تعیین حاکم در جامعه اسلامی
حاکم و رهبر جامعه اسلامی چگونه تعیین میشود؟ آیا مردم در تعیین آن نقش دارند؟ اگر نقش دارند، نقش آنها به چه صورتی است؟
حاکم جامعه اسلامی که مجری دستورات الهی در جامعه میباشد، یا به صورت مستقیم از ناحیه خداوند مشخص میشود یا فردی طبق ملاکهایی که در منابع ذکر شده است انتخاب میشود. در حالت اول مردم نقشی در تعیین حاکم ندارند زیرا این جایگاه متعلق به انبیاء و معصومین(ع) است و تنها خداوند میتواند فرد شایسته را تعیین کند. اما در حالت دوم که مربوط به عصر غیبت است مردم نقش تعیین کننده دارند. اگر آنها شخصی را قبول نکنند نمیتوان او را حاکم اسلامی دانست.
حاکم جامعه خداست یا انسان؟
حکومت در جامعه اسلامی تنها متعلق به خدا است.[۱][۲][۳][۴] اما درباره این موضوع سوالی قابل طرح است و آن این که خدا چگونه میخواهد بر مردم حکومت کند؟ ممکن نیست که خداوند در مقابل مردم قرار بگیرد و ایشان را امر و نهی نماید! پاسخ این است که حکومت متعلق به خدا است اما حکومت الهی توسط انسان اداره میشود. انسانی که در رأس حکومت قرار میگیرد، چه معصوم(ع) باشد و چه شخص غیر معصوم که دارای ملاکهای مورد نظر دین اسلام است، دستورات الهی و دین اسلام را در جامعه اجراء مینماید.[۵] بنابراین اداره جامعه و حکومت توسط انسان به معنای این نیست که انسانِ حاکم هرگونه که هوای نفس او مطالبه میکند بر مردم حکمرانی مینماید بلکه او مجری دستورات حاکم حقیقی میباشد.[۶][۷]
خصوصیات انسانِ حاکم
در رابطه با ویژگی انسان یا انسانهایی که باید بر جامعه حکومت کنند، مکاتب گوناگون آراء و نظرات مختلفی ارائه کردهاند. عده ای معتقدند «الملکُ لمن غَلَب» یعنی ملک و فرمانروایی برای کسی است که بر دیگران غلبه پیدا کند و زور بیشتری داشته باشد. عده ای دیگر معتقدند آن کسی حاکم است که مردم آن را قبول داشته باشند. عده ای دیگر آن کسی را حاکم میدانند که از خاندان خاصی باشد و …. اما قرآن کریم در پاسخ به این سوال که «حاکم بر جامعه چه کسی است» میفرماید:﴿إنّما ولیّکُمُ الله و رسولُه و الذین آمنوا الّذین یقیمون الصلاة و یُؤتُون الزّکاة و هم راکِعون؛ همانا ولی شما خدا، رسول خدا و کسانی هستند که ایمان آوردند و اقامه صلاة کردند و زکات را ادا کردند.﴾(مائده:55)[۸] یا میفرماید:﴿اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم؛ خدا، رسول و اولی الامر را اطاعت کنید.﴾(نساء:۵۹). اگر انسان حاکم معصوم(ع) باشد که از سوی خدا تعیین میشود[۹] اما اگر معصوم(ع) نباشد مستقیماً از سوی خدا تعیین نمیشود بلکه ملاکهایی از جانب او وارد شده است که شخص دارای آن ملاکها میتواند توسط مردم به عنوان حاکم انتخاب شود.[۱۰]
معنای مردمی بودن حکومت
- معنای اول: این است که مردم در اداره حکومت، تشکیل آن، تعیین حاکم و شاید در تعیین رژیم حکومتی و سیاسی نقش دارند. مردمی بودنِ حکومت در این معنی یعنی نقش دادن به مردم در حکومت و اداره جامعه.[۱۱]
- معنای دوم: این است که حکومت در خدمت مردم است. آن چه برای حاکم مطرح است، منافع عامّهٔ مردم است؛ نه منافع اشخاص معین یا قشر معین و طبقهٔ معین.[۱۲]
تا زمانی که حکومت مردمی به معنای اوّلی تأمین نشود، یعنی مردم نقشی در حکومت نداشته باشند، نمیشود گفت که حکومت مردمی و در خدمت مردم است؛ لذا نمیشود از هر حکومتی در دنیا این ادّعا را باور کرد که در خدمت مردم خود است. حکومتی که با مردم خود ارتباط مستقیم نداشته باشد و به آرای مردم متّکی نباشد و مردم آن در صحنههای فعّالیت اجتماعی در کنار دستگاه حاضر نباشند، نمیتواند ادّعا کند که در خدمت مردم است. امروز بسیاری از حکومتها همانند حکومتهای غربی در دنیا ادّعا میکنند که در خدمت مردم هستند؛ درحالی که مردم در تعیین این حکومتها و تشکیل آنها هیچ نقشی نداشتهاند. در این حکومتها مردم خبر ندارند که بعد از حاکم فعلی چه کسی قرار است به حکومت برسد. اگر خبر هم داشته باشند، از او چیزی نمیدانند، تمایلی به او و به حکومت او ندارند، و شاید و به گمان قوی رضایتی هم از کارهای او ندارند.[۱۳]
مردمی بودن حکومت اسلامی به هر دو معنی
اسلام حقیقتاً به هر دو معنا دارای یک حکومت مردمی است. در صدر اسلام حکومت پیغمبر اکرم(ص) و تا مدّتی بعد از رحلت ایشان، حکومت جامعه اسلامی یک حکومت مردمی بود. در دوران امیرالمؤمنین (ع) مردم در صحنهٔ حکومت به معنای واقعی دخالت داشتند، نظر میدادند، رأی میدادند و تصمیم میگرفتند. در حکومت ایشان حقّ مشورت بر اساس آیه ﴿و شاوِرهُم فی الأمر؛ در کار با آنها مشورت کن﴾(آل عمران:۱۵۹)، متعلّق به مردم بود.[۱۴]
نقش مردم
در زمان معصوم(ع)
بنابر اعتقاد شیعه حکومت اسلامی در دوران نبوت و امامت، یک حکومت تعیین شده و از جانب خدا است. در این دوره خداوند با نام و نشان مشخص حاکم اسلامی را تعیین میکند؛ لذا خواست و آگاهی مردم در تعیین حاکم مؤثر نیست.[۱۵] البتّه اگر مردم دانستند و پذیرفتند، این حاکمیتِ حقیقی و حقوقی، جنبهٔ واقعی نیز پیدا میکند. امّا اگر مردم ندانستند، نشناختند، یا نپذیرفتند، آن کسی که به حق حاکم مردم است، از منصب حکومت بر کنار میماند؛ لذا در دوران ائمّهٔ معصومین(ع) با این که آنها در جامعه به عنوان حاکم شناخته و پذیرفته نشده بودند، همهٔ شئون حاکم، متعلّق به آنها بود. به همین جهت تلاش و فعالیت میکردند تا حکومت را که متعلّق به آنها و از آنِ آنها است، قبضه کنند.[۱۶][۱۷]
در دوره غیبت
حاکم اسلامی در دوره غیبت دارای دو رکن است: رکن اوّل، آمیختگی و آراستگی با ملاکها و صفاتی که اسلام برای حاکم اسلامی معین کرده است؛ مانند دانش، تقوا، توانایی، مخالفت با هوای نفس، تعهّد و برخی صفات دیگر.[۱۵] رکن دوّم، قبول مردم و پذیرش مردم است. اگر مردم، آن حاکم و شخصی را که دارای ملاکهای حکومت است نشناختند و او را به حکومت نپذیرفتند، او حاکم نیست. این مطلب در مورد رئیس جمهور و افراد دیگری که در رأس اداره کشور قرار دارند جاری است و در قانون اساسی جمهوری اسلامی حتّی در مورد رهبر مورد نظر بوده و بر روی آن فکر شده و تصمیمگیری شده است. رهبر بر طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی، آن مجتهدِ عادلِ مدیرِ مدبّرِ صاحبنظرِ صاحببصیرتی است که مردم او را شناخته باشند و به او رو بیاورند.[۱۸][۱۹] حتی میتوان گفت که مردم در اصلِ تعیین رژیم اسلامی هم دارای نقش هستند. البتّه این بهعنوان یک شرط حقیقی مطرح نیست؛ یعنی اگر مردم رژیم اسلامی را نپذیرفتند، رژیم اسلامی از اعتبار نمیافتد، امّا قاعدتاً چون رژیم اسلامی به ایمان مردم متّکی است، مردم در آن هم دارای نقش هستند.[۲۰]
منابع
- ↑ طباطبایی، محمد حسین (۱۳۵۲). المیزان فی تفسیر القرآن. ج. ۱۹. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات. ص. ۲۹۴.
- ↑ خامنه ای، سیدعلی (۱۳۹۷). طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن. قم: موسسه ایمان جهادی (صهبا). ص. ۴۶۰.
- ↑ خامنه ای، سیدعلی (۱۳۹۷). ولایت و حکومت. قم: موسسه ایمان جهادی (صهبا). ص. ۴۲.
- ↑ خامنه ای، سیدعلی (۱۳۹۹). تفسیر سوره تغابن. قم: موسسه ایمان جهادی. ص. ۲۷.
- ↑ خامنه ای، سیدعلی (۱۳۹۹). تفسیر سوره تغابن. قم: موسسه ایمان جهادی. ص. ۲۷.
- ↑ خامنه ای، سیدعلی (۱۳۹۷). طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن. قم: موسسه ایمان جهادی (صهبا). ص. ۴۶۱.
- ↑ خامنه ای، سیدعلی (۱۳۹۷). ولایت و حکومت. قم: موسسه ایمان جهادی (صهبا). ص. ۴۲.
- ↑ خامنه ای، سیدعلی (۱۳۹۷). طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن. قم: موسسه ایمان جهادی (صهبا). ص. ۴۶۱ و ۴۶۲.
- ↑ مطهری، مرتضی (۱۳۸۹). امامت و رهبری. قم: صدرا. ص. ۲۶.
- ↑ خمینی، روح الله (۱۳۷۳). ولایت فقیه. تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره). ص. ۳۹ و ۴۰.
- ↑ «خطبههای نماز جمعه تهران». ۱۴۰۳. دریافتشده در ۱۴ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «خطبههای نماز جمعه تهران». ۱۴۰۳. دریافتشده در ۱۴ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «خطبههای نماز جمعه تهران». ۱۴۰۳. دریافتشده در ۱۴ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «خطبههای نماز جمعه تهران». ۱۴۰۳. دریافتشده در ۱۴ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ خامنه ای، سیدعلی (۱۳۹۷). طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن. قم: موسسه ایمان جهادی. ص. ۴۳۲ و ۴۳۳.
- ↑ «خطبههای نماز جمعه تهران». ۱۴۰۳. دریافتشده در ۱۴ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ خامنه ای، سیدعلی (۱۳۹۰). انسان 250 ساله. قم: موسسه ایمان جهادی. ص. ۱۷ تا ۱۹.
- ↑ منصور، جهانگیر (۱۴۰۳). «اصل پنجم و ششم». قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران. تهران: دوران.
- ↑ «خطبههای نماز جمعه تهران». ۱۴۰۳. دریافتشده در ۱۵ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «خطبههای نماز جمعه تهران». ۱۴۰۳. دریافتشده در ۱۵ آذر ۱۴۰۳.