النجم الثاقب

نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۰۰ توسط Fabbasi (بحث | مشارکت‌ها) (اصلاح ارقام)
سؤال

در سوره طارق، منظور از ﴿النّجم الثّاقب چیست؟

درگاه‌ها
واژه-ها.png


برای النجم الثاقب در آیه سوم سوره طارق، احتمالات گوناگونی داده شده است؛ مانند: ستاره خاص(ماه، زحل، ناهید) دانسته شده است، مطلق ستاره، ستاره ثریا و شهاب سنگ. در تفسیر این آیه گفته شده است که یکی از مصداق‌های نجم ثاقب پیامبر(ص) می‌باشد.

محتوای آیه

قرآن به آسمان و طارق قسم خورده است:﴿وَ السَّمَاءِ وَ الطَّارِقِ؛ سوگند به آسمان و آن اختر شبگرد(.(طارق:۱) در ادامه طارق به نجم الثاقب معنا شده است: ﴿وَ مَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ۝۲النَّجْمُ الثَّاقِبُ۝۳؛ و تو چه دانی که اختر شبگرد چیست(۲) اختر فروزان(۳)(طارق:۲–۳)

طارق از طرق به معنای کوبیدن است.[۱] از آن جا که در گذشته فقط شب‌ها در خانه‌ها را می‌بستند و فرد ناچار بود در را بکوبد، هر کسی یا چیزی که شب هنگام بیاید، طارق نامیده شده است.[۲] در این آیه هم، چون ستاره‌ها شب هنگام ظاهر می‌شوند در مورد آن‌ها طارق استفاده شده است و برای رفع ابهام نیز این رونده در شب ذکر شده است که نجم الثاقب است. بنابر این معنا اینطور می‌شود «این مسافر شبانه ستاره‌ای است درخشان.»[۳]

معنای لغوی

«نجم» در زبان عربی به دو معنا وارد شده است:

  • مطلق ستاره یا کوکب
  • ستاره‌ای خاص که در این صورت باید با الف و لام به کار رود و کلمه نجم بدون الف و لام این معنا را نخواهد داشت و مقصود از آن «ثریا» یا همان خوشه پروین است.[۴]

«ثقب» در اصل به معنای شکافتن است و «ثاقب» به معنای ستاره درخشان به کار رفته است. چون نور آن تاریکی را می‌شکافد. البته معنای دومی نیز برای آن ذکر شده است که عبارت است از: بلندی و بالارفتن، هم چنان‌که گفته می‌شود: «ثقب الطائر»، یعنی پرنده بالا رفت و در ارتفاع زیاد پرواز کرد (که چه بسا بتوان این معنا را هم به معنای اول بازگرداند. چون گویا پرنده با پرواز خود آسمان را می‌شکافد.[۵]

احتمالات تفسیری در آیه

در مورد مراد از نجم الثاقب احتمالات مختلفی داده شده است:

  • ستاره خاصی اراده نشده بلکه مقصود مطلق ستاره است.[۶] هم چنان‌که در جای دیگری از قرآن کریم می‌فرماید: ﴿فلا اقسم بمواقع النجوم؛ سوگند به جایگاه ستارگان(واقعه:۷۵) در این صورت صفت «الثاقب» توضیحی خواهد بود چرا که ستاره‌ای که درخشان نباشد برای ما قابل رؤیت نیست.
  • ستاره‌ای خاص اراده شده است و صفت «الثاقب» احترازی است. یعنی مقصود ستاره‌ای است که درخشندگی آن ویژگی خاصی دارد یا در ارتفاع بالایی قرار دارد و در مورد آن چند نظر وجود دارد:
    • مقصود ماه است[۷]
    • مقصود زهره (ناهید) است که[۸] بعد از خورشید و ماه درخشنده‌ترین، جرم آسمانی است.
    • مقصود سیاره زحل (کیوان) است. چون هم بسیار پر فروغ و نورانی است و هم ارتفاع زیادی دارد. در حدیثی از امام صادق(ع) نیز این آیه به سیاره زحل تفسیر شده است.[۹]
  • مقصود ستاره ثریا یا همان خوشه پروین است.[۱۰] چون همان گونه که بیان شد در زبان عربی به آن «النجم» گفته می‌شود و البته دارای نوری است که شب هنگام تاریکی را می‌شکافد تا برای ما قابل رؤیت باشد (دراین صورت نیز صفت «الثاقب» توضیحی خواهد بود).
  • مقصود شهاب سنگ است. هم چنان‌که در آیه ای دیگر از قرآن کریم می‌فرماید: ﴿إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَه فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ؛ مگر آن که (کسی از شیاطین بخواهد سخنی را از عالم بالا) دزدانه گوش دهد که در شبهای فروزان، آن‌ها را تعقیب خواهد کرد(صافات:۱۰) همان‌طور که شأن نزولی که در بعضی کتب تفسیر برای این آیه آمده است، نیز این معنا را تأیید می‌کند.[۱۱]
  • مقصود پیامبر اکرم(ص) می‌باشد که این تفسیر در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است و طبق این روایت، «السماء» به امیرالمؤمنین(ع) و «الطارق» به بقیه ائمه اطهار(ع) تفسیر شده است.[۱۲]


منابع

  1. شيبانى، محمد بن حسن، كتاب الجيم، قاهره، الهيئه العامه لشئون المطابع الاميريه، چاپ اول، ۱۹۷۵م، ج۲، ص۲۱۶.
  2. فراهيدى، خليل بن أحمد، كتاب العين، قم، نشر هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۹۶.
  3. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش، ج۲۶، ص۳۶۰.
  4. دهخدا، علی اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، بی تا، کلمه نجم.
  5. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، قم، جامعه مدرسین، پنجم، ۱۴۱۷ق، ج۲۰، ص۲۵۸.
  6. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش، ج۲۶، ص۳۶۰.
  7. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران، ناصر خسرو، سوم، ۱۳۷۲ش، ج۱۰، ص۷۱۴.
  8. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش، ج۲۶، ص۳۶۰.
  9. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش، ج۲۶، ص۳۶۱.
  10. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش، ج۲۶، ص۳۶۰.
  11. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۶، ص۳۶۲.
  12. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، قم، دارالکتاب، چهارم، ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۴۱۵.