اعتقاد اصحاب به عصمت حضرت محمد(ص)
شواهد تاریخی نشان میدهد که برخی از اصحاب پیامبر به راحتی به ایشان اعتراض میکردند. آیا این نشان گر آن نیست که آنان اعتقادی به عصمت او نداشتهاند؟
یاران رسول خدا(ص) در درجات گوناگونی از معرفت جای داشتند و برخی از اصحاب از روی ناآگاهی در مورد عصمت پیامبر، بر کار آن حضرت خرده میگرفتند. برای مثال، عدالت وی را در تقسیم غنایم زیر سؤال میبردند و پیامبر اکرم(ص) در پاسخ میفرمود: «اگر عدالت را نزد من نتوان یافت، کجا میتوان سراغی از آن گرفت؟»
باور به عصمت پیامبر در بین اصحاب
نگاهی گذرا به وقایع صدر اسلام کافی است تا روشن سازد که مسئله عصمت برای بسیاری از یاران رسول خدا(ص) مسلم و خدشه ناپذیر بوده است، و اگر کسی از سر ناآگاهی یا با انگیزههایی دیگر، در برابر اعمال پیامبر لوای مخالفت برمیافراشت، با اعتراض دیگران روبه رو میشد. اینک به نقل چند حکایت در این باره میپردازیم: ۱. گفت و گو درباره ی جنگ بدر پیش از جنگ بدر، پیامبر اکرم(ص) با اصحاب خود به مشورت پرداخت. ابتدا دو تن از مهاجران سخنانی بر زبان راندند که آزردگی خاطر رسول خدا(ص) را در پی آورد. آن گاه مقداد و سعد بن معاذ، لب به سخن گشودند و جملاتی به زبان آوردند که بیان گر فرمان برداری کامل آنان از پیامبر خدا بود و از اعتقاد به جدایی ناپذیری نبوت و عصمت حکایت داشت. بخشی از سخنان سعد بن معاذ چنین است: پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا! ما به تو ایمان آوردیم و تصدیقت نمودیم و گواهی دادیم که آنچه آوردهای همه حق است و از جانب خدا. به هر چه میخواهی فرمان بده; هر آنچه را دوست داری از اموال ما برگیر و هر اندازه که میخواهی باقی گذار... سوگند به خدا که اگر دستور دهی تا خویش را به دریا زنیم، سرپیچی نخواهیم کرد. این گونه حکایات بیان گر آن است که بر خلاف پندار برخی از نویسندگان، مسلمانان سالهای آغازین اسلام، میان «محمّد انسان» و «محمّد پیامبر» جدایی نمیافکندند و فرمان برداری و سر سپردگی خود را تنها به یکی از آن دو منحصر نمیکردند; بلکه با پی روی از منطق قرآن، همه ی سخنان او را برخاسته از وحی رحمانی و برکنار از خواهشهای نفسانی میدانستند. الهامش از جلیل و پیامش ز جبرییل***نطقش نه از طبیعت و رأی اش نه از هوی ۲. گواهی ذوالشهادتین پیامبر گرامی اسلام(ص) از سواء بن قیس اسبی را خریداری نمود و پیش از دریافت آن، با انکار فروشنده روبه رو گشت; در این هنگام، خزیمة بن ثابت انصاری به نفع رسول خدا(ص)گواهی داد و بر انجام چنین معامله ای تأکید ورزید. پس از آن، پیامبر(ص) از خزیمه پرسید: «چگونه بر معامله ای گواهی دادی که شاهد روی داد آن نبودی؟» خزیمه پاسخ داد: یَا رَسُول اللّه! انَا اصدقک بِخَبر السَماء وَ لا اصدقک بِما تَقول؟ ای رسول خدا! من تو را در نقل اخبار آسمانی راست گو میدانم; چگونه سخنان دیگرت را دروغ بشمارم؟ پیامبر اکرم(ص) این سخن را پسندید و برای سپاسگزاری از معرفت والای خزیمه، گواهی او را برابر با گواهی دو نفر قرار داد و از آن پس به «ذوالشهادتین» معروف گشت. ۳. ارزیابی صلح حدیبیّه در روی داد حدیبیه، وقتی پیامبر خدا(ص) مصلحت مسلمانان را در برقراری پیمان صلح دید و به فرمان خداوند از در آشتی با مشرکان درآمد، عمر بن خطاب، با چهره ای برافروخته، ابابکر را این چنین مورد خطاب قرار داد: «آیا او فرستاده ی خدا نیست؟ مگر نه این است که ما مسلمانیم و آنان مشرک؟ چرا باید به چنین پستی و ذلّتی تن دهیم؟» ابابکر در پاسخ گفت: انَّه رَسُول اللّه(ص) وَ لَیسَ یَعصی رَبّه; یقیناً او رسول خدا است و هرگز فرمان خداوند را نادیده نمیگیرد. خشم عمر با این سخنان فرو ننشست و او سرانجام همین پرسشها را با خود پیامبر(ص) نیز در میان گذاشت و آن حضرت در پاسخ فرمود: انا عَبداللّه وَ رَسُوله، لَن اخالفُ امرهُ وَ لَن یضیّعنی; من بنده ی خدا و فرستاده ی اویم. هیچگاه از فرمان او سرپیچی نکنم و او نیز هرگز مرا خوار نسازد. افزون بر سخنان پیامبر اکرم(ص) و ابابکر که به روشنی بیان گر عصمت رسول خدایند، اعتراض عمر نیز از جدایی ناپذیری نبوت و عصمت حکایت دارد; زیرا از آن جا که عمر چنین پیمانی را خطا میدانست، این پرسش را درانداخت که اگر او رسول خدا است، چرا باید به چنین ذلّتی تن دهد; در حالی که اگر در نظر وی، نبوت و عصمت از یک دیگر جدایی میپذیرفتند، این احتمال نیز مطرح میگشت که محمّد(ص) پیامبر خدا است، اما در این تصمیم به خطا رفته است.
منابع
متن برگرفته شده از کتاب پرسمان عصمت، یوسفیان، حسن، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه، قم، ۱۳۸۰ش.