دلبستگی به دنیا

نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۲۴ توسط A.ahmadi (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

دلبستگي به دنيا از نظر دين چگونه است؟

در ديدگاه اسلام وابستگي، دلبستگي و تعلق به مال،افراد يا چيزها مفهومي نيست كه به طور مطلق بد و مطرود باشد؛ بلكه در بعضي مواقع، دلبستگي و وابستگي منفي و مضرّ و گاهي نيز مثبت و مفيد است.

ما در روايات اهل‎بيت(ع) با سه گونه روايت مواجهه هستيم. دسته اول رواياتي كه دنيا را به شدت مذمت كرده و از آن بدگويي مي كنند، مانند روايتي كه امام علي(ع) مي‌فرمايد: «آب دنيا همواره تيره و گل آلود است. منظره‌اي دل فريب و سرانجامي خطرناك دارد، فريبنده و زيباست اما دوامي ندارد، نوري است در حال غروب كردن، سايه‌اي است نابود شدني...».[۱]

دسته دوم رواياتي كه دنيا را مورد تعريف و تمجيد قرار داده اند. نظير اين كه: «... همانا دنيا سراي راستي براي راست گويان و خانه تندرستي براي دنياشناسان و خانه بي نيازي براي توشه گيران و خانه پند براي پندآموزان است. دنيا سجده گاه دوستان خدا، نمازگاه فرشتگاه الهي فرودگاه وحي خدا و جايگاه تجارت دوستان خداست كه در آن رحمت خدا را به دست آورند و بهشت را سود برند چه كسي دنيا را نكوهش مي كند؟...»[۲]

دسته سوم رواياتي كه جمع بين اين دو دسته كرده و علت نكوهش يا مدح دنيا را بيان نموده اند همانند اين جمله پرمغز و كوتاه امير مؤمنان علي(ع) كه مي فرمايد: «من أبصر بها بصّرتهُ و من أبصَرَ إليها أَعمَتْه».[۳] يعني اگر دنيا ابزاري براي ديدن و وسيله اي براي رسيدن به خدا و كمال باشد به انسان بينايي مي بخشد؛ اما اگر انسان را به خود خيره كند و هدف قرار گيرد آدمي را كور مي كند.

جمع اين روايات به چنين است كه دنيا اگر هدف باشد و هم رديف و در عرض آخرت قرار بگيرد مورد مذمت است؛ اما اگر وسيله اي براي نيل به هدف هاي عاليه الهيه باشد، چيز بسيار خوب و كمك كار مفيدي خواهد بود؛ در اين صورت دلبستگي به آن مذموم نيست.

انسان اگر از راه حلال اموالي به دست آورد و در راه حلال مصرف كند، هيچ منافاتي با ارزش هاي معنوي او ندارد. و علاقه به اموال، زن و فرزند و ديگر مظاهر دنيوي در چارچوب شرع و در حدي كه انسان را از اهداف اصلي (توحيد، مسير حق و رشد) باز ندارد از نظر اسلام مجاز مي باشد.

تا وقتي انسان دنيا را گذرگاه آخرت مي داند و از امكانات و مال و ثروت براي تقرب به خدا استفاده مي كند هيچ اشكالي ندارد. مشكل آن زماني به وجود مي آيد كه انسان نقش ابزاري دنيا را فراموش كند و دنيا را محل اقامت و جايگاه دايمي خود بداند و آنچنان به دنيا علاقه و دلبستگي پيدا كند كه خدا را فراموش كند.

دلبستگي مفهوم بسيار عميق و داراي بار معنايي ويژه‌اي است، اين مفهوم در موردي به كار مي‌رود كه انسان چيزي را بيشتر از همه اشياء دوست داشته باشد و از همين جهت امكان ندارد انسان به دو چيز در عرض هم دلبستگي داشته باشد؛[۴] زيرا انرژي رواني انسان فقط به يك موضوع مورد علاقه مي‎تواند متمركز شود؛ پس وقتي «دلبستگي به دنيا» گفته مي شود اين مفهوم را در ذهن ما تداعي مي كند كه دنيا را هدف و بهترين چيز خود بدانيم؛ اين چيزي است كه با اصول ارزش هاي ديني سازگاري ندارد؛ اما دوست داشتن و علاقه به آن در حد كمتر از دلبستگي و به صورتي كه دلبستگي انسان به خدا باشد يعني قلب و دل انسان كانون عشق و محبت به خدا بوده و انرژي رواني انسان متمركز بر اين موضوع بوده باشد، دنيا و امور دنيوي در مراتب بسيار پائين‎تر قرار مي گيرند و آن مقدار علاقه هيچ منافاتي با دلبستگي به خدا ندارد.

حافظ مي گويد:

مرا به كار جهان هيچ التفات نبود

رخ تو در نظرم چنين خوشش آراست

يعني من كه متوجه و جلب و جذب محبت تو بودم، به همه چيز و همه كس بي‌اعتنا شدم؛ ولي وقتي ديدم، موجودات هستي مظاهر اسما و صفات تواند و نشانگر و بيانگر وجود تو، به آنها هم توجه كردم و از اين نظر نيز آنان را دوست دارم. مثل مجنون كه وقتي به محله ليلي رسيد، شروع كرد به بوسيدن ديوارهاي محله و سجده بر خاك آنجا، پرسيدند كه چرا چنين مي كني؟ جواب داد: اين خاك و محله، خاك و محله معشوق من است. محبت اينجا مرا بي تاب نكرده بلكه محبت كسي كه در اين منزلگاه سكونت دارد مرا بي تاب كرده است.

نكته آخر

وقتي خداوند مسبب الاسباب و مقلب القلوب است و كليد هر كار مشكلي در دست او و هر نفعي كه به ما مي رسد از جانب اوست پس تعلق محض به ديگران چرا؟؛ از سويي هم برخي از دستورهاي ديني داريم كه رعايت آنها به ما كمك مي كند كه دلبستگي را كم كنيم براي مثال صدقه دادن، رفع نياز فقرا و نيازمندان، خمس، زكات و... همگي علاوه بر حكمت هايي كه دارند به ما كمك مي كنند تا با اين تمرين ها آهسته آهسته تعلق به مال پرستي را از خودمان ريشه كن كنيم پس بهترين راه انجام واجبات و ترك گناهان است.


مطالعه بيشتر

۱. خلاصه معراج السعاده، شيخ عباس قمي، مؤسسه در راه حق.

۲. زمينه‌ هاي فساد در جامعه و راه درمان آن؛ علي اكبر بابا زاده؛ قم، قدس، ۱۳۷۴.

۳. نظام اخلاقي اسلام؛ حسين حقاني زنجاني؛ تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ۱۳۷۳.


منابع

  1. سيد رضي، نهج البلاغه، محمد دشتي، قم، الهادي، خطبه ۸۳، ص۱۳۱.
  2. همان، حكمت، ۱۳۱، ص۶۵۷.
  3. همان، خطبه ۸۲، ص۱۲۹.
  4. خداپناهي، محمد كريم، انگيزش و هيجان، سمت، چاپ اول، ۱۳۷۶، فصل ۱ و ۲.