واجب الوجود: تفاوت میان نسخه‌ها

(تکمیل و بارگزاری)
جز (ویرایش به‌وسیلهٔ ابرابزار:)
خط ۴: خط ۴:
  |شاخه فرعی۱ = آفریدگار
  |شاخه فرعی۱ = آفریدگار
  |شاخه فرعی۲ = اسماء و صفات الهی
  |شاخه فرعی۲ = اسماء و صفات الهی
  |شاخه فرعی۳ =  
  |شاخه فرعی۳ =
}}
}}


خط ۱۲: خط ۱۲:


{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
مفهوم واجب الوجود، از مفاهیم فلسفی ای است که فلاسفه برای تعبیر از [[خداوند]] از این عبارت استفاده می کنند. به طور کلی واجب الوجود به معنی این است که وجود آن ضروری و لازم است و نمی توان نبود آن را تصور کرد. هر چیزی نسبت به وجود یا عدم وجود از سه حالت خارج نیست، یا واجب الوجود است، مثل خدای متعال که قائم به ذات خودش است و هیچ علتی ندارد، یا ممکن الوجود است، مثل همه مخلوقات که می شود نبودشان را تصور کرد و برای به وجود آمدن نیاز به علت دارند، و یا ممتنع الوجود است، مثل شریک برای خداوند که وجود آن را نمی شود تصور کرد.
مفهوم واجب الوجود، از مفاهیم فلسفی ای است که فلاسفه برای تعبیر از [[خداوند]] از این عبارت استفاده می‌کنند. به‌طور کلی واجب الوجود به معنی این است که وجود آن ضروری و لازم است و نمی‌توان نبود آن را تصور کرد. هر چیزی نسبت به وجود یا عدم وجود از سه حالت خارج نیست، یا واجب الوجود است، مثل خدای متعال که قائم به ذات خودش است و هیچ علتی ندارد، یا ممکن الوجود است، مثل همه مخلوقات که می‌شود نبودشان را تصور کرد و برای به وجود آمدن نیاز به علت دارند، یا ممتنع الوجود است، مثل شریک برای خداوند که وجود آن را نمی‌شود تصور کرد.


==علت به کارگیری مفهوم واجب الوجوب==
== علت به کارگیری مفهوم واجب الوجوب ==
واژه [[خدا]] یا معادل آن که در زبانهای مختلف بیان می شود، عبارت است موجودی که جهان را آفریده و احیانا معانی دیگری از قبیل پروردگار و معبود هم از این واژه بذهن می آید، فلاسفه با توجه به این که این گونه مفاهیم از مقام فعل الهی و بعضا از افعال مخلوقین انتزاع می شود کوشیده اند مفهومی را بکار بگیرند که حکایت از ذات اقدس الهی داشته باشد بدون اینکه احتیاجی به در نظر گرفتن افعال و مخلوقات وی باشد بدین ترتیب مفهوم واجب الوجود را برگزیده اند.<ref>مصباح يزدي،محمد تقي، آموزش فلسه جلد ۲.</ref>
واژه [[خدا]] یا معادل آن که در زبانهای مختلف بیان می‌شود، عبارت است موجودی که جهان را آفریده و احیاناً معانی دیگری از قبیل پروردگار و معبود هم از این واژه بذهن می‌آید، فلاسفه با توجه به این که این گونه مفاهیم از مقام فعل الهی و بعضاً از افعال مخلوقین انتزاع می‌شود کوشیده‌اند مفهومی را بکار بگیرند که حکایت از ذات اقدس الهی داشته باشد بدون اینکه احتیاجی به در نظر گرفتن افعال و مخلوقات وی باشد بدین ترتیب مفهوم واجب الوجود را برگزیده اند.<ref>مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسه جلد ۲.</ref>


==مفهوم واجب الوجوب==
== مفهوم واجب الوجوب ==
مفهوم لفظي اين كلمه روشن است، واجب الوجود يعني آن‏چه وجودش ضروري است، در مقابل ممكن الوجود كه فقط امكان وجود دارد؛ تصور هركس درباره خداوند سبحان، عبارت است از موجودي كه محال است نباشد و ضرورتاً و لزوماً بايد باشد.<ref>ر.ك: مطهري، مرتضي، شرح منظومه (مختصر)، انتشارات حكمت، چاپ اول، ۱۳۶۱ش، ج۲، ص۱۳۵.</ref>
مفهوم لفظی این کلمه روشن است، واجب الوجود یعنی آنچه وجودش ضروری است، در مقابل ممکن الوجود که فقط امکان وجود دارد؛ تصور هرکس درباره خداوند سبحان، عبارت است از موجودی که محال است نباشد و ضرورتاً و لزوماً باید باشد.<ref>ر. ک. مطهری، مرتضی، شرح منظومه (مختصر)، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۶۱ش، ج۲، ص۱۳۵.</ref>


توضيح مطلب اين‏كه هر مفهومي كه نسبت آن با وجود، سنجيده شود از سه صورت خارج نيست:
توضیح مطلب این‌که هر مفهومی که نسبت آن با وجود، سنجیده شود از سه صورت خارج نیست:


الف: وجود داشتن آن ضروري و لازم است و نبود آن، محال مي‏ باشد كه به آن «واجب الوجود» گفته مي‏ شود.
الف: وجود داشتن آن ضروری و لازم است و نبود آن، محال می‌باشد که به آن «واجب الوجود» گفته می‌شود.


ب: اتصاف آن به وجود و عدم مساوی است، و موجود بودن آن ضرورتي ندارد و مي‏توان تصور كرد كه رابطه آن با وجود، گسستني و جداشدني است. به چنين مفهومي «ممكن الوجود» مي‏گويند.
ب: اتصاف آن به وجود و عدم مساوی است، و موجود بودن آن ضرورتی ندارد و می‌توان تصور کرد که رابطه آن با وجود، گسستنی و جداشدنی است. به چنین مفهومی «ممکن الوجود» می‌گویند.


ج: موجود بودن آن غيرممكن است و هرگز به وجود متصف نمي‏شود، كه به آن «ممتنع الوجود» مي‏گويند.<ref>ر.ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، نهايه الحكمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، التابعه لجماعه المدرسين بقم المشرفه، ۱۳۶۲ش، ص۴۳ و ۴۸ و ۶۵؛ و مغنيه، محمد جواد، مغنيه، ترجمه محمدرضا عطايي، خطوط برجسته‏اي از فلسفه و كلام اسلامي، مشهد، آستان قدس رضوي، ۱۳۶۴ش، ص۴۵ـ۴۲؛ و ر.ك: خرازي، سيد محسن، بدايه المعارف الالهيه في عقايد الاسلاميه، ترجمه سيروس (مرتضي) متقي نژاد، قم، احسن الحديث، چاپ اول، ۱۳۷۶ش، ج۱، ص۳۵ـ۳۴.</ref> مانند شریک برای خدای متعال که وجود آن محال است.
ج: موجود بودن آن غیرممکن است و هرگز به وجود متصف نمی‌شود، که به آن «ممتنع الوجود» می‌گویند.<ref>ر. ک. طباطبایی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ۱۳۶۲ش، ص۴۳ و ۴۸ و ۶۵؛ و مغنیه، محمد جواد، مغنیه، ترجمه محمدرضا عطایی، خطوط برجسته‌ای از فلسفه و کلام اسلامی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۴ش، ص۴۵–۴۲؛ و ر.ک. خرازی، سید محسن، بدایه المعارف الالهیه فی عقاید الاسلامیه، ترجمه سیروس (مرتضی) متقی نژاد، قم، احسن الحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۶ش، ج۱، ص۳۵–۳۴.</ref> مانند شریک برای خدای متعال که وجود آن محال است.


رابطه واجب الوجود و ممكن الوجود و ممتنع الوجود با وجود، مانند رابطه شكر و آب با شيريني و شوري است، شيريني شكر از آن هرگز جدا نمي‏شود و «شكر غير شيرين» قابل تصور نيست، اما آب مي‏تواند شيرين باشد يا غير شيرين، و به هر حال براي شيرين شدن لازم است شيريني از خارج به آن داده شود، رابطه شكر و شوري ضرورت عدم دارد يعني هرگز شكر به شوري، متصف نمي‏شود.<ref>سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، ج۱، ص۵۵.</ref>
رابطه واجب الوجود و ممکن الوجود و ممتنع الوجود با وجود، مانند رابطه شکر و آب با شیرینی و شوری است، شیرینی شکر از آن هرگز جدا نمی‌شود و «شکر غیر شیرین» قابل تصور نیست، اما آب می‌تواند شیرین باشد یا غیر شیرین، و به هر حال برای شیرین شدن لازم است شیرینی از خارج به آن داده شود، رابطه شکر و شوری ضرورت عدم دارد یعنی هرگز شکر به شوری، متصف نمی‌شود.<ref>سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، ج۱، ص۵۵.</ref>


با توجه به مطالبي كه گذشت، مي‏توان واجب الوجود را چنين تعريف كرد: «واجب الوجود، موجودي ضروري الوجود است كه هستي‏ اش، عين ذاتش بوده و محتاج به چيزي نباشد و قائم به ذات خودش باشد نه متكي بر غير.»<ref>ر.ك: شرح منظومه، همان، ص۱۳۹.</ref>
با توجه به مطالبی که گذشت، می‌توان واجب الوجود را چنین تعریف کرد: «واجب الوجود، موجودی ضروری الوجود است که هستی اش، عین ذاتش بوده و محتاج به چیزی نباشد و قائم به ذات خودش باشد نه متکی بر غیر.»<ref>ر. ک. شرح منظومه، همان، ص۱۳۹.</ref>
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}


==منابع==
== منابع ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


خط ۴۱: خط ۴۱:
  | ویرایش = شد
  | ویرایش = شد
  | لینک‌دهی = شد
  | لینک‌دهی = شد
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر = شد
  | تغییر مسیر = شد
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت = ب
  | اولویت = ب
  | کیفیت = الف
  | کیفیت = الف
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۶ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۵۱

سؤال

معنای «واجب الوجود»، چیست؟


مفهوم واجب الوجود، از مفاهیم فلسفی ای است که فلاسفه برای تعبیر از خداوند از این عبارت استفاده می‌کنند. به‌طور کلی واجب الوجود به معنی این است که وجود آن ضروری و لازم است و نمی‌توان نبود آن را تصور کرد. هر چیزی نسبت به وجود یا عدم وجود از سه حالت خارج نیست، یا واجب الوجود است، مثل خدای متعال که قائم به ذات خودش است و هیچ علتی ندارد، یا ممکن الوجود است، مثل همه مخلوقات که می‌شود نبودشان را تصور کرد و برای به وجود آمدن نیاز به علت دارند، یا ممتنع الوجود است، مثل شریک برای خداوند که وجود آن را نمی‌شود تصور کرد.

علت به کارگیری مفهوم واجب الوجوب

واژه خدا یا معادل آن که در زبانهای مختلف بیان می‌شود، عبارت است موجودی که جهان را آفریده و احیاناً معانی دیگری از قبیل پروردگار و معبود هم از این واژه بذهن می‌آید، فلاسفه با توجه به این که این گونه مفاهیم از مقام فعل الهی و بعضاً از افعال مخلوقین انتزاع می‌شود کوشیده‌اند مفهومی را بکار بگیرند که حکایت از ذات اقدس الهی داشته باشد بدون اینکه احتیاجی به در نظر گرفتن افعال و مخلوقات وی باشد بدین ترتیب مفهوم واجب الوجود را برگزیده اند.[۱]

مفهوم واجب الوجوب

مفهوم لفظی این کلمه روشن است، واجب الوجود یعنی آنچه وجودش ضروری است، در مقابل ممکن الوجود که فقط امکان وجود دارد؛ تصور هرکس درباره خداوند سبحان، عبارت است از موجودی که محال است نباشد و ضرورتاً و لزوماً باید باشد.[۲]

توضیح مطلب این‌که هر مفهومی که نسبت آن با وجود، سنجیده شود از سه صورت خارج نیست:

الف: وجود داشتن آن ضروری و لازم است و نبود آن، محال می‌باشد که به آن «واجب الوجود» گفته می‌شود.

ب: اتصاف آن به وجود و عدم مساوی است، و موجود بودن آن ضرورتی ندارد و می‌توان تصور کرد که رابطه آن با وجود، گسستنی و جداشدنی است. به چنین مفهومی «ممکن الوجود» می‌گویند.

ج: موجود بودن آن غیرممکن است و هرگز به وجود متصف نمی‌شود، که به آن «ممتنع الوجود» می‌گویند.[۳] مانند شریک برای خدای متعال که وجود آن محال است.

رابطه واجب الوجود و ممکن الوجود و ممتنع الوجود با وجود، مانند رابطه شکر و آب با شیرینی و شوری است، شیرینی شکر از آن هرگز جدا نمی‌شود و «شکر غیر شیرین» قابل تصور نیست، اما آب می‌تواند شیرین باشد یا غیر شیرین، و به هر حال برای شیرین شدن لازم است شیرینی از خارج به آن داده شود، رابطه شکر و شوری ضرورت عدم دارد یعنی هرگز شکر به شوری، متصف نمی‌شود.[۴]

با توجه به مطالبی که گذشت، می‌توان واجب الوجود را چنین تعریف کرد: «واجب الوجود، موجودی ضروری الوجود است که هستی اش، عین ذاتش بوده و محتاج به چیزی نباشد و قائم به ذات خودش باشد نه متکی بر غیر.»[۵]


منابع

  1. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسه جلد ۲.
  2. ر. ک. مطهری، مرتضی، شرح منظومه (مختصر)، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۶۱ش، ج۲، ص۱۳۵.
  3. ر. ک. طباطبایی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ۱۳۶۲ش، ص۴۳ و ۴۸ و ۶۵؛ و مغنیه، محمد جواد، مغنیه، ترجمه محمدرضا عطایی، خطوط برجسته‌ای از فلسفه و کلام اسلامی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۴ش، ص۴۵–۴۲؛ و ر.ک. خرازی، سید محسن، بدایه المعارف الالهیه فی عقاید الاسلامیه، ترجمه سیروس (مرتضی) متقی نژاد، قم، احسن الحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۶ش، ج۱، ص۳۵–۳۴.
  4. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، ج۱، ص۵۵.
  5. ر. ک. شرح منظومه، همان، ص۱۳۹.