کاربر:Hosseiney4030/صفحه تمرین3


سؤال

فعالیت‌های سیاسی امام‌صادق(ع) چه بوده‌است؟


برخلاف تصور عمومی، حركت امام‌صادق(ع) تنها در زمينه‌‏های علمی خلاصه نمی‌‏شد، بلكه امام فعاليت سياسی نيز داشت، ولی اين بُعد حركت امام، بر بسياری از گويندگان و نويسندگان پوشيده مانده است. در اينجا برای اينكه سستی اين تصور«كه امام صادق(ع) بنا به ملاحظه اوضاع و احوال آن زمان هرگز در امر سياست مداخله نمي‏كرد و هيچ‌گونه ابتكار عمل سياسی نداشت، بلكه در جهت سياست خلفای وقت حركت می‌كرد» روشن گردد، نمونه‌ه‏ايی از فعاليت‌های سياسی امام را ذکر می‌شود.

اعزام نمايندگان به منظور تبليغ امامت‏

امام به منظور تبليغ جريان امامت، نمايندگانی به مناطق مختلف می‌‏فرستاد. شخصی به نمايندگی از امام به خراسان رفت و مردم را به ولايت او دعوت كرد. جمعی اطاعت كردند و گروهی نپذیرفتند، و افرادی به عنوان احتياط و پرهيز از فتنه دست نگه‌داشتند. سپس به نمايندگی از هر گروه، يک‌نفر به ديدار امام صادق(ع) رفت. نماينده گروه سوم در جريان اين سفر با كنيز يكی‌ از همسفران، كار زشتی انجام داد و كسی از آن آگاهی نيافت. هنگامی كه اين چند نفر به حضور امام رسيدند، همان شخص گفت: «شخصی از اهل كوفه به منطقه ما آمد و مردم را به اطاعت و ولايت تو دعوت كرد؛ گروهی پذيرفتند، گروهی مخالفت كردند، و گروهی نيز از روی پرهيزگاری و احتياط دست نگه‌داشتند.

امام فرمود: تو از كدام دسته هستی؟ گفت: من از دسته احتياط كار هستم. امام فرمود: تو كه اهل پرهيزگاری و احتياط بودی، پس چرا در فلان شب احتياط نكردی و آن عمل زشت را انجام دادی؟! چنانکه مشاهده می‌شود، در اين قضيه، فرستاده امام اهل كوفه، و منطقه مأموريت، خراسان بوده در حالی كه امام در مدينه اقامت داشته است، و اين وسعت حوزه فعاليت سياسی امام را نشان می‌دهد.[۱]

امام صادق و رويارويي عباسيان

بنی‌عباس در آغاز درگیری با بنی‌اميه، شعار خود را طرفداری از خاندان پيامبر و تحقق عدل قرار دادند.

از آن‏جا كه مظلوميت خاندان پيامبر در زمان حكومت امويان دل‌های مسلمانان را جريحه دار ساخته بود، و از طرف ديگر امويان بنام خلافت اسلامی از هيچ ظلم و ستمی دریغ نمی‌كردند، بنی‌عباس با استفاده از تنفر شديد مردم از بنی‌اميه و به عنوان طرفداری از خاندان پيامبر توانستند توجه مردم را جلب كنند. ولی نه تنها وعده‏‌های آنان در مورد رفع مظلوميت خاندان پيامبر و اجرای عدالت عملی نشد، بلكه طولی نكشيد كه برنامه‏‌های ضد اسلامی بنی‌اميه، اين بار با شدت بيشتر اجرا گرديد، به طوری كه مردم، باز گشت حكومت اموی را آرزو کردنند! از آنجا كه حكومت سفاح، اولین خليفه عباسی، كوتاه مدت بود و در زمان وی هنوز پايه‏‌های حكومت عباسيان محكم نشده بود، در دوران خلافت او فشار كمتری متوجه مردم شد و خاندان پيامبر نيز زياد در سختی نبودند، اما با روی كار آمدن منصور دوانيقی، فشارها شدت يافت.[۲]

امام صادق (ع) و رخدادهاي سياسي

الف: قيام زيد

در دوران حيات امام صادق(ع) حوادث سياسی مهمی رخ داد كه از جمله آن‌ها جنبش علويان و جنبش عباسيان بود كه به دنبال آن حكومت اموی سقوط كرده و عباسيان روی كار آمدند. جدایی عباسيان و علويان نيز كه زمينه‌های آن قبل از به حكومت رسيدن آل عباس آماده شده بود، از جمله حوادثی است كه در زمان آن حضرت به وقوع پيوست. محبوبيتی كه علويان در ميان دوستاران اهل بيت داشتند، آل عباس نداشتند.

اين وضعيت دلائل متعددی داشت كه برخوردهای پيامبر با آنان از مهمترين آن‌ها بود. علاوه بر اين، مسأله امامت اميرالمومنین و فرزندانش که برای شيعيان، مسأله بسيار با اهميتی بود، ميزان اين محبوبيت را بالا می‌برد.[۳] فاطميان تنها بقايای نسل رسول خدا (ص) بودند كه اين امر نيز می‌توانست ارزش و موقعيت ويژه‌ای به آن‌ها بدهد. پس از شهادت امام حسين(ع) ، محمدبن‌حنفيه برای مدتی، از موقعيت اجتماعی برخوردار بود، اما شخصيت علمی و اخلاقی امام سجاد(ع) كم‌كم جای خود را در جامعه باز كرد و به صورت تنها شخصيت مورد توجه در ميان اهل بيت رسول خدا(ص) درآمد.

زيدبن علي، برادر امام باقر(ع) بود و با توجه به اهميت زيادي كه امام باقر از لحاظ علمي در جامعه داشت، موقعيت چشم گيري براي زيد و حركت انقلابي او به وجود نيامد، گرچه در شمار محدثان بود و به سبب علوي بودنش مورد توجه فراوان مردم عراق قرار داشت.[۴]

آنچه در اينجا براي ما اهميت دارد، مسأله برخورد امام صادق(ع) با خروج زيد و با فرقه‌اي به نام زيديه (كه پس از شهادت زيد موجوديت خود را در عراق آغاز كرده بود) مي‌باشد. در برخي از روايات شيعه آمده است كه زيد از معتقدان به امامت امامان شيعه از جمله امام باقر و صادق - عليه السلام - بوده است، چنانكه از او نقل شده كه مي‌گفت: جعفر امامنا في الحلال و الحرام.[۵] جعفر، امام ما در حلال و حرام است. و در روايتي از امام صادق - عليه السلام - درباره زيد چنين آمده است: رحمه الله، اما أنَّه كان مؤمناً و كان عالما و كان صدوقاً، اما أنّه لو ظفر لوفي، اما أنَّه لو ملك يعرف كيف يُضَعْها.[۶]خدا او را رحمت كند، مرد مؤمن و عارف و عالم و راست گويي بود، كه اگر پيروز مي‌شد وفا مي‌كرد و اگر زمام امور را به دست مي‌گرفت، مي‌دانست آن را به دست چه كسي بسپارد. پس از قيام زيد و به خصوص به دنبال روي كار آمدن بني عباس، بني الحسن از بني الحسين جدا شدند[۷] و به بهانه زيد و فرزندش يحيي، روي كار آوردن يكي از بني الحسن به نام محمد بن عبدالله بن الحسين بن حسن بن علی(ع) را وجهه همت خود قرار دادند.[۸] اينها به تدريج گروهي از شيعيان را نيز به دور خويش جمع كردند كه عنوان زيديه بر آنان اطلاق گرديد. همانگونه كه پس از اين خواهيم ديد در ميان جعفري‌ها و [۹]زيدي‌ها اختلافات شديد و مبارزات داغي آغاز شد كه در جريان آن، زيديها، امام صادق - عليه السلام - را آماج ايراد اتهاماتي قرار دادند. در حديثي آمده است: زيديان امام صادق را متهم مي‌كردند كه ايشان اعتقاد به جهاد در راه خدا ندارد. [۱۰]امام اين اتهام را از خود رد كرده، فرمود: ولكنّي أكْره أن أدع علمي الي جهلهم. ولي من نمي‌خواهم علم خود را در كنار جهل آنان بگذارم.[۱۱]

ب: امام صادق - عليه السلام - و دعوت ابوسلمه

سياست نخست امام صادق - عليه السلام - يك سياست فرهنگي و در جهت پرورش اصحابي بود كه از نظر فقهي و روايي از بنيان گذاران تشيع جعفري به شمار آمده‌اند. براي اين كار به راه انداختن يك جريان شيعي فراگير با اعتقاد به امامت، لازم بود تا بر اساس آن قيامي عليه حاكميت آغاز و حصول به پيروزي از آن ممكن باشد وگرنه يك اقدام ساده و شتابزده نه تنها دوام نمي‌آورد بلكه فرصت طلبان از آن بهره‌برداري مي‌كردند.

چنانكه در جريان حركتي كه زيدبن علي و پس از آن يحيي بن زيد در خراسان به آن دست زدند، همراه با اين تلاشها آن عده از طالبيان كه بنا به نقل برخي، به طرفداري از جانشيني ابوهاشم بن محمد بن حنفيه فعال بودند به قتل رساندند. نتيجه كار بعدها معلوم شد؛ زيرا فقه جعفري، بنيانگذار تشيع نيرومندي گشت كه روز به روز اوج بيشتري گرفت، اما زيديه و خوارج كه منحصراً در خط سياست كار مي‌كردند، طولي نكشيد كه دچار محدوديت فرهنگي شده و كم‌كم موضع نسبتا نيرومند خود را از دست دادند و رو به افول گذاشتند.

ج: برخورد با منصور

امام صادق(ع) در زمان منصور از شهرت علمي برخوردار بوده و مورد توجه بسياري از فقيهان و محدثان اهل سنت بوده است. طبيعي بود كه منصور با توجه به كينه شديدي كه نسبت به علويان داشت، آن حضرت را به شدت زير نظر گرفته و اجازه زندگي آزاد به او نمي‌داد. امام صادق - عليه السلام - نيز همانند پدرانش اعتقاد خود را داير بر اين كه امامت حق منحصر به فرد او بوده و ديگران آن را غصب كرده‌اند، پنهان نمي‌داشت.

ابن عنبه مي‌نويسد: منصور بارها تصميم به قتل آن حضرت گرفت ولي خدا او را حفظ كرد.[۱۲] فعاليت‌هاي امام به طور عمده در پنهاني انجام مي‌گرفت و آن حضرت مكرر اصحاب خود را به كتمان و حفظ اسرار اهل بيت- عليه السلام - دستور مي‌داد، چنانكه روايات زيادي در اين زمينه از آن حضرت نقل شده است.[۱۳]امام معمولا از رفت و آمد به دربار منصور ـ جز در موارد سرباز مي‌زد و به همين سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار مي‌گرفت.[۱۴]چنانكه روزي به آن حضرت گفت: چرا مانند ديگران به ديدار او نمي‌رود؟ امام در جواب فرمود: ما كاري نكرده‌ايم كه به جهت آن از تو بترسيم؛ و از امر آخرت پيش تو چيزي نيست كه به آن اميدوار باشيم؛ و اين مقام تو در واقع نعمتي نيست كه آن را به تو تبريك بگوييم و تو آن را مصيبتي براي خود نمي‌داني كه تو را دلداري بدهيم، پس پيش تو چكار داريم؟[۱۵] بدينگونه بود كه امام نارضايي خود را نسبت به حكومت او ابراز مي‌داشت.

د: برخورد امام با نفس زكيه

اختلاف ميان فرزندان امام حسن و امام حسين - عليه السلام - از آنجا پديد آمد كه عبدالله بن حسن بن حسن فرزندش محمد را به عنوان قائم آل محمد[۱۶] معرفي كرد. پس از آن بود كه اين اختلاف شدت گرفت و البته عباسيان نيز در طول زمان، در تشديد اين اختلاف فعاليت مي‌كردند. بعد از قيام و شهادت زيد، بني هاشم، از علوي و عباسي ـ به جز امام صادق و چند نفر ديگرـ بر بيعت محمدبن عبدالله گردن نهادند. با اطلاعاتي كه از حركت پشت پرده عباسيان داريم، بايد شركت آنها در اين جنبش موقت را براي استفاده از آن دانست. توان گفت هم كه در آن زمان هنوز اميد آن كه به قدرت مستقلي برسند نداشتند و به همين مقدار كه در جنبش نفس زكيه به نوايي برسند، راضي بودند. جريان بيعت علويان و عباسيان با نفس زكيه را، ابوالفرج اصفهاني به تفصيل نقل كرده است. بنا به نقل او، از عباسيان داود بن علي، ابراهيم امام، صالح بن علي، منصور و سفاح در اين بيعت حاضر بودند. زماني كه در آن محفل از امام صادق - عليه السلام - سخن به ميان آمد، عبدالله بن حسن پدر نفس زكيه گفت: لا نريد جعفراً لئلاّ يفسد عليكم أمركم؛ حضور جعفر در اينجا لزومي ندارد؛ زيرا او كار شما را خراب مي‌كند. زماني هم كه امام مخالفت خود را با قيام آنها اعلام كرد، عبدالله بن حسن اين عمل او را حمل بر حسادت كرد.[۱۷] بيعت مزبور به جايي نرسيد و عباسيان به قدرت رسيدند. بعدها، نفس زكيه فعاليت خود را آغاز كرد و در سال ۱۴۵ در مدينه شوريد اما اندكي بعد به دست نيروهاي منصور به قتل رسيد. برادرش ابراهيم هم در سال ۱۴۶ در بصره شوريد كه او نيز كشته شد.در جريان شورش نفس زكيه در مدينه، امام صادق - عليه السلام - از مدينه خارج شده و به منطقه فُر‎‏ْع در راه مدينه به مكه رفتند و پس از پايان ماجرا به مدينه بازگشتند.[۱۸] پيش از آن هم منصور از امام صادق به خاطر فتنه انگيزي عبدالله بن حسن و فرزندانش گله كرد. حضرت اختلاف ميان خود و آنها را به وي يادآور شد و با اشاره به آيه دوازده سوره حشر (لئن اخرجوا لايخرجون معهم...) اشاره كردند كه اين حركتي مورد حمايت عامه مردم نيست.[۱۹] بسياري از وابستگان به بني الحسن هم در زندان منصور در گذشتند كه فهرست نام آنها را ابوالفرج آورده است. اين قيامها و شكستها، سرآغاز قيامهاي بعدي بود كه به طور عمده با شكست مواجه شد. نخستين قيام پيروز در شرق اسلامي، در طبرستان رخ داد كه منجر به تأسيس دولت زيدي در اين ديار شد. در اين باره به تفصيل در «تاريخ تشيع در ايران» سخن گفته‌ايم. اين مسأله گذشت و طولي نكشيد كه هر دو برادر ـ محمد بن عبدالله بن حسن در مدينه و ابراهيم در بصره ـ قيام كرده و پس از درگيري نظامي كوتاهي با نيروهاي عباسي كشته شدند. اين شكست سرآغاز شكستهاي ديگري براي زيديها بود كه در عراق و ايران دست به شورش نظامي زدند، گرچه يكي از اين قيامها ـ قيام حسن بن زيد ـ در طبرستان به پيروزي نسبي نائل آمد و براي مدتي ـ نزديك به نيم قرن (نيمه دوم قرن سوم) دوام آورد.


منابع

  1. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص۳۳۷
  2. نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۳۰
  3. کریمان، حسین، سيره و قيام زيدبن علي، ص ۴۹ به بعد.
  4. علی خزار قمی، کفایه الاثر، ص۳۲۷
  5. سیره پیشوایان، ص ۳۶۱، ۳۵۶؛ رجال النجاشي، ص ۱۳۰؛ كفايه الاثر، ص ۳۲۷؛ کریمان، حسین، سيره و قيام زيدبن علي، ص ۴۹ به بعد.
  6. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص۳۸۵
  7. خطط مقريزي، ج ۴، ص ۳۰۷؛ نامه دانشوران، ج ۵، ص ۹۲؛ فوات الوفيات، ج ۱؛ ص ۲۱۰.
  8. عيون اخبار الرضا، ج ۱، باب ۲۵؛ امالي صدوق، مجلس ۱۰، ص ۴۰؛ تنقيح المقال، ج ۱، ص ۴۶۸؛ سيره و قيام زيدبن علي، ص ۱۶۸.
  9. نثر الدر، ج ۱، صص ۳۵۲، ۳۵۳.
  10. تهذيب، ج ۲، ص ۴۳؛ وسائل الشيعه، ج ۲، ص ۳۲.
  11. نثر الدر، ج ۱، ص ۳۵۳.
  12. عمده الطالب في انساب آل ابي طالب، ص ۱۹۵.
  13. مستدرك الوسائل، ج ۱۲، صص ۲۰۳ـ ۲۹۱.
  14. مستدرك الوسائل، ج ۱۲، ص ۳۰۷.
  15. كشف الغمه، ج ۲، صص ۲۰۹- ۲۰۸؛ الامام الصادق _ عليه السلام _، ص ۱۴۱.
  16. مقاتل الطالبيين، ص ۱۴۱.
  17. مقاتل الطالبيين، صص ۴۱ـ ۴۰؛ سيره و قيام زيد بن علي، ص ۷۵ به نقل از الارشاد، صص ۲۷۷ـ ۲۷۶؛ العام الوري (ترجمه)، صص ۳۸۴ـ ۳۸۳؛ الامام الصادق _ عليه السلام _، ص ۵۶ به نقل از الاحتجاج؛ كشف الغمه، ج ۲، ص 173ـ 172؛ و نك: تاريخ طبري، ج ۷، ص ۳۰۲، ط عزالدين.
  18. كشف الغمه، ج ۲، ص ۱۶۲.
  19. نثرالدر، ج ۱، ص ۳۵۵.