عصمت حضرت زهرا(س): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=Rezvani }}
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}

نسخهٔ ‏۱۰ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۰۹

سؤال

آیا عصمت حضرت زهرا(س) ذاتی است؟

درگاه‌ها
فاطمیه.png


عصمت معصومان

عصمت در هیچ‌یک از معصومان، یک امر ذاتی نیست بلکه ملکه و نیرویی است که از طرف خدا به فرد معصوم عطا می‌شود و با وجود آن، انگیزه برای ترک طاعت یا ارتکاب معاصی وجود ندارد[۱] زیرا سیر اختیاری انسان دارای دو رکن اساسی است: علم و اراده. ما اگر دچار معصیت می‌شویم، یا نسبت به زشتی گناه آگاهی کامل نداریم یا از اراده ای قوی برای ترک آن برخوردار نیستیم. هر چه این دو عامل تقویت شوند، دایرهٔ گناهان آدمی، تنگ‌تر و تنگ‌تر خواهد شد. معصومین کسانی هستند که هم از نظر شناخت چنان اند که زشتی و ناپسندی هر کار بدی را به چشم دل می‌بینند و هم به لحاظ اراده چنان قدرتی دارند که طوفان غرایز حیوانی، عنان اختیار را از کف آنان نمی‌رباید. همهٔ ما مرتبه ای از چنین مصونیت‌هایی را تجربه نموده‌ایم؛ به عنوان مثال، خوردن برخی از نجاسات، حتّی به فکر هیچ عاقلی هم خطور نمی‌کند، چه رسد به این که جامهٔ تحقّق پوشد.[۲]

خداوند درباره عصمت فرشتگان و مصونیت پیامبر اکرم «ص» درگرفتن وحی و رساندن آن به مردم بیان گویا و روشنی دارد:

«لا یعصون الله ما أمرهم و یفعلون ما یؤمرون»[۳] بدانچه خدا به آن‌ها امر کند مخالفت نمی‌کنند و انجام می‌دهند. «و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی»[۴] از روی میل و هوای نفسانی سخن نمی‌گوید؛ بلکه وحی الهی است که به او القاء می‌گردد.

عصمت موهبت الهی است نه ذاتی:

عصمت در هیچ‌کدام از معصومین ذاتی نیست اما در این که عصمت انبیاء و ائمه و حضرت زهرا(ع) اکتسابی است یا خدادادی، آیات و روایات زیادی وجود دارد مبنی بر این که عصمت یک موهبت الهی و خدادادی است که از طرف خداوند به فرد معصوم افاضه شده است منتها افاضه چنین نیروی حیاتی بدون حساب و کتاب نیست؛ بلکه باید زمینه‌های لازم، استعداد کافی، اندیشه مقتدر، توانمندی جسمی و روحی شایسته این گوهر گرانبها در افراد فراهم بشود تا مشمول این لطف بی منتها الهی قرار بگیرد.

عصمت معصومین(ع) از الطاف الهی است اما نه در همه شرایط بلکه باید زمینه‌های آن بوجود بیاید قسمتی از این زمینه‌ها غیر اختیاری است و از طریق وراثت بدست می‌آید چه آن که در علم «زیست‌شناسی» ثابت شده که بخشی از صفات خوب و بد از راه وراثت از نسلی به نسلی منتقل می‌گردد و قسمتی هم از طریق تعلیم و تربیت.

دو عامل عمده دیگر نیز در افاضه عصمت وجود دارد: یکی مجاهدت‌های فردی انبیا و ائمه(ع) پیش از رسیدن به منصب الهی بوده و لذا مورد امتحانات سختی قرار می‌گرفتند تا زمینه افاضه عصمت نهایی فراهم گردد. دیگری آگاهی خداوند از فعالیت‌های ثمربخش آنان و این که این گروه پس از مأموریت با جدیت تمام در راه جهاد فردی اجتماعی تلاش خواهند کرد».[۵]

دانشمندان و بزرگان علم کلام نیز با استفاده از آیات و روایات، عصمت را موهبت الهی دانسته‌اند نه اکتسابی، شیخ مفید (ره) می‌گوید: عصمت تفضلی است از جانب خداوند متعال به کسی که می‌داند به عصمت او چنگ می‌زند»[۶]

علامه حلی در کشف المراد، سید مرتضی در تکمله المرتضی ج۲، ص۳۴۷ و نیز فاضل مقداد در این‌باره فرموده‌اند:

عصمت لطف الهی است و با وجود آن صدور گناه ممتنع و محال می‌شود چه اینکه انگیزه ای برای ارتکاب معاصی وجود ندارد؛ ولی در عین حال قدرت انسان بر انجام گناه محفوظ است. بر خلاف اشاعره که عصمت را قدرت بر طاعت و ناتوانی از گناه می‌داند. البته مرادشان از محال، محال عادی است نه محال عقلی.

دلیل نقلی:

در این باره آیات و روایات زیادی وارد شده مبنی بر این که عصمت موهوبی و از فضل خداوند است:

۱. ولولا فضل الله علیک… اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود عده از آنان در صدد شده بودند که تو را گمراه کنند ولی به لطف خدا جز خودشان را گمراه نتوانند و هرگز ضرر و زیانی نمی‌رسانند در حالی که خدا بر تو کتاب و حکمت فرستاده، و آنچه را قادر به فراگیری نبودی بتو آموخت، به راستی فضل خدا بر تو بی‌اندازه است»[۷]

۲. «و ما من نعمه فمن الله»[۸] هر نعمتی که به شما رسیده از جانب خدا است. بی تردید مقام عصمت از بزرگترین نعمت‌هایی است که انسان با داشتن آن به درجه اعلای از اخلاص علمی و شهود عینی می‌رسد چنان‌که خود اعتراف می‌نماید: ما شککت فی الحق مذاریته»[۹] از هنگامی که حق (نیروی عصمت) را به من ارائه دادند تردیدی پیدا نکردم و مصداق «لاریب فیه» شدم.

۳. امام رضا(ع) فرمود: وقتی خدا کسی را برای اداره امور مردم برگزید سینه اش توسعه می‌دهد، قلبش را منبع حکمت می‌گرداند… پس او از گناه معصوم؛ از خطا و لغزش مصون است… و این فضیلتی است از طرف خدا به هر کس که خواسته باشد عطا می‌کند»[۱۰]

البته باید توجه داشت که منظور از خدادادی بودن عصمت، جبری بودن آن نیست که اختیار و اراده را از انسان معصوم سلب کند و وی را در برابر تمامی گناهان بسان مصونیت بعضی از واکسن‌ها در مقابل بعضی از بیماری‌ها، واکسینه و بیمه نماید؛ بلکه منشأ مصونیت در برابر گناه معرفت والا و شهود عینی معصوم نسبت به حقایق امور است که واقعیت‌ها و آلودگی‌های عینی گناهان را چون شعله جهنم سوزان مشاهده می‌کنند «کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم»[۱۱] و لذا عادتاً (نه عقلا) محال است به آن نزدیک شوند.

بنابراین روشن می‌شود که معصومین(ع) نیز دارای امیال و کشش‌های مختلف انسانی هستند و در این گیر و دار با اراده و اختیار خود، راه حق و صواب را برمی‌گزینند چه آن که خداوند خطاب به پیامبر فرموده: «بگو من نیز مانند شما بشری هستم و لذا در قرآن کریم از پیشوایان دین تمجید و تعریف و بعنوان الگوی جهان بشریت معرفی شده‌اند و الا اگر این کمالات برای آنان قهری و خارج از اراده شان بود دیگر معنا نداشت که تکلیف، تمجید و هشدارها متوجه آنان بشود.

عدالت در افاضهٔ عصمت:

در این که افاضه عصمت به چند نفر و محرومیت دیگران چگونه با عدالت الهی که غفور و مهربان است، سازگاری دارد به دو نکته اساسی باید توجه کرد:

۱. اولا اعطای عصمت بر اساس ظرفیت، استعداد و شایستگی است و این هرگز نشانه تبعیض و بی عدالتی نیست منتها راز تفاوت استعدادها را باید در نظام خلقت جستجو کرد چه آن که بقای استواری نظام حکیمانه الهی به مقتضای قانون طبیعت بر اساس همین تفاوت‌ها است؛ زیرا جامعه بسان پیکره یک انسان است. همان‌طور که یک فرد برای رفع نیازمندی‌های خود به عضلات مختلف با بافت‌های گوناگون احتیاج دارد، و جامعه نیز به سلیقه‌ها، روحیات و استعدادهای مختلف نیازمند است تا مشکلات زندگی را کنار زده به فراسوی ترقی و تکامل پیش برود.

۲. ثانیاً هر مخلوقی هر چه دارد از فضل و کرم خدا است و الا هیچ موجودی از خدا طلبکار نیست تا اگر وصول نشد فریاد بی عدالتی سر بدهد و اگر احیاناً تصور تبعیض در افاضه نعمت‌های الهی برای کسی پیدا شود ناشی از عدم درک صحیح حقیقت عدالت و خلط آن با مفهوم مساوات است در اسلام عدالت معتبر است نه مساوات؛ زیرا مساوات عین بی عدالتی و نوعی تبعیض است. عدالت عبارت است از قرار دادن هر چیز به جایی مناسب آن»[۱۲]

۳. ثالثاً: خداوند حکیم است و هیچ کار و لطف و فضلش بدون حکمت و دلیل و رحجان نیست. اینکه خداوند عصمت را به عده محدود عطاء کرده است حتماً یک فضیلت و رجحانی در وجود آنها بوده است، و لازم نیست علت و حکمت تمام کارهای خداوند را عقل انسانها درک و کشف کند، همینکه خدای حکیم این عده را برگزیده، دلیل بر فضلیت آنهاست «و لقد اخترناهم علی علم علی العالمین»[۱۳] «و انهم عندنا لمن المصطفین الاخیار»[۱۴] شیخ مفید می‌فرماید: عصمت تفضل از جانب خداوند بر کسانی است که خدا می‌دانست که این عده بر آن عصمت متمسک و پای بند می‌مانند[۱۵] یعنی اگر همین ملکه عصمت را به غیر معصومین می‌داد باز هم در سایه اختیار و قدرتی که داشتند معلوم نبود عصمت را بکار می‌گرفتند. سید مرتضی مسئله قابل ستایش بودن عصمت را مطرح کرده و یادآور می‌شود که اگرچه عصمت تفضل الهی و شامل گروهی از بندگان خاص می‌باشد ولی در عین حال قابل ستایش است، زیرا بندگان خدا در برابر عصمت بر دو گروهند: گروهی که بر فرض افاضه عصمت با کمال آزادی و اختیار از آن در راه ترک گناه بهره می‌گیرند. اما گروه دیگر بر فرض افاضهٔ عصمت بهره نمی‌گیرند؛ بنابراین فقط بر گروه اول افاضه می‌شود و این از افتخارات و فضایل آنها محسوب می‌شود.[۱۶]

گذشته از این‌ها خداوند راه رسیدن به درجات عصمت را به روی کسی نبسته است منتها زمینه افاضه این نور الهی را ما باید فراهم کنیم، تشویق و توصیه‌های قرآن و پیشوایان دین گواه روشن بر این ادعا است «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً»[۱۷] «ان اکرمکم عندالله اتقیکم»[۱۸] چنان‌که غیر از انبیا و ائمه(ع) افراد بسیاری چون حضرت مریم، خدیجه، زینب، فاطمه معصومه در قم، ابوالفضل العباس و … به پاره ای از درجات عصمت به شهادت کرامت‌های که دیده شده، رسیده‌اند منتها لازمه داشتن عصمت، رسیدن به مقام الهی نیست؛ بلکه لازمه رسیدن به مقام الهی عصمت است.


منابع

  1. فاضل قوشجی، شرح تجرید، ص۴۶۴. تفسیر المیزان، ج۲/۱۴۱. مؤسسه اعلمی، بیروت، سید علی میلانی، االعصمه، مرکز ابحاث اعتقادیه، اول، ۱۴۲۱ق، ص۱۳.
  2. ر. ک. تلخیص المحصّل، ص۳۶۹; ارشاد الطالبین، ص۳۰۱; کشف المراد، ص۳۶۵; الالهیات، ج۳، ص۱۵۹; الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج۳، ص۲۹۷; امام‌شناسی، ج۱، ص۸۰; امامت و رهبری، ص۱۷۴; تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹; گوهر مراد، ص۳۷۹; انیس الموحدین، ب ۳، ف ۲; و فلسفهٔ وحی و نبوت، ص۲۱۸.
  3. تحریم/ ۶.
  4. نجم، ۳–۴.
  5. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۴، ۲۸–۳۰.
  6. تصحیح الاعتقادات، تحقیق در گاهی ص۱۲۸، دار المفید، بیروت/ ۱۴۱۴ ق.
  7. سوره نساء/ ۱۱۴.
  8. نحل/ ۵۳.
  9. نهج البلاغه.
  10. کافی، ج۱، ۲۰۲.
  11. تکاثر/ ۵–۶.
  12. نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷.
  13. دخان/۳۲.
  14. ص/۴۷.
  15. همان، تصحیح الاعتقاد.
  16. همان، منشور جاوید، ص۲۷، به نقل از آمالی سید مرتضی، ج۲، ص۳۴۷، و رسایل الشریف المرتضی، ج۳، ص۳۲۶.
  17. انفال/ ۲۹.
  18. حجرات/ ۱۳.