پرش به محتوا

داستان حضرت موسی(ع) و خضر

از ویکی پاسخ
سؤال
داستان حضرت موسی(ع) و خضر را شرح دهید

داستان ملاقات حضرت موسی(ع) با حضرت خضر(ع) در سوره کهف روایت شده است. حضرت خضر به عنوان بنده‌ای آگاه و صاحب علم الهی معرفی می‌شود که خداوند به او معرفت خاصی بخشیده است. موسی برای یادگیری به همراهی خضر می‌رود و خضر از او می‌خواهد تا در برابر وقایع صبور باشد.

اولین واقعه زمانی بود که خضر کشتی‌ای را سوراخ کرد و حضرت موسی(ع) از این کار او ناراضی شد. خضر سپس توضیح داد که هدف از این کار جلوگیری از تصاحب کشتی توسط پادشاه ظالمی بود. در واقعه دوم، خضر پسربچه‌ای را کشت و موسی(ع) دوباره شکایت کرد. خضر در توضیح این اقدام گفت که پسر، والدین مؤمنش را به فساد می‌کشید و این قتل برای حفظ ایمان آن‌ها بود. در سومین واقعه، وقتی مردم یک شهر از مهمان‌نوازی خودداری کردند، خضر دیواری در حال فرو ریختن را تعمیر کرد و حضرت موسی(ع) اعتراض کرد که می‌توانستند حداقل پاداشی برای آن بگیرند. خضر پاسخ داد که زیر دیوار گنجی برای دو یتیم است که پدرشان مرد صالحی بوده و تعمیر دیوار برای محافظت از آن گنج بود.

تفصیل داستان

بر اساس آيات قرآن[۱]، حضرت موسى بنا بود در مجمع البحرين، با بنده‌ای از عباد الهی ــ که آگاه به دانش الهی بود ــ ملاقات کند. طبق روایات آن عبد صالح حضرت خضر است. با خواهش و پافشاری موسى، خضر به شرط شکيبا‌بودن حضرت موسى، به وی اجازه می‌دهد که همراهش گردد.[۲]

موسی(ع) از حضرت خضر(ع) درخواست کرد تا او را همراهی کند و از دانشی که خداوند به او داده، بیاموزد. حضرت خضر(ع) به او گفت که نمی‌توانی با من همراه شوی و آنچه از من خواهی دید، نمی‌توانی تحمل کنی، زیرا حقیقت و معنای کارهای او را نمی‌دانی. موسی(ع) قول داد که در برابر همه اتفاقاتی که می‌افتد، صبر کند و در هیچ کاری نافرمانی نکند. حضرت خضر(ع) پذیرفت، اما افزود که موسی نباید از او هیچ سؤالی بپرسد تا خود او توضیح دهد.

موسی و خضر حرکت کردند و سوار کشتی شدند. در این سفر، برخی دیگر نیز سوار کشتی بودند. حضرت خضر ناگهان کشتی را سوراخ کرد. موسی(ع) از این کار بسیار تعجب کرد و با فراموشی وعده‌اش، اعتراض کرد. حضرت خضر(ع) گفت: «آیا نگفتم که صبر با من بودن را نداری؟» موسی(ع) به خود آمد و از او پوزش خواست.

پس از آن، آن‌ها از کشتی پیاده شدند و به راه خود ادامه دادند تا به شهر «ایله» در مرز شام و حجاز رسیدند. در مسیر، کودکان بازی می‌کردند و حضرت خضر یکی از آن‌ها را گرفت و او را کشت. موسی(ع) باز هم از این عمل به شدت تعجب کرد و اعتراض کرد. خضر پاسخ داد: «می‌دانستم که نمی‌توانی صبر کنی.» موسی(ع) دوباره عذرخواهی کرد و قول داد که دیگر سؤال نکند.

خضر(ع) درخواست موسی(ع) را پذیرفت و دوباره به راه افتادند. آن‌ها به روستایی رسیدند و در حالی که گرسنه بودند، از مردم آن‌جا غذا خواستند؛ اما هیچ‌کس از آنان پذیرایی نکرد. در همان روستا، دیواری دیدند که در آستانه فروریختن بود. حضرت خضر(ع) بدون دریافت هیچ مزدی آن را تعمیر کرد. موسی(ع) گفت: «این مردم از ما پذیرایی نکردند؛ می‌توانستیم در مقابل این کار، مزدی بگیریم تا نیاز خود را برطرف کنیم.» خضر(ع) پاسخ داد: «اکنون زمان جدایی من و تو فرا رسیده است.» سپس توضیح کارهایش را برای موسی(ع) بیان کرد:

  • آن کشتی، متعلق به چند نفر فرد فقیر بود که با آن در دریا کار می‌کردند و روزی خود را به دست می‌آوردند. پادشاهی در آن منطقه کشتی‌های سالم را غصب می‌کرد؛ من کشتی را معیوب کردم تا از نظر او بیفتد و صاحبانش در امان بمانند.
  • اما آن پسر، خود کافر بود و پدر و مادرش مؤمن. اگر او بزرگ می‌شد، آن‌ها را به کفر و گمراهی می‌کشاند. رحمت خدا شامل حال آن دو بود، پس به من فرمان داد که او را از میان بردارم.[۳]
  • اما دیواری که ساختم زیر آن گنجی بود که مال دو فرزند یتیم از اهل این شهر بود و چون پدر و مادر آن دو افردی صالح بودند، رحمت خدا شامل آن دو فرزند شد. خدا مرا امر کرد تا آن دیوار را بسازم تا گنج محفوظ بماند و آن‌ها به وقت بلوغ، آن را استخراج کنند. اگر این کار را نمی‌کردم گنج پیدا می‌شد و مردم آن را می‌ربودند.»[۴]

سپس خضر گفت: من آنچه کردم از ناحیه خود نکردم، بلکه به امر پروردگار بود و تأویلش را برایت گفتم و بدین ترتیب حضرت خضر(ع) از موسی(ع) جدا شد. «مصاحبت این دو پیامبر ۱۸ روز طول کشید.»[۵]

مفسران از این داستان پندهای زیادی را بیان داشتند. از جمله اینکه چهره ظاهر و چهره باطن اشيا و حوادث، مسأله مهمى است كه اين داستان به ما مى‌آموزد؛ انسان نباید در مورد رويدادهاى ناخوشايند كه در زندگيمان پيدا مى‌شود عجولانه قضاوت کند، چه بسيارند حوادثی که آدمی آن را ناخوش ندارد اما بعدا معلوم مى‌شود كه از الطاف خفيه الهى بوده است.[۶]



جستار وابسته

مطالعه بیشتر

  • تاریخ انبیاء، عماد الدین حسین اصفهانی.
  • حضرت خضر مونس یار، مصطفی کارگر.
  • خضر و موسی در فرهنگ اسلامی، قدرت الله مرادی.


منابع

  1. داستان موسی و خضر، از آیه ۶۵ تا ۸۲ سوره کهف آمده است.
  2. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۸۲۵
  3. گروهی از مفسران اصرار دارند که آن نوجوان حتماً بالغ بوده و مرتد یا مفسد بوده است و بدین ترتیب به خاطر اعمال فعلی اش جایز القتل بوده است…» مکارم شیرازی، ناصر، و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ۱۸، ۱۳۷۹، ج۱۲، ص۴۹۳.
  4. اصفهانی، عماد الدین حسین، تاریخ انبیاء، بی جا، انتشارات اسلام، ۱۳۷۰، چاپ ۳۲، ص۵۱۱–۵۰۸.
  5. همان، ص۵۱۱.
  6. برگزيده تفسير نمونه، مكارم شيرازى، ناصر، ج۳، ص۶۲