲.
- ↑ نثر الدر، ج ۱، ص ۳۵۳.
- ↑ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۲۲۰؛ جهاد الشيعه، ص ۱۰۴.
- ↑ وسائل الشيعه، ج ۱، صص ۸ـ ۷.
- ↑ عمده الطالب في انساب آل ابي طالب، ص ۱۹۵.
- ↑ مستدرك الوسائل، ج ۱۲، صص ۲۰۳ـ ۲۹۱.
- ↑ مستدرك الوسائل، ج ۱۲، ص ۳۰۷.
- ↑ كشف الغمه، ج ۲، صص ۲۰۹- ۲۰۸؛ الامام الصادق _ عليه السلام _، ص ۱۴۱.
- ↑ مستدرك الوسائل، ج ۱۲، ص ۳۱۰.
- ↑ نثر الدر، ج ۱. ص ۳۵۴.
- ↑ كشف الغمه، ج ۲، ص ۱۸۴؛ تهذي الكمال، ج ۵، ص ۸۸؛ سير اعلام النبلاء، ج ۶، ص ۲۶۲.
- ↑ کشف الغمه، ج ۲، ص ۱۵۸؛ تهذيب الكمال، ج ۵. صص ۹۲، ۹۳.
- ↑ محاضراتالادباء، ج ۱، ص ۳۴۴.
- ↑ الكافي، ج 7، ص ۴۱؛ تهذيب. ج ۶، ص ۲۱۸، وسائل الشيعه، ج ۱۸، ص ۴۵۳.
- ↑ رجال كشي، ص ۲۵۵.
- ↑ الملل و النحل، ج ۱. ص ۱۴۷.
- ↑ شرح الاخبار، ج ۳، صص ۲۹۹ـ ۳۰۰.
- ↑ مقاتل الطالبيين، ص ۱۴۱.
- ↑ مقاتل الطالبيين، صص ۴۱ـ ۴۰؛ سيره و قيام زيد بن علي، ص ۷۵ به نقل از الارشاد، صص ۲۷۷ـ ۲۷۶؛ العام الوري (ترجمه)، صص ۳۸۴ـ ۳۸۳؛ الامام الصادق _ عليه السلام _، ص ۵۶ به نقل از الاحتجاج؛ كشف الغمه، ج ۲، ص 173ـ 172؛ و نك: تاريخ طبري، ج ۷، ص ۳۰۲، ط عزالدين.
- ↑ كشف الغمه، ج ۲، ص ۱۶۲.
- ↑ نثرالدر، ج ۱، ص ۳۵۵.