خطبه امام سجاد(ع) در شام: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
{{درگاه|اندازه=گوچک|امام حسین}}
{{درگاه|اندازه=گوچک|امام حسین}}
==جایگاه و شرایط ایراد خطبه==
==جایگاه و شرایط ایراد خطبه==
يكى از مشهورترين سخنرانيهاى امام سجّاد عليه السلام، سخنرانى عميق و جالبى است كه در مسجد شام ايراد كرده و حاوى طرح و شيوه‌اى براى‌ منبرهاى حسينى است كه اگر ما آن را الگو قرار دهيم، تأثيرى ژرفتر و شگرفتر در دل انسانها بر جاى مى‌نهد.<ref>مدرسی، سید محمدتقی، زندگانى سيدالساجدين حضرت علی بن الحسين(ع)، تهران، انتشارات محبان الحسين(ع)، ۱۳۸۸ش، ص۶۹-۷۰.</ref>
خطبه امام سجاد(ع) در شام از مشهورترین سخنرانی‌های او و بى‌نظير، فوق‌العاده و كوبنده خوانده‌ شده است. خطبه‌ای که توانست مشروعیت حكومت امويان را متزلزل کند و تبليغات چهل‌ساله آنان بر ضد امام على(ع) و اهل بیت(ع) را خنثی نماید. این خطبه نشان‌دهنده از شجاعت و فصاحت امام سجاد(ع) و جایگاه او در روشن‌کردن راه حق از طریق زندهکردن پیام نهضت عاشورا دانسته شده است.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها، قم، مدرسه امام علی بن ابی‌طالب(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۶۱۰-۶۱۱؛ مدرسی، سید محمدتقی، زندگانى سيدالساجدين حضرت علی بن الحسين(ع)، تهران، انتشارات محبان الحسين(ع)، ۱۳۸۸ش، ص۶۹.</ref> برخی محققان، این خطبه را حاوى الگویی براى‌ منبرهاى حسينى دانسته‌اند؛ الگویی که با اتکا به آن صاحبان منبرهای حسینی می‌توانند تأثيرى ژرف‌تر و شگرف‌تر در دل انسان‌ها بر جاى بگذارند.<ref>مدرسی، زندگانى سيدالساجدين حضرت علی بن الحسين(ع)، ص۶۹-۷۰.</ref>


بنا بر منابع، خطبه امام سجاد(ع) در شام پس از واقعه عاشورا و زمانی که بازماندگان این رخداد به اسیری به شام برده شدند ایراد شده است.<ref>شهیدی، سید جعفر، زندگانی علی بن الحسین(ع)، تهران، ۱۳۶۷ش، ص۷۵.</ref> مطابق روايتى يزيد به خطيب دربارى خود دستور داد بر منبر برود و با سوءاستفاده از وضع اسراء، معاويه را مورد ستايش قرار دهد و نسبت به امام حسين(ع) و خاندانش بدگويى كند. خطيب نيز چنين كرد و نسبت به امام علی(ع) و امام حسين(ع) ناسزاهای فراوان گفت.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها، قم، مدرسه امام علی بن ابی‌طالب(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۶۰۴.</ref>  
بنا بر منابع، خطبه امام سجاد(ع) در شام پس از واقعه عاشورا و زمانی که بازماندگان این رخداد به اسیری به شام برده شدند ایراد شده است.<ref>شهیدی، سید جعفر، زندگانی علی بن الحسین(ع)، تهران، ۱۳۶۷ش، ص۷۵.</ref> مطابق روايتى يزيد به خطيب دربارى خود دستور داد بر منبر برود و با سوءاستفاده از وضع اسراء، معاويه را مورد ستايش قرار دهد و نسبت به امام حسين(ع) و خاندانش بدگويى كند. خطيب نيز چنين كرد و نسبت به امام علی(ع) و امام حسين(ع) ناسزاهای فراوان گفت.<ref>مکارم شیرازی، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها، ص۶۰۴.</ref>  


به نقل از منابع، در زمانی که خطیب مشغول راندن این سخنان علیه اهل‌بیت(ع) بود، امام سجاد(ع) ناگهان فریاد زد: {{متن عربی|وَيْلَكَ أَيُّهَا الْخاطِبُ! لَقَدِ اشْتَرَيْتَ مَرْضاةَ الَمخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ، فَتَبَوَّأْ مَقْعَدَكَ مِنَ النَّارِ|ترجمه=واى بر تو اى خطيب! خشنودى مخلوق را با خشم خالق به دست آوردى؟ جايگاهت در آتش دوزخ مهيا باد!}}<ref>سید ابن‌طاووس، علی بن موسى، الملهوف على قتلى الطّفوف، تحقیق فارس حسّون، قم، انتشارات اسوه، ۱۴۱۷ق، ص۲۱۹.</ref> سپس امام(ع) رو به يزيد كرد و گفت:{{متن عربی|أَتَاْذَنَ لي أَنْ أرْقى‌ هذِهِ الْأَعْوادَ فَأَتَكَلَّمَ بِكَلامٍ فيهِ للَّهِ تَعالى‌ رِضىً، وَلِهؤُلاءِ أَجْرٌ وَثَوابٌ‌|ترجمه=آيا به من اجازه مى‌دهى كه بر بالای اين چوب‌ها (منبر) بروم و سخنانى بگويم كه سبب خشنودى خداوند متعال گردد و اجر و پاداشى براى اين مردم در پى داشته باشد؟}} يزيد درخواست امام(ع) را نپذيرفت؛ زیرا مى‌دانست سرانجام این پذیرش رسوايى او خواهد بود. با این حال، مردم اصرار كردند تا يزيد اجازه دهد و باز هم يزيد نپذیرفت تا آنكه به یزید گفته شد: «به او اجازه بده، زيرا او توانی برای خواندن خطبه ندارد». یزید در برابر درخواست کنندگان گفت: «اين خاندان علم و فصاحت را به ارث برده‌اند و علم و دانش را با تمام وجود، چشيده‌اند». گفته شده که سرانجام با اصرار فراوان مردم، يزيد اجازه داد كه امام(ع) بر منبر برود. آنگاه امام(ع) بر منبر رفت و پس از حمد خداوند خطبه مشهور خود را انشاء نمود.<ref>خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه السلام، تحقیق محمد سماوی، قم، انتشارات انوار الهدی، ۱۴۲۳ق، ج۲، ص۷۶.</ref>
به نقل از منابع، در زمانی که خطیب مشغول راندن این سخنان علیه اهل‌بیت(ع) بود، امام سجاد(ع) ناگهان فریاد زد: {{متن عربی|وَيْلَكَ أَيُّهَا الْخاطِبُ! لَقَدِ اشْتَرَيْتَ مَرْضاةَ الَمخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ، فَتَبَوَّأْ مَقْعَدَكَ مِنَ النَّارِ|ترجمه=واى بر تو اى خطيب! خشنودى مخلوق را با خشم خالق به دست آوردى؟ جايگاهت در آتش دوزخ مهيا باد!}}<ref>سید ابن‌طاووس، علی بن موسى، الملهوف على قتلى الطّفوف، تحقیق فارس حسّون، قم، انتشارات اسوه، ۱۴۱۷ق، ص۲۱۹.</ref> سپس امام(ع) رو به يزيد كرد و گفت:{{متن عربی|أَتَاْذَنَ لي أَنْ أرْقى‌ هذِهِ الْأَعْوادَ فَأَتَكَلَّمَ بِكَلامٍ فيهِ للَّهِ تَعالى‌ رِضىً، وَلِهؤُلاءِ أَجْرٌ وَثَوابٌ‌|ترجمه=آيا به من اجازه مى‌دهى كه بر بالای اين چوب‌ها (منبر) بروم و سخنانى بگويم كه سبب خشنودى خداوند متعال گردد و اجر و پاداشى براى اين مردم در پى داشته باشد؟}} يزيد درخواست امام(ع) را نپذيرفت؛ زیرا مى‌دانست سرانجام این پذیرش رسوايى او خواهد بود. با این حال، مردم اصرار كردند تا يزيد اجازه دهد و باز هم يزيد نپذیرفت تا آنكه به یزید گفته شد: «به او اجازه بده، زيرا او توانی برای خواندن خطبه ندارد». یزید در برابر درخواست کنندگان گفت: «اين خاندان علم و فصاحت را به ارث برده‌اند و علم و دانش را با تمام وجود، چشيده‌اند». گفته شده که سرانجام با اصرار فراوان مردم، يزيد اجازه داد كه امام(ع) بر منبر برود. آنگاه امام(ع) بر منبر رفت و پس از حمد خداوند خطبه مشهور خود را انشاء نمود.<ref>خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه السلام، تحقیق محمد سماوی، قم، انتشارات انوار الهدی، ۱۴۲۳ق، ج۲، ص۷۶.</ref>

نسخهٔ ‏۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۱۲

سؤال

می گویند امام سجاد(ع) در مجلس یزید علیه او سخنرانی کرده؛ آیا چنین اتفاقی واقعاً رخ داده است؟

درگاه‌ها
امام حسین.png


جایگاه و شرایط ایراد خطبه

خطبه امام سجاد(ع) در شام از مشهورترین سخنرانی‌های او و بى‌نظير، فوق‌العاده و كوبنده خوانده‌ شده است. خطبه‌ای که توانست مشروعیت حكومت امويان را متزلزل کند و تبليغات چهل‌ساله آنان بر ضد امام على(ع) و اهل بیت(ع) را خنثی نماید. این خطبه نشان‌دهنده از شجاعت و فصاحت امام سجاد(ع) و جایگاه او در روشن‌کردن راه حق از طریق زندهکردن پیام نهضت عاشورا دانسته شده است.[۱] برخی محققان، این خطبه را حاوى الگویی براى‌ منبرهاى حسينى دانسته‌اند؛ الگویی که با اتکا به آن صاحبان منبرهای حسینی می‌توانند تأثيرى ژرف‌تر و شگرف‌تر در دل انسان‌ها بر جاى بگذارند.[۲]

بنا بر منابع، خطبه امام سجاد(ع) در شام پس از واقعه عاشورا و زمانی که بازماندگان این رخداد به اسیری به شام برده شدند ایراد شده است.[۳] مطابق روايتى يزيد به خطيب دربارى خود دستور داد بر منبر برود و با سوءاستفاده از وضع اسراء، معاويه را مورد ستايش قرار دهد و نسبت به امام حسين(ع) و خاندانش بدگويى كند. خطيب نيز چنين كرد و نسبت به امام علی(ع) و امام حسين(ع) ناسزاهای فراوان گفت.[۴]

به نقل از منابع، در زمانی که خطیب مشغول راندن این سخنان علیه اهل‌بیت(ع) بود، امام سجاد(ع) ناگهان فریاد زد: «وَيْلَكَ أَيُّهَا الْخاطِبُ! لَقَدِ اشْتَرَيْتَ مَرْضاةَ الَمخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ، فَتَبَوَّأْ مَقْعَدَكَ مِنَ النَّارِ؛ واى بر تو اى خطيب! خشنودى مخلوق را با خشم خالق به دست آوردى؟ جايگاهت در آتش دوزخ مهيا باد!»[۵] سپس امام(ع) رو به يزيد كرد و گفت:«أَتَاْذَنَ لي أَنْ أرْقى‌ هذِهِ الْأَعْوادَ فَأَتَكَلَّمَ بِكَلامٍ فيهِ للَّهِ تَعالى‌ رِضىً، وَلِهؤُلاءِ أَجْرٌ وَثَوابٌ‌؛ آيا به من اجازه مى‌دهى كه بر بالای اين چوب‌ها (منبر) بروم و سخنانى بگويم كه سبب خشنودى خداوند متعال گردد و اجر و پاداشى براى اين مردم در پى داشته باشد؟» يزيد درخواست امام(ع) را نپذيرفت؛ زیرا مى‌دانست سرانجام این پذیرش رسوايى او خواهد بود. با این حال، مردم اصرار كردند تا يزيد اجازه دهد و باز هم يزيد نپذیرفت تا آنكه به یزید گفته شد: «به او اجازه بده، زيرا او توانی برای خواندن خطبه ندارد». یزید در برابر درخواست کنندگان گفت: «اين خاندان علم و فصاحت را به ارث برده‌اند و علم و دانش را با تمام وجود، چشيده‌اند». گفته شده که سرانجام با اصرار فراوان مردم، يزيد اجازه داد كه امام(ع) بر منبر برود. آنگاه امام(ع) بر منبر رفت و پس از حمد خداوند خطبه مشهور خود را انشاء نمود.[۶]

خطوط اصلی محتوای خطبه

متن و ترجمه خطبه

خطبه امام سجاد(ع) در شام
متنترجمه
أَيُّهَا النَّاسُ أُعْطِينَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ. أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ. وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّيقُ وَ مِنَّا الطَّيَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ. مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِي وَ نَسَبِي. اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ويژگى بر ديگران فضيلت بخشيده است. به ما ارزانى داشت علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنين و ما را بر ديگران برترى داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام، صديق(امام علی«ع»)، جعفر طيار، شير خدا و شير رسول خدا(ص)(حمزه عموی پیامبر)، و امام حسن و حسین(ع) دو فرزند بزرگوار رسول اكرم(ص) را از ما قرار داد. (با اين معرفى كوتاه) هر كس مرا شناخت كه شناخت، و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان معرفی می کنم.
أَيُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا. أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّكْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا. أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى. أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى. أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى. أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى. أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِي الْهَوَاءِ. أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِيَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى. أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِيلُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى. أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏. اى مردم! من فرزند مكه و منايم. من فرزند زمزم و صفايم. من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود. من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم. من فرزند بهترين حج گزاران و تلبیه گويان هستم. من فرزند آنم كه بر براق سوار شد. من فرزند پيامبرى هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سير كرد. من فرزند آنم كه جبرئیل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب الهی و نزديكترين جايگاه‏ مقام بارى تعالى رسيد.


أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ. أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَيْهِ الْجَلِيلُ مَا أَوْحَى. أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى. أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِيمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ. أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَيْفَيْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَيْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِاللهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ. من فرزند آنم كه برای ملائكه آسمان نماز گزارد. من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد. من فرزند محمد مصطفى و على مرتضايم، من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاک ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند. من پسر آن كسى هستم كه برابر پيامبر با دو شمشير و با دو نيزه مى‌‏رزميد.و دو بار هجرت و دو بار بيعت كرد، و در بدر و حنين با كافران جنگيد، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيد.
أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثِ النَّبِيِّينَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِينَ وَ يَعْسُوبِ الْمُسْلِمِينَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِينَ وَ زَيْنِ الْعَابِدِينَ وَ تَاجِ الْبَكَّائِينَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِينَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِينَ مِنْ آلِ يَاسِينَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. أَنَا ابْنُ الْمُؤَيَّدِ بِجَبْرَئِيلَ الْمَنْصُورِ بِمِيكَائِيلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِي عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِينَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِينَ وَ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ. وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِينَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَيْشٍ أَجْمَعِينَ من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبيا و از بين برنده مشركان و امير مسلمانان و فروغ جهادگران و زينت عبادت كنندگان و افتخار گريه كنندگانم. من فرزند بردبارترين بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پيامبر هستم. من پسر آنم كه جبرئيل او را تأييد و ميكائيل او را يارى كرد. من فرزند آنم كه از حریم مسلمانان حمايت فرمود و با مارقين و ناكثين و قاسطين جنگيد و با دشمنانش مبارزه كرد. من فرزند بهترين قريشم.
وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِله وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِينَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِينَ وَ مُبِيدِ الْمُشْرِكِينَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِي اللهِ عَلَى الْمُنَافِقِينَ وَ لِسَانِ حِكْمَةِ الْعَابِدِينَ وَ نَاصِرِ دِينِ اللهِ وَ وَلِيِّ أَمْرِ اللهِ وَ بُسْتَانِ حِكْمَةِ الله وَ عَيْبَةِ عِلْمِهِ. سَمِحٌ سَخِيٌّ بَهِيٌّ بُهْلُولٌ زَكِيٌّ أَبْطَحِيٌّ رَضِيٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ. من پسر اولين كسى هستم از مؤمنين كه دعوت خدا و پيامبر را پذيرفت. من پسر اول سبقت گيرنده‏اى در ايمان و شكننده كمر متجاوزان و از ميان برنده مشركانم. من فرزند آنم كه به مثابه تيرى از تيرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و يارى كننده دين خدا و ولى امر او، و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود. او جوانمرد، سخاوتمند، نيكوچهره، جامع خيرها، سيد، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پيشگام در مشكلات، شكيبا، دائما روزه‏دار، پاكيزه از هر آلودگى و بسيار نماز می‌خواند.
قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ. أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِيمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَكِيمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ يَطْحَنُهُمْ فِي الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَى وَ يَذْرُوهُمْ فِيهَا ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمِ. لَيْثُ الْحِجَازِ وَ كَبْشُ الْعِرَاقِ مَكِّيٌّ مَدَنِيٌّ خَيْفِيٌّ عَقَبِيٌّ بَدْرِيٌّ أُحُدِيٌّ شَجَرِيٌّ مُهَاجِرِيٌّ. مِنَ الْعَرَبِ سَيِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَى لَيْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَيْنِ وَ أَبُو السِّبْطَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ. ذَاكَ جَدِّي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ او رشته نسل دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه گروه‌های كفر را از هم پاشيد. او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده ‏اى محكم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شيرى شجاع كه وقتى نيزه‏ ها در جنگ به هم در می آميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده می ساخت. او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خيفى و عَقَبى و مهاجرى است، كه در همه اين صحنه‏‌ها حضور داشت. او سيد عرب است و شير ميدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسين. آرى او، همان او (كه اين صفات و ويژگی هاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى‌طالب است.
ثُمَّ قَالَ:أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ انا ابنُ خَدیجهَ الکبری. فَلَمْ يَزَلْ يَقُولُ أَنَا أَنَا حَتَّى ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُكَاءِ وَ النَّحِيبِ. وَ خَشِيَ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللهُ أَنْ يَكُونَ فِتْنَةٌ. فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنَ فَقَطَعَ عَلَيْهِ الْكَلَامَ. فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ الله أَكْبَرُ اللهُ أَكْبَرُ قَالَ عَلِيٌّ لَا شَيْ‏ءَ أَكْبَرُ مِنَ الله. فَلَمَّا قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ شَهِدَ بِهَا شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي. فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ الْتَفَتَ مِنْ فَوْقِ الْمِنْبَرِ إِلَى يَزِيدَ فَقَالَ مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّي أَمْ جَدُّكَ يَا يَزِيدُ فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدُّكَ فَقَدْ كَذَبْتَ وَ كَفَرْتَ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدِّي فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ قَالَ وَ فَرَغَ الْمُؤَذِّنُ مِنَ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ وَ تَقَدَّمَ يَزِيدُ فَصَلَّى صَلَاةَ الظُّهْرِ.[۷] آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم. من فرزند حسين شهيد كربلايم، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرايم، و فرزند خديجه كبرايم. و آنقدر به اين حماسه مفاخره آميز ادامه داد كه شيون مردم به گريه بلند شد! یزید نگران شد و براى آنكه مبادا انقلابى صورت پذيرد به مؤذن دستور داد تا اذان گويد تا بلكه امام سجاد عليه‌السلام را به اين نيرنگ ساكت كند! مؤذن برخاست و اذان را آغاز كرد. همين كه گفت: الله اكبر، امام سجاد عليه السلام فرمود: چيزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت: اشهد انّ لا اله الا الله، امام عليه السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به يكتایى خدا گواهى مى‌‏دهد. و هنگامى كه گفت: اشهد انّ محمدا رسول الله، امام عليه السلام از بالای منبر به جانب يزيد روى كرد و فرمود: اين محمد كه نامش برده شد، آيا جد من است و يا جد تو؟ ! اگر ادعا كنى كه جد توست پس دروغ گفتى و كافر شدى، و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشير گذراندى. سپس مؤذن بقيه اذان را گفت و يزيد پيش آمد و نماز ظهر را خواند.


منابع

  1. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها، قم، مدرسه امام علی بن ابی‌طالب(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۶۱۰-۶۱۱؛ مدرسی، سید محمدتقی، زندگانى سيدالساجدين حضرت علی بن الحسين(ع)، تهران، انتشارات محبان الحسين(ع)، ۱۳۸۸ش، ص۶۹.
  2. مدرسی، زندگانى سيدالساجدين حضرت علی بن الحسين(ع)، ص۶۹-۷۰.
  3. شهیدی، سید جعفر، زندگانی علی بن الحسین(ع)، تهران، ۱۳۶۷ش، ص۷۵.
  4. مکارم شیرازی، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها، ص۶۰۴.
  5. سید ابن‌طاووس، علی بن موسى، الملهوف على قتلى الطّفوف، تحقیق فارس حسّون، قم، انتشارات اسوه، ۱۴۱۷ق، ص۲۱۹.
  6. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه السلام، تحقیق محمد سماوی، قم، انتشارات انوار الهدی، ۱۴۲۳ق، ج۲، ص۷۶.
  7. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۱۳۸.