داستان تولد حضرت موسی(ع)
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
داستان تولد حضرت موسی(ع) چگونه بود؟
تولد حضرت موسی(ع) از داستانهای شگفتیآور قرآن است. طبق آیات قرآن، هنگامی که فرعونیان همه فرزندان پسر بنی اسرائیل را به قتل میرساندند، موسی متولد شد. خداوند به مادر موسی الهام کرد که او را در دریا اندازد و او هم این کار را انجام داد. خاندان فرعون او را از دریا گرفتند و با درخواست همسر فرعون او را نکشتند و نگهش داشتند. موسی از شیر هیچ زنی نخورد و با پیشنهاد خواهر موسی، مادرش به کاخ فرعون آمد و موسی از شیر مادر خود خورد و موسی به دامان مادر خود برگشت در حالی که دیگر خطر قتل موسی از بین رفته بود.
تولد حضرت موسی(ع) بر اساس آیات قرآن
آیات ۳۸ و ۳۹ سوره طه و آیات ۴ تا ۱۳ سوره قصص داستان تولد موسی(ع) را بیان میکند.
مطابق آیات قرآن، در زمانی که فرعونیان همه فرزندان پسر را به قتل میرساندند، موسی متولد شد. خداوند با نوعی الهام به مادر موسی گفت به موسی شیر بده، و چون ترسیدی بر او که لشکریان فرعون خبردار شوند، و او را مانند هزاران کودک که همه را کشتند به قتل برسانند، او را به دریا بینداز، و دیگر از کشته شدن او مترس، و از جدایی او غمگین مشو، که ما دوباره او را به تو برمیگردانیم و او را از پیامبران قرار میدهیم، تا رسولی به سوی آل فرعون و بنی اسرائیل بوده باشد. مادر موسی او را به دریا انداخت و تقدیر چنین بود که موسی به دست خانواده فرعون برسد. همسر فرعون خواست که او را نکشند و بتوانند او را در میان خود داشته باشند. قرآن در ادامه داستان تولد موسی میگوید کاری کردیم موسی از هیچ زنی شیر نخورد و خواهر موسی خانواده فرعون را راهنمایی کرد تا مادر موسی بیاید و او را شیر دهد و همینطور هم شد و موسی به مادرش برگشت در حالی که در کاخ فرعون زندگی میکرد.[۱]
تفصیل داستان
دستگاه فرعون، برنامه وسیعی برای کشتن «نوزادان پسر» از بنی اسرائیل ترتیب داده بود، و حتی قابلههای فرعونی مراقب زنان باردار بنی اسرائیل بودند. در این میان، یکی از این قابلهها با مادر موسی (علیه السلام) دوستی داشت - حمل موسی مخفیانه صورت گرفت و چندان آثاری از حمل در مادر نمایان نبود - هنگامی که احساس کرد، تولد نوزاد نزدیک شده، به سراغ قابله دوستش فرستاد و گفت: «ماجرای من چنین است، فرزندی در رحم دارم و امروز به محبت و دوستی تو نیازمندم». هنگامی که موسی (علیه السلام) تولد یافت از چشمان او نور مرموزی درخشید، چنانکه بدن قابله به لرزه درآمد، و برقی از محبت در اعماق قلب او فرو نشست، و تمام زوایای دلش را روشن ساخت.
زن قابله، رو به مادر موسی (علیه السلام) کرد و گفت: «من در نظر داشتم ماجرای تولد این نوزاد را به دستگاه حکومت خبر دهم، تا جلادان بیایند و این پسر را به قتل رسانند - و من جایزه خود را بگیرم - ولی چه کنم که عشق شدیدی از این نوزاد در درون قلبم احساس میکنم! حتی راضی نیستم موئی از سر او کم شود، با دقت از او حفاظت کن. در اینجا یک الهام الهی، قلب مادر را روشن ساخت، الهامی که ظاهراً او را به کار خطرناکی دعوت میکند، ولی با این حال از آن احساس آرامش مینماید.
مادر موسی به سراغ یک نجار مصری آمد - نجاری که نیز او از قبطیان و فرعونیان بود! - از او درخواست کرد، صندوق کوچکی برای او بسازد. صندوق را ساخت و به مادر موسی (علیه السلام) تحویل داد. مادر، نوزاد خود را همراه صندوق، به کنار «نیل» آورد، پستان در دهان نوزاد گذاشت، و آخرین شیر را به او داد، سپس او را در آن صندوق مخصوص که همچون یک کشتی کوچک قادر بود بر روی آب حرکت کند، گذاشت و آن را روی امواج نهاد.
امواج خروشان «نیل» صندوق را به زودی از ساحل دور کرده، مادر در کنار ایستاده بود و این منظره را تماشا مینمود، در یک لحظه، احساس کرد، قلبش از او جدا شده و روی امواج حرکت میکند، اگر لطف الهی قلب او را آرام نکرده بود، فریاد میکشید و همه چیز فاش میشد!. هنگامی که چشم همسر «فرعون» به چشم کودک افتاد، برقی از آن جستن کرد و اعماق قلبش را روشن ساخت و همگی ـ مخصوصاً همسر فرعون ـ مهر او را به دل گرفتند، و هنگامی که آب دهان این نوزاد مایه شفای بیمار شد، این محبت فزونی گرفت. به نظر میرسد، فرعون از چهره نوزاد و نشانههای دیگر ـ از جمله گذاردن او در صندوق و رها کردنش در امواج «نیل» ـ دریافته بود، که این نوزاد از بنی اسرائیل است، ناگهان کابوس قیام یک مرد بنی اسرائیلی و زوال ملک او به دست آن مرد، بر روح او سایه افکند، و خواهان اجرای قانون جنایت بارش، درباره نوزادان بنی اسرائیل، در این مورد شد!.
اطرافیان متملق و چاپلوس نیز، فرعون را در این طرز فکر تشویق کردند و گفتند: دلیل ندارد که قانون درباره این کودک اجرا نشود؟! اما «آسیه» همسر فرعون که نوزاد پسری نداشت و قلب پاکش که از قماش درباریان فرعون نبود، کانون مهر این نوزاد شده بود، در مقابل همه آنها ایستاد و از آنجا که در این گونه کشمکشهای خانوادگی غالباً پیروزی با زنان است، او در کار خود پیروز شد؟[۲]
هنگامی که مادر موسی باردار بود حملش را پوشیده داشت و هیچکس از حال او مطلع نشد و این کار خدا بود؛ زیرا میخواست با این طفل بر سر قوم بنی اسرائیل منت گذارد. در آن سالی که موسی میخواست تولد شود، فرعون قابلهها را حاضر کرد و به آنها دستور داد که زنان را بدقت تفتیش کنند. مادر موسی در همین موقع بموسی حامله شد ولی شکمش بر نیامد و رنگش تغییر نکرد و شیرش ظاهر نشد و قابلهها کاری به او نداشتند. شبی که موسی بدنیا آمد، هیچکس پهلوی مادرش نبود. قابلهای هم نداشت. تنها خواهر موسی- مریم- در آنجا حاضر بود. در اینوقت خداوند دستور داد که فرزند خود را شیر دهد. مدت سه ماه او را شیر داد. بطوری که کسی صدای گریه او را نمیشنید و هیچ حرکتی از طفل سر نمیزد. هنگامی که از گرفتاری بچه ترسید، صندوقی ساخت و برای طفل در آن جایی درست کرد و طفل را به امر خدا در آن نهاد و شبانه بدریا انداخت.[۳]
به دنبال دایه ای برآمدند که او را شیر دهد. اما هر زن شیر دهی را آوردند، پستان او را نگرفت وداد وفریاد کودک از گرسنگی بلند بود. در این میان خواهر موسی به عنوان فرد ناشناسی وارد جمع آنان شد. او پیشنهاد داد که من خانواده ای را میشناسم که میتواند تربیت او را بر عهده بگیرد. آنان از شنیدن این جمله خوشحال شدند. سراغ او فرستادند که او کسی جز مادر موسی نبود. وقتی او پستان خود را به دهان او گذارد، به خوبی آن را مکید واز این طریق، خوشحالی فرعون وهمسر او را فراهم آورد وقرار شد که تربیت او را بر عهده بگیرد. بدین گونه وعده الهی:(إنّا رادٌّوهُ إلَیْکِ) تحقق پذیرفت.[۴]
مطالعه بیشتر
- قصص الانبیاء، نعمتالله جزایری، ترجمه نور الدین جزایری.
- قصص الانبیاء، قطب الدین سعید راوندی.
منابع
- ↑ طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۴، ج۱۶، ص ۱۱.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۷۱، ج۱۶، ص۲۳ و ۲۴.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمد بیستونی، انتشارات آستان قدس رضوی، بیتا، ج۱۸، ص۱۶۲.
- ↑ سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق، بیتا، ج۱۲، ص۳۱.