معنای متکبر بودن خداوند

نسخهٔ تاریخ ‏۸ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۳۹ توسط A.ahmadi (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
سؤال

با توجه به اینکه خداوند دستور به دوری از تکبر می‌دهد، چگونه خود را با اسامی مانند جبار متکبر نام می‌برد؟

برای روشن شدن تفاوت کبر و تکبر در انسان و در خداوند متعال، ابتداء باید معنا و مفهوم کبر و تکبر و انواع کبر و فرق کبر با عُجب بیان شود تا بعد واضح شود که صفت متکبر در خداوند صفت ناپسندی نیست.

معنای کبر در مورد انسان

کبر، استکبار و تکبر عبارت است از حالت نفسانی و روانی که آدمی به خود گمان برد که از دیگران برتر و والاتر است و بزرگترین تکبر، تکبر بر خداوند است، از اینکه امتناع از قبول حق کند و اعتراف به معبودیت و اختصاص عبادت به او نداشته باشد.}}[۱]

فرق عجب با تکبر در این است عجب خودپسندی است،[۲] عجب فقط خود را بزرگ می‌شمارد، اما خود را برتر از دیگران نمی‌بیند.[۳] و کبر بزرگی کردن بر غیر و عظمت فروشی است[۴] پس عجب سبب کبر است و کبر از نتائج عجب است.

حضرت امام خمینی (ره) در معنای کبر می‌فرماید: کبر عبارت است از یک حالت نفسانیه که انسان ترفع کند و بزرگی کند و بزرگی بفروشد بر غیر.[۵]

اما گاهی این حالت خودبرتر بینی در درون است و اظهار نمی‌کند و عملاً از خود نشان نمی‌دهد، بلکه دچار کبر نفسانی است که این را کبر می‌گویند، ولی اگر این گمان دورنی برتر بینی، باعث شد که در اعضاء و جوارح ظاهر شود ـ و با مردم عملاً به گونه‌ای برخورد نماید که خود را بزرگ وانمود کند و آنان را کوچک ـ این را تکبر می‌گویند.[۶]

چنانچه خداوند متعال فرموده: ﴿کذلک یطبَع اللهُ علی کلِّ قلبِ متکبرٍ جبارِ[۷] یعنی این گونه خدا بر دل هر متکبّر ستمکاری مهر شقاوت می‌زند؛ و رسول خدا(ص) فرمودند: لایدخلُ الجنه من کان فی قلبه مثقال حبّه من خردل من کبر، یعنی وارد بهشت نمی‌شود، کسی که در قلبش به اندازه ذره‌ای کبر وجود داشته باشد.[۸]

و اما کبر دارای انواعی است: الف) گاهی کبر در برابر خداست.[۹] همانند کبری که نمرود و فرعون داشتند، و سبب این کبر، طغیان و جهل است و از زشت‌ترین انواع کبر است و بزرگ‌ترین نمونه کفر است،

ب) گاهی کبر و تکبر بر انبیاء است، خداوند می‌فرماید: ﴿فقالوا انومنُ لبَشرینَ مثلِنا یعنی چرا ما به دو بشر مثل خودمان ایمان آوریم.[۱۰]

ج) و گاهی تکبر بر مؤمنین است به اینکه خود را بزرگ بشمارد و دیگران را حقیر و کوچک[۱۱]

معنای متکبر در مورد خداوند

کفعمی می‌فرماید: المتکبر المتعالی عن صفات الخلق، متکبر عبارت است از منزه و پیراسته بودن از صفات خلق.

شهید اول می‌فرماید: المتکبر ذوالکبریاء و هو الملک او ما یری الملک حقیراً بالنسبه الی عظمته. متکبر صاحب کبریایی و جبروت و عظمت است و او پادشاهی است که غیر از خود را نسبت به عظمت خویش کوچک می‌بیند.[۱۲]

و ابن فهد حلی صاحب کتاب عدّه الداعی این گونه توضیح می‌دهد: متکبر آن است که متعالی و منزه و پیراسته است از صفات خلق و متکبر مأخوذ و گرفته شده از کبریاء است.[۱۳] شیخ صدوق در شرح لغت متکبر می‌فرماید: متکبر بزرگوار است و متعالی از همه قبائح.[۱۴] و در شرح اسماء حسنای پروردگار می‌فرماید: متکبر مأخوذ از کبریاء است و آن اسم است برای تکبر و تعظّم.[۱۵]

صفت کبر در مورد انسان و خداوند

جباریت و تکبر از صفاتی هستند که تخلّق بشر به آنها ناپسند و مذموم است و اتصاف باری تعالی به آن دو صفت شایسته و ممدوح. قرآن کریم از طرفی این دو خُلق را برای انسان‌ها از سیئات اخلاقی شناخته و خاطر نشان نموده است که خداوند بر دل هر متکبر جبار مُهر بدبختی و شقاوت می‌زند؛ و از طرف دیگر خداوند را جبار و متکبر خوانده و ذات اقدسش را به این دو صفت توصیف فرموده است. {{قرآن|... کذلک یطبع الله علی کلّ قلب متکبّرٍ جبّارٍ[۱۶] و در جای دیگر می‌فرماید: ﴿... المؤمن المُهیمِنُ العزیزُ الجبار المتکبر؛ یعنی، (اوست خدای یکتایی که) ایمنی‌بخش (دلهای هراسان) نگهبان جهان و جهانیان غالب و قاهر بر همه خلقان، با جبروت و عظمت و بزرگوار و برتر (از حد فکرت)...[۱۷]

حال چرا اتصاف خداوند به این صفت ممدوح است و اتصاف بشر به آن مذموم؟

سرّ این امر نهفته در منشأ تکبر و جباریت در انسان و خداوند است، منشأ جباریت و تکبر در مورد خداوند علم، قدرت و حکمت اوست، ولی منشأ جباریت بشر، حقارت، نادانی و ضعف اراده است. کسی که از یک یا چند، جهت اساسی پستی و حقارت می‌کند، برای آنکه نقص خود را بپوشاند، مقامی را ادعا می‌کند که فاقد آن است و چون می‌بیند مردم ادعای او را نمی‌پذیرند، طغیان می‌کند و بر اثر جهل و ضعف اراده به تعدی و تجاوز دست می‌زند، تا بدین وسیله خود را بر مردم تحمیل نماید و آنان را به قبول گفته خویش وادار سازد.

اما تکبر خداوند ناشی از کمال وجود اوست. حضرت باری تعالی غنّی بالذات است و همه جهانیان به او احتیاج دارند. کبریایی مختص به اوست و جز ذات اقدسش هیچ‌کس واجد آن نیست: ﴿و له الکبریاء فی السموات و الارض و هو العزیز الحکیم یعنی: و مقام جلال و کبریایی در آسمان‌ها و زمین مخصوص اوست و او یکتا خدای مقتدر حکیم است.[۱۸] بشر عاجز و ناتوانی که فقیر بالذات است ﴿یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید یعنی: ای مردم شما همه به خدا فقیر و محتاجید و تنها خداست که بی‌نیاز و غنی بالذات است و ستوده صفات است.[۱۹] بشری که نیازمندی با جوهر وجودش آمیخته است، شایسته تکبر نیست، او بزرگی واقعی ندارد تا اظهار بزرگی کند و لایق کبریایی نیست تا متکبر باشد. تکبر بشر مانند جباریتش معلول حقارت درونی و ضعف باطنی اوست.[۲۰]

امیرالمؤمنان علی(ع) می‌فرماید: فخر فروشی را کنار بگذار، تکبر و خود بزرگ‌بینی را رها کن و به یاد مرگ باش.[۲۱] و در جای دیگر می‌فرماید: فرزند آدم را با فخرفروشی چه کار؟ او که در آغاز نطفه‌ای گندیده و در پایان مرداری بدبو، است. نه می‌تواند روزی خویشتن را فراهم کند، و نه مرگ را از خود دور نماید.[۲۲]

امام صادق(ع) می‌فرماید: هیچ انسانی به تکبر و جباریت گرایش نمی‌یابد، مگر بر اثر پستی و ذلتی که در باطن خویش احساس می‌کند.[۲۳]

گاهی حالت عزت نفس در انسان که صفتی پسندیده است موجب می‌شود که مردم را با چشم حقارت بنگرد، آنها را پست ببیند و خود را بزرگ و عظیم بپندارد. در این صورت است که عزت نفس به حالت تکبر و خود بزرگ‌بینی مبدل می‌شود. این همان معنایی است که امام سجاد(ع) (در دعای مکارم الاخلاق) در پیشگاه الهی عرض می‌کند: پروردگارا! به من عزت نفس و بزرگواری روح مرحمت بفرما؛ ولی خدایا من مبتلا به کبر نشوم. آلوده به بیماری خود بزرگ‌بینی نگردم و بندگان خدا را با دیده حقارت ننگرم.


منابع

  1. . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تهران، نشر کتاب، ۱۴۰۴، ص۴۲۱ و ۴۲۲.
  2. . امام خمینی، سید روح الله، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم نشر آثار امام خمینی، چاپ دوم، ۱۳۷۱، ص۷۹.
  3. . نراقی، ملامحمد مهدی، جامع السعادات، تعلیقه و تصحیح سید محمد کلانتر، مطبعه النجف، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ج۱، ص۳۴۴–۳۵۱.
  4. . امام خمینی، شرح چهل حدیث، همان، ص۷۹.
  5. . همان.
  6. . نراقی، ملا احمد، جامع السعادات، معراج السعاده، مشهد، انتشارات ندای اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲، ص۱۷۶.
  7. . غافر/ ۳۵.
  8. . نراقی، معراج السعاده، ص۱۷۶.
  9. . دستغیب، سید عبدالحسین، گناهان کبیره، چاپ آرمان، ج۲، ص۱۱۱–۱۳۲.
  10. . مؤمنون/ ۴۷.
  11. . نراقی، معراج السعاده، ص۱۷۸.
  12. . شهید اول، محمد بن مکی، القواعد و الفوائد، ج۲، ص۱۶۷.
  13. . احمد بن فهد حلی، عده الداعی و نجاح الساعی، تصحیح و تعلیق احمد موحدی قمی، چاپ دارالکتاب الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۷ هـ. ق، ص۳۲۵، و همچنین ترجمه فارسی کتاب نفیس عده الداعی، انتشارات کتابفروشی جعفری، مشهد، چاپ اول، ۱۳۶۳، ص۳۲۲و همچنین آیین بندگی و نیایش ترجمه عده الداعی، مترجم: حسین غفاری ساروی، قم، چاپ بنیاد معارف اسلامی، ۱۳۷۵، ص۵۶۹ و ۵۷۰.
  14. . صدوق، اسرار توحید یا ترجمه کتاب توحید، انتشارات علمیه اسلامیه، ص۲۰۱.
  15. . همان، ص۲۲۲.
  16. . غافر/ ۳۵.
  17. . حشر/ ۲۳.
  18. . جاثیه/ ۳۷.
  19. . فاطر/ ۱۵.
  20. . فلسفی، گفتار فلسفی، اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای انسانی، بخش دوم، چاپ سوم، هیئت نشر معارف اسلامی، ص۳۲۴ و ۳۲۵.
  21. . نهج‌البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، چاپ پنجم، ناشر مؤسسه انتشارات مشهور، حکمت ۳۹۸.
  22. . همان، حکمت ۴۵۴.
  23. . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، با ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی، ج۳، باب کبر.