ضرورت نزول ادیان الهی از سوی خداوند

سؤال

با توجه به اینکه دین اسلام باعث اختلاف بین مسلمانان و خونریزی گردیده است چه لزومی در نزول آن وجود داشته است؟


نزول ادیان الهی یک ضرورت عقلی است که باهدف هدایت و رستگاری بشر از سوی خدای متعال نازل‌شده‌اند ادیان الهی بر محور توحید با یک محتوا هدایت بشر را بر عهده داشته و بشریت را از اختلاف و تفرقه بازداشته و همگان را به‌سوی خدا و راه مستقیم که راه فطرت است هدایت کرده‌اند. اما اختلاف و تفرقه از روحیه خود بشر ناشی می‌گردد و با تأثیرپذیری از عوامل روانی، سیاسی، اجتماعی و به‌ویژه جهل و نادانی نسبت به آموزه‌های دینی، راه‌های مختلفی را در پیش‌گرفته و در قالب فرقه‌ها و مذاهب متعارض مدعی پیروی از یک دین شده‌اند.

استدلال عقلی بر لزوم نبوت عامه

بنا به گفته شهید مطهری حکما می‌گویند به دلیل اینكه خدا هست پس فلان چیز هم بالضروره وجود دارد؛ یعنى اگر ما نتوانیم خدایى اثبات كنیم دین و ضرورت آن جایگاهی نخواهد داشت، ولى اگر خدا را اثبات كردیم، به دلیل اینكه خدا هست پس دین الهی ضرورت پیدا می‌کند که از وجود خداوند ناشى مى‌‏شود. در باب نبوت عامه که منشأ ادیان الهی است استدلالى از سوی حکمای اسلامی به این عنوان مطرح‌شده که در مورد نبوت و دین صحبت از ضرورت آن‌ها است نه وجوب و تكلیف بر خدا، آن‌گونه که متکلمین می‌گویند. به این توضیح که چون خدا هست و مخلوقی هم اگر دارای امكان رشد و كمال باشد و موانعى نیز در كار نباشد، از طرف خداوند آن كمال به او افاضه مى‌‏شود. در باب نوع انسان گفته‌‏اند که نوع انسان نیازمند به یك هدایتى هست ماوراى هدایت حس و عقل و امكان این هم كه بشر بتواند این را از ماوراى خودش، از عالم دیگر تلقى بكند- كه نامش وحى هست- وجود دارد. پس با نیاز بشر به چنین هدایتى و با امكان اینكه بشر چنین تلقى‏‌اى بكند از ناحیه خداوند این فیض بالضروره به او مى‌‏رسد.[۱]

با این استدلال عقلی لزوم ارسال پیامبران برای هدایت بشر ثابت می‌گردد و اگر خداوند بشر را با ارسال پیامبران و آموزه‌های آسمانی در قالب دین هدایت نکند، این اشکال عقلی پیش می‌آید که خداوند بشر را خلق کرده و بدون اینکه او را هدایت کند به حال خودش رها کرده و نخواسته که انسان به رشد و کمال مطلوب برسد. پس نزول دین الهی از سوی خدا برای هدایت بشر ازنظر عقل ضروری است و عدم نزول آن ظلم آشکار بر انسان محسوب می‌گردد.

استدلال عقلی در قرآن بر لزوم نزول دین آسمانی

در قرآن به آیاتى برمی‌خوریم كه این اصل را تأیید مى‏‌كند. مثلاً در سوره انعام آیه 91 در مقام انتقاد منكرین نبوت و وحى این‌جور مى‌‏گوید: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَی‏ءٍ؛ آن‌ها خدا را درست نشناختند كه گفتند: «خدا، هیچ‌چیز بر هيچ انسانى، نفرستاده است». بعد هم مى‌‏فرماید: «قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذِی جاءَ بِهِ مُوسى‏ نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ؛ بگو: چه كسى كتابى را كه موسى آورد، نازل كرد؟! كتابى كه براى مردم، نور و هدايت بود».

در این آیه شریفه دو نوع استدلال شده است: اول مى‌‏فرماید كه نشناخته‌‏اند خدا را آن‌چنان‌که باید بشناسند كسانى كه مى‏‌گویند خدا بر بشرى وحى نكرده است. این آیه مى‌‏خواهد بگوید كه اگر كسى توحیدش درست باشد، اگر كسى خدا را بشناسد و خدا را خدا شناخته باشد چنین حرفى نمى‌‏زند كه خدایى باشد در جهان ولى بر بشرى وحى نفرستد. این همان استدلال خدا بر ضرورت نبوّت و وحى است. در قسمت دوم استدلال مى‌‏كند بر امر موجود، و مجموعاً چنین مى‌‏شود: «نه خدا را شناخته است و نه این اثر موجود را تشخیص داده است كه کتاب‌های آسمانى باشد».

خداوند در آغاز با دلیل لمّی استدلال می‌کند و می‌گوید: «کسی که می‌گوید خدا بر بشر چیزى نازل نكرده او خدا را نشناخته و اگر او خدا را شناخته بود چنین حرفى نمى‌‏زد» و سپس با دلیل انّی استدلال را ادامه داده و اثر خداوند را که عبارت از کتاب‌های آسمانی باشد مطرح می‌کند.[۲] با این آیات شریفه بر سبک استدلال عقلی لزوم ارسال رسل و ادیان الهی اجتناب‌ناپذیر می‌گردد.

ضرورت نزول ادیان الهی به دلیل علت غایی

دلیل دیگری که نزول ادیان الهی را لازم می‌گرداند علت غایی ادیان الهی است. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آن‌ها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند»[۳] قرآن در این آیه علت غایى را بیان مى‌‏كند که ما پیغمبران را فرستادیم براى همین‌که عدالت در میان بشر برقرار بشود، یعنى قرآن این مطلب را مسلّم گرفته است كه اگر پیغمبران در دنیا نمى‏‌آمدند عدالتى در زندگى بشر وجود نمى‌‏داشت. اما چون بنا بر اجبار نیست، همین مقدار كه بشر وسیله داشته باشد که ضامن عدالت گردد کافی است و باوجود وسیله افراد زیادى به آن مى‌‏گروند. بنابراین چون بشر به قانون و به عدالت نیاز دارد پس خدا پیغمبران را مى‏‌فرستد[۴]و به‌وسیله آنان دین آسمانی را برای بشر نازل می‌کند.

دعوت ادیان الهی به وحدت و اجتناب از اختلاف

ادیان آسمانی ازجمله دین اسلام نه‌تنها موجب افتراق و اختلاف مردم نمی‌شود، بلکه همگان را به‌سوی یک‌راه و یک دین دعوت می‌کند. اما اینکه مردم و پیروان یک دین در آن دچار اختلاف می‌شوند و مشکلاتی را به وجود می‌آورند، مانع این ضرورت عقلی نمی‌شود. چه اینکه همۀ ادیان توحیدی بر وحدت مردم تأکید داشته و آنان را از اختلاف و تفرقه بر حذر داشته‌اند؛ اما این مردم هستند که از دستور دین پیروی نکرده و با پیروی از هوا و هوس و جهل، تحت عوامل تفرقه‌آمیزی قرارگرفته و از کسانی پیروی می‌کنند که آنان را از اصل دین دور می‌کنند.

تمام فرقه‌های اسلامی، مسیحی و یهودی با همین عوامل به وجود آمده و کسانی در میان پیروان این ادیان ظهور نموده که با ادعای دین‌داری باعث اختلاف و تفرقه مردم شده و می‌شوند.

قرآن کریم این حقیقت را چنین بیان می‌کند: «وَ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكمُ‏ْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ، فَتَقَطَّعُواْ أَمْرَهُم بَینهَمْ زُبُرًا كلُ‏ُّ حِزْبِ بِمَا لَدَیهْمْ فَرِحُونَ؛[۵]هرآینه این دین شما دینى است واحد، و من پروردگار شمایم از من بترسید، پس دین خود را فرقه فرقه كردند و هر فرقه‌‏اى به روشى كه برگزیده بود دل‌خوش بود». این آیه شریفه می‌فرماید كه خداوند رسولان خود را یكى پس از دیگرى به‌سوی ایشان فرستاد و همه آن‌ها امتى واحد و داراى ربى واحدند ایشان را به‌سوی تقوا دعوت كردند ولیکن بشر به امر ایشان عمل نكرد. درنتیجه، امر آنان بین ایشان پاره‌پاره شد و آن را به‌صورت كتاب‌هایى درآورده، هر جمعیتى كتابى را به خود اختصاص دادند، و هر حزبى به آنچه داشتند دل‌خوش گشتند.[۶]

دین خواسته فطرت انسان

گرایش به دین فطری است و انسان بر طبق خواسته فطرت به‌سوی دین گرایش پیدا می‌کند. با توجه به اینکه بسیاری از انسان‌ها با همین نیروی فطری از ادیان باطل پیروی می‌کنند، نزول دین حق از سوی خداوند برای هدایت بشر ضروری می‌گردد تا حجت بر آنان تمام‌شده و از ادیان باطل پیروی نکنند. به همین دلیل قرآن کریم مردم را به‌سوی دین فطری که دین همه انبیا است دعوت نموده و آنان را از تفرقه در دین نهی فرموده است: «به یكتاپرستى روى به دین‌آور. فطرتى است كه خدا همه را بدان فطرت بیافریده است و در آفرینش خدا تغییرى نیست. دین پاك و پایدار این است؛ ولى بیشتر مردم نمى‌‏دانند. به او بازگردید، و از او بترسید، و نماز بگزارید و از مشركان نباشید. از آنان نباشید كه دین خود را پاره ‏پاره كردند و فرقه فرقه شدند و هر فرقه ‏اى به هر چه داشت دل‌خوش بود».[۷]

منابع

  1. رک: شهید مطهری، مرتضی ‏، مجموعه آثار ، ج4، ص395، تهران، انتشارات صدرا ، بی‌تا.
  2. رک: مجموعه آثار، ج4، ص396.
  3. سوره حدید، آیه25.
  4. مجموعه آثار، ج4، ص 397.
  5. سوره مؤمنون، آیات 52-53.
  6. طباطبائی، محمدحسین ، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه: موسوى همدانى سید محمدباقر، ج15، ص47، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه، چ5، 1374ش.
  7. سوره روم، آیات30-31.