فریب عمرو بن عبدود توسط امام علی(ع): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
{{درگاه|تاریخ}}
{{درگاه|تاریخ}}
== جنگ خندق ==
«جنگ خندق» یا «غزوه احزاب»، یکی از جنگ‌های رسول خدا (ص) با مشرکان و احزاب مخالف، در سال پنجم هجری است که در غرب مدینه اتفاق افتاد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۴۰.</ref>. این جنگ، به خاطر کانالی که کنده بودند، جنگ خندق و به خاطر همدستی گروه‌های گوناگون مشرکین و همکاری یهودیان داخلی با آنان، جنگ احزاب نامیده شد<ref>منصور داداش نژاد، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۶۱-۶۲.</ref>.


== مقدمه ==
در این جنگ مدینه تا بیست و چند روز در محاصره مشرکان بود؛ اما جنگی اتفاق نیفتاد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۳.</ref> تا اینکه برخی از جنگجویان مشرکان مانند: عمرو بن عبدود و عکرمة بن ابی‌جهل از خندق عبور کردند و مبارز‌ طلبیدند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۰.</ref>. هنگامی که عمرو بن عبدود سه بار مبارز‌ طلبید در هر سه بار جز علی(ع) کسی جواب مثبت نداد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۰.</ref>. زمانی که علی(ع) برای مقابله با او به میدان می‌رفت، پیامبر(ص) شمشیرش را به او داد، برای او عمامه بست، از خدا برای او طلب کمک کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۲.</ref> و جمله تاریخی خود را فرمود: {{عربی|بَرَزَ الْإِيمَانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّهِ‌}}<ref>حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج۱، ص۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۶۱.</ref>؛ "همه ایمان، مقابل همه شرک قرار گرفت". عمرو بن عبدود کمی مقابل علی رجز خواند و گفت: "دوست ندارم تو را بکشم". علی (ع) فرمود: "اما من دوست دارم تو را بکشم". سپس او عصبانی از اسب پیاده شد، نقابش را کنار زد و با علی (ع) به جنگ پرداخت تا اینکه حضرت او را به هلاکت رساند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۴.</ref>.<ref>حبیب عباسی، مقاله غزوه خندق، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۷۶-۱۷۷.</ref>
[[امام علی(ع)]] در [[جنگ خندق]]، با عمرو بن عبدود که از جنگجویان مشهور بود، به نبرد برخاست. در میانه نبرد، علی(ع) به عمرو گفت: ای عمرو! تو که از شجاعان عرب هستی، چرا از دیگران برای مبارزه با من کمک گرفته‌ای؟! عمرو به پشت سرش نگاه کرد، علی(ع) پاهای او را قطع کرد و سپس او را کشت.<ref>علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج‏۲، ص ۱۸۴</ref>
 
== خدعه در جنگ ==
«خدعه» چیزی است که به وسیلۀ آن، انسان فریب می‌خورد.<ref>احمد بن‌ محمد مقری فیومی، مصباح المنیر، ص۱۶۵.</ref> خدعه و نیرنگ در جنگ، وسیله‌ای برای شکست دشمن و ترفندی است که با آن می‌توان بهترین ضربات را به دشمن وارد کرد. «خُدعه» منحصراً برای نیرنگ در جنگ استفاده می‌شود. در درگیری‌های نظامی هر یک از طرفین تلاش می‌کنند با اتخاذ سیاست‌های فریب دهنده، دشمن را شکست داده و آنها را وادار به تسلیم نمایند. از گذشته‌های دور تا به امروز، همواره فریب‌های نظامی، به صورت بسیار گسترده در جنگ‌ها استفاده می‌شود.
 
مسعودی در کتاب مروج الذهب می‌نویسد: «از کلام بسیار کوتاه و گویای رسول خدا(ص) ({{عربی|الحرب خدعه}}؛ جنگ، نیرنگ است») مشخص است که درگیری با شمشیر در مراحل آخر جنگ است و در مراحل ابتدایی باید از خدعه بهره برد. ... این مطلب را هر انسان با بصیرت، دارای سیاست و مدیریت، خوب می‌فهمد.<ref>مسعودی، مروج‌الذهب، ج۲، ص۲۹۳.</ref> [[امام صادق(ع)]] فرمود: «خداوند کسی که در جنگ به حریف خود نیرنگ بزند و به او دروغ بگوید، بازخواست نمی‌کند».<ref>کافی، ج ‏2، ص 342.</ref>
 
موضوع فریب و نیرنگ در جنگ، از نظر فقهی، اجماعی است. [[علامه حلی]] در کتاب تذکره الفقهاء می‌نویسد: خدعه در جنگ جایز است و مبارز می‌تواند رقیبش را با توسل به خدعه، فریب دهد و به قتل برساند و این مسئله، اجماعی است.<ref>علّامه‌حلّی، تذکره الفقها، ج۱، ص۴۱۴ و ج۹، ص۸۳.</ref>
 
== فریب دادن عمرو بن عبدود ==
{{همچنین ببینید|نیرنگ در جنگ}}
[[امام علی(ع)]] در [[جنگ خندق]]، با [[عمرو بن عبدود]] که از جنگجویان مشهور بود، به نبرد برخاست. در میانه نبرد، علی(ع) به عمرو گفت: ای عمرو! تو که از شجاعان عرب هستی، چرا از دیگران برای مبارزه با من کمک گرفته‌ای؟! عمرو به پشت سرش نگاه کرد، علی(ع) پاهای او را قطع کرد و سپس او را کشت.<ref>علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج‏۲، ص ۱۸۴.</ref>


در برخی از نقل‌های تاریخی آمده که علاوه بر عمرو بن عبدود، چند نفر دیگر هم به همراه عمرو، با اسبان خویش از روی خندق رد شدند. از جمله این افراد «هبیره بن ابی‌وهب»، «ضرار بن خطاب»<ref>محمدباقرمجلسی، بحار الانوار، ج۲۰، ص۲۲۴–۲۲۵.</ref> «عکرمة بن ابی‌جهل» و «مرداس فهری» بوده‌اند.<ref>محمدبن‌عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۰؛ شیخ‌مفید، الارشاد، ج۱، ص۹۷–۱۰۰.</ref> به همین جهت، محققان معتقدند علی(ع)، حتی برای فریب عمرو به دروغ متوسل نشده، بلکه برای فریب او سخنی راست را گفته است.
در برخی از نقل‌های تاریخی آمده که علاوه بر عمرو بن عبدود، چند نفر دیگر هم به همراه عمرو، با اسبان خویش از روی خندق رد شدند. از جمله این افراد «هبیره بن ابی‌وهب»، «ضرار بن خطاب»<ref>محمدباقرمجلسی، بحار الانوار، ج۲۰، ص۲۲۴–۲۲۵.</ref> «عکرمة بن ابی‌جهل» و «مرداس فهری» بوده‌اند.<ref>محمدبن‌عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۰؛ شیخ‌مفید، الارشاد، ج۱، ص۹۷–۱۰۰.</ref> به همین جهت، محققان معتقدند علی(ع)، حتی برای فریب عمرو به دروغ متوسل نشده، بلکه برای فریب او سخنی راست را گفته است.
خط ۱۶: خط ۲۸:


[[علامه مجلسی]] و دیگران نقل کرده‌اند که پس از کشته شدنِ عمرو، رسول خدا(ص) از علی(ع) پرسید که نیرنگ کرده است؟ امام تأیید کرده و جنگ را خدعه دانست.<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۰، ص۲۲۸.</ref> رسول خدا(ص) در این خصوص اعتراضی به علی(ع) نکرد. عالمان مسلمان، اعتراض نکردن پیامبر را نشان درستی عمل علی(ع) دانسته‌اند.
[[علامه مجلسی]] و دیگران نقل کرده‌اند که پس از کشته شدنِ عمرو، رسول خدا(ص) از علی(ع) پرسید که نیرنگ کرده است؟ امام تأیید کرده و جنگ را خدعه دانست.<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۰، ص۲۲۸.</ref> رسول خدا(ص) در این خصوص اعتراضی به علی(ع) نکرد. عالمان مسلمان، اعتراض نکردن پیامبر را نشان درستی عمل علی(ع) دانسته‌اند.
{{همچنین ببینید|نیرنگ در جنگ}}


{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}

نسخهٔ ‏۱۷ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۵۲

سؤال

برخی امام علی(ع) را به دلیل بکارگیری خدعه در برابر «عمرو بن عبدود» متهم به دروغ‌گویی کرده‌اند.


درگاه‌ها
درگاه تاریخ.png


جنگ خندق

«جنگ خندق» یا «غزوه احزاب»، یکی از جنگ‌های رسول خدا (ص) با مشرکان و احزاب مخالف، در سال پنجم هجری است که در غرب مدینه اتفاق افتاد[۱]. این جنگ، به خاطر کانالی که کنده بودند، جنگ خندق و به خاطر همدستی گروه‌های گوناگون مشرکین و همکاری یهودیان داخلی با آنان، جنگ احزاب نامیده شد[۲].

در این جنگ مدینه تا بیست و چند روز در محاصره مشرکان بود؛ اما جنگی اتفاق نیفتاد[۳] تا اینکه برخی از جنگجویان مشرکان مانند: عمرو بن عبدود و عکرمة بن ابی‌جهل از خندق عبور کردند و مبارز‌ طلبیدند[۴]. هنگامی که عمرو بن عبدود سه بار مبارز‌ طلبید در هر سه بار جز علی(ع) کسی جواب مثبت نداد[۵]. زمانی که علی(ع) برای مقابله با او به میدان می‌رفت، پیامبر(ص) شمشیرش را به او داد، برای او عمامه بست، از خدا برای او طلب کمک کرد[۶] و جمله تاریخی خود را فرمود: «بَرَزَ الْإِيمَانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّهِ‌»[۷]؛ "همه ایمان، مقابل همه شرک قرار گرفت". عمرو بن عبدود کمی مقابل علی رجز خواند و گفت: "دوست ندارم تو را بکشم". علی (ع) فرمود: "اما من دوست دارم تو را بکشم". سپس او عصبانی از اسب پیاده شد، نقابش را کنار زد و با علی (ع) به جنگ پرداخت تا اینکه حضرت او را به هلاکت رساند[۸].[۹]

خدعه در جنگ

«خدعه» چیزی است که به وسیلۀ آن، انسان فریب می‌خورد.[۱۰] خدعه و نیرنگ در جنگ، وسیله‌ای برای شکست دشمن و ترفندی است که با آن می‌توان بهترین ضربات را به دشمن وارد کرد. «خُدعه» منحصراً برای نیرنگ در جنگ استفاده می‌شود. در درگیری‌های نظامی هر یک از طرفین تلاش می‌کنند با اتخاذ سیاست‌های فریب دهنده، دشمن را شکست داده و آنها را وادار به تسلیم نمایند. از گذشته‌های دور تا به امروز، همواره فریب‌های نظامی، به صورت بسیار گسترده در جنگ‌ها استفاده می‌شود.

مسعودی در کتاب مروج الذهب می‌نویسد: «از کلام بسیار کوتاه و گویای رسول خدا(ص) («الحرب خدعه»؛ جنگ، نیرنگ است») مشخص است که درگیری با شمشیر در مراحل آخر جنگ است و در مراحل ابتدایی باید از خدعه بهره برد. ... این مطلب را هر انسان با بصیرت، دارای سیاست و مدیریت، خوب می‌فهمد.[۱۱] امام صادق(ع) فرمود: «خداوند کسی که در جنگ به حریف خود نیرنگ بزند و به او دروغ بگوید، بازخواست نمی‌کند».[۱۲]

موضوع فریب و نیرنگ در جنگ، از نظر فقهی، اجماعی است. علامه حلی در کتاب تذکره الفقهاء می‌نویسد: خدعه در جنگ جایز است و مبارز می‌تواند رقیبش را با توسل به خدعه، فریب دهد و به قتل برساند و این مسئله، اجماعی است.[۱۳]

فریب دادن عمرو بن عبدود

امام علی(ع) در جنگ خندق، با عمرو بن عبدود که از جنگجویان مشهور بود، به نبرد برخاست. در میانه نبرد، علی(ع) به عمرو گفت: ای عمرو! تو که از شجاعان عرب هستی، چرا از دیگران برای مبارزه با من کمک گرفته‌ای؟! عمرو به پشت سرش نگاه کرد، علی(ع) پاهای او را قطع کرد و سپس او را کشت.[۱۴]

در برخی از نقل‌های تاریخی آمده که علاوه بر عمرو بن عبدود، چند نفر دیگر هم به همراه عمرو، با اسبان خویش از روی خندق رد شدند. از جمله این افراد «هبیره بن ابی‌وهب»، «ضرار بن خطاب»[۱۵] «عکرمة بن ابی‌جهل» و «مرداس فهری» بوده‌اند.[۱۶] به همین جهت، محققان معتقدند علی(ع)، حتی برای فریب عمرو به دروغ متوسل نشده، بلکه برای فریب او سخنی راست را گفته است.

علاوه بر این، نیرنگ در جنگ را امری عقلانی و شرعی دانسته‌اند که در جنگ‌ها مورد استفاده افراد مسلمان و غیر مسلمان قرار می‌گیرد.

علامه مجلسی و دیگران نقل کرده‌اند که پس از کشته شدنِ عمرو، رسول خدا(ص) از علی(ع) پرسید که نیرنگ کرده است؟ امام تأیید کرده و جنگ را خدعه دانست.[۱۷] رسول خدا(ص) در این خصوص اعتراضی به علی(ع) نکرد. عالمان مسلمان، اعتراض نکردن پیامبر را نشان درستی عمل علی(ع) دانسته‌اند.

پیوند به بیرون

این مدخل برگرفته شده از کتاب «سیره نظامی امیرالمؤمنین» نوشته «یدالله حاجی‌زاده» قم مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه، ۱۳۹۲ش.

منابع

  1. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۴۰.
  2. منصور داداش نژاد، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۶۱-۶۲.
  3. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۳.
  4. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۰.
  5. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۰.
  6. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۲.
  7. حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج۱، ص۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۶۱.
  8. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۴.
  9. حبیب عباسی، مقاله غزوه خندق، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۷۶-۱۷۷.
  10. احمد بن‌ محمد مقری فیومی، مصباح المنیر، ص۱۶۵.
  11. مسعودی، مروج‌الذهب، ج۲، ص۲۹۳.
  12. کافی، ج ‏2، ص 342.
  13. علّامه‌حلّی، تذکره الفقها، ج۱، ص۴۱۴ و ج۹، ص۸۳.
  14. علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج‏۲، ص ۱۸۴.
  15. محمدباقرمجلسی، بحار الانوار، ج۲۰، ص۲۲۴–۲۲۵.
  16. محمدبن‌عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۰؛ شیخ‌مفید، الارشاد، ج۱، ص۹۷–۱۰۰.
  17. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۰، ص۲۲۸.