دلیل تعدد زوجات پیامبر اکرم(ص): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۸: خط ۵۸:
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =
  | شناسه =شد
  | تیترها =
  | تیترها =شد
  | ویرایش =
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =
  | لینک‌دهی =شد
  | ناوبری =
  | ناوبری =
  | نمایه =
  | نمایه =
خط ۶۹: خط ۶۹:
  | بازبینی =
  | بازبینی =
  | تکمیل =
  | تکمیل =
  | اولویت =
  | اولویت =ب
  | کیفیت =
  | کیفیت =ج
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}


[[رده:ازدواج]]
[[رده:ازدواج]]

نسخهٔ ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۳۷


سؤال

دلیل تعدد زوجات، پیامبر اکرم(ص) چیست؟


درگاه‌ها
زن-و-خانواده.png


‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍با دقت و تأمل در زندگی پیامبر اسلام(ص) روشن می‌گردد که پیامبر در طول زندگی و حیاتش هر یک از زنان را که اختیار می‌کرده، به دلیل خاصی بوده است. اولین ازدواج پیامبر با حضرت خدیجه بوده و حدود بیست سال و اندی از عمر شریفش را تنها با این همسر گذراند و به او اکتفا نمود؛ که سیزده سال از این مدت بعد از نبوت و قبل از هجرتش (از مکه به مدینه) بوده، و در حالی که هیچ همسری نداشت از مکه به مدینه هجرت نمود. آن گاه با زنانی که بعضی از آنها باکره و بعضی بیوه و هم چنین بعضی جوان و بعضی دیگر عجوزه و سالخورده بودند، ازدواج کرد و همه این ازدواج‌ها در مدت نزدیک به ده سال انجام شد و پس از این چند ازدواج، همه زنان بر آن جناب تحریم شد مگر همان چند نفری که در حباله نکاحش بودند. معلوم است که چنین عملی با این خصوصیات ممکن نیست با انگیزه عشق به زن توجیه شود، چون نزدیکی و معاشرت با این گونه زنان آن هم در اواخر عمر و آن هم از کسی که در اوان عمرش ولع و عطش برای این کار نداشته، نمی‌تواند انگیزه آن باشد.[۱]

ازدواج‌های پیامبر اسلام(ص) را می‌توان در ۴ شاخه مورد بررسی قرار داد:

۱. محافظت از یتیمان و درماندگان و حفظ آبروی آنها؛ ۲. وضع قوانین شرعی و از بین بردن سنّت‌های غلط جاهلی؛ ۳. تبلیغ دین و تألیف قلوب دشمنان؛ ۴. اهداف سیاسی اسلام.

علت‌های خاص در ازدواج‌ها

زینب

ازدواج پیامبر اسلام(ص) با زینب دختر جحش به این منظور بوده که چون او نخست همسر زید بن حارثه ـ پسر خوانده رسول خدا بود و زید او را طلاق داد و از نظر رسوم جاهلیت ازدواج با همسر پسرخوانده ممنوع بود، چون پسرخوانده در نظر عرب جاهلی حکم پسر داشت، همان‌طور که یک مرد نمی‌تواند همسر پسر صلبی خود را بگیرد، از نظر عرب ازدواج با همسر پسر خوانده نیز ممنوع بود. رسول خدا با زینب ازدواج کرد تا این رسم غلط را براندازد و آیاتی از قرآن در این باب نازل شد.

سوده

ازدواجش با سوده دختر زمعه به این جهت بود که وی بعد از بازگشت از هجرت دوّم از حبشه همسر خود را از دست داد و اقوام او همه کافر بوند و او اگر به میان اقوامش برمی‌گشت یا به قتلش می‌رساندند یا شکنجه‌اش می‌کردند یا بر گرویدن به کفر مجبورش می‌کردند؛ لذا رسول خدا برای حفظ او از این مخاطره با او ازدواج نمود.

زینب دختر خزیمه

ازدواجش با زینب دختر خزیمه این بود که همسر وی عبدالله بن جحش در جنگ احد کشته شد و او زنی بود که در جاهلیت به فقرا و مساکین بسیار انفاق و مهربانی می‌کرد و به همین جهت یکی از بانوان آبرومند و سرشناس آن دوره بود و او را مادر مساکین نامیده بودند، رسول خدا خواست با ازدواج با وی آبروی او را حفظ کند. (و فضیلت او را تقدیر کند)

ام سلمه

انگیزه ازدواجش با ام سلمه (که قبلاً همسر عبدالله بن ابی سلمه پسر عمه رسول خدا که به همراه همسرش به حبشه هجرت کرد وشوهرش در آنجا مرحوم شد) این بود که او زنی پیر و دارای ایتام بود و نمی‌توانست یتیمان خود را اداره کند.

صفیه

و ازدواجش با صفیه دختر حی بن اخطب بزرگ یهودیان بنی النضیر به این علت صورت گرفت که پدرش ابن اخطب در جنگ بنی النضیر کشته شد و شوهرش درجنگ خیبر به دست مسلمانان به قتل رسیده بود و در همین جنگ در بین اسیران قرار گرفته بود. رسول خدا او را آزاد کرد وسپس به ازدواج خودش درآورده بود. تا به این وسیله هم او را از ذلت اسارت حفظ کند و هم داماد یهودیان شده باشد و یهود به این خاطر دست از توطئه علیه او بردارد.

جویریه

سبب ازدواجش با جویریه که دختر حارث بزرگ یهودیان بنی المصطلق بود، بدین جهت بود که در جنگ بنی المصطلق مسلمانان دویست خانه‌وار از زنان و کودکان قبیله را اسیر گرفته بودند، رسول خدا با جویریه ازدواج کرد تا با همه آنها خویشاوند شوند. مسلمانان چون اوضاع را چنین دیدند، گفتند: همه اینها خویشاوندان رسول خدا(ص) هستند و سزاوار نیست اسیر شوند، ناگزیر همه را آزاد کردند و مردان بنی المصطلق نیز چون این رفتار را دیدند تا آخرین نفر مسلمان شده و به مسلمین پیوستند و در نتیجه جمعیت بسیار زیادی به نیروی اسلام اضافه شد و این عمل رسول خدا(ص) و آن عکس العمل قبیله بنی المصطلق اثر خوبی در دل عرب به جای گذاشت.

میمونه

ازدواجش با میمونه که دختر حارث هلالیه بود به این خاطر بود که بعد از مرگ شوهر دومش ابی درهم پسر عبدالعزی خود را به رسول خدا(ص) بخشید تا کنیز او باشد. رسول خدا(ص) در برابر این اظهار محبت او را آزاد کرد و با او ازدواج نمود و این بعد از نزول آیه‌ای بود که در این باره نازل شد.

ام‌حبیبه

سبب ازدواجش با ام حبیبه (رمله) دختر ابوسفیان این بود که وقتی با همسرش عبید الله جحش در دومین بار به حبشه مهاجرت نمود شوهرش در آنجا به دین نصرانیت درآمد و خود او در دین اسلام ثبات قدم به خرج داد (البته برخی از اقوال تاریخی می‌گویند پدرش در حبشه فوت کرد و ام‌حبیبه بی‌سرپرست ماند.) در این هنگام رسول خدا کسی را به حبشه فرستاد و از او خواستگاری کرد و در سال هفتم هجری با او ازدواج کرد. چون این خبر به ابوسفیان رسید، سخنی گفت که کاشف از این بود که ابوسفیان در مقابل عصمت روحی و اخلاقی رسول خدا به زانو درآمده است.[۲]

و این عملی است که باید از ناحیه اسلام قدردانی شود. از سویی پدرش از سرسخت‌ترین دشمنان اسلام بود و همواره برای جنگیدن با مسلمین لشکر جمع می‌کرد. اما رسول خدا با او ازدواج کرد تا هم از عمل نیکش قدردانی شود و هم پدر او دست از دشمنی با او بردارد؛ و هم خود او از خطر محفوظ بماند.

حفصه و عایشه

ازدواج با حفصه دختر عمر نیز بدین جهت بود که شوهر او خنیس بن خداقه در جنگ بدر کشته شد و او بیوه زن ماند.

تنها همسری که باکره بود و با حضرت ازدواج کرد عایشه دختر ابوبکر بود.[۳]

در خصوص ازدواج با حفصه و عایشه علاوه بر آنچه در مورد آنها بیان شد، بنظر می‌رسد ازدواج با این دو زن از جهت تثبیت و بقاء دین اسلام اهمیت فراوانی داشته، چرا که آنچه در کتب تاریخی مذکور است، پدران آن دو زن که عبارتند از خلیفه اول و دوم که از نفوذ زیاد در میان مهاجران برخوردار بوده‌اند[۴]

منابع

  1. ترجمه المیزان، ج۴، ص۳۰۷.
  2. نقش عایشه در تاریخ اسلام، تألیف علامه عسگری، ترجمه و نگارش عطا محمد سردارینه، ص۶۱.
  3. ترجمه المیزان، ج۴، ص۳۰۱، تا ۳۰۸، نشر جامعه مدرسین.
  4. مراجعه شود به اللهیات استاد سبحانی، ج۴، ص۹۹.