فعالیت‌های سیاسی امام صادق علیه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(ابرابزار)
 
(۱۲۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=Hosseiney4030}}
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}


{{سوال}}
{{سوال}}
ابراهیم بن هلال ثقفی کیست؟
فعالیت‌های سیاسی امام صادق(ع) چه بوده‌است؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}


{{پاسخ}}<br />
{{پاسخ}}
 
برخلاف تصور عمومی، حرکت [[امام صادق(ع)]] تنها در زمینه‌های علمی خلاصه نمی‌شد، بلکه امام، فعالیت سیاسی نیز داشتند. امام صادق(ع) برای ترویج امامت، نمایندگانی به مناطق مختلف، از جمله [[خراسان]]، می‌فرستاد تا مردم را به ولایتش دعوت کنند. برخورد امام با یکی از نمایندگان، وسعت دانش و اشراف او بر امور را نشان می‌دهد. همچنین امام صادق(ع) با سیاست‌های [[بنی‌عباس]] مخالفت می‌کرد و انتقادهای آشکارش به [[منصور عباسی]]، نارضایتی او از حکومت عباسی را نشان می‌داد. امام با وجود فشارها، حاضر به همکاری با منصور نبود و دلیل نرفتن به دربار او را به‌روشنی بیان کرد.
ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال ثقفي اصفهاني، تاريخ نگار، راوي حديث، مفسر قرآن و داناي به فقه و احکام، از علماي نام آور و شيعي در قرن سوم هجري و دوران غيبت صغري است. از اهالی کوفه بود که به اصفهان منتقل شد و همان‌جا تا پایان عمر ماندگار شد. مهم ترین اثر وی که پابرجا مانده است کتاب الغارات است که به حوادث پس از جنگ نهروان تا کشته شدن علی بن ابی طالب و هجوم های متعدد سرداران معاویه به سرزمین های تحت کنترل خلیفه چهارم و غارت و کشتار مردم میپردازد.
 
== ولادت و نسب ==
نیای اعلای ابواسحاق [[سعد بن مسعود ثقفی]]، عموی [[مختار ثقفی]] و از [[یاران امام علی(ع)]] بود که آن حضرت وی را والی [[مداین]] کرد. از جد او، سعید بن هلال، نیز در شمار [[اصحاب امام صادق(ع)]] یاد شده است. تاریخ ولادت ثقفی در دست نیست، اما بنا بر روایت وی از [[ابان بن عثمان بجلی|اَبان بن عثمان بَجَلی]] و دیگر مشایخی که در دهه دوم قرن سوم درگذشته‌اند، احتمالاً در حدود ۲۰۰ق یا اواخر سده دوم به دنیا آمده است.
 
== تحصیلات و اساتید ==
وي در اوايل قرن سوم در شهر کوفه چشم به جهان گشود، بر اثر اشتياق به تحصيل علوم اسلامي، به حضور اساتيد عصر خود شتافته، و از محضر آنان علم حديث و تاريخ را فرا گرفت. از قرائن تاريخي برميآيد که او در سال هاي (200 تا 260) عصر امام جواد و امام هادي و امام عسکري (ع) در کوفه و در اصفهان مي زيسته؛ اما بنا به عللي که بر ما معلوم نيست، نتوانسته است به حضور آن بزرگواران رسيده و از آنان مستقيما بهره مند شود. اما حضور وي در محضر اساتيد فراوان، نشانگر اشتياق و تلاش وي در اين زمينه مي باشد. عده اي از اساتيد و مشايخ وي عبارتند از:
{{ستون|3}}
* ابراهيم بن عباس بصري
* ابراهيم بن عمر
* ابراهیم بن مبارک
* ابراهيم بن محمد
* ابراهيم بن يحيي الدوري
* احمد بن عمران انصاري
* احمد بن معمر اسدي
* اسماعيل بن ابان ازدي
* بشير بن خيثمه
* بکر بن بکار قيسي
* حسين بن هاشم
* حکم بن سليمان کندي
* عبدالله بن بلج بصري
* عبدالله بن محمد عبسي
* عبدالله بن محمد ثقفي
* عبيد بن سليمان نخعي
* علي بن قادم خزاعي
* علي بن هلال احمسي
* عمر بن حماد بن طلحه قناد
* فضل بن دکين
* مالک بن اسماعيل نهدي
* محمد بن سعيد کوفي ملقب به حمدان
* محمد بن هشام مرادي
* يحيي بن صالح حريري
* يوسف بن بهلول سعدي
* يوسف بن کليب مسعودي. [1]
{{پایان}}
 
ابن هلال از نوادگان سعد بن مسعود، عموي مختار ثقفي، مي باشد. نسب وي با چهار واسطه به سعد بن مسعود ثقفي مي رسد. شيخ طوسي در اين مورد مي گويد:
 
ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال بن عاصم بن سعد بن مسعود ثقفي ـ رضي الله عنه ـ اصالتاً اهل کوفه است و سعد بن مسعود جد اعلاي او، برادر سعد بن مسعود يکي از ياران و کارگزاران باوفاي اميرالمومنين علي ـ عليه السلام ـ و امام حسن مجتبي ـ عليه السلام ـ محسوب مي شود. علي ـ عليه السلام ـ وي را به خاطر امانت داري و تقوا در به حکومت مدائن برگزيده بود. آن حضرت ضمن نگارش نامه اي، کارهاي سعد را ستوده از وي اعلام رضايت کرده و در مورد امانت داري و کمال ايمان وي، مي فرمايد:
 
اي سعد! تو حقوق مسلمانان را تمام و کمال به آنان ادا کردي؛ اطاعت پروردگارت را بجاي آوردي، امام خود را با روشي زيبا و دور از غرض ورزي، خير خواهي نمودي. کار ترا مي ستايم و از رفتارت خشنودم؛ خير خواهي و ارشاد تو ادامه داشته باشد. خداوند ترا ببخشايد. والسلام.
 
سعد بن مسعود بعد از شهادت امير المومنين علي ـ عليه السلام ـ در کنار امام مجتبي ـ عليه السلام ـ قرار گرفت و در مقام کاگزاري، با جان و دل فرامين حضرتش را لبيک مي گفت. در تاريخ آمده است:
 
هنگامي که جراح بن سنان در مسير مدائن، ضمن اعتراض به امام مجتبي ـ عليه السلام ـ در يک عمل منافقانه به آن حضرت حمله کرده و با شمشير امام را مجروح نمود؛ حضرت از شدت جراحت وارده از اسب خود به زمين فرود آمد. سعد بن مسعود، يا ر باوفا و کارگذار امين اهل بيت ـ عليهم السلام ـ آن بزرگوار را به منزل برده و در معالجه حضرتش نهايت تلاش را به عمل آورد. [2]
 
علاوه بر سعد بن مسعود ـ که در خدمت اهل بيت ـ عليهم السلام ـ بوده است ـ سعيد بن هلال، پدر بزرگ صاحب الغارات نيز از ياران امام صادق ـ عليه السلام ـ محسوب مي شود. همچنان که شيخ طوسي وي را با عنوان سعيد بن هلال ثقفي، در رديف اصحاب پيشواي ششم ـ عليه السلام ـ ثبت کرده است. [3]
 
ابن هلال ثقفي در اوايل به مذهب زيديه تمايل داشت اما در اثر بررسي ها و تحقيقاتي که انجام داد، حقيقت را يافته و به مذهب اماميه روي آورد و يکي از شيعيان خالص، پرتلاش و از عاشقان بي قرار و طرفدار غيرتمند اهل بيت ـ عليهم السلام ـ گرديد.
 
وي کتابي به نام «المعرفه» تأليف کرده و در آن، مناقب اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و ستم ها و نيرنگ هاي دشمنان آنان را شرح داد. و در آن کتاب، عشق بي پايان خود به خاندان عصمت و طهارت و بيزاري از دشمنانشان را به طور واضح بيان نمود.
 
برخي از دانشمندان مصلح انديش، از انتشار آن در شهر کوفه ممانعت به عمل آورده و او را به مخفي کردن آن کتاب توصيه نمودند. اما چون ابن هلال از روي اعتقادات و اخلاص، آن کتاب را نوشته و به مطالب آن ايمان عميق داشت، با خود عهد کرد که نه تنها آن اثر را منتشر مي کنم بلکه قدمي هم فراتر گذاشته و آن را در جايي که مخالفين اهل بيت ـ عليهم السلام ـ بيشتر باشد، به مخاطبين خود عرضه نمايد.
 
براي اين منظور، وي شهر اصفهان را ـ که در آن زمان دور ترين نقطه از عقايد شيعه و مخالف ترين مکان با آيين تشيع بود ـ انتخاب نمود و سپس به آن جا هجرت کرد. او در اصفهان کتاب «المعرفه» را نشر داده و احاديث آن را به مردم عرضه نمود. [4] و تأثير به سزايي در گرايش مردم اصفهان به سوي مکتب اهل بيت ـ عليهم السلام ـ به جا گذاشت.
 
با انتشار خبر هجرت ابن هلال به اصفهان، علماي بزرگ قم شادمان شده و گروهي از آنان ـ که احمد بن ابي عبدالله برقي، صاحب کتاب ارزشمند «المحاسن» در رأس آنان بود ـ به محضر وي شتافته و از او تقاضا کردند که به همراه آنان به قم برود. تا از نزديک، از حضور وي بهره مند شوند. اما اين عالم وارسته که با خود عهد کرده بود: «در جايي که مخالفين اهل بيت ـ عليهم السلام ـ بيشتر هستند، احاديث ائمه ـ عليهم السلام ـ را منتشر کند و علوم و اهل بيت را در مناطق نيازمند، تبليغ نموده و در افزايش شيعيان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ تلاش نمايند از پذيرفتن تقاضاي علماي قم خود داري نموده و همچنان تا آخر عمر در اصفهان اقامت گزيد.
 
او علاوه بر نشر آثار خود، حوزه درس تشکيل داده و افراد مستعد و علاقه مند را گرد آورد و عده اي از راويان و محدثان را تربيت نمود و همانند: عبدالله بن کوشيد اصفهاني، حسن زعفراني اصفهاني و احمد بن علويه اصفهاني که دانشمندي زبان شناس، اديب، نويسنده، شاعر اهل بيت ـ عليهم السلام ـ راوي حديث و داراي تأليف متعدد مي باشد. [5]
 
ويژگي هاي علمي
 
اين دانشمند پرتلاش، در عصر مظلوميت اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و زماني که شيعيان از سوي زمامداران مستبد عباسي در محدوديت شديدي قرار گرفته بودند، پرچم معارف علوي ـ عليه السلام ـ را به دوش کشيده و با مخالفان فرهنگي عترت به مقابله برخاسته است. او با جهاد فرهنگي و انتشار افکار و انديشه هاي شيعه توانسته است سخنان حق را به گوش حقيقت جويان تاريخ برساند.
 
در اين جا به برخي از ويژگي هاي وي مي پردازيم:
 
1. محدث روشن بين
 
ابن هلال که عاشق جمع آوري، تدوين و نشر فرهنگ اهل بيت ـ عليهم السلام ـ ـ بويژه تاريخ حکومت امير المومنين ـ عليه السلام ـ ـ بوده است، در اين راه از هيچ کوششي فروگذاري نکرد و او نه تنها به منابع و شخصيت هاي شيعي براي يافتن مطالب و احاديث مورد نياز خود رجوع مي نمود بلکه به محدثين و دانشمندان مورد اعتماد اهل سنت و ساير فرقه ها نيز توجه نموده و از حضور آنان کسب علم مي کرد.
 
علت مهم اين امر، احتجاج بر مخالفين با دلايل قابل قبول آنان بوده است.
 
2. مورد اعتماد
 
نوشته ها و روايات ابراهيم بن هلال ثقفي، مورد اعتماد برجسته ترين عالمان و محدثين شيعه قرار گرفته است و آنان در کتاب هاي خود به طور گسترده از روايات وي استافده کرده اند. همانند: احمد بن خالد برقي در کتاب «المحاسن» محمد بن حسن صفار در «بصائر الدرجات»، کليني در «الکافي»، صدوق در «من لا يحضره الفقيه»، مفيد در «امالي» شيخ طوسي در «تهذيب»، سيد مرتضي در «الشافي»، علي بن ابراهيم قمي در «تفسير قمي»، ابن قولويه در «کامل الزيارات»، ابن شهر آشوب در «المناقب»، طبرسي در «اعلام الوري»، سيد علي بن طاووس در «اليقين» و «اقبال الاعمال»، سيد عبدالکريم بن طاووس در «فرحه الغري»، ابي جعفر طبري در «بشاره المصطفي»، قطب راوندي در «الخرائج و الجرائح»، مجلسي در «بحار الانوار»، حر عاملي در «وسائل الشيعه» و «اثبات الهدي»، محدث قمي در «سفينه البحار»، و ساير بزرگان شيعه.
 
3. پرورش راويان و محدثان
 
بسياري از چهره هاي درخشان و راويان بزرگ شيعه، در قرن سوم هجري، در کوفه و اصفهان از وي بهره برده و توشه ها اندوخته اند که در آثار و تأليفات آنان ديده مي شود. نام عده اي از آنان عبارتند از:
 
1. ابراهيم ابن هاشمي قمي؛
 
2. احمد بن علويه اصفهاني؛
 
3. احمد بن محمد بن خالد برقي؛
 
4. حسن بن علي بن عبدالکريم زعفراني؛
 
5. سعد بن عبدالله اشعري قمي.
 
6. سلمه بن خطاب؛
 
7. عباس بن سري (السندي) ؛
 
8. عبدالرحمن بن ابراهيم المستعلي؛
 
9. علي بن ابراهيم؛
 
10. علي بن عبدالله بن کوشيد اصفهاني؛
 
11. محمد بن حسن الصفار و؛
 
12. محمد بن زيد الرطاب. [6]
 
4. تأليفات
 
تأليفات فراوان و آثار متعددي که از ابراهيم بن هلال به جاي مانده است، نشان گر روحيه قوي، اطلاعات گسترده روايي و تاريخي، و اراده خلل ناپذير او در راه احياي معارف شيعي و سيره علوي است.
 
در اکثر منابع شيعه و سني بيش از 50 مورد از کتاب هاي وي ياد شده است؛ گرچه در زمان ما به غير از کتاب «الغارات» آثار ديگر وي در دسترس نمي باشد و در اثر حوادث روزگار و تلاش دشمنان و ساير عوامل، بقيه تأليفات وي مفقود شده است! ولي برخي از مطالب کتاب هاي او در لابلاي آثار دانشمندان يافت مي شود که بعداً اشاره خواهد شد.
 
مناطق تحت نفوذ کارگزاران علي ـ عليه السلام ـ بنگارد و به اين وسيله مظلوميت علي ـ عليه السلام ـ و يارانش را نمايان سازد. به همين جهت، نام کتاب خود را با الهام از مقتداي خويش، «الغارات» انتخاب کرده است؛ آن جا که علي ـ عليه السلام ـ از نافرماني کوفيان نکوهش کرده و مي فرمايد:
 
«فتوا کلتم و تخاذلتم حتي شنت عليکم الغارات، و ملکت عليکم الاوصان؛[7]
 
پس شما وظيفه خود را به يکديگر حواله نموديد و همديگر را خوار ساختيد تا اين که دشمن از هر طرف غالب شده و اموال شما غارت گرديد و ديار شما از تصرفتان بيرون رفت».
 
اين کتاب در برخي منابع، به نام «الستنفار و الغارات» و در بعضي ديگر، به نام «الاسفار و الغارات» ثبت شده، اما در ميان علما و محافل علمي، به «الغارات» معروف است. [8]
 
گرچه غرض اصلي نگارنده از تأليف اين کتاب، تشريخ غارت ها و چپاولگري هاي معاويه بوده، اما تأليف و نگارش، موجب شده تا لابه لاي مطالب کتاب، گفتار هاي بسيار ارزنده اي گنجانده شود به طوري که خواننده مشتاق دانش از مطالب فرعي آن بيشتر بهره مند مي شود.
 
اين کتاب يکي از بهترين منابع در زمينه حکومت و سيره کشور داري علي ـ عليه السلام ـ است که مي تواند در اين مورد پاسخگوي نياز محققان و مؤلفان باشد. سيره سياسي، اخلاقي، اجتماعي و سطح زندگي حاکم اسلام، نامه هاي حکومتي، رفتار گزاران حکومت اسلامي، ريزش ها و رويش ها در حکومت علوي تحليل و بررسي بازتاب رفتار هاي مثبت و منفي کارگزاران و ... در اين کتاب، در دسترس خواننده قرار گرفته است.
 
مؤلف به عنوان پيش گفتار، مقدمه و زمينه سازي براي ورود در موضوع اصلي، اين شيوه را برگزيده و در معرض ديد مخاطب قرار داده که علاوه بر نکات فوق، درس هايي آموزنده، عبرت انگيز و حتي مسائل تربيتي را به مخاطب خويش القا کند.
 
مهم ترين عناوين اين کتاب عبارتند از: سخنراني هاي علي ـ عليه السلام ـ بعد از جنگ نهروان، روش آن حضرت در استفاده از بيت المال، شيوه ارتباط با کارگزاران و و عوامل حکومتي، ولايت سعد بن قيس بر مصر، ولايت محمد بن ابي بکر و مالک بر مصر، شهادت آن دو بزرگوار، آمدن عقيل در کوفه با حضور علي ـ عليه السلام ـ، گزارش هايي از زندگي خصوصي امام علي ـ عليه السلام ـ و خوراک و پوشاک و مسکن آن حضرت در ايام زمامداري، علي ـ عليه السلام ـ و اصول امر به معروف و نهي از منکر، مکاتبات با معاويه و ده ها عنوان ديگر که در دوران حکومت آن حضرت رخ داده است.
 
ساير تأليفات
 
ابن هلال ثقفي از آن جايي که در رشته هاي مختلف علوم اسلامي از جمله: علوم قرآن، فقه و احکام، تاريخ و سيره، کلام و اعتقادات، حديث و روايات و شخصيت نگاري مهارت تامي داشته است. دست به تأليف آثار ارزشمندي زده و کتاب هاي قابل توجهي را پديد آورده و در اختيار مشتاقان قرار داده است که بالغ بر 50 مورد مي شود؛ نام برخي از آنان به شرح زيل مي باشد؛
 
1. المعرفه في المناقب و المثالب؛
 
2. المبتداء؛
 
3. السيره؛
 
4. معرفه فضل الافضل؛
 
5. اخبار مختار ابي عبيده الثقفي؛[9]
 
6. المغازي؛
 
7. السقيفه؛
 
8. الرده؛
 
9. مقتل عثمان؛
 
10. الشوري؛
 
11. بيعه امير المومنين ـ عليه السلام ـ ؛
 
12. الجمل؛
 
13. الصفين؛
 
14. الحکمين؛
 
15. النهروان؛
 
16. مقتل امير المومنين ـ عليه السلام ـ ؛
 
17. رسائل و اخبار امير المومنين ـ عليه السلام ـ ؛
 
18. قيام الحسن بن علي ـ عليه السلام ـ ؛
 
19. مقتل الحسين ـ عليه السلام ـ ؛


20. التوابين و عين الورده؛
امام صادق(ع) از قیام [[زید بن علی]] حمایت می‌کرد. همچنین امام به جای مبارزه سیاسی مستقیم، به پرورش شاگردان در [[فقه]] و [[حدیث]] پرداخت و مکتب [[شیعه جعفری]] را پایه‌گذاری کرد که به تدریج قدرت گرفت.


21. فدک؛
== اعزام نمایندگان به منظور تبلیغ امامت‏ ==
امام به منظور تبلیغ جریان امامت، نمایندگانی به مناطق مختلف می‌فرستاد. شخصی به نمایندگی از امام به [[خراسان]] رفت و مردم را به ولایت او دعوت کرد. جمعی اطاعت کردند و گروهی نپذیرفتند، و افرادی به عنوان احتیاط و پرهیز از فتنه دست نگه‌داشتند. سپس به نمایندگی از هر گروه، یک‌نفر به دیدار امام صادق(ع) رفت. نماینده گروه سوم در جریان این سفر با کنیز یکی از همسفران، کار زشتی انجام داد و کسی از آن آگاهی نیافت. هنگامی که این چند نفر به حضور امام رسیدند، همان شخص گفت: «شخصی از اهل کوفه به منطقه ما آمد و مردم را به اطاعت و ولایت تو دعوت کرد؛ گروهی پذیرفتند، گروهی مخالفت کردند و گروهی نیز از روی پرهیزگاری و احتیاط دست نگه‌داشتند».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مقاتل الطالبین|سال=۱۳۸۵|نام=ابوالفرج|نام خانوادگی=اصفهانی|ناشر=المکتبة الحیدریة|مکان=تهران|صفحه=۴۰–۴۱}}</ref> امام فرمود: «تو از کدام دسته هستی؟» گفت: «من از دسته احتیاط کار هستم». امام فرمود: «تو که اهل پرهیزگاری و احتیاط بودی، پس چرا در فلان شب احتیاط نکردی و آن عمل زشت را انجام دادی؟!» چنان‌که مشاهده می‌شود، در این قضیه، فرستاده امام اهل [[کوفه]]، و منطقه مأموریت، خراسان بوده در حالی که امام در مدینه اقامت داشته است، و این وسعت حوزه فعالیت سیاسی امام را نشان می‌دهد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سیره پیشوایان|سال=۱۳۹۷|نام=مهدی|نام خانوادگی=پیشوایی|ناشر=موسسه امام صادق|صفحه=۳۳۷|مکان=تهران}}</ref>


از منظر متفکران اهل سنت
== امام صادق در مواجهه با عباسیان ==
=== در مواجهه با بنی‌عباس ===
[[بنی‌عباس]] در آغاز درگیری با [[بنی‌امیه]]، شعار خود را طرفداری از خاندان پیامبر و تحقق عدل قرار دادند. از آن‌جا که مظلومیت خاندان پیامبر در زمان حکومت امویان دل‌های مسلمانان را جریحه دار ساخته بود، و از طرف دیگر امویان بنام خلافت اسلامی از هیچ ظلم و ستمی دریغ نمی‌کردند، بنی‌عباس با استفاده از تنفر شدید مردم از بنی‌امیه و به عنوان طرفداری از خاندان پیامبر توانستند توجه مردم را جلب کنند. ولی نه تنها وعده‌های آنان در مورد رفع مظلومیت خاندان پیامبر و اجرای عدالت عملی نشد، بلکه طولی نکشید که برنامه‌های ضداسلامی بنی‌امیه، این بار با شدت بیشتر اجرا گردید، به طوری که مردم، بازگشت حکومت اموی را آرزو کردنند! از آنجا که حکومت سفاح، اولین خلیفه عباسی، کوتاه مدت بود و در زمان وی هنوز پایه‌های حکومت عباسیان محکم نشده بود، در دوران خلافت او فشار کمتری متوجه مردم شد و خاندان پیامبر نیز زیاد در سختی نبودند، اما با روی کار آمدن [[منصور دوانیقی]]، فشارها شدت یافت.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=رجال النجاشی|سال=۱۴۰۷|نام=احمد بن علی|نام خانوادگی=نجاشی|ناشر=مؤسسه النشر الاسلامی|صفحه=۱۳۰|مکان=قم}}</ref>


ابن حجر اسقلاني:
=== برخورد با منصور عباسی ===
امام صادق(ع) در زمان منصور از شهرت علمی برخوردار بوده و مورد توجه بسیاری از فقیهان و محدثان اهل سنت بوده است. طبیعی بود که منصور با توجه به کینه شدیدی که نسبت به علویان داشت، آن حضرت را به شدت زیر نظر گرفته و اجازه زندگی آزاد به او نمی‌داد. امام صادق(ع) نیز همانند پدرانش اعتقاد خود را دایر بر این‌که امامت حق منحصر به فرد او بوده و دیگران آن را غصب کرده‌اند، پنهان نمی‌داشت.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مستدرک الوسائل|سال=۱۴۰۹|نام=میرزا حسین|نام خانوادگی=نوری|ناشر=مؤسسه مطبوعاتی دارالکتب الاسلامیه|جلد=۱۲|صفحه=۳۰۷|مکان=بیروت}}</ref>


«ابراهيم بن محمد ثقفي؛ از اسماعيل بن ابان و غير او روايت مي کند. به گفته ابو نعيم در تاريخ اصفهان، حديث او به خاطر شيعه افراطي بودن ترک شده است.»
ابن عنبه می‌نویسد: «منصور بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفت ولی خدا او را حفظ کرد.» فعالیت‌های امام به‌طور عمده در پنهانی انجام می‌گرفت و آن حضرت مکرر اصحاب خود را به کتمان و حفظ اسرار اهل‌بیت(ع) دستور می‌داد، چنان‌که روایات زیادی در این زمینه از آن حضرت نقل شده است. امام معمولاً از رفت و آمد به دربار منصور جز در مواردی سرباز می‌زد و به همین سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار می‌گرفت. چنان‌که روزی به آن حضرت گفت: «چرا مانند دیگران به دیدار او نمی‌رود؟» امام در جواب فرمود: «ما کاری نکرده‌ایم که به جهت آن از تو بترسیم؛ و از امر آخرت پیش تو چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم؛ و این مقام تو در واقع نعمتی نیست که آن را به تو تبریک بگوییم و تو آن را مصیبتی برای خود نمی‌دانی که تو را دلداری بدهیم، پس پیش تو چکار داریم؟» بدین‌گونه بود که امام نارضایی خود را نسبت به حکومت او ابراز می‌داشت.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=، کشف الغمه فی معرفه الأئمه،، ش، ج ۲، ص ۲۰۹–۲۰۸.|سال=۱۴۰۴|نام=علی بن عیسی|نام خانوادگی=اربلی|ناشر=مؤسسة الأعلمی للمطبوعات|جلد=۲|صفحه=۲۰۹–۲۰۸|مکان=بیروت}}</ref>


رحلت
== در فرایند قیام زید ==
[[زید بن علی]]، برادر امام باقر(ع) بود و با توجه به اهمیت زیادی که امام باقر از لحاظ علمی در جامعه داشت، موقعیت چشم‌گیری برای زید و حرکت انقلابی او به وجود نیامد، گرچه در شمار محدثان بود و به سبب علوی بودنش مورد توجه فراوان مردم عراق قرار داشت.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=رجال النجاشی|سال=۱۴۰۷|نام=احمد بن علی|نام خانوادگی=نجاشی|ناشر=مؤسسه النشر الاسلامی|صفحه=۱۳۰|مکان=قم}}</ref>


اين عالم پرتلاش؛ نويسنده مجاهد و احياگر معارف اهل بيت ـ عليهم السلام ـ در قرن سوم هجري و عصر خفقان، بعد از پرورش عده اي از دانشمندان و حديث شناسان ممتاز و تعليم دين و نشر احکام شريعت ناب محمدي ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ و با به جاي گذاردن ده ها اثر نفيس، در سال 283 ق. در شهر اصفهان رحلت نمود. [10]
مسئله برخورد امام صادق(ع) با خروج زید و با فرقه‌ای به نام زیدیه می‌باشد. در برخی از روایات شیعه آمده است که زید از معتقدان به امامت امامان شیعه از جمله امام باقر و صادق(ع) بوده است، چنان‌که از او نقل شده که می‌گفت: «جعفر امامنا فی الحلال و الحرام». «جعفر، امام ما در حلال و حرام است».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سیره پیشوایان|سال=۱۳۹۷|نام=مهدی|نام خانوادگی=پیشوایی|ناشر=موسسه امام صادق|صفحه=۳۶۱–۳۵۶|مکان=تهران}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=رجال النجاشی|سال=۱۴۰۷|نام=احمد بن علی|نام خانوادگی=نجاشی|ناشر=مؤسسه النشر الاسلامی|صفحه=۱۳۰|مکان=قم}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=کفایه الاثر|سال=۱۴۰۱|نام=ابوالقاسم|نام خانوادگی=خزار قمی|ناشر=موسسه بعثت|صفحه=۳۲۷|مکان=قم}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سیره و قیام زید بن علی|سال=۱۳۹۱|نام=سید محمد علی|نام خانوادگی=حیدری|ناشر=مؤسسه فرهنگی پژوهشی چشمه|صفحه=۴۹ به بعد|مکان=تهران}}</ref> در روایتی از امام صادق(ع) درباره زید چنین آمده است: «رحمه الله، اما أنَّه کان مؤمناً و کان عالماً و کان صدوقاً، اما أنّه لو ظفر لوفی، اما أنَّه لو ملک یعرف کیف یُضَعْها». «خدا او را رحمت کند، مرد مؤمن و عارف و عالم و راست گویی بود، که اگر پیروز می‌شد وفا می‌کرد و اگر زمام امور را به دست می‌گرفت، می‌دانست آن را به دست چه‌کسی بسپارد».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سیره پیشوایان|سال=۱۳۹۷|نام=مهدی|نام خانوادگی=پیشوایی|ناشر=موسسه امام صادق|صفحه=۳۸۵|مکان=تهران}}</ref>


پس از [[قیام زید]] و به خصوص به دنبال روی کار آمدن بنی‌عباس، بنی‌الحسن از بنی‌الحسین جدا شدند<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=خطط مقریزی|سال=۱۹۹۸|نام=قی‌الدین احمد بن علی|نام خانوادگی=المقریزی|جلد=۴|صفحه=۳۰۷|مکان=بیروت}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=نامه دانشوران|سال=۱۳۷۸|نام خانوادگی=گروهی از نویسندگان|ناشر=شرکت چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی|جلد=۵|صفحه=۹۲|مکان=تهران}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=فوات الوفیات|سال=۱۹۷۳|نام=محمد بن شاکر|نام خانوادگی=کتبی|ناشر=دار صادر|جلد=۱|صفحه=۲۱۰|مکان=بیروت}}</ref> و به بهانه زید و فرزندش یحیی، روی کار آوردن یکی از بنی‌الحسن به نام محمد بن عبدالله بن الحسین بن حسن بن علی(ع) را مورد توجه خود قرار دادند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=عیون اخبار الرضا|سال=۱۴۱۰|نام خانوادگی=قتیبه دینوری|ناشر=دار الکتب العلمیة|جلد=۱|مکان=بیروت|فصل=باب۲۵}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=، آمالی صدوق، مجلس ۱۰، ص ۴۰.|سال=۱۳۷۶|نام خانوادگی=شیخ صدوق|ناشر=کتابچی|صفحه=۴۰|مکان=تهران|فصل=مجلس۱۰}}</ref>


این‌ها به تدریج گروهی از شیعیان را نیز به دور خویش جمع کردند که عنوان زیدیه بر آنان نام نهاده شد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سیره و قیام زید بن علی|سال=۱۳۶۴|نام=عبدالرحمن|نام خانوادگی=خلیل‌اللهیان|ناشر=مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم|صفحه=۱۶۸|مکان=قم}}</ref>


در حدیثی آمده است: «زیدیان امام صادق را متهم می‌کردند که ایشان اعتقاد به [[جهاد در راه خدا]] ندارد».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=وسائل الشیعه|سال=۱۴۱۳|نام=شیخ عباس|نام خانوادگی=قمی|ناشر=مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام|جلد=۲|صفحه=۳۲|مکان=قم}}</ref>امام این اتهام را از خود رد کرده، فرمود: «ولکنّی أکْره أن أدع علمی الی جهلهم». «ولی من نمی‌خواهم علم خود را در کنار جهل آنان بگذارم».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تنقیح المقال فی علم الرجال|سال=۱۴۱۲|نام=عبدلله|نام خانوادگی=مامقانی|ناشر=مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام|جلد=۱|صفحه=۴۶۸|مکان=قم}}</ref>


== دعوت از ابوسلمه ==
سیاست نخست امام صادق(ع) یک سیاست فرهنگی و در جهت پرورش اصحابی بود که از نظر فقهی و روایی از بنیان‌گذاران [[تشیع جعفری]] به‌شمار آمده‌اند. برای این کار به راه انداختن یک جریان شیعی فراگیر با اعتقاد به امامت، لازم بود تا بر اساس آن قیامی علیه حاکمیت آغاز و دستیابی به پیروزی از آن ممکن باشد وگرنه یک اقدام ساده و شتاب‌زده بود که نه تنها دوام نمی‌آورد بلکه فرصت طلبان از آن بهره‌برداری می‌کردند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مستدرک الوسائل|سال=۱۴۰۹|نام=میرزا حسین|نام خانوادگی=نوری|ناشر=مؤسسه مطبوعاتی دارالکتب الاسلامیه|جلد=۱۲|صفحه=۲۰۳–۲۹۱|مکان=بیروت}}</ref>


{{پایان پاسخ}}
در جریان حرکتی که زید بن علی و پس از آن یحیی بن زید در خراسان به آن دست زدند، همراه با این تلاش‌ها آن عده از طالبیان که بنا به نقل برخی، به طرفداری از جانشینی ابوهاشم بن محمد بن حنفیه فعال بودند به قتل رساندند. نتیجه کار بعدها معلوم شد؛ زیرا فقه جعفری، بنیانگذار تشیع نیرومندی گشت که روز به روز اوج بیشتری گرفت، اما زیدیه و خوارج که منحصراً در خط سیاست کار می‌کردند، طولی نکشید که دچار محدودیت فرهنگی شده و کم‌کم موضع نسبتاً نیرومند خود را از دست دادند و رو به افول گذاشتند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب|سال=۱۳۸۰|نام خانوادگی=ابن عنبه|ناشر=المطبعة الحیدریة|صفحه=۱۹۵|مکان=بیروت}}</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =تاریخ تمدن اسلامی
  | شاخه اصلی =تاریخ اسلام
|شاخه فرعی۱ =مشاهیر
|شاخه فرعی۱ =تاریخ و سیره معصومان
|شاخه فرعی۲ =عالمان دینی
|شاخه فرعی۲ =امام صادق(ع)
| شاخه فرعی۳ =
| شاخه فرعی۳ =
}}
}}
خط ۲۲۲: خط ۶۳:


[[رده:تاریخ تمدن اسلامی]]
[[رده:تاریخ تمدن اسلامی]]
[[رده:مقاله‌های پیشنهادی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۵۵


سؤال

فعالیت‌های سیاسی امام صادق(ع) چه بوده‌است؟


برخلاف تصور عمومی، حرکت امام صادق(ع) تنها در زمینه‌های علمی خلاصه نمی‌شد، بلکه امام، فعالیت سیاسی نیز داشتند. امام صادق(ع) برای ترویج امامت، نمایندگانی به مناطق مختلف، از جمله خراسان، می‌فرستاد تا مردم را به ولایتش دعوت کنند. برخورد امام با یکی از نمایندگان، وسعت دانش و اشراف او بر امور را نشان می‌دهد. همچنین امام صادق(ع) با سیاست‌های بنی‌عباس مخالفت می‌کرد و انتقادهای آشکارش به منصور عباسی، نارضایتی او از حکومت عباسی را نشان می‌داد. امام با وجود فشارها، حاضر به همکاری با منصور نبود و دلیل نرفتن به دربار او را به‌روشنی بیان کرد.

امام صادق(ع) از قیام زید بن علی حمایت می‌کرد. همچنین امام به جای مبارزه سیاسی مستقیم، به پرورش شاگردان در فقه و حدیث پرداخت و مکتب شیعه جعفری را پایه‌گذاری کرد که به تدریج قدرت گرفت.

اعزام نمایندگان به منظور تبلیغ امامت‏

امام به منظور تبلیغ جریان امامت، نمایندگانی به مناطق مختلف می‌فرستاد. شخصی به نمایندگی از امام به خراسان رفت و مردم را به ولایت او دعوت کرد. جمعی اطاعت کردند و گروهی نپذیرفتند، و افرادی به عنوان احتیاط و پرهیز از فتنه دست نگه‌داشتند. سپس به نمایندگی از هر گروه، یک‌نفر به دیدار امام صادق(ع) رفت. نماینده گروه سوم در جریان این سفر با کنیز یکی از همسفران، کار زشتی انجام داد و کسی از آن آگاهی نیافت. هنگامی که این چند نفر به حضور امام رسیدند، همان شخص گفت: «شخصی از اهل کوفه به منطقه ما آمد و مردم را به اطاعت و ولایت تو دعوت کرد؛ گروهی پذیرفتند، گروهی مخالفت کردند و گروهی نیز از روی پرهیزگاری و احتیاط دست نگه‌داشتند».[۱] امام فرمود: «تو از کدام دسته هستی؟» گفت: «من از دسته احتیاط کار هستم». امام فرمود: «تو که اهل پرهیزگاری و احتیاط بودی، پس چرا در فلان شب احتیاط نکردی و آن عمل زشت را انجام دادی؟!» چنان‌که مشاهده می‌شود، در این قضیه، فرستاده امام اهل کوفه، و منطقه مأموریت، خراسان بوده در حالی که امام در مدینه اقامت داشته است، و این وسعت حوزه فعالیت سیاسی امام را نشان می‌دهد.[۲]

امام صادق در مواجهه با عباسیان

در مواجهه با بنی‌عباس

بنی‌عباس در آغاز درگیری با بنی‌امیه، شعار خود را طرفداری از خاندان پیامبر و تحقق عدل قرار دادند. از آن‌جا که مظلومیت خاندان پیامبر در زمان حکومت امویان دل‌های مسلمانان را جریحه دار ساخته بود، و از طرف دیگر امویان بنام خلافت اسلامی از هیچ ظلم و ستمی دریغ نمی‌کردند، بنی‌عباس با استفاده از تنفر شدید مردم از بنی‌امیه و به عنوان طرفداری از خاندان پیامبر توانستند توجه مردم را جلب کنند. ولی نه تنها وعده‌های آنان در مورد رفع مظلومیت خاندان پیامبر و اجرای عدالت عملی نشد، بلکه طولی نکشید که برنامه‌های ضداسلامی بنی‌امیه، این بار با شدت بیشتر اجرا گردید، به طوری که مردم، بازگشت حکومت اموی را آرزو کردنند! از آنجا که حکومت سفاح، اولین خلیفه عباسی، کوتاه مدت بود و در زمان وی هنوز پایه‌های حکومت عباسیان محکم نشده بود، در دوران خلافت او فشار کمتری متوجه مردم شد و خاندان پیامبر نیز زیاد در سختی نبودند، اما با روی کار آمدن منصور دوانیقی، فشارها شدت یافت.[۳]

برخورد با منصور عباسی

امام صادق(ع) در زمان منصور از شهرت علمی برخوردار بوده و مورد توجه بسیاری از فقیهان و محدثان اهل سنت بوده است. طبیعی بود که منصور با توجه به کینه شدیدی که نسبت به علویان داشت، آن حضرت را به شدت زیر نظر گرفته و اجازه زندگی آزاد به او نمی‌داد. امام صادق(ع) نیز همانند پدرانش اعتقاد خود را دایر بر این‌که امامت حق منحصر به فرد او بوده و دیگران آن را غصب کرده‌اند، پنهان نمی‌داشت.[۴]

ابن عنبه می‌نویسد: «منصور بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفت ولی خدا او را حفظ کرد.» فعالیت‌های امام به‌طور عمده در پنهانی انجام می‌گرفت و آن حضرت مکرر اصحاب خود را به کتمان و حفظ اسرار اهل‌بیت(ع) دستور می‌داد، چنان‌که روایات زیادی در این زمینه از آن حضرت نقل شده است. امام معمولاً از رفت و آمد به دربار منصور جز در مواردی سرباز می‌زد و به همین سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار می‌گرفت. چنان‌که روزی به آن حضرت گفت: «چرا مانند دیگران به دیدار او نمی‌رود؟» امام در جواب فرمود: «ما کاری نکرده‌ایم که به جهت آن از تو بترسیم؛ و از امر آخرت پیش تو چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم؛ و این مقام تو در واقع نعمتی نیست که آن را به تو تبریک بگوییم و تو آن را مصیبتی برای خود نمی‌دانی که تو را دلداری بدهیم، پس پیش تو چکار داریم؟» بدین‌گونه بود که امام نارضایی خود را نسبت به حکومت او ابراز می‌داشت.[۵]

در فرایند قیام زید

زید بن علی، برادر امام باقر(ع) بود و با توجه به اهمیت زیادی که امام باقر از لحاظ علمی در جامعه داشت، موقعیت چشم‌گیری برای زید و حرکت انقلابی او به وجود نیامد، گرچه در شمار محدثان بود و به سبب علوی بودنش مورد توجه فراوان مردم عراق قرار داشت.[۶]

مسئله برخورد امام صادق(ع) با خروج زید و با فرقه‌ای به نام زیدیه می‌باشد. در برخی از روایات شیعه آمده است که زید از معتقدان به امامت امامان شیعه از جمله امام باقر و صادق(ع) بوده است، چنان‌که از او نقل شده که می‌گفت: «جعفر امامنا فی الحلال و الحرام». «جعفر، امام ما در حلال و حرام است».[۷][۸][۹][۱۰] در روایتی از امام صادق(ع) درباره زید چنین آمده است: «رحمه الله، اما أنَّه کان مؤمناً و کان عالماً و کان صدوقاً، اما أنّه لو ظفر لوفی، اما أنَّه لو ملک یعرف کیف یُضَعْها». «خدا او را رحمت کند، مرد مؤمن و عارف و عالم و راست گویی بود، که اگر پیروز می‌شد وفا می‌کرد و اگر زمام امور را به دست می‌گرفت، می‌دانست آن را به دست چه‌کسی بسپارد».[۱۱]

پس از قیام زید و به خصوص به دنبال روی کار آمدن بنی‌عباس، بنی‌الحسن از بنی‌الحسین جدا شدند[۱۲][۱۳][۱۴] و به بهانه زید و فرزندش یحیی، روی کار آوردن یکی از بنی‌الحسن به نام محمد بن عبدالله بن الحسین بن حسن بن علی(ع) را مورد توجه خود قرار دادند.[۱۵][۱۶]

این‌ها به تدریج گروهی از شیعیان را نیز به دور خویش جمع کردند که عنوان زیدیه بر آنان نام نهاده شد.[۱۷]

در حدیثی آمده است: «زیدیان امام صادق را متهم می‌کردند که ایشان اعتقاد به جهاد در راه خدا ندارد».[۱۸]امام این اتهام را از خود رد کرده، فرمود: «ولکنّی أکْره أن أدع علمی الی جهلهم». «ولی من نمی‌خواهم علم خود را در کنار جهل آنان بگذارم».[۱۹]

دعوت از ابوسلمه

سیاست نخست امام صادق(ع) یک سیاست فرهنگی و در جهت پرورش اصحابی بود که از نظر فقهی و روایی از بنیان‌گذاران تشیع جعفری به‌شمار آمده‌اند. برای این کار به راه انداختن یک جریان شیعی فراگیر با اعتقاد به امامت، لازم بود تا بر اساس آن قیامی علیه حاکمیت آغاز و دستیابی به پیروزی از آن ممکن باشد وگرنه یک اقدام ساده و شتاب‌زده بود که نه تنها دوام نمی‌آورد بلکه فرصت طلبان از آن بهره‌برداری می‌کردند.[۲۰]

در جریان حرکتی که زید بن علی و پس از آن یحیی بن زید در خراسان به آن دست زدند، همراه با این تلاش‌ها آن عده از طالبیان که بنا به نقل برخی، به طرفداری از جانشینی ابوهاشم بن محمد بن حنفیه فعال بودند به قتل رساندند. نتیجه کار بعدها معلوم شد؛ زیرا فقه جعفری، بنیانگذار تشیع نیرومندی گشت که روز به روز اوج بیشتری گرفت، اما زیدیه و خوارج که منحصراً در خط سیاست کار می‌کردند، طولی نکشید که دچار محدودیت فرهنگی شده و کم‌کم موضع نسبتاً نیرومند خود را از دست دادند و رو به افول گذاشتند.[۲۱]

منابع

  1. اصفهانی، ابوالفرج (۱۳۸۵). مقاتل الطالبین. تهران: المکتبة الحیدریة. ص. ۴۰–۴۱.
  2. پیشوایی، مهدی (۱۳۹۷). سیره پیشوایان. تهران: موسسه امام صادق. ص. ۳۳۷.
  3. نجاشی، احمد بن علی (۱۴۰۷). رجال النجاشی. قم: مؤسسه النشر الاسلامی. ص. ۱۳۰.
  4. نوری، میرزا حسین (۱۴۰۹). مستدرک الوسائل. ج. ۱۲. بیروت: مؤسسه مطبوعاتی دارالکتب الاسلامیه. ص. ۳۰۷.
  5. اربلی، علی بن عیسی (۱۴۰۴). ، کشف الغمه فی معرفه الأئمه،، ش، ج ۲، ص ۲۰۹–۲۰۸. ج. ۲. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات. ص. ۲۰۹–۲۰۸.
  6. نجاشی، احمد بن علی (۱۴۰۷). رجال النجاشی. قم: مؤسسه النشر الاسلامی. ص. ۱۳۰.
  7. پیشوایی، مهدی (۱۳۹۷). سیره پیشوایان. تهران: موسسه امام صادق. ص. ۳۶۱–۳۵۶.
  8. نجاشی، احمد بن علی (۱۴۰۷). رجال النجاشی. قم: مؤسسه النشر الاسلامی. ص. ۱۳۰.
  9. خزار قمی، ابوالقاسم (۱۴۰۱). کفایه الاثر. قم: موسسه بعثت. ص. ۳۲۷.
  10. حیدری، سید محمد علی (۱۳۹۱). سیره و قیام زید بن علی. تهران: مؤسسه فرهنگی پژوهشی چشمه. ص. ۴۹ به بعد.
  11. پیشوایی، مهدی (۱۳۹۷). سیره پیشوایان. تهران: موسسه امام صادق. ص. ۳۸۵.
  12. المقریزی، قی‌الدین احمد بن علی (۱۹۹۸). خطط مقریزی. ج. ۴. بیروت. ص. ۳۰۷.
  13. گروهی از نویسندگان (۱۳۷۸). نامه دانشوران. ج. ۵. تهران: شرکت چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. ص. ۹۲.
  14. کتبی، محمد بن شاکر (۱۹۷۳). فوات الوفیات. ج. ۱. بیروت: دار صادر. ص. ۲۱۰.
  15. قتیبه دینوری (۱۴۱۰). «باب۲۵». عیون اخبار الرضا. ج. ۱. بیروت: دار الکتب العلمیة.
  16. شیخ صدوق (۱۳۷۶). «مجلس۱۰». ، آمالی صدوق، مجلس ۱۰، ص ۴۰. تهران: کتابچی. ص. ۴۰.
  17. خلیل‌اللهیان، عبدالرحمن (۱۳۶۴). سیره و قیام زید بن علی. قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. ص. ۱۶۸.
  18. قمی، شیخ عباس (۱۴۱۳). وسائل الشیعه. ج. ۲. قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام. ص. ۳۲.
  19. مامقانی، عبدلله (۱۴۱۲). تنقیح المقال فی علم الرجال. ج. ۱. قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام. ص. ۴۶۸.
  20. نوری، میرزا حسین (۱۴۰۹). مستدرک الوسائل. ج. ۱۲. بیروت: مؤسسه مطبوعاتی دارالکتب الاسلامیه. ص. ۲۰۳–۲۹۱.
  21. ابن عنبه (۱۳۸۰). عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب. بیروت: المطبعة الحیدریة. ص. ۱۹۵.