رسیدن از خودشناسی به خداشناسی

نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۵۱ توسط A.ahmadi (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

چگونه مي توان از خود شناسي به خدا شناسي رسيد؟

بر اساس قرآن، یکی از راه‌های شناخت خدا، خودشناسی است، که از آن به «آیات اَنْفُسی» تعبیر شده است.[۱] در روایتی، امام علی(ع) نیز، شناخت خویش را، سودمندترین شناخت دانسته است.[۲]

حال سؤال اينست كه سير دروني و باطني انسان چيست؟ جواب اينست كه سير انسان براي شناخت خود، از دو مرحله تشكيل مي شود. ۱. شناخت اعضاء و جوارح كه مربوط به جسم و امور مادي انسان است. انسان با انديشه در وجود خود و عجايب خلقت خويش، به شناخت و علم و قدرت بي انتهاي خداوند متعال دست مي يابد. در ابتدا با دقت در اعضاء و اجزاء بسيار دقيق و ظريف فرد و سپس با تفكّر در عملكرد و هماهنگي بين آنها، نشانه هاي عظمت پروردگار را در وجود خويش درك مي كند. و با ديدن زيبايي هاي وجود خود، جمال و زيبائي بي انتهاي آفريننده خود را مشاهده مي كند. ﴿لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم[۳]، ما انسان را در زيباترين صورت وجودي خلق كرديم.

۲. در مرحله دوم، شناخت انسان به روح و روان خويشتن است. پس از شناخت بعد جسماني، نوبت به معرفت روح و نفس، و مراتب و مراحل سير در آن مي رسد.

﴿سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبيّن انه الحق[۴]،ما آيات قدرت و حكمت خويش را در آفاق جهان و جانهاي بندگان هويدا و روشن مي گردانيم، تا ظاهر و آشكار شود كه خداوند بر حق است.

اگر انسان سير دروني در وجود خويش نمايد و باطن روح را بشناسد، این معرفت و آگاهي دروني براي او بوجود مي آيد كه پروردگار عالم حق است، آنهم شناختي كه بسيار روشن و واضح است. خداوند متعال در قرآن انسان را به معرفت نفس، امر فرموده است.

﴿يا ايها الذين امنوا عليكم انفسكم[۵]، اي كساني كه ايمان آورده ايد، بر شما باد توجه به نفس خود؛ در اين آيه شريفه، در واقع به شناخت نفس و آگاهي از حقيقت آن، و اصلاح و مراقبت از آن، دستور داده است. زيرا انسان در اين راه با شناخت توانائي ها و ابزار و امكانات روح در مرحله اول، و تهذيب و پاك كردن آن از خصلت ها و صفت هاي ناپسند در مرحله دوم، مي تواند به خداوند متعال معرفت پيدا كند.

اي آينه جمال شاهي كه توئي

و اي مظهر اسرار الهي كه توئي

بيرون ز تو نيست هر چه در عالم است

در خود بطلب هر آنچه خواهي كه توئي[۶]

چگونگي اين سير دروني اين گونه است كه انسان با شناخت خود حقيقي (كه خداست) و متمايز كردن آن از خوديّت كاذب خويش، سعي مي كند، با عبادت و بندگي حق تعالي، پشت پا، به خود وهمي و خيالي خويش زده و با تصفيه نفس و روح، از غير حق تعالي، پاك شود، تا معرفت شهودي حق در دل او طلوع كرده، و با ديدن فقر و نياز و ذلت خويش، عظمت و جلال خداوند را در درون خويش مشاهده كند.

توضيح مطلب اين كه، سير در نفس و روح انسان، دو گونه است. ۱. مرحله عملي ۲. مرحله نظري. در مرحله عملي انسان با شناخت حقيقت وجودي خود، كه روح اوست و تنزيه و تهذيب آن از آلودگيها، آينه وجود خود را آماده تابش انوار معرفت الهي مي نمايد. زيرا آنچه كه بين انسان و خداي متعال، فاصله ايجاد مي كند، و باعث محجوب شدن انسان مي شود، اعمال و اخلاق ناپسند اوست، امام سجاد(ع) در دعا به خداوند عرض مي كنند:

و انَّكَ لا تَحتَجِبُ عَن خَلقِكَ الاّ اَن عجُبَهُمُ الاَعمالُ دُونَكَ[۷]، همانا حجابي بين تو و خلق نيست، مگر اعمال ايشان، كه بين آنها و تو، فاصله ايجاد مي كند.

انسان با كنار زدن حجابها و ظلمات از دل، زيبائي و جمال حق را مشاهده كرده، و به مقام يقين نائل مي شود.

﴿واعبد ربّك حتي يأتيك اليقين[۸]، پروردگار خود را عبادت كن تا به يقين برسي. در اين راه انسان، بسوي رهائي از خوديّت خيالي، و رسيدن به معرفت هر چه بيشتر نسبت به خداوند، پيش مي رود، به گونه اي مي شود كه هر لحظه خود را فقير و محتاج محض، نسبت به خداوند مي يابد. و در اين راه خود را و اعمال خويش را فقط براي رضايت او انجام مي دهد. و اين شناخت، البته معرفتي حضوري و شهودي است نه استدلالي و حصولي.

توضيح اين كه فرق بين علم حصولي و علم حضوري، آنست كه علم و معرفت حصولي محتاج به استفاده از برهان و ترتيب قياس بوده و پايداري معرفت حصولي به اين مقدمات است.[۹] ولي معرفت حضوري چنين نيست. چون مراد از آن، عارف شدن به نفس خود و نيروها و عوالم وجودي آن است و اين علم، از قبيل مشاهده دل است. بعبارت ديگر وقتي انسان به مطالعه و سير در نفس خود مي پردازد، احتياج خود را به پروردگارش مي بيند و مي فهمد كه چگونه در تمامي مراحل وجود خود، نيازمند و محتاج به حضرت حق است و در باطن خويش مي يابد كه وجود او از خداوند است. البته اين شهود در معرفت، در اثر بندگي و عبوديّت حق تعالي حاصل مي شود. اما در مرحله معرفت نظري انسان، اگر در نفس سير كند، مي تواند ظهور حق تعالي را در وجود خود مشاهده كند.

{{قرآن|و نفخت فيه من روحي[۱۰]، در انسان از روح خود دميدم. پس در حقيقت، روح انسان از جلوه هاي وجود بي انتهاي خداست و انسان از خود هيچ ندارد، بلكه مرتبه اي از تجلّي و ظهور حق است. براي نزديك شدن اين مطلب به ذهن، مثالي ذكر مي شود. خورشيد در اين عالم، مركز نور و حرارت است، وقتي كه اين نور، به هر جائي برسد، آنجا را روشن مي كند؛ بعنوان مثال: نور از فضاي بيرون منزل، وارد اطاقها مي شود و از آنجا به جاهاي ديگر. در اين صورت، نوري كه وارد خانه مي شود، پرتوي از نور خورشيد است كه در اطاقها و جاهاي ديگر ظاهر شده است.

اكنون در مطلب مورد بحث، آنچه كه انسان از نفس خود دريافت مي كند، يعني (منِ) او، كه حقيقت اوست و در همه لحظات وجودش آنرا احساس و مشاهده مي كند.[۱۱] اين (خود) غير بدن مادي است كه در بند احكام و شرائط ماده است. انسان از اين جهت كه انسان است، چنين شعور و دركي از خود دارد، و نفس خود را وجداناً درك مي كند. اين انسان، كه حقيقت او روح و نفس اوست، به تعبير قرآن از روح خداست، يعني جلوه حق تعالي است و پرتوي از وجود اوست. پس وقتي كه انسان خود را درك مي كند در واقع، نموداري از قدرت و عظمت الهي را مورد ادراك قرار مي دهد. زيرا وجود او از حق است. پس در حقيقت توجه به (نفس) و سير در آن، مشاهده جلوه اي از هنر نمائي و ظهور حق تعالي است. در نتيجه (مَن) در انسان بعنوان موجود مستقل وجود ندارد. بلكه (خرد) انسان از خداست و مشاهده روح و نفس، در حقيقت، شهود جلوه و كمالي از وجود بي انتهاي حق است، در اين صورت، انسان فقر و بي چاره گي خود و عظمت و علم بي پايان الهي را در وجود خود درك مي كند.


مطالعه بيشتر

۱. خود شناسي عرفاني (سيري در الميزان)، حميد رضا مظاهري سيف، انتشارات نشاط.

۲. طريق عرفان، استاد علامه طباطبائي، انتشارات كتابسراي اشراق.

منابع

  1. حميد رضا، كتاب خودشناسي عرفاني، سيري در الميزان.
  2. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ج۶، ص۲۵۰.
  3. تين/ ۴.
  4. فصّلت/ ۵۳.
  5. مائده/ ۱۰۵.
  6. خود شناسي عرفاني، ص۱۵.
  7. دعاي ابوحمزه ثمالي، مفاتيح الجنان.
  8. . حجر/ ۹۹.
  9. خود شناسي عرفاني، ص۱۳۴.
  10. ص/ ۷۲.
  11. خود شناسي عرفاني، ص۲۰.