اصحاب رس

سؤال

اصحاب «رس» چه کسانی بودند و عاقبت شان چه شده است؟

درگاه‌ها
واژه-ها.png


اصحاب رَسّ قومی بودند که طبق گفته قرآن، به سبب عذاب الهی هلاک شدند. اینکه آنان چه کسانی بودند مورد اختلاف مفسران است. برخی گویند رس نام رودخانه‌ای بوده که آنها در کنارش زندگی می‌کردند. مشهور است که اصحاب رس پیامبر خود را کشتند و عده‌ای هم گفتند پیامبر خود را در چاه انداختند و رس به معنای طوق چاه است و از همین جهت به ایشان اصحاب رس گفته می‌شود.

اصحاب رس در قرآن

در قرآن آمده است: ﴿وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیرا؛ و [نيز] عاديان و ثموديان و اصحاب رَسّ و نسلهاى بسيارى ميان اين [جماعتها] را [هلاك كرديم‌].(فرقان:۳۸)

خداوند در این آیه، هلاک کردن قوم عاد و ثمود و اصحاب رس را متذکر می‌شود و درباره اصحاب رس که چه قومی بودند و چرا و چگونه به هلاکت رسیدند و عاقبت آنها چه شد، در میان مورخان و مفسران اقوال فراوانی هست. «در مجمع البيان گفته شده: كلمه" رس" به معناى چاهى است كه طوقه‌چينى شده باشد، و می‌گويند" اصحاب رس" مردمى بودند كه بعد از قوم ثمود روى كار آمدند و بر لب چاهى زندگى می‌كردند و خداوند پيغمبرى به سويشان گسيل داشت، ولى ايشان او را تكذيب كردند و خدا هلاكشان كرد. بعضى‏ ديگر گفته‏‌اند: "رس" نام رودخانه‌‏اى بود كه قوم رس در كنار آن منزل داشتند. و روايات‏ شيعه نيز مؤيد اين احتمال است‏.»[۱]

مرحوم طبرسی در مجمع‌البیان و فخر رازی در تفسیر کبیر و آلوسی در روح المعانی از جمله احتمالاتی که نقل کرده‌اند این است که آنها مردمی بودند که در انطاکیه شام زندگی می‌کردند و پیامبرشان «حبیب نجار» بود.[۲]

اصحاب رس در روایات

در عیون الاخبار الرضا از امام رضا(ع) از امیرالمؤمنان حدیثی طولانی درباره اصحاب رس نقل شده است:[۳]

آنها قومی بودند که درخت صنوبری را می‌پرستیدند و به آن «شاه درخت» می‌گفتند و آن درختی بود که «یافث بن نوح» بعد از طوفان کاشت. آنها دوازده قریه آبادی داشتند که در کنار نهری به نام رس بود این شهر بنامهای آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند، فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، مهر، که ایرانیان نام ماه‌های سال خود را از آن گرفته‌اند.

آنها به خاطر احترام خاصی که به آن درخت می‌گذاشتند بذر آن را در مناطق دیگر کاشتند و نهری برای آبیاری آن اختصاص دادند به گونه‌ای که آشامیدن آب آن نهر را بر خود و چهارپایان ممنوع کرده بودند و حتی اگر کسی از آن می‌خورد او را به قتل می‌رساندند و می‌گفتند این مایه حیات خدایان ماست. آنها در هر ماه از سال روزی را در یک شهر که نام همان ماه بود، عید می‌گرفتند و به کنار درخت صنوبر که بیرون شهر بود می‌رفتند و حیواناتی را به عنوان قربانی سر می‌بریدند و به آتش می‌افکندند وقتی دود از آن بلند می‌شد سر به سجده برده و گریه و زاری می‌کردند. عادت و سنت آنها چنین بود که دوازده روز پشت سر هم عید می‌گرفتند و آنچه در توان داشتند قربانی می‌کردند و در برابر درخت سجده می‌کردند، احترام آنها به درخت صنوبر به جایی رسید که آن را به عنوان خدای خود قرار دادند هنگامی که در کفر و بت‌پرستی فرورفتند خداوند پیامبری را از بنی‌اسرائیل به سوی آنها فرستاد تا آنها را به عبادت خداوند یگانه و ترک شرک دعوت کند. اما آنها ایمان نیاوردند.

وقتی پیامبر آن‌ها ملاحظه کرد که پند و موعظه در آنها اثری نمی‌کند، از خدا تقاضا کرد که درخت را خشک کند تا آنها مأیوس شوند و دست بردارند. دعای او مستجاب شد. روز عید که همه از خواب برخواستند؛ دیدند درخت خشکیده است. گویا سالهاست که خشک شده است در حالی که شب سرسبز بود. بعضی گفتند این قدرت خداوند آسمان و زمین است. بعضی گفتند این پیامبر سحر و جادو کرده و درخت ما را خشک کرده است. تصمیم به قتل او گرفتند و او را در جعبه آهنی که سرش گشاد و پایین آن تنگ بود قرار دادند و آزار دادند تا سحر خود را باطل کند. بعضی می‌گویند که او را در چاهی انداختنتد و سر آن را بستند و سرش نشستند و پیوسته ناله او را شنیدند تا جان داد. آن حضرت در لحظات آخر عمر خود دعا کرد: خدایا خودت می‌بینی من برای آنها خیر خواهم ولی آنها با من چه کردند. خودت انتقام من را از آنها بگیر. دعایش مستجاب شد. در همان روز که عید بزرگ برپا می‌شد و همه جمع بودند باد تندی شدید و سرخ رنگ شروع به وزیدن گرفت و چنان آنها را بلند می‌کرد و به یکدیگر می‌زد که هر دو هلاک می‌شدند. زمین را زیر پای آنان چنان گرم کرد که مانند آهن سرخ می‌شده است و این تندباد سخت آتشین مانند قبه حمراء بالای آنها خیمه زده و آنها را فرو گرفت و بدن‌های آنها مانند آهن در آتش آب شده و بکلی از بین رفتند.[۴]


منابع

  1. تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۱۳
  2. . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج۱۵، ص۹۲، به نقل از اعلام قرآن، ص۱۴۹.
  3. . ابن ابی حدید، شرح نهج‌البلاغه، مطبوعاتی هدف، ج۱۰، ص۹۴.
  4. . عیون اخبار الرضا، طبق نقل و تلخیص: طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، قم، انتشارات اسراء، ج۱۵، ص۲۳۷.