معنای اسطوره در قرآن
اسطوره در قرآن به چه معنا است؟
اساطیر جمع «اسطوره»، به معنای افسانه و داستان که بیشتر در مورد خرافات استفاده میشود.[۱] اسطوره در قرآن کریم، ۹ بار تکرار شده است؛ و به معنای افسانه، داستان و خیال آمده است. در تمام این آیات نهگانه قرآن کریم، نخست در پی اثبات حقایقی میباشد که اسطوره نیست، پس از آن، علت این که افرادی نسبت اسطوره به قرآن دادهاند را کفر و تأثیر اعمال زشت ایشان میداند.
آیه ۳۱ انفال خبر از مشرکانی میدهد که نقشه قتل حضرت محمد(ص) را داشتند و در مقابل تحدی قرآن کریم ادعا نمودند چیز مهمی نیست، ما مثل آن را میآوریم ولی همین که عاجز ماندند، بهجای ایمان به آن، تهمت اسطوره به قرآن زدند.
آیه ۲۴ سوره نحل از ابتدای سوره در مورد عظمت نعمتهای خدا سخن میگوید تا آنجا که قابل شمارش نیست ولی کافران دنبال عبادت مخلوق رفته و قیامت را که حق است انکار نمودند و قرآن کریم را اسطوره میپندارند. و با توجه به این که معاد و قرآن کریم حق است، نمیتواند این مطلب حق، اسطوره باشد ولی کافران که در گناه غلطیدهاند حق را نادیده میگیرند، نظیر همین آیه، آیات ۸۳ سوره مؤمنون و ۶۸ سوره نحل است.[۲]
در آیه ۵ سوره فرقان به قرآن کریم، نسبت اسطوره دادهاند که دستنوشت خود پیامبر یا املاء صبح و شام دیگران به او است. خداوند در جواب این سخن میفرماید: خدائی آن را نازل نمود که از حقیقت آسمان و زمین آگاه است و اوست غفور رحیم در هر صورت این قرآن اعجاز پیامبر است، با خرافه و افسانه حسابش جداست.[۳]
در آیه ۱۷ سوره احقاف درباره کسی میباشد که عواطف انسانی خود را از دست داده است، زیرا به والدین و ولی نعمت خود احترام نمیکنند و چون مادر و پدر سوی خدا استغاثه میکنند و انذار به قیامت میکنند او میگوید قیامت از اساطیر است. سپس اصل عذاب قیامت برای آنها مسلم میگیرد و آنها را به عذاب عرضه میکند به خاطر استفاده نامشروع از نعمت الهی و استکباری که دارند. یعنی در حقیقت همان استکباری که نسبت به والدین داشته سبب استکبار به خدا شده است.[۴]
در آیه ۱۵ سوره قلم یاد میکند از کسانی که به خاطر کارهای زشت قابلیت فهم و درک حقیقت قرآنی را ندارند. وقتی قرآن کریم به آنها عرضه میشود، میگویند: اساطیر اولین است.[۵] چه بسا این که در آیه سوره مطففین، همین افرادی که قلب آنها زنگار زده از گناه چنین نسبت به قرآن کریم داده شده است.
منابع
- ↑ لویس معلوف، المنجد فی اللغه، قم،: نشر بلاغت، دوّم، ص۱۱. و سیاح، احمد، فرهنگ بزرگ جامع نوین، ج۱، انتشارات اسلام، هفدهم، ص ۳۱.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۱و ۱۴و ۱۵، تهران: انتشارات دار الکتب اسلامی، هشتم، صص۱۶۸، و ۲۹۳ و ۵۲۸.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۱و ۱۴و ۱۵، تهران: انتشارات دار الکتب اسلامی، هشتم، صص۱۶۸، و ۲۹۳ و ۵۲۸.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: انتشارات دار الکتب اسلامی، هشتم، ج۲۱، ص۳۷۷.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: انتشارات دار الکتب اسلامی، هشتم، ج۲۴، ص۳۸۷.