چگونگی انتخاب نایب امام زمان(ع)

سؤال

آیا تمام مجتهدان، نائبان امام(ع) هستند یا فرد معینی از آن‌ها چنین منصبی را دارا است؟

درگاه‌ها
حوزه-و-روحانیت.png


انتخاب نایب امام زمان(ع) یا نصب فقیه جامع‌الشرایط به نصب عام است نه نصب خاص؛ به این معنی که شخص معینی از طرف امام معصوم، به عنوان نایب امام منصوب نشده‌است. احادیثی از ائمه در خصوص عالمان دین ذکر شده، که ایشان را به عنوان جانشین و نایبان امام در زمانی که امام حضور ندارد، معرفی می‌کند. این روایات شرایطی را برای این افراد معین کرده‌اند؛ آشنا به حلال و حرام خدا، شناخت احکام دین، راویان سخنان ائمه ... از جمله این شرایط ذکر شده‌است:

  • مقبوله عمر بن حنظلة: امام صادق(ع) در روایتی فرموده‌است که «هر کس از شما که راوی حدیث ما باشد و در حلال و حرام ما بنگرد و صاحب نظر باشد و احکام ما را بشناسد، پس باید او را به عنوان داور بپذیرند، همانا من او را بر شما حاکم قرار دادم.»[۱]
  • توقیع امام زمان(ع): «در رخدادهایی که اتفاق می‌افتد به راویان حدیث ما مراجعه کنید، زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم.»[۲]
  • پیامبر اسلام(ص): در جمعی، پیامبر خدا فرمود: «خدایا بر جانشینان من رحمت فرست. پرسیدند ای رسول خدا جانشینان شما کیانند؟ فرمود: آنان که بعد از من می‌آیند و حدیث و سنت مرا نقل می‌کنند.»[۳]

این تعابیر و تعابیر نظیر آن نشانگر این است که امام(ع) شخص معینی را به حاکمیت نصب نکرده بلکه به صورت عام نصب نموده است و تمام ملاک را روی شرایط و خصوصیات قرار داده است، یعنی هر کسی که دارای این شرایط باشد از جانب امام معصوم(ع) منصوب است و تمام ملاک و معیار داشتن این خصوصیات و شرایط است. در واقع «در اسلام شخص فقیه عادل نیست که حاکمیت دارد، بلکه فقه و عدالت است که حکومت می‌کند.»[۴] ولایت فقیه به مثابه ولایت فقه است، چنانچه زعامت پیامبر(ص) برآمده از نبوت در شعاع اذن و ولایت الهی است و زعامت امامان معصوم(ع) نشأت گرفته از منصب امامت است.

نیابت فقیهان یک عصر

در مورد فقیهان یک عصر دو فرض احتمال دارد:

  • فرض اول آن است که یک فقیه اَعلم از دیگران است در رهبری و ویژگیهایی که مربوط به رهبری است. در این فرض برابر ضوابط اسلامی او در عصر غیبت به نحو تعیین برای رهبری منصوب گردیده است، البته به نصب عام.
  • فرض دوم آن است که هیچ‌یک از فقیهان عصر، اعلم و اَفقه و اَعدل از دیگران نباشد و همگی همتای هم باشند. در این صورت پذیرش ولایت یکی از این فقیهان بر مردم واجب تخییری است؛ بنابراین با تصدی یک فقیه از دیگران ساقط است. چه اینکه با رجوع به یک فقیه به دیگری رجوع نخواهند کرد، زیرا هرج و مرج باطل است.[۵]

پس «انتصاب الهی نه به نصب یک فرد معین است، زیرا از روایات وارده در این خصوص هرگز نمی‌توان استفاده انتصاب یک شخص معین را نمود و نه به نصب مجموع من حیث المجموع، چون نمی‌توان مجموع فقهاء را به منزله واحد تصور کرد، زیرا هر یک از فقهاء دارای شرایط، نظریه خاصی دارند و نمی‌توان یک نظر را برای تمامی فقهاء متصور شد، بلکه به نصب جمیع است. به این صورت که همه فقهای جامع‌الشرایط منصوب به ولایت هستند و لذا عهده‌داری این منصب بر آن‌ها واجب کفایی است.»[۶]


منابع

  1. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، ج۱۸، ص۹۸، ح ۱.
  2. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، ج۱۸، ص۱۰۱، ح ۹.
  3. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، ج۱۸، ص۶۵، ح ۵۰.
  4. اکبری، محمد رضا، تحلیلی نو و عملی از ولایت فقیه، پیام عترت، ۱۳۷۷، ص۱۸۸.
  5. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، قم، مرکز نشر اسراء، ۱۳۷۸، ص۳۹۱ و ۳۹۲.
  6. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه رهبری در اسلام، انتشارات رجاء، ۱۳۷۲، ص۱۸۶.