شفاعت در قرآن

نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۱۱ توسط A.rezapour (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

شفاعت در قرآن را توضیح دهید.

بیان آیات قرآن در باب شفاعت، در تقابل با مشرکین است که بت‌ها را شفیع خود می‌پنداشتند. نگاه قرآن در مورد شفاعت در آیات متعددی بیان شده است که بعضی از آنها شفاعت از غیر خداوند را رد می‌کند و در برخی دیگر شفاعت را همراه با اذن خداوند بیان کرده است.

شفاعت از باورهای دینی شیعیان است که علاوه بر پیامبر اکرم(ص)، ائمه اطهار(ع) را از شفیعان می‌دانند که شیعیان را نزد خداوند شفاعت می‌کنند.

معنای شفاعت

اهل لغت، شفاعت را از شفع می‌دانند به معنای جفت. منضم کردن و جفت کردن چیزی به چیز دیگر. خلاف وتر که به معنای فرد است. شفاعت در لسان عامه به این گفته می‌شود که شخص شفیع از موقعیت و شخصیت و نفوذ خود استفاده کرده و نظر شخص صاحب قدرتی را در مورد مجازات زیردستان خود عوض کند.[۱]

نگاه قرآن به موضوع شفاعت

شفاعت با مشتقات خود، سی و یک مرتبه در قرآن تکرار شده است و فقط در یک مورد معنای اصطلاحی خود را ندارد که به معنای زوج آمده است. در دوازده آیه، مورد مستقیم خطاب به کفار است. در سه مورد از قول کفار نقل می‌کند. در پنج مورد، خطاب عام است که تلویحاً به کفار توجه دارد یا درباره معاد صحبت می‌کند. در چهار مورد از خداوند صحبت می‌کند و تنها در یک مورد مؤمنان خطاب قرار می‌گیرند که درباره معاد است. شفاعت در قرآن، سه بار با کلمه «ولی» (سرپرست و یاور)، یک بار با «حمیم» (دوست)، و یک بار با «خُلة» (دوست) آمده است.

برخی با توجه با آیاتی که شفاعت را رد می‌کنند می‌گویند: «با باز بودن راه شفاعت آئین و شریعت در نظر عامه سست می‌شود و احکام دگرگون می‌گردد و این بر خلاف حکمت بعثت پیمبران و تشریع شرایع است بلکه منشأ اختلال نظم و ترویج گناه می‌گردد چنان‌که در بعضی از امم که به این آرزوها مغرورند دیده می‌شود و چه بسا اینگونه مغروران از مردمی که دین بر آنها حاکم نیست و تنها قوانین و و جدان بر آنها حکومت می‌کند گناه و قانون‌شکنی‌شان بیشتر می‌گردد زیرا اینها به امید و اتکاء بشفاعت شافعین سد وجدان را مانند حدود دین درهم می‌شکنند و به هر گناهی خود را می‌آلایند و از هر اقدام بخیر و توجه بصلاح و اصلاحی وامانده می‌گردند. از سوی دیگر ناامیدی و یأس، مجرم و گناهکار را بیشتر بجرم و گناه می‌آلاید و از توجه بخیر بازمی‌دارد و بر شقاوتش می‌افزاید، گر چه در توبه بروی همه باز است، ولی توبه که برگشت و تحول و انقلاب کامل است برای همه یکباره آسان نیست مگر آنکه امید به دستگیری و کشش حق و نمایندگان او آهسته آهسته گناهکار را مستعد توبه گرداند، و در میان بیم و امید او را از یأس و تسلیم به شر و غرور و سرکشی بر خیر، بدارد، پس اصل شفاعت محدود، و نوید بآن از اصول خیر و رحمت و تربیت است.»[۲]

شفاعت منحصر به خداوند

در بیشتر آیات مربوط به شفاعت، به‌طور کل این امر از غیر خداوند سلب شده و آن را تنها، منحصر به خداوند می‌داند. این آیات، شفیع را در برابر خدا قرار می‌دهد. به مشرکین می‌گوید شما هیچ شفیع و یاوری ندارید. هیچ دوست و کمک کننده‌ای ندارید که شما را از عتاب دوزخ، نجات دهد. هیچ‌کس قدرت آن را ندارد تا شما را از عدل خداوند، کنار کشد و به تعبیر دیگر، امر حسابرسی، به شما تعلق نگیرد. هیچ احدی، اینگونه قدرتی ندارد و خدا هم چنین قدرتی به کسی تفویض نکرده است. نه به جانداری و نه به بی جانی. این امر، مخصوص اوست.

آیات در مورد انکار شفاعت غیر خداوند:

﴿قُل لِّلَّـهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا؛ بگو: شفاعت، یکسره از آن خداست.(زمر:۴۴)

﴿وَلَا یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ؛ نه از او شفاعتی پذیرفته می‌شود…(بقره:۴۸)

﴿وَلَا تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ؛ و نه او را میانجیگری سودمند افتد.(بقره:۱۲۳)

﴿لَیْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِیٌّ وَلَا شَفِیعٌ؛ که غیر او برای آنها یار و شفیعی نیست.(انعام:۵۱)

﴿أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لَّا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ؛ روزی فرا رسد که در آن نه داد و ستدی است و نه دوستی و نه شفاعتی(بقره:۲۵۴)

شفیع در نگاه بت‌پرستان

بت‌پرستان و مشرکین بت‌ها را شفیع خودشان می‌پنداشتند و اذعان داشتند که این بت‌ها در روز قیامت شفیع آنان خواهد شد. در واقع اعتقاد به شفاعت بتها یکی از انگیزه‌های بت‌پرستی بود.[۳]

﴿وَیَقُولُونَ هَـٰؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّـهِ؛ و می‌گویند: «اینها نزد خدا شفاعتگران ما هستند.»(یونس:۱۸)

﴿وَمَا نَرَ‌یٰ مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَ‌کَاءُ؛ و شفیعانی را که در [کار] خودتان، شریکان [خدا] می‌پنداشتید با شما نمی‌بینیم.(انعام:۹۴)

﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ شُفَعَاءَ؛ آیا غیر از خدا شفاعتگرانی برای خود گرفته‌اند؟(زمر:۴۳) (یا آنکه {کافران} به جای خداوند شفیعانی برگرفته اند). (۴۳/ زمر)

﴿فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ؛ شفاعتگرانی نداریم(شعراء:۱۰۰)

شفاعت با اذن و رضایت خداوند

نُه آیه در قرآن وجود دارد که شفاعت را منوط به اذن خداوند می‌داند:

مفسرین با تمسک به این آیات، اصل را بر وجود شفاعت گذاشته‌اند و وجود شفیع را از بدیهیات دین گرفته‌اند. «شفاعت» در معنی صحیحش برای حفظ همین تعادل است، و وسیله‌ای است برای بازگشت گناهکاران و آلودگان، و در معنی غلط و نادرستش موجب تشویق و جرات بر گناه است‏.»[۴]

﴿مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ؛ کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟(بقره:۲۵۵)

﴿مَا مِن شَفِیعٍ إِلَّا مِن بَعْدِ إِذْنِهِ؛ مَا مِن شَفِیعٍ إِلَّا مِن بَعْدِ إِذْنِهِ(یونس:۳)

﴿وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ؛ و شفاعتگری در پیشگاه او سود نمی‌بخشد، مگر برای آن کس که به وی اجازه دهد.(سبأ:۲۳)

﴿وَکَم مِّن مَّلَکٍ فِی السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا إِلَّا مِن بَعْدِ أَن یَأْذَنَ اللَّـهُ لِمَن یَشَاءُ وَیَرْ‌ضَیٰ؛ و بسا فرشتگانی که در آسمانهایند [و] شفاعتشان به کاری نیاید، مگر پس از آنکه خدا به هر که خواهد و خشنود باشد اذن دهد.(نجم:۲۶)

﴿وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْ‌تَضَیٰ؛ و جز برای کسی که [خدا] رضایت دهد، شفاعت نمی‌کنند(انبیاء:۲۸)

﴿لَّا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّ‌حْمَـٰنِ عَهْدًا؛ [آنان] اختیار شفاعت را ندارند، جز آن کس که از جانب [خدای] رحمان پیمانی گرفته است.(مریم:۸۷)

﴿یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّ‌حْمَـٰنُ وَرَ‌ضِیَ لَهُ قَوْلًا؛ در آن روز، شفاعت [به کسی] سود نبخشد، مگر کسی را که [خدای] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آید.(طه:۱۰۹)

﴿وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ؛ و کسانی که به جای او می‌خوانند [و می‌پرستند] اختیار شفاعت ندارند، مگر آن کسانی که آگاهانه به حق گواهی داده باشند.(زخرف:۸۶)

﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ؛ از این رو شفاعت شفاعت‌کنندگان به حال آنها سودی نمی‌بخشد.(مدثر:۴۸)


منابع

  1. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جلد۱، ص ۲۲۴.
  2. طالقانی، محمود، پرتوی از قرآن، ج۱، ص۱۵۰.
  3. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جلد۸، ص۲۵۰.
  4. مکارم شیرازی،‌ ناصر، تفسیر نمونه، ج۱، ص۲۲۳.