ترس حضرت موسی(ع)
چرا زمانی که خدا به حضرت موسی(ع) دستور دادند که عصا را بیندازد و ایشان این کار را انجام داد، بعد از آنکه عصا اژدها شد موسی با اینکه میدانستند این یک معجزه است، ترسیدند و فرار کردند؟
حضرت موسی(ع) در ناحیه آتش طور پس از تبدیل شدن عصا به اژدها، طبق تصریح قرآن ترسید. حضرت موسی(ع) زمانی که در راه مصر و در بیابان نزد آتش طور (کوه طور) رفت و خداوند به او معجزهاش را نشان داد و عصای موسی تبدیل به اژدهایی شد، وحشت کرد و به عقب رفت. مفسران این ترس را به ترسی طبیعی و غریزی تفسیر کردهاند که از مقام حضرت موسی چیزی نمیکاهد. دومین ترس حضرت موسی(ع) زمانی بود که در رویارویی موسی با فرعون زمانی که ساحران عصای خود را انداختند و عصایشان تبدیل به موجودی عجیب شد، موسی در دلش ترسید که مبادا سحر ساحران کارگر افتد و آن جمعیت تحت تأثیر قرار گیرند. و خداوند بدو گفت که نترس که تو از آنان برتری.
ترس از پیروزی ساحران
در رویارویی حضرت موسی(ع) و فرعون، هنگامی که ساحران طنابها و عصاهایشان را انداختند، که به خاطر سحرشان به نظر میرسید که حرکت میکنند، در این هنگام حضرت موسی(ع) در دلش ترسید: ﴿فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَىٰ؛ و موسى در خود بيمى احساس كرد.﴾(طه:۶۷)
ایجاس به معنای یک احساس پنهانی و درونی است،[۱] و این تعبیر نشان میدهد که ترس درونی موسی سطحی و خفیف بوده که آن هم نه به خاطر این بود که برای صحنه رعبانگیزی که بر اثر سحرشان به وجود آمده بود، اهمیتی قائل شده باشد، بلکه از این بیم داشت که نکند مردم تحت تأثیر این صحنه واقع شوند آنچنان که بازگرداندن آنها آسان نباشد، یا اینکه پیش از آنکه موسی مجال نشان دادن معجزه خود را داشته باشد، جمعی صحنه را ترک گویند یا از صحنه بیرونشان کنند و حق آشکار نگردد.
چنانکه در خطبه ۶ نهجالبلاغه میخوانیم «موسی(ع) هرگز به خاطر خودش در درون دل احساس ترس نکرد بلکه از آن ترسید که جاهلان غلبه کنند و دولتهای ضلال پیروز گردند.»
به هر حال در این موقع، نصرت و یاری الهی به سراغ موسی آمد و فرمان وحی وظیفه او را مشخص کرد. چنانکه قرآن میفرماید: به او گفتیم به خود، ترس راه مده تو مسلماً برتری، این جمله موسی را در پیروزیش دلگرم کرد و بدین گونه موسی قوت قلبش را که لحظات کوتاهی متزلزل شده بود، بازیافت.[۲]
ترس از اژدها شدن عصا
زمانی که حضرت موسی (ع) با خانوادهاش از مدین به مصر میرفت، در بیابانی، آتشی دید و گفت میروم از آن آتش شعلهای میآورم. نزد آتش خداوند به او وحی کرد و از او خواست عصایش را بیفکند. و عصا طبق معجزهای تبدیل به مار شد. حضرت موسی(ع) که دیدن ماری بزرگ او را غافلگیر کرد، به شدت ترسید.
قرآن میفرماید: ﴿وَأَلْقِ عَصَاكَ ۚ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ ۚ يَا مُوسَىٰ لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ؛ و عصايت را بيفكن. پس چون آن را همچون مارى ديد كه مىجنبد، پشت گردانيد و به عقب بازنگشت. «اى موسى، مترس كه فرستادگان پيش من نمىترسند.﴾(نمل:۱۰)
موسی از عصا که به صورتی هولانگیز و ترسناک (یعنی؛ ماری پر جست و خیز درآمده بود) ترسید. و این اثر طبیعت و سرشت آدمی است که وقتی به منظرهای ترسناک آن هم بیسابقه برمیخورد که هیچ راهی به نظرش نمیرسد، مگر فرار کردن و قهراً پا به فرار میگذارد. مخصوصاً کسی که هیچ سلاحی برای دفاع ندارد، عصایی که هم تنها سلاح او بود خود به آن صورت هولانگیز درآمده، قبلاً هم از ناحیه خدا دستوری نگرفته بود، که اگر عصایت اژدها شد، فرار مکن، و در جای خود بایست، بلکه تنها این دستور رسیده بود که «الق عصاک» عصایت را بینداز و او هم امتثال کرد و معلوم است که فرار از خطرهای بزرگ آن هم از کسی که دافع و چارهای جز فرار ندارد، جزو ترسهای مذموم و ناپسند نیست تا کسی موسی را به داشتن آن مذمت کند.
اما اینکه خدای تعالی به او فرمود: «انبیاء و مرسلین مادامی که در جوار پروردگارشان هستند از چیزی نمیترسند» این کرامت خودشان و از ناحیه خودشان نیست ـ تا چون موسی نداشت، بگوییم رسولی ناقص بوده ـ بلکه این فضیلت را به تعلیم و تأدیب خدا به دست میآوردند، لذا امنیت او در سایه قرب پروردگار حاصل شد و این افتخار انس با خدا تعلیم و تأدیب الهی است نه مذمت و سرزنش.[۳]
منابع
- ↑ . قریشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج۷، ص۱۸۲، ذیل ماده «وجس».
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ سیزدهم، ۱۳۷۶، ج۱۳، ص۲۳۸ و ۲۳۹، ذیل آیه ۶۸ سوره طه.
- ↑ طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، ۱۴۱۷ه. ق، ج۱۵، ص۳۴۶.