واژه ختم در قرآن

سؤال

واژه ختم در قرآن به چه معناست؟


ختم از خَتَمَ یَخْتِمُ خَتْماً یعنی مهر زد. آنچه را که بر گِل می‌نهند خَاتِم و خَاتَم گویند و ختام گِلی است که با آن نوشته را مهر می‌کنند. به عاقبت و پایان کار هم خاتم گفته می‌شود.

واژه ختم با مشتقاتش هشت مرتبه در قرآن آمده است که به معنای پایان، بستن و مهر کردن می‌باشد.

خاتَم به معنای پایان دهنده، مهرکننده می‌باشد. عرب آن را در معنای پایان و خاتمه دادن استعمال می‌کرد.

﴿خَاتَمَ النَّبِیِّینَ یعنی حضرت محمد(ص) پایان دهنده نبوت است و پس از او پیامبری مبعوث نخواهد شد.

مفهوم‌شناسی ختم

ختم از خَتَمَ یَخْتِمُ خَتْماً یعنی مهر زد. خَاتِم و خَاتَم آنچه بر گِل می‌نهند را گویند. ختام گِلی است که با آن نوشته را مهر می‌کنند. به عاقبت و پایان کار خاتم گفته می‌شود.[۱][۲][۳]

راغب اصفهانی واژه‌شناس قرآنی ختم را مهر زدن و پایان دادن معنا کرده که بر دو وجه است:

  1. معنی مصدر که همان تأثیر گذاشتن بر چیزی است مثل نقش کردن و اثر گزاردن خاتم و طابع یعنی مهر و انگشتری بر چیزی‏.
  2. اثر و نتیجه‌ای که از مهر زدن و نقش کردن حاصل می‌شود که گاهی معنی آن گسترش می‌یابد و در معنی پیمان گرفتن از کسی یا پیمان بستن در چیزی یا منع و بازداشتن از بهره‌مندی از چیزی هم بکار می‌رود مثل اعتبار مفهومی که با مهر زدن آخر کتاب‌ها و فصول آنها برای ممانعت از افزودن بر آنها و داخل شدن چیزی بآنها حاصل می‌شود.[۴]

آرتور جفری از مستشرقان قرآن‌شناس در کتاب واژه‌های دخیل در قرآن می‌نویسد: فعل ختم در سوره انعام، آیه ۴۶ و سوره جاثیه آیه ۲۳ به کار رفته است و صیغه خِتام که مشتق از آن است و به گفته جوهری هم معنا و همانند خاتم است، در سوره مطففین آیه ۲۶ آمده است؛ همه این صورت‌ها به احتمال قوی از زبان آرامی گرفته شده است و منشأ یهودی دارد و واژه عبری آن به معنای مهر می‌باشد. این اندیشه که مردی خاتم و مهر چیزی باشد، در حوزه‌های یهودی، ‏ اندیشه بیگانه‌ای نبوده است. حتی در ترگوم‌ها و واژه فلسطینی- مسیحی، خاتم به معنای مهر، پایان، ختم و خاتمه تقریب بیشتری به معنای قرآنی واژه نشان می‌دهند. واژه خاتم در معنای کلی مهر، یک واژه استقراضی قدیمی در زبان عربی است؛ زیرا می‌بینیم که در شعر امرؤالقیس به صیغه جمع به صورت خواتم به کار رفته است، همچنین در کتیبه‌های عربستان جنوبی نیز آمده است.[۵]

با این نگاه حتی در زبان عبری هم «خاتم» به معنای پایان دهنده می‌باشد و این یعنی حتی اگر این کلمه عربی خالص هم نباشد، باز به معنای مهر و پایان و خاتمه کاربرد داشته است و عرب هم آن را در معنای پایان و خاتمه دادن استعمال می‌کرد.

کاربرد قرآنی واژه ختم

واژه ختم با مشتقاتش هشت مرتبه در قرآن آمده است. واژه‌های ﴿خَتَمَ،[۶] ﴿نَخْتِمُ،[۷] ﴿یَخْتِمْ،[۸] ﴿مَخْتُومٍ[۹] و ﴿خِتَامُهُ[۱۰] در قرآن به معنای بستن، مهر کردن، بر قلب نهادن و پایان دادن است. ‏[۱۱][۱۲]

در آیه ۴۰ سوره احزاب نیز﴿وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ به معنای پایان دهنده نبوت و آخرین پیامبرالهی بودن می‌باشد.[۱۳]

خاتم النبیین یعنی پایان دهنده نبوت

﴿مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا؛ محمّد پدر هیچ‌یک از مردان شما نیست، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است. و خدا همواره بر هر چیزی داناست.(احزاب:۴۰)

«خاتَم» (به فتح تاء) به معنای نگین انگشتر است که در قدیم با حک کردن نام خود بر روی آن، پایانِ دستورها و نامه‌ها را با آن مُهر می‌کردند‏.[۱۴] قاریان قرآن در قرائت خاتم اختلاف کردند. برخی آن را به فتح تا می‌خوانند و برخی به کسره که به معنای تمام‌کننده است که هر دو یک معنا را می‌رساند.[۱۵]

آیه ۴۰ سوره احزاب، تنها آیه‌ای است که هم نام پیامبر(ص) و هم رسالت او را در قالب دو عنوان ذکر کرده است: ﴿رَسُولَ اللَّهِ، ﴿خاتَمَ النَّبِیِّینَ.[۱۶] مراد از ﴿خاتَمَ النَّبِیِّینَ این است که نبوت با حضرت محمد(ص) ختم شده و بعد از او دیگر نبوتی نخواهد بود.[۱۷] خاتم بودن، فضیلت مخصوص و مختص به پیامبر(ص) است که خداوند او را در میان تمام پیامبران مختص فرموده است.[۱۸] شریعت او تا روز قیامت پایدار و باقی است.[۱۹] مسلمانان همگی اتفاق نظر دارند بر این‌که پس از حضرت محمد(ص) به کسی وحی نمی‌شود.[۲۰]

خاتمیت نبوت و رسالت در پیامبر گرامی حضرت محمد بن عبدالله(ص) از نگاه قرآن کریم و روایات و اجماع مسلمین یکی از ضروریات دین است و آیه ۴۰ سوره احزاب دلیلی روشن بر این مطلب است چنان‌که علامه طباطبائی می‌نویسد: کلمه خاتم به فتح «تا» به معنی چیزی است که با آن، چیزی را مُهر کنند و تمام شده اعلام کنند و مراد از «خاتم النبین» در این آیه، این است که نبوت و رسالت با آمدن پیامبر اسلام(ص) تمام و ختم شد. هیچ پیامبر و دین جدیدی بعد از او نخواهد آمد.[۲۱]

آیه الله مکارم شیرازی هم می‌نویسد: «خاتَم» را اگر به معنی نگین انگشتر بدانیم، باز در این آیه مراد ختم نوبت است؛ زیرا در آن زمان مُهرها را روی انگشتر می‌کندند و وقتی می‌خواستند نامه‌ای، قراردادی و … را تمام شده اعلام کنند، نگین انگشتر را که مهرِ صاحب انگشتر بود، در زیر آن می‌زدند. پس اگر «خاتم» نگین انگشتر باشد این را می‌رساند که همچنان‌که زدن نگین در کاغذی، تمام شدن آن را می‌رساند، پیامبر اسلام(ص) هم چون نگین است، با آمدنش، نبوت و رسالت خاتمه پیدا کرد.[۲۲]

مختوم بودن یعنی سر به مهر

در قرآن آمده است که بهشتیان نوشیدنی مختوم می‌نوشند: ﴿یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ؛ آنها از نوشیدنی زلال دست‌نخورده و سربسته‌ای سیراب می‌شوند.(مطففین:۲۵) مختوم به معنای مهر شده است یعنی نوشیدنی‌ها دست نخورده و استفاده نشده برای بهشتیان آورده می‌شوند و با مشک عطرآگین مهر و موم شده‌اند.[۲۳]

رحیق به معنی نوشیدنی خالص، نوشیدنی که هیچگونه ناخالصی و آلودگی در آن وجود ندارد. تعبیر به مختوم که در فارسی امروز به جای آن دربسته و پلمپ شده به کار می‌رود، نیز تأکیدی بر خلوص و پاکی و دست‌نخوردگی آن است. علاوه بر این استفاده از چنین ظرف‌ها نشانه احترام خاص به میهمان می‌باشد، ظرفی که آن را بسته‌اند و مهر کرده‌اند و مهرش تنها به دست میهمان شکسته می‌شود. ﴿خِتامُهُ مِسْکٌ‏(مطففین:۲۶) هم یعنی این نوشیدنی نه همچون ظرف‌های دربسته دنیا که مهر آن را با گل می‌نهند و هنگامی که انسان می‌خواهد چیز سربسته را با شکستن مهرش باز کند، دستش آلوده می‌شود، نوشیدنی پاکیزه بهشتی چنین نیست، هنگامی که دست بر مهرش می‌نهند، بوی عطر مشک در فضا پراکنده می‌شود.[۲۴]

جستارهای وابسته

منابع

  1. فراهیدی، خلیل بن أحمد، کتاب العین، قم، نشر هجرت‏، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۲۴۱.
  2. صاحب بن عباد، إسماعیل بن عباد، المحیط فی اللغه، بیروت، عالم الکتاب‏، چاپ اول، ۱۴۱۴ق، ج۴، ص۳۱۵.
  3. عسکری، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغه، بیروت، دار الآفاق الجدیده، چاپ اول، ۱۴۰۰ق، ص۶۳.
  4. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ترجمه: غلامرضا خسروی، تهران، مرتضوی‏، چاپ دوم، ۱۳۷۴ش.
  5. جفری، آرتور، واژه‌های دخیل در قرآن مجید، تهران، انتشارات توس، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش، ص۱۹۲.
  6. سوره بقره، آیه۷. سوره انعام، آیه۴۶. سوره جاثیه، آیه۲۳.
  7. سوره یس، آیه۶۵.
  8. سوره شوری، آیه۲۴.
  9. سوره مطففین، آیه25.
  10. سوره مطففین، آیه۲۶.
  11. قرشی بنابی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۲۲۴.
  12. دامغانی، حسین بن محمد، الوجوه و النظائر لالفاظ کتاب الله العزیز، مصر - قاهره، وزاره الاوقاف، المجلس الاعلی للشئون الاسلامیه، لجنه احیاء التراث الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۲۰.
  13. طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: محمد باقر موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۳ش، ج۱۶، ص۴۹۰.
  14. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران، ‏مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن‏، چاپ اول، ۱۳۸۸ش‏، ج۷، ص۳۷۵.
  15. ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۸ق، ج۱۵، ص۴۳۲
  16. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران، ‏مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن‏، چاپ اول، ۱۳۸۸ش‏، ج۷، ص۳۷۶.
  17. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۲۵.
  18. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه: گروهی از مترجمان، ج۲۰، ص۱۳۳.
  19. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه تفسیر جوامع الجامع، ج۵، ص۱۳۴.
  20. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج۶، ص۲۲۵.
  21. طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: محمد باقر موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۳ش، ج۱۶، ص۴۹۰.
  22. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶ش، ج۱۷، ص۳۴۰.
  23. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش، ج۲۰، ص۳۹۳.
  24. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ دهم، ۱۳۷۱ش، ج۲۶، ص۲۷۵.