واجب الوجود: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۵: خط ۴۵:
  | نمایه =
  | نمایه =
  | تغییر مسیر = شد
  | تغییر مسیر = شد
  | بازبینی =
  | بازبینی = شد
  | تکمیل =
  | تکمیل =
  | اولویت = ب
  | اولویت = ب

نسخهٔ ‏۲۷ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۰۸

سؤال

معنای «واجب الوجود»، چیست؟


مفهوم واجب الوجود، از مفاهیم فلسفی‌ای است که فلاسفه برای تعبیر از خداوند از آن استفاده می‌کنند. واجب الوجود یعنی وجود آن ضروری و لازم است و نمی‌توان نبود آن را تصور کرد. هر چیزی نسبت به وجود یا عدم وجود از سه حالت خارج نیست:

  • واجب الوجود مانند خداوند که قائم به ذات خودش است و هیچ علتی ندارد.
  • ممکن الوجود مانند همه مخلوقات که می‌شود نبودشان را تصور کرد و برای به وجود آمدن نیاز به علت دارند.
  • ممتنع الوجود مانند شریک برای خداوند که وجود آن را نمی‌شود تصور کرد.

علت به کارگیری مفهوم واجب الوجوب

واژه خدا یا معادل آن در زبان‌های مختلف، عبارت است از موجودی که جهان را آفریده و گاه معانی دیگری از قبیل پروردگار و معبود هم از این واژه به ذهن می‌آید. فیلسوفان با توجه به این که این‌گونه مفاهیم از مقام فعل خداوند و گاه از افعال مخلوقات گرفته می‌شود، کوشیده‌اند مفهومی را بکار بگیرند که حکایت از ذات الهی داشته باشد بدون اینکه احتیاجی به در نظر گرفتن افعال و مخلوقات وی باشد بدین ترتیب مفهوم واجب الوجود را برگزیده‌اند.[۱]

مفهوم واجب الوجوب

واجب الوجود یعنی آنچه وجودش ضروری است. تصور هرکس درباره خداوند، عبارت است از موجودی که نبودنش محال است و ضرورتاً و لزوماً باید باشد.[۲] این مفهوم در مقابل ممکن الوجود است که فقط امکان وجود دارد.

هر مفهومی که نسبت آن با وجود، سنجیده شود از سه صورت خارج نیست:

  • وجود داشتن آن ضروری و لازم است و نبود آن، محال می‌باشد که به آن «واجب الوجود» گفته می‌شود.
  • وجود و عدم در آن مساوی است، و موجود بودن آن ضرورتی ندارد و می‌توان تصور کرد که رابطه آن با وجود، گسستنی و جداشدنی است. به چنین مفهومی «ممکن الوجود» می‌گویند.
  • موجود بودن آن غیرممکن است و هرگز به وجود متصف نمی‌شود، که به آن «ممتنع الوجود» می‌گویند.[۳] مانند شریک برای خدای متعال که وجود آن محال است.

می‌توان واجب الوجود را چنین نیز تعریف کرد: «واجب الوجود، موجودی ضروری الوجود است که هستی‌اش، عین ذاتش بوده و محتاج به چیزی نباشد و قائم به ذات خودش باشد نه متکی بر غیر».[۴]

منابع

  1. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسه جلد ۲.
  2. ر. ک. مطهری، مرتضی، شرح منظومه (مختصر)، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۶۱ش، ج۲، ص۱۳۵.
  3. ر. ک. طباطبایی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ۱۳۶۲ش، ص۴۳ و ۴۸ و ۶۵؛ و مغنیه، محمد جواد، مغنیه، ترجمه محمدرضا عطایی، خطوط برجسته‌ای از فلسفه و کلام اسلامی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۴ش، ص۴۵–۴۲؛ و ر.ک. خرازی، سید محسن، بدایه المعارف الالهیه فی عقاید الاسلامیه، ترجمه سیروس (مرتضی) متقی نژاد، قم، احسن الحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۶ش، ج۱، ص۳۵–۳۴.
  4. ر. ک. شرح منظومه، همان، ص۱۳۹.