عوامل خود فراموشی

نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۱۱ توسط A.ahmadi (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

چه عواملی باعث می‌شود انسان دچار خودفراموشی شود؟



عوامل

۱. اهداف انحرافی

این انحراف، بیش از همه جا، در مورد انسان که موجودی مختار و آزاد است، صورت می‌گیرد. انسان هر غایت انحرافی را که انتخاب کند، در حقیقت او را به جای «خود» واقعی گذاشته است، یعنی ناخود را خود پنداشته است؛ پس غایات و اهداف انحرافی داشتن، یکی از عواملی است که انسان، غیر خود را به جای خود می‌گیرد و در نتیجه خود واقعی را فراموش می‌کند و از دست می‌دهد.

۲. بحران هویت و الگوهای منفی

این بحران در همه سنین ـ مخصوصاً در سنین نوجوانی و جوانی ـ به اوج خود می‌رسد؛ چرا که سنین نوجوانی، زمان جستجوی هویت است. اگر جوان بتواند هویت خویش را بازیابد و به خود توجه کند و شخصیت واقعی خویش را بیابد، راه خود را هموار ساخته است؛ اما اگر نتواند، دچار خود فراموشی و به عبارت دیگر دچار بی‌هویتی می‌شود.

در چنین مرحله ای است که برای خود، شخصیتی پنداری و خیالی (از چهره‌های رهبران سیاسی و مذهبی و ملی گرفته تا قهرمانان افسانه ای و ورزشی و سینمایی) درست کرده و همه حرکات و سکنات خود را با آن‌ها هماهنگ می‌کند؛ چرا که در چنین سنینی جوانان وارد برهه ای از زندگی می‌شوند که به دنبال الگو و اسوه ای هستند تا شخصیت خود را به کمک آنها تکمیل کنند. اگر در این مرحله ـ که شخصیت یک جوان شکل می‌گیرد ـ از الگوهای مناسب استفاده نشود، چون زمینه خالی است، طبیعتاً همان پندارهای خیالی، زمینه شخصیت سازی را ایفا کرده موجب ورود جوانان به دوران شوم بی‌هویتی می‌شوند.

۳. محبت دنیا

کسی که علایق او مخالف با بعد انسانیش باشد به تدریج خود انسانی خویش را فراموش می‌کند و متوجه چیزی می‌شود که با او هم خونی و هم خوانی ندارد؛ مثل انسان متشخص و صاحب اسم و رسمی که به موارد مخدر معتاد شود و کم‌کم زندگی و اعتبار خود را در این راه ببازد.

۴. از یاد بردن خداوند

آیه نهم سوره حشر می‌فرماید: «همانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند هم نفوس آنها را از یادشان برد». کسی که خدا را فراموش کند در حقیقت اصل و ریشه خود را فراموش کرده است. انسان که نفحه الهی است و در زمین نقش خلیفه او را دارد لزوماً باید همواره به یاد خدا باشد و در همه حالات به اصل خود رجوع کند. طبیعی است، کسی که چنین نکند، خود را و حقیقت خود را هم از یاد می‌برد.

عوامل خودفراموشی

این که چرا انسان دچار «خود فراموشی» می‌شود، می‌توان به دو علت اشاره کرد:

۱ـ یکی از علت‌های خود فراموشی، زمینه‌های تربیتی و روان شناختی نوجوانان است؛ زیرا روان‌شناسان، سنین نوجوانی را زمان جستجوی هویت دانسته‌اند. نوجوان درصدد است تا در دنیای پر آشوب و درعین حال متغیری که او را احاطه کرده است، جایگاه واقعی خود را بیابد و هویتی از خویش به دست آورد. نوجوانان برآنند تا هویت مورد نظر خود را به‌گونه‌ای که مایل هستند ایجاد کنند و بدین سؤال همیشگی پاسخ دهند که «ما کیستیم؟ و برای چه زندگی می‌کنیم؟».}}[۱]

به گفته روان‌شناسان، اگر دوران حساس نوجوانی با کمک اولیاء و مربّیان، به خوبی و سلامت طی نشود و نوجوان شخصیت واقعی خویش را در نیابد، پیامدهای ناگوار، زندگی او را متلاطم خواهند ساخت، و او در نهایت دچار خود فراموشی یا از خود بیگانگی خواهد شد.

۲ـ علت اساسی خود فراموشی، خدا فراموشی است؛ اولین مرحله سقوط انسان به پرتگاه فسق و ضلالت، در اثر فراموش کردن خود و بی‌توجهی به جایگاه و شرافت و مقامی است که به او داده شده است. گوش‌جان به کلام نورانی خداوند متعال در قرآن کریم می‌سپاریم که می‌فرماید:

﴿ولا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون.[۲] و هم‌چون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آن‌ها را به خود فراموشی گرفتار کرده. آنان به حقیقت بدکاران عالمند.

آری، فراموش کردن خدا سبب «خودفراموشی» می‌شود. انسان در اثر غوطه‌ور شدن در لذّات مادّی و شهوات حیوانی هدف آفرینش خود را به دست فراموشی می‌سپارد؛ چرا که فراموش کردن خدا همواره با فراموش کردن صفات جمال و جلال او همراه است؛ از این رو انسانی که خدا را فراموش می‌کند، خود را مستقل و غنی و بی‌نیاز خواهد شمرد و بدین ترتیب، واقعیت و هویت انسانی خویش را از یاد خواهد برد.[۳] چنین انسانی از فراهم آوردن توشه‌ای برای فردای قیامت خود غافل خواهد ماند.

حضرت علی‌علیه السلام در این باره می‌فرمایند:

{{قرآن|من نسی الله سبحانه انساه الله نفسه و اعمی قلبه.[۴] کسی که خدا را فراموش کند، خدا هم او را فراموش می‌کند و چشم قلبش را نابینا می‌سازد.

منشأ تمام شرارت‌ها، غفلت از خداست. بر اساس توجه به خداست که انصاف، عدالت، رحم و مروت در انسان زنده می‌شود.

همان‌گونه که گیاه در تاریکی می‌خشکد و برگ‌هایش می‌ریزد و ثمراتش از بین می‌رود، انسان نیز با فراموش کردن خدا تمام صفات خویش را از بین می‌برد. شیطان وقتی می‌خواهد انسان را به گناه دعوت کند، اولین کاری که انجام می‌دهد این است که فکر انسان را از خدا برمی‌گرداند و به سمت مصالح و منافع و تعلقات سوق می‌دهد. وقتی انسان به خود توجه کرد، کوچک، حقیر و ضعیف می‌شود، همّتش پایین می‌آید، مسایل بزرگ را فراموش می‌کند و مسایل کوچک برای انسان تلخ می‌شود.

انسان به واسطه التفات به خود، یاد خدا را فراموش می‌کند و دقیقاً با چیزی که برای حفظ خود انجام می‌دهد صدمه می‌بیند.

چرا خداوند متعال مسئله حضرت آدم را در بهشت مکرر در قرآن ذکر می‌کند؟ برای این است که اول انسان فکر کند که من از حضرت آدم بالاتر نیستم و مواظب و مراقب باشد.[۵] دل وقتی با خدا ارتباط برقرار کرد و به خداوند متعال مربوط شد، خود انسان متوجه است که چه کار باید بکند و چه نباید بکند. این دل به انسان امر به معروف و نهی از منکر می‌کند.

برخی از زمینه‌ها و علل دیگر عبارتند از:غفلت، بیماری‌های روانی، داشتن خانواده و دوستان عیاش و خوش گذران، گرفتارهای زندگی مدرن، نداشتن برنامه و مدیریت زمان، و…


جستارهای وابسته

منابع

  1. شرفی، محمد رضا، دنیای نوجوان، تهران، انتشارات تربیت، چاپ دوم، ۱۳۷۲، ص۳۶۷.
  2. حشر/۱۹.
  3. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتاب الاسلامی، ۱۳۶۵، ج۲۳، ص۵۴۰.
  4. آمدی، غررالحکم، فصل ۷۷، حدیث ۱۲۱۴.
  5. حائری شیرازی، محی الدین، تمثیلات، قم، انتشارات شفق، چاپ سوم، ۱۳۷۳، ج۱، ص۱۳۵.