فریب عمرو بن عبدود توسط امام علی(ع): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۸ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش}}
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
خط ۸: خط ۷:
{{درگاه|تاریخ}}
{{درگاه|تاریخ}}
== جنگ خندق ==
== جنگ خندق ==
«جنگ خندق» یا «غزوه احزاب»، یکی از جنگ‌های رسول خدا (ص) با مشرکان و احزاب مخالف، در سال پنجم هجری است که در غرب مدینه اتفاق افتاد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۴۰.</ref>. این جنگ، به خاطر کانالی که کنده بودند، جنگ خندق و به خاطر همدستی گروه‌های گوناگون مشرکین و همکاری یهودیان داخلی با آنان، جنگ احزاب نامیده شد<ref>منصور داداش نژاد، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۶۱-۶۲.</ref>.
«[[جنگ خندق]]» یا «[[غزوه احزاب]]»، یکی از جنگ‌های [[رسول خدا(ص)]] با مشرکان و احزاب مخالف، در سال پنجم هجری است که در غرب [[مدینه]] اتفاق افتاد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=الانساب الاشراف|سال=1417|نام=احمد بن یحیی|نام خانوادگی=بلاذری|ناشر=بیروت، دار الفکر|جلد=1|صفحه=343}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=السیرة النبویه|نام=عبد الملک بن هشام|نام خانوادگی=ابن هشام|ناشر=بیروت، دار المعرفة|جلد=2|صفحه=214}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=المغازی|سال=1409|نام=محمد بن عمر|نام خانوادگی=واقدی|ناشر=بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات|جلد=2|صفحه=440}}</ref> این جنگ، به خاطر کانالی که در اطراف مدینه کنده بودند، جنگ خندق و به خاطر همدستی گروه‌های گوناگون مشرکین و همکاری [[یهودیان]] داخلی با آنان، جنگ احزاب نامیده شد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی|نام=منصور|نام خانوادگی=داداش نژاد|ناشر=قم، انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه|جلد=1|صفحه=61 ـ 62}}</ref>


در این جنگ مدینه تا بیست و چند روز در محاصره مشرکان بود؛ اما جنگی اتفاق نیفتاد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۳.</ref> تا اینکه برخی از جنگجویان مشرکان مانند: عمرو بن عبدود و عکرمة بن ابی‌جهل از خندق عبور کردند و مبارز‌ طلبیدند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۰.</ref>. هنگامی که عمرو بن عبدود سه بار مبارز‌ طلبید در هر سه بار جز علی(ع) کسی جواب مثبت نداد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۰.</ref>. زمانی که علی(ع) برای مقابله با او به میدان می‌رفت، پیامبر(ص) شمشیرش را به او داد، برای او عمامه بست، از خدا برای او طلب کمک کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۲.</ref> و جمله تاریخی خود را فرمود: {{عربی|بَرَزَ الْإِيمَانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّهِ‌}}<ref>حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج۱، ص۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۶۱.</ref>؛ "همه ایمان، مقابل همه شرک قرار گرفت". عمرو بن عبدود کمی مقابل علی رجز خواند و گفت: "دوست ندارم تو را بکشم". علی (ع) فرمود: "اما من دوست دارم تو را بکشم". سپس او عصبانی از اسب پیاده شد، نقابش را کنار زد و با علی (ع) به جنگ پرداخت تا اینکه حضرت او را به هلاکت رساند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۴.</ref>.<ref>حبیب عباسی، مقاله غزوه خندق، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۷۶-۱۷۷.</ref>
در این جنگ، مدینه تا بیست و چند روز در محاصره [[مشرکان]] بود؛ اما جنگی اتفاق نیفتاد<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=السیرة النبویه|نام=عبد الملک بن هشام|نام خانوادگی=ابن هشام|ناشر=بیروت، دار المعرفة|جلد=2|صفحه=233}}</ref> تا اینکه برخی از جنگجویان مشرکان مانند: [[عمرو بن عبدود]] و عکرمة بن ابی‌جهل از خندق عبور کرده و مبارز‌ طلبیدند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=السیرة النبویه|نام=عبد الملک بن هشام|نام خانوادگی=ابن هشام|ناشر=بیروت، دار المعرفة|جلد=2|صفحه=224}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=الطبقات الکبری|سال=1410|نام=محمد بن سعد|نام خانوادگی=ابن سعد|ناشر=بیروت، دار الکتب العلمية|جلد=2|صفحه=52}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=المغازی|سال=1409|نام=محمد بن عمر|نام خانوادگی=واقدی|ناشر=بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات|جلد=2|صفحه=470}}</ref> هنگامی که عمرو بن عبدود سه بار مبارز‌ طلبید در هر سه بار جز [[علی(ع)]] کسی جواب مثبت نداد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=المغازی|سال=1409|نام=محمد بن عمر|نام خانوادگی=واقدی|ناشر=بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات|جلد=2|صفحه=470}}</ref> زمانی که علی(ع) برای مقابله با او به میدان می‌رفت، [[پیامبر(ص)]] شمشیرش را به او داد، برای او عمامه بست، از خدا برای او طلب کمک کرد<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=المغازی|سال=1409|نام=محمد بن عمر|نام خانوادگی=واقدی|ناشر=بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات|جلد=2|صفحه=471}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=السیرة النبویه|نام=عبد الملک بن هشام|نام خانوادگی=ابن هشام|ناشر=بیروت، دار المعرفة|جلد=2|صفحه=52}}</ref> و جمله تاریخی خود را فرمود: {{عربی|بَرَزَ الْإِيمَانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّهِ‌|ترجمه=همه ایمان، مقابل همه شرک قرار گرفت}}.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=ارشاد القلوب|سال=1377|نام=حسن بن محمد|نام خانوادگی=دیلمی|ناشر=تهران، اسلامیه|جلد=1|صفحه=3}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=شرح نهج البلاغه|سال=1404|نام=عبد الحميد بن هبه الله‏|نام خانوادگی=ابن أبي الحديد|ناشر=قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی|جلد=13|صفحه=261}}</ref> عمرو بن عبدود کمی مقابل علی رجز خواند و گفت: "دوست ندارم تو را بکشم". علی (ع) فرمود: "اما من دوست دارم تو را بکشم". سپس او عصبانی از اسب پیاده شد، نقابش را کنار زد و با علی (ع) به جنگ پرداخت تا اینکه حضرت او را به هلاکت رساند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=السیرة النبویه|نام=عبد الملک بن هشام|نام خانوادگی=ابن هشام|ناشر=بیروت، دار المعرفة|جلد=2|صفحه=225}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=المغازی|سال=1409|نام=محمد بن عمر|نام خانوادگی=واقدی|ناشر=بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات|جلد=2|صفحه=471}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ الامم و الملوک|نام=محمد بن جریر|نام خانوادگی=طبری|ناشر=بیروت، دارالتراث|جلد=2|صفحه=574}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مقاله غزوه خندق، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم|سال=1391|نام=حبیب|نام خانوادگی=عباسی|ناشر=تهران، پژوهشکده باقرالعلوم(ع)|جلد=2|صفحه=176 ـ 177}}</ref>


== خدعه در جنگ ==
== خدعه در جنگ ==
«خدعه» چیزی است که به وسیلۀ آن، انسان فریب می‌خورد.<ref>احمد بن‌ محمد مقری فیومی، مصباح المنیر، ص۱۶۵.</ref> خدعه و نیرنگ در جنگ، وسیله‌ای برای شکست دشمن و ترفندی است که با آن می‌توان بهترین ضربات را به دشمن وارد کرد. «خُدعه» منحصراً برای نیرنگ در جنگ استفاده می‌شود. در درگیری‌های نظامی هر یک از طرفین تلاش می‌کنند با اتخاذ سیاست‌های فریب دهنده، دشمن را شکست داده و آنها را وادار به تسلیم نمایند. از گذشته‌های دور تا به امروز، همواره فریب‌های نظامی، به صورت بسیار گسترده در جنگ‌ها استفاده می‌شود.
{{همچنین ببینید|نیرنگ در جنگ}}
«خدعه» چیزی است که به وسیلۀ آن، [[انسان]] فریب می‌خورد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مصباح المنیر|سال=1428|نام=احمد بن‌ محمد|نام خانوادگی=فیومی|ناشر=بیروت، المکتبة العصرية|صفحه=165}}</ref> خدعه و نیرنگ در جنگ، وسیله‌ای برای شکست دشمن و ترفندی است که با آن می‌توان بهترین ضربات را به دشمن وارد کرد. «خُدعه» منحصراً برای نیرنگ در جنگ استفاده می‌شود. در درگیری‌های نظامی هر یک از طرفین تلاش می‌کنند با اتخاذ سیاست‌های فریب دهنده، دشمن را شکست داده و آنها را وادار به تسلیم نمایند. از گذشته‌های دور تا به امروز، همواره فریب‌های نظامی، به صورت بسیار گسترده در جنگ‌ها استفاده می‌شود.


مسعودی در کتاب مروج الذهب می‌نویسد: «از کلام بسیار کوتاه و گویای رسول خدا(ص) ({{عربی|الحرب خدعه}}؛ جنگ، نیرنگ است») مشخص است که درگیری با شمشیر در مراحل آخر جنگ است و در مراحل ابتدایی باید از خدعه بهره برد. ... این مطلب را هر انسان با بصیرت، دارای سیاست و مدیریت، خوب می‌فهمد.<ref>مسعودی، مروج‌الذهب، ج۲، ص۲۹۳.</ref> [[امام صادق(ع)]] فرمود: «خداوند کسی که در جنگ به حریف خود نیرنگ بزند و به او دروغ بگوید، بازخواست نمی‌کند».<ref>کافی، ج ‏2، ص 342.</ref>
مسعودی در کتاب مروج الذهب می‌نویسد: «از کلام بسیار کوتاه و گویای [[رسول خدا(ص)]] ({{عربی|الحرب خدعه|ترجمه=جنگ، نیرنگ است}}) مشخص است که درگیری با شمشیر در مراحل آخر جنگ است و در مراحل ابتدایی باید از خدعه بهره برد. ... این مطلب را هر انسان با بصیرت، دارای [[سیاست]] و [[مدیریت]]، خوب می‌فهمد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مروج‌ الذهب|سال=1409|نام=علی بن حسین|نام خانوادگی=مسعودی|ناشر=قم، مؤسسة دار الهجرة|جلد=2|صفحه=293}}</ref>


موضوع فریب و نیرنگ در جنگ، از نظر فقهی، اجماعی است. [[علامه حلی]] در کتاب تذکره الفقهاء می‌نویسد: خدعه در جنگ جایز است و مبارز می‌تواند رقیبش را با توسل به خدعه، فریب دهد و به قتل برساند و این مسئله، اجماعی است.<ref>علّامه‌حلّی، تذکره الفقها، ج۱، ص۴۱۴ و ج۹، ص۸۳.</ref>
موضوع فریب و نیرنگ در جنگ، از نظر فقهی نیز اجماعی است. [[علامه حلی]] در کتاب تذکره الفقهاء می‌نویسد: خدعه در جنگ جایز است و مبارز می‌تواند رقیبش را با توسل به خدعه، فریب دهد و به قتل برساند و این مسئله، اجماعی است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تذکره الفقهاء|سال=1414|نام=حسن بن یوسف|نام خانوادگی=حلی|ناشر=قم، آل البیت|جلد=1|صفحه=414}}</ref>


== فریب دادن عمرو بن عبدود ==
== فریب دادن عمرو بن عبدود ==
{{همچنین ببینید|نیرنگ در جنگ}}
درباره نبرد [[امیرالمؤمنین]](ع) با عمروبن عبدود در یکی از منابع روایی،<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تفسیر قمی|سال=1404|نام=علی بن ابراهیم|نام خانوادگی=قمی|ناشر=قم، دار الکتاب|جلد=2|صفحه=184 ـ 185}}</ref> عبارتی وجود دارد که در دیگر منابع نیست و آن عبارت؛ «نیرنگ زدن امام علی(ع) به عمرو بن عبدود در میدان نبرد» می‌باشد: علی (ع) در حالی‌که هَرْوَله می‌کرد، [از کنار عمرو‏] گذشت ... عمرو به وی گفت: کیستی؟ گفت: «من، علی بن ابی‌طالب، پسر عموی [[پیامبر خدا]] و داماد اویم».
[[امام علی(ع)]] در [[جنگ خندق]]، با [[عمرو بن عبدود]] که از جنگجویان مشهور بود، به نبرد برخاست. در میانه نبرد، علی(ع) به عمرو گفت: ای عمرو! تو که از شجاعان عرب هستی، چرا از دیگران برای مبارزه با من کمک گرفته‌ای؟! عمرو به پشت سرش نگاه کرد، علی(ع) پاهای او را قطع کرد و سپس او را کشت.<ref>علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج‏۲، ص ۱۸۴.</ref>
 
عمرو گفت: به خدا سوگند، پدرت در گذشته با من دوست بود و خوش ندارم تو را به قتل رسانم. پسر عمویت هنگامی که تو را به سویم فرستاد، خاطر جمع نبود که تو را با نیزه‌ام برُبایم و میان زمین و آسمان رها سازم، نه زنده و نه مرده! امیرمؤمنان به وی گفت: «پسر عمویم می‌دانست که اگر تو مرا بکُشی، من وارد بهشت شوم و تو در آتش باشی و اگر من تو را بکُشم، تو در آتش باشی و من در [[بهشت]]».
 
عمرو گفت: هر دوی آنها به سودِ توست، ای علی! و این، تقسیمِ ناعادلانه‌ای است! علی(ع) فرمود: «این سخن، بگذار. من از تو شنیدم در حالی‌که پرده‌های [[کعبه]] را گرفته بودی، می‌گفتی: "هیچ‌کس در جنگ، سه خواسته بر من عرضه ندارد، جز آن‌که یکی از آنها را اجابت کنم" و [اینک‏] من سه خواسته بر تو عرضه می‌دارم، یکی را اجابت کن». [عمرو] گفت: بگو آنها را، ای علی! فرمود: «یکی آن‌که شهادت دهی که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد، پیامبر خداست». [عمرو] گفت: این را رها کن و دومین خواسته را بپرس.
 
فرمود: «اینکه بازگردی و این سپاه را از [رویارویی با] پیامبر خدا بازگردانی. اگر [پیامبر] راست‌گو باشد، شما نیز به واسطه او عزّت و برتری یابید و اگر دروغ‌گو باشد، دزدان و فرومایگان عرب [برای از میان بُردن او] بس باشند». عمرو گفت: آن وقت، زنان [[قریش]] با یکدیگر گفت‌وگو نمی‌کنند و شاعران در سروده‌هایشان [نخواهند گفت‏] که من ‏از جنگ ترسیدم و به ‏عقب بازگشتم؟ [در این صورت،] گروهی را که مرا بر خود رئیس کردند، یاری نکرده‌ام.
 
امیرمؤمنان ‏فرمود: «[خواسته‏] سوم، آن است که فرود آیی، تا با تو کارزار کنم؛ چرا که تو سواره‌ای و من پیاده». آن‌گاه از اسبش پایین پرید و آنرا پی کرد و گفت: این، خصلتی است که گمان نمی‌کردم یکی از عرب‌ها مرا بدان وادار نماید. آن‌گاه [کارزار را] شروع کرد و با شمشیر بر سرِ علی(ع) زد. امیرمؤمنان، خود را در پناه سپرش گرفت؛ اما [شمشیر] سپر را بُرید و بر سرش نشست.


در برخی از نقل‌های تاریخی آمده که علاوه بر عمرو بن عبدود، چند نفر دیگر هم به همراه عمرو، با اسبان خویش از روی خندق رد شدند. از جمله این افراد «هبیره بن ابی‌وهب»، «ضرار بن خطاب»<ref>محمدباقرمجلسی، بحار الانوار، ج۲۰، ص۲۲۴–۲۲۵.</ref> «عکرمة بن ابی‌جهل» و «مرداس فهری» بوده‌اند.<ref>محمدبن‌عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۰؛ شیخ‌مفید، الارشاد، ج۱، ص۹۷–۱۰۰.</ref> به همین جهت، محققان معتقدند علی(ع)، حتی برای فریب عمرو به دروغ متوسل نشده، بلکه برای فریب او سخنی راست را گفته است.
علی(ع) به او فرمود: «ای عمرو! آیا همین که من با تو کارزار می‌کنم و تو جنگاور عرب هستی، تو را بس نیست برای مبارزه با من، از یاور کمک گرفتی؟». عمرو به پشت سرش نگاه کرد. امیرمؤمنان، به سرعت ضربه‌ای بر دو ساقش فرود آورد و هر دو را قطع کرد. گَرد و غباری از میان آنان بلند شد.


علاوه بر این، نیرنگ در جنگ را امری عقلانی و شرعی دانسته‌اند که در جنگ‌ها مورد استفاده افراد مسلمان و غیر مسلمان قرار می‌گیرد.
منافقان گفتند: [[علی بن ابی‌طالب]]، کشته شد. سپس گَرد و غبار خوابید و نگاه کردند. در این هنگام، امیر مؤمنان را بر روی سینه عمرو دیدند که ریش او را گرفته و می‌خواهد سر او را از تن جدا کند. سپس سرش را بُرید و آن‌را گرفت و به سوی پیامبر خدا آمد، در حالی‌که بر اثر ضربتِ عمرو، خون از سرش جاری بود و از شمشیرش خون می‌چکید، و چنین رجز می‌خواند:
«من، علی و پسر عبدالمطّلبم‏، مرگ برای جوانمرد، از فرار بهتر است». آن‌گاه پیامبر خدا فرمود: «ای علی! بر او نیرنگ کردی؟». گفت: بلی ای پیامبر خدا! جنگ، نیرنگ است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تفسیر قمی|سال=1404|نام=علی بن ابراهیم|نام خانوادگی=قمی|ناشر=قم، دار الکتاب|جلد=2|صفحه=184 ـ 185}}</ref> رسول خدا(ص) در این خصوص اعتراضی به علی(ع) نکرد. عالمان مسلمان، اعتراض نکردن پیامبر را نشان درستی عمل علی(ع) دانسته‌اند.


[[علامه مجلسی]] و دیگران نقل کرده‌اند که پس از کشته شدنِ عمرو، رسول خدا(ص) از علی(ع) پرسید که نیرنگ کرده است؟ امام تأیید کرده و جنگ را خدعه دانست.<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۰، ص۲۲۸.</ref> رسول خدا(ص) در این خصوص اعتراضی به علی(ع) نکرد. عالمان مسلمان، اعتراض نکردن پیامبر را نشان درستی عمل علی(ع) دانسته‌اند.
=== چند نکته ===
درباره این گزارش باید به چند نکته توجه نمود:
# یکی از عناصر مهم در نبرد با دشمن، جنگ روانی است که خود مبتنی بر نیرنگ‌ها، بزرگ‌نمایی‌ها و ... است و چون این فریب به منظور هدف مهم‌تری می‌باشد، نباید آن‌را همسان با دروغی دانست که برای منافع ناحق شخصی و گروهی بر زبان جاری می‌شود. چنان‌که در این‌باره در روایات دیگر می‌خوانیم:
## پیامبر اکرم(ص) فرمود: {{عربی|الحرب خدعه|ترجمه=جنگ، نیرنگ است}}.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مسند البزّار|سال=1409|نام=أبوبکر أحمد بن عمرو|نام خانوادگی=عتکی البزّار|ناشر=بیروت، مؤسسة علوم القرآن|جلد=4|صفحه=187}}</ref>
## ابن عبّاس می‌گوید: پیامبر(ص) یکی از اصحاب خود را مأمور کشتن یک نفر یهودی کرد. او گفت: ای پیامبر خدا! در صورتی از عهده این کار برمی‌آیم که دستم را باز بگذاری. پیامبر خدا فرمود: «همانا جنگ، نیرنگ است. پس هر کار می‌خواهی، بکن».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=کنز العمّال|سال=1397|نام=علی بن حسام الدین|نام خانوادگی=متقی هندی|ناشر=بیروت، مکتبة التراث الاسلامی|جلد=4|صفحه=469}}</ref>
## عدی بن حاتم می‌گوید: به درستی که حضرت علی(ع)، هنگامی که در [[صفّین]] با [[معاویه]] رو در رو شد، صدایش را بلند می‌کرد تا یارانش بشنوند و می‌فرمود: «به خدا سوگند، معاویه و یارانش را خواهم کُشت!». آن‌گاه در آخر سخن، صدایش را آهسته می‌کرد و می‌گفت: «إن شاء الله!». من نزدیک ایشان بودم و گفتم: ای امیرمؤمنان! به درستی که سوگند یاد کردی بر آنچه انجام می‌دهی. آن‌گاه «ان شاء الله» گفتی. مقصودت از این، چه بود؟ فرمود: «جنگ، نیرنگ است و من نزد مؤمنان، دروغ‌گو نیستم. خواستم تا یارانم را بر دشمن بشورانم تا سُستی نکنند و [به نبردِ] با آنان، رغبت پیدا کنند. پس در آینده، داناترین آنان، از این سخن سود بَرَد. إن شاء الله!».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=کافی|سال=1407|نام=محمد بن یعقوب|نام خانوادگی=کلینی|ناشر=تهران، دار الکتب الإسلامیة|جلد=7|صفحه=460}}</ref>
## [[امام صادق(ع)]] فرمود: «خداوند کسی که در جنگ به حریف خود نیرنگ بزند و به او دروغ بگوید، بازخواست نمی‌کند».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=کافی|سال=1407|نام=محمد بن یعقوب|نام خانوادگی=کلینی|ناشر=تهران، دار الکتب الإسلامیة|جلد=2|صفحه=342}}</ref>
# به‌علاوه؛ در برخی از گزارشاتی که اصل این مبارزه نقل شده، آمده است که؛ چندین نفر نیز همراه عمرو بن عبدود بودند؛ از جمله این افراد «هبیره بن ابی‌وهب»، «ضرار بن خطاب»<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=بحار الانوار|سال=1403|نام=محمد باقر|نام خانوادگی=مجلسی|ناشر=بیروت،  دار إحياء التراث العربی|جلد=20|صفحه=224 ـ 225}}</ref> «عکرمة بن ابی‌جهل» و «مرداس فهری» بوده‌اند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=الارشاد|سال=1413|نام=محمد بن محمد|نام خانوادگی=مفید|ناشر=قم، كنگره شيخ مفيد|جلد=1|صفحه=97 ـ 100}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=المغازی|سال=1409|نام=محمد بن عمر|نام خانوادگی=واقدی|ناشر=بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات|جلد=2|صفحه=470}}</ref> به این جهت کلام امام علی(ع) هنگام مبارزه که افرادی را همراه خود آورده‌ای، دروغ نبوده است. لذا آن‌حضرت با اشاره به این افراد در پشت سر که یک واقعیت بود، حواس عمرو بن عبدود را پرت کرد و به او ضربه زد.


{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
== پیوند به بیرون ==
== پیوند به بیرون ==
این مدخل برگرفته شده از کتاب «سیره نظامی امیرالمؤمنین» نوشته «یدالله حاجی‌زاده» قم مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه، ۱۳۹۲ش.
این مدخل برگرفته شده از کتاب «سیره نظامی امیرالمؤمنین» نوشته «یدالله حاجی‌زاده» قم مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه، ۱۳۹۲ش.

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۱:۳۹

سؤال

برخی امام علی(ع) را به دلیل بکارگیری خدعه در برابر «عمرو بن عبدود» متهم به دروغ‌گویی کرده‌اند.


درگاه‌ها
درگاه تاریخ.png


جنگ خندق

«جنگ خندق» یا «غزوه احزاب»، یکی از جنگ‌های رسول خدا(ص) با مشرکان و احزاب مخالف، در سال پنجم هجری است که در غرب مدینه اتفاق افتاد.[۱][۲][۳] این جنگ، به خاطر کانالی که در اطراف مدینه کنده بودند، جنگ خندق و به خاطر همدستی گروه‌های گوناگون مشرکین و همکاری یهودیان داخلی با آنان، جنگ احزاب نامیده شد.[۴]

در این جنگ، مدینه تا بیست و چند روز در محاصره مشرکان بود؛ اما جنگی اتفاق نیفتاد[۵] تا اینکه برخی از جنگجویان مشرکان مانند: عمرو بن عبدود و عکرمة بن ابی‌جهل از خندق عبور کرده و مبارز‌ طلبیدند.[۶][۷][۸] هنگامی که عمرو بن عبدود سه بار مبارز‌ طلبید در هر سه بار جز علی(ع) کسی جواب مثبت نداد.[۹] زمانی که علی(ع) برای مقابله با او به میدان می‌رفت، پیامبر(ص) شمشیرش را به او داد، برای او عمامه بست، از خدا برای او طلب کمک کرد[۱۰][۱۱] و جمله تاریخی خود را فرمود: «بَرَزَ الْإِيمَانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّهِ‌؛ همه ایمان، مقابل همه شرک قرار گرفت».[۱۲][۱۳] عمرو بن عبدود کمی مقابل علی رجز خواند و گفت: "دوست ندارم تو را بکشم". علی (ع) فرمود: "اما من دوست دارم تو را بکشم". سپس او عصبانی از اسب پیاده شد، نقابش را کنار زد و با علی (ع) به جنگ پرداخت تا اینکه حضرت او را به هلاکت رساند.[۱۴][۱۵][۱۶][۱۷]

خدعه در جنگ

«خدعه» چیزی است که به وسیلۀ آن، انسان فریب می‌خورد.[۱۸] خدعه و نیرنگ در جنگ، وسیله‌ای برای شکست دشمن و ترفندی است که با آن می‌توان بهترین ضربات را به دشمن وارد کرد. «خُدعه» منحصراً برای نیرنگ در جنگ استفاده می‌شود. در درگیری‌های نظامی هر یک از طرفین تلاش می‌کنند با اتخاذ سیاست‌های فریب دهنده، دشمن را شکست داده و آنها را وادار به تسلیم نمایند. از گذشته‌های دور تا به امروز، همواره فریب‌های نظامی، به صورت بسیار گسترده در جنگ‌ها استفاده می‌شود.

مسعودی در کتاب مروج الذهب می‌نویسد: «از کلام بسیار کوتاه و گویای رسول خدا(ص)الحرب خدعه؛ جنگ، نیرنگ است») مشخص است که درگیری با شمشیر در مراحل آخر جنگ است و در مراحل ابتدایی باید از خدعه بهره برد. ... این مطلب را هر انسان با بصیرت، دارای سیاست و مدیریت، خوب می‌فهمد.[۱۹]

موضوع فریب و نیرنگ در جنگ، از نظر فقهی نیز اجماعی است. علامه حلی در کتاب تذکره الفقهاء می‌نویسد: خدعه در جنگ جایز است و مبارز می‌تواند رقیبش را با توسل به خدعه، فریب دهد و به قتل برساند و این مسئله، اجماعی است.[۲۰]

فریب دادن عمرو بن عبدود

درباره نبرد امیرالمؤمنین(ع) با عمروبن عبدود در یکی از منابع روایی،[۲۱] عبارتی وجود دارد که در دیگر منابع نیست و آن عبارت؛ «نیرنگ زدن امام علی(ع) به عمرو بن عبدود در میدان نبرد» می‌باشد: علی (ع) در حالی‌که هَرْوَله می‌کرد، [از کنار عمرو‏] گذشت ... عمرو به وی گفت: کیستی؟ گفت: «من، علی بن ابی‌طالب، پسر عموی پیامبر خدا و داماد اویم».

عمرو گفت: به خدا سوگند، پدرت در گذشته با من دوست بود و خوش ندارم تو را به قتل رسانم. پسر عمویت هنگامی که تو را به سویم فرستاد، خاطر جمع نبود که تو را با نیزه‌ام برُبایم و میان زمین و آسمان رها سازم، نه زنده و نه مرده! امیرمؤمنان به وی گفت: «پسر عمویم می‌دانست که اگر تو مرا بکُشی، من وارد بهشت شوم و تو در آتش باشی و اگر من تو را بکُشم، تو در آتش باشی و من در بهشت».

عمرو گفت: هر دوی آنها به سودِ توست، ای علی! و این، تقسیمِ ناعادلانه‌ای است! علی(ع) فرمود: «این سخن، بگذار. من از تو شنیدم در حالی‌که پرده‌های کعبه را گرفته بودی، می‌گفتی: "هیچ‌کس در جنگ، سه خواسته بر من عرضه ندارد، جز آن‌که یکی از آنها را اجابت کنم" و [اینک‏] من سه خواسته بر تو عرضه می‌دارم، یکی را اجابت کن». [عمرو] گفت: بگو آنها را، ای علی! فرمود: «یکی آن‌که شهادت دهی که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد، پیامبر خداست». [عمرو] گفت: این را رها کن و دومین خواسته را بپرس.

فرمود: «اینکه بازگردی و این سپاه را از [رویارویی با] پیامبر خدا بازگردانی. اگر [پیامبر] راست‌گو باشد، شما نیز به واسطه او عزّت و برتری یابید و اگر دروغ‌گو باشد، دزدان و فرومایگان عرب [برای از میان بُردن او] بس باشند». عمرو گفت: آن وقت، زنان قریش با یکدیگر گفت‌وگو نمی‌کنند و شاعران در سروده‌هایشان [نخواهند گفت‏] که من ‏از جنگ ترسیدم و به ‏عقب بازگشتم؟ [در این صورت،] گروهی را که مرا بر خود رئیس کردند، یاری نکرده‌ام.

امیرمؤمنان ‏فرمود: «[خواسته‏] سوم، آن است که فرود آیی، تا با تو کارزار کنم؛ چرا که تو سواره‌ای و من پیاده». آن‌گاه از اسبش پایین پرید و آنرا پی کرد و گفت: این، خصلتی است که گمان نمی‌کردم یکی از عرب‌ها مرا بدان وادار نماید. آن‌گاه [کارزار را] شروع کرد و با شمشیر بر سرِ علی(ع) زد. امیرمؤمنان، خود را در پناه سپرش گرفت؛ اما [شمشیر] سپر را بُرید و بر سرش نشست.

علی(ع) به او فرمود: «ای عمرو! آیا همین که من با تو کارزار می‌کنم و تو جنگاور عرب هستی، تو را بس نیست برای مبارزه با من، از یاور کمک گرفتی؟». عمرو به پشت سرش نگاه کرد. امیرمؤمنان، به سرعت ضربه‌ای بر دو ساقش فرود آورد و هر دو را قطع کرد. گَرد و غباری از میان آنان بلند شد.

منافقان گفتند: علی بن ابی‌طالب، کشته شد. سپس گَرد و غبار خوابید و نگاه کردند. در این هنگام، امیر مؤمنان را بر روی سینه عمرو دیدند که ریش او را گرفته و می‌خواهد سر او را از تن جدا کند. سپس سرش را بُرید و آن‌را گرفت و به سوی پیامبر خدا آمد، در حالی‌که بر اثر ضربتِ عمرو، خون از سرش جاری بود و از شمشیرش خون می‌چکید، و چنین رجز می‌خواند: «من، علی و پسر عبدالمطّلبم‏، مرگ برای جوانمرد، از فرار بهتر است». آن‌گاه پیامبر خدا فرمود: «ای علی! بر او نیرنگ کردی؟». گفت: بلی ای پیامبر خدا! جنگ، نیرنگ است.[۲۲] رسول خدا(ص) در این خصوص اعتراضی به علی(ع) نکرد. عالمان مسلمان، اعتراض نکردن پیامبر را نشان درستی عمل علی(ع) دانسته‌اند.

چند نکته

درباره این گزارش باید به چند نکته توجه نمود:

  1. یکی از عناصر مهم در نبرد با دشمن، جنگ روانی است که خود مبتنی بر نیرنگ‌ها، بزرگ‌نمایی‌ها و ... است و چون این فریب به منظور هدف مهم‌تری می‌باشد، نباید آن‌را همسان با دروغی دانست که برای منافع ناحق شخصی و گروهی بر زبان جاری می‌شود. چنان‌که در این‌باره در روایات دیگر می‌خوانیم:
    1. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الحرب خدعه؛ جنگ، نیرنگ است».[۲۳]
    2. ابن عبّاس می‌گوید: پیامبر(ص) یکی از اصحاب خود را مأمور کشتن یک نفر یهودی کرد. او گفت: ای پیامبر خدا! در صورتی از عهده این کار برمی‌آیم که دستم را باز بگذاری. پیامبر خدا فرمود: «همانا جنگ، نیرنگ است. پس هر کار می‌خواهی، بکن».[۲۴]
    3. عدی بن حاتم می‌گوید: به درستی که حضرت علی(ع)، هنگامی که در صفّین با معاویه رو در رو شد، صدایش را بلند می‌کرد تا یارانش بشنوند و می‌فرمود: «به خدا سوگند، معاویه و یارانش را خواهم کُشت!». آن‌گاه در آخر سخن، صدایش را آهسته می‌کرد و می‌گفت: «إن شاء الله!». من نزدیک ایشان بودم و گفتم: ای امیرمؤمنان! به درستی که سوگند یاد کردی بر آنچه انجام می‌دهی. آن‌گاه «ان شاء الله» گفتی. مقصودت از این، چه بود؟ فرمود: «جنگ، نیرنگ است و من نزد مؤمنان، دروغ‌گو نیستم. خواستم تا یارانم را بر دشمن بشورانم تا سُستی نکنند و [به نبردِ] با آنان، رغبت پیدا کنند. پس در آینده، داناترین آنان، از این سخن سود بَرَد. إن شاء الله!».[۲۵]
    4. امام صادق(ع) فرمود: «خداوند کسی که در جنگ به حریف خود نیرنگ بزند و به او دروغ بگوید، بازخواست نمی‌کند».[۲۶]
  2. به‌علاوه؛ در برخی از گزارشاتی که اصل این مبارزه نقل شده، آمده است که؛ چندین نفر نیز همراه عمرو بن عبدود بودند؛ از جمله این افراد «هبیره بن ابی‌وهب»، «ضرار بن خطاب»[۲۷] «عکرمة بن ابی‌جهل» و «مرداس فهری» بوده‌اند.[۲۸][۲۹] به این جهت کلام امام علی(ع) هنگام مبارزه که افرادی را همراه خود آورده‌ای، دروغ نبوده است. لذا آن‌حضرت با اشاره به این افراد در پشت سر که یک واقعیت بود، حواس عمرو بن عبدود را پرت کرد و به او ضربه زد.


پیوند به بیرون

این مدخل برگرفته شده از کتاب «سیره نظامی امیرالمؤمنین» نوشته «یدالله حاجی‌زاده» قم مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه، ۱۳۹۲ش.

منابع

  1. بلاذری، احمد بن یحیی (۱۴۱۷). الانساب الاشراف. ج. ۱. بیروت، دار الفکر. ص. ۳۴۳.
  2. ابن هشام، عبد الملک بن هشام. السیرة النبویه. ج. ۲. بیروت، دار المعرفة. ص. ۲۱۴.
  3. واقدی، محمد بن عمر (۱۴۰۹). المغازی. ج. ۲. بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات. ص. ۴۴۰.
  4. داداش نژاد، منصور. مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی. ج. ۱. قم، انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. ص. ۶۱ ـ ۶۲.
  5. ابن هشام، عبد الملک بن هشام. السیرة النبویه. ج. ۲. بیروت، دار المعرفة. ص. ۲۳۳.
  6. ابن هشام، عبد الملک بن هشام. السیرة النبویه. ج. ۲. بیروت، دار المعرفة. ص. ۲۲۴.
  7. ابن سعد، محمد بن سعد (۱۴۱۰). الطبقات الکبری. ج. ۲. بیروت، دار الکتب العلمية. ص. ۵۲.
  8. واقدی، محمد بن عمر (۱۴۰۹). المغازی. ج. ۲. بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات. ص. ۴۷۰.
  9. واقدی، محمد بن عمر (۱۴۰۹). المغازی. ج. ۲. بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات. ص. ۴۷۰.
  10. واقدی، محمد بن عمر (۱۴۰۹). المغازی. ج. ۲. بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات. ص. ۴۷۱.
  11. ابن هشام، عبد الملک بن هشام. السیرة النبویه. ج. ۲. بیروت، دار المعرفة. ص. ۵۲.
  12. دیلمی، حسن بن محمد (۱۳۷۷). ارشاد القلوب. ج. ۱. تهران، اسلامیه. ص. ۳.
  13. ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله‏ (۱۴۰۴). شرح نهج البلاغه. ج. ۱۳. قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی. ص. ۲۶۱.
  14. ابن هشام، عبد الملک بن هشام. السیرة النبویه. ج. ۲. بیروت، دار المعرفة. ص. ۲۲۵.
  15. واقدی، محمد بن عمر (۱۴۰۹). المغازی. ج. ۲. بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات. ص. ۴۷۱.
  16. طبری، محمد بن جریر. تاریخ الامم و الملوک. ج. ۲. بیروت، دارالتراث. ص. ۵۷۴.
  17. عباسی، حبیب (۱۳۹۱). مقاله غزوه خندق، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم. ج. ۲. تهران، پژوهشکده باقرالعلوم(ع). ص. ۱۷۶ ـ ۱۷۷.
  18. فیومی، احمد بن‌ محمد (۱۴۲۸). مصباح المنیر. بیروت، المکتبة العصرية. ص. ۱۶۵.
  19. مسعودی، علی بن حسین (۱۴۰۹). مروج‌ الذهب. ج. ۲. قم، مؤسسة دار الهجرة. ص. ۲۹۳.
  20. حلی، حسن بن یوسف (۱۴۱۴). تذکره الفقهاء. ج. ۱. قم، آل البیت. ص. ۴۱۴.
  21. قمی، علی بن ابراهیم (۱۴۰۴). تفسیر قمی. ج. ۲. قم، دار الکتاب. ص. ۱۸۴ ـ ۱۸۵.
  22. قمی، علی بن ابراهیم (۱۴۰۴). تفسیر قمی. ج. ۲. قم، دار الکتاب. ص. ۱۸۴ ـ ۱۸۵.
  23. عتکی البزّار، أبوبکر أحمد بن عمرو (۱۴۰۹). مسند البزّار. ج. ۴. بیروت، مؤسسة علوم القرآن. ص. ۱۸۷.
  24. متقی هندی، علی بن حسام الدین (۱۳۹۷). کنز العمّال. ج. ۴. بیروت، مکتبة التراث الاسلامی. ص. ۴۶۹.
  25. کلینی، محمد بن یعقوب (۱۴۰۷). کافی. ج. ۷. تهران، دار الکتب الإسلامیة. ص. ۴۶۰.
  26. کلینی، محمد بن یعقوب (۱۴۰۷). کافی. ج. ۲. تهران، دار الکتب الإسلامیة. ص. ۳۴۲.
  27. مجلسی، محمد باقر (۱۴۰۳). بحار الانوار. ج. ۲۰. بیروت، دار إحياء التراث العربی. ص. ۲۲۴ ـ ۲۲۵.
  28. مفید، محمد بن محمد (۱۴۱۳). الارشاد. ج. ۱. قم، كنگره شيخ مفيد. ص. ۹۷ ـ ۱۰۰.
  29. واقدی، محمد بن عمر (۱۴۰۹). المغازی. ج. ۲. بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات. ص. ۴۷۰.