عوامل خود فراموشی

سؤال

چه عواملی باعث می‌شود انسان دچار خودفراموشی شود؟


عوامل خود فراموشی، از یاد بردن خدا، دلبستگی به دنیا، قرار گرفتن در بحران هویت و انتخاب الگوهای منفی است. انتخاب اهداف انحرافی نیز یکی دیگر از عوامل خود فراموشی است، که باعث می‌شود فرد هدف انحرافی را به جای خودِ واقعی مورد توجه قرار دهد.

از یاد بردن خدا

مهمترین عامل خود فراموشی، فراموش کردن خدا دانسته شده است. بر اساس آیه ۹ سوره حشر کسی که خدا را فراموش کند، خدا نفسِ او را (خودِ او را) از یادش می‌برد. کسی که خدا را فراموش کند در حقیقت اصل و ریشه خود را فراموش کرده است؛ چراکه انسان نفحه الهی است.

بنابر روایتی از امام علی(ع) نیز، کسی که خدا را فراموش کند، خدا خودِ او را از یادش برده و قلبش را نابینا می‌کند.[۱]

اهداف انحرافی

اهداف انحرافی، یکی از عواملی است که انسان، غیر خود را به جای خود قرار می‌دهد و در نتیجه خودِ واقعیش را فراموش می‌کند. انسان هر هدف انحرافی را که انتخاب کند، در حقیقت آن هدف را به جای خودِ واقعی گذاشته است.

خود واقعی بُعد معنوی و الهی انسان،[۲] و خودِ غیر واقعی بُعد حیوانی او است، که به آن «ناخود» و «خودِ طُفیلی» نیز گفته‌اند.[۲]

بحران هویت و الگوهای منفی

بحران هویت در همه سنین، به‌ویژه در نوجوانی و جوانی، یکی از عوامل خود فراموشی است. فرد در این بحران، در جستجوی هویت است؛ اگر او نتواند هویت خود را بازیابد و شخصیت واقعی خود را بیابد، دچار بی‌هویتی و درنتیجه خود فراموشی می‌شود.[۳]

فرد در این مرحله‌، چهره‌هایی مانند رهبران سیاسی، ملی، ورزشی و هنری را به عنوان الگو برگزیده و رفتار خود را با او هماهنگ می‌کند.

در نوجوانی و جوانی فرد وارد برهه‌ای از زندگی می‌شود که به دنبال الگویی است تا شخصیت خود را به کمک آن کامل کند.[۳] به گفته روان‌شناسان، اگر دوران نوجوانی به خوبی و سلامت طی نشود و نوجوان شخصیت واقعی خود را در نیابد، دچار پیامدهای ناگواری و در نهایت خود فراموشی خواهد شد.

دلبسته شدن به دنیا

دلبستگی به دنیا باعث می‌شود فرد از توجه به خودِ انسانی و الهی‌اش غافل شود. کسی که علاقه‌های او مخالف با بُعد انسانی‌اش باشد، به‌تدریج خود انسانی را فراموش می‌کند و متوجه چیزی می‌شود که با حقیقت او هم‌خوانی ندارد؛ شبیه انسان متشخصی که به مواد مخدر معتاد شود و به‌تدریج زندگی و اعتبار خود را از دست بدهد.

جستارهای وابسته


منابع

  1. آمدی، غررالحکم، فصل ۷۷، حدیث ۱۲۱۴.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ مطهری، مرتضی، فلسفه اخلاق، چاپ چهاردهم، تهران، صدرا، ۱۳۷۴، ص۱۲۷.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ شرفی، محمد رضا، دنیای نوجوان، تهران، انتشارات تربیت، چاپ دوم، ۱۳۷۲، ص۳۶۷.