خلق خدای دیگر توسط خداوند

سؤال

اینکه خدایی جهان را خلق کرده باشد و بعد از گذشت زمانی اداره امور عالم را به خدای دیگری سپرده باشد و خود دیگر وجود نداشته باشد، چه اشکالی دارد؟


خلق خدایی توسط خداوند و واگذار کردن امور به او، محال است؛ زیرا خداوند متعال واجب الوجود و ازلی است و تصور نبودن او با مفهوم واجب الوجود تعارض دارد. همچنین اداره امور توسط خدای دیگر امکان ندارد. موجودات هیچ تشخصی جدای وابستگی به ذات خداوند ندارند و با نبود او همه موجودات به یکباره از بین می‌روند. بنابر این امکان ندارد که امور مخلوقات به خدای دیگر واگذار شده باشد.

دلیل سوم در عدم امکان خلق خدای دیگر، این است که وجود خداوند متعال نامحدود است و وجود خدای دیگر لازمه اش این است که امتیاز و افتراقی با خداوند داشته باشد، بنابر این لازمه وجود خدای دیگر نقصان برای ذات واجب الوجود و خدای متعال است که محال است.

عدم امکان اداره امور توسط خدای دیگر

رابطه خالق و مخلوق

از جمله روابطی که بین خدا و خلق، لحاظ می‌شود این است که مخلوقات نه تنها در اصل وجود و پیدایش‌شان نیازمند به خدا هستند بلکه همه شئون وجودی، وابسته به خداوند هستند و هیچ‌گونه استقلالی ندارند.

علت هستی بخش علتی است حقیقی که وجود یا عدم معلول به او بستگی دارد. ممکن الوجود در حدوث و بقای خود نیازمند به علت است از این رو وجود او برای بقای معلول ضرورت دارد، پس جهان هستی که معلول و مخلوق آفریدگار دانا و توانا است، همواره و در همه شئون نیازمند به او می‌باشد و اگر او لحظه‌ای از فیض رساندن خودداری کند، هیچ چیزی باقی نخواهد ماند.

ازلی بودن خدای متعال

فلاسفه، موجود را به واجب الوجود، ممکن الوجود و ممتنع الوجود تقسیم کرده‌اند. واجب الوجود عبارت است از موجودی که وجود برایش ضرورت دارد و خود به خود موجود است و نیازی به موجود دیگری ندارد. این موجود ازلی است یعنی در گذشته سابقه عدم و نیستی نداشته است و هم چنین ابدی است یعنی در آینده هم هیچ‌گاه معدوم و نابود نخواهد شد. علت ازلی و ابدی بودن این است که معدوم بودن چیزی در یک زمان، نشانه این است که وجودش از خودش نیست و برای وجود یافتن، نیاز به موجود دیگری دارد. بنابر این تصور نابودی در مورد موجودی ازلی و ابدی که همیشه موجود است، و ساحت قدس او منزه از نابودی است، تصور باطل و غیرعاقلانه خواهد بود.[۱]

امتناع خلق خدای دیگر

محال است خدای دیگری غیر از آفریدگار جهان وجود پیدا کند تا جهان را اداره کند؛ زیرا ذات خداوند وجودی است، «بی‌نهایت در بی‌نهایت» یعنی از هر جهت که فرض کنیم نامحدود است، جایی نیست که نباشد. زمانی نیست که وجود نداشته باشد، کمالی نیست که دارا نباشد، یک چنین حقیقتی محال است دو فرد داشته باشد، زیرا بنابر برهان فرجه اگر متعدد باشد حتماً باید در جهتی از جهات محدود باشد. هر یک کمالی داشته باشند که در دیگری وجود ندارد. و این با بی‌نهایت بودن خداوند منافات دارد. نتیجه اینکه در حقیقتی که بی‌نهایت از هر جهت است به هیچ وجه تعدد و دوگانگی راه ندارد و هیچ گونه شبیه و مانندی برای او متصور نیست.[۲]


مطالعه بیشتر

۱ـ آموزش عقاید، سه جلدی، محمد تقی، مصباح یزدی.

۲ـ خدا را چگونه بشناسیم، ناصر، مکارم شیرازی.

منابع

  1. مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص۷۵.
  2. مکارم شیرازی. ناصر، خدا را چگونه بشناسیم، کانون انتشارات محمدی، تهران، ۱۳۴۴ش، ص۴۲.