فطریبودن مسئله امامت
امور فطری اموری هستند که خلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را دارد و بین همه انسانها مشترک است. امور فطری نیازی به آموزش ندارد بنابراین نژاد، دین و سایر تفاوتهای انسانی برای شناخت آن تاثیرگذار نیست. امامت و رهبری جامعه از امور فطری و غریزی همه انسانهاست بلکه همه موجودات ضرورت وجود امام و رهبر را در خود درک میکنند.
مفهوم شناسی
فطرت از ماده «فطر» در لغت به معنای شکافتن،[۱] گشودن شیئ و ابراز آن،[۲] ابتداء و اختراع،[۳] شکافتن از طول، ایجاد و ابداع،[۴] آمده است و از آن جا که آفرینش و خلقت الهی به منزله شکافتن پرده تاریک عدم، و اظهار هستی امکانی است یکی از معانی این کلمه، آفرینش و خلقت است، البته آفرینشی که ابداعی و ابتدایی باشد.
در قرآن کریم مشتقّات کلمه «فطر» به صورتهای گوناگون به کار رفته لیکن کلمه فطرت تنها یک بار استعمال شده است؛ بنابراین فطرت به معنای سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان است و اموری فطری، یعنی آنچه که نوع خلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را داشته و مشترک بین همه انسانها باشد.
ویژگی امور فطری
خاصیت امور فطری آن است که اولاً مقتضای آفرینش انسان است و اکتسابی نیست، ثانیاً در عموم افراد وجود دارد و همه انسانها از آن برخوردارند، ثالثاً تبدیل یا تحویل پذیر نیست گرچه شدت و ضعف را میپذیرد.[۵]. «فطرت» همان بینش شهودی انسان به هستی محض و گرایش آگاهانه و کشش شاهدانه و پرستش خاضعانه نسبت به خالق هستی است، نحوه خاصی از آفرینش است که حقیقت آدمی به آن نحو سِرِشته شده و جان انسانی به آن شیوه خلق شدهاست.
دین فطری است، یعنی مایهها و ریشههای دین در نهاد هر بشری نهفته است. اصول و فروع دین، معارف و مبانی دین با خلقت و فطرت انسان هماهنگ است. انسانها در هر سن و سالی که باشند و در هر زمان و مکانی که زندگی میکنند میخواهند بدانند سرچشمه هستی کجاست؟ این همان ریشه توحید است. انسان میخواهد کسی او را راهنمایی کند، حق و باطل را برای او بگوید، او در درون احساس میکند به راهنما نیاز دارد، و این ریشه نبوت و امامت است.[۶] اگرچه در تعیین مصداق و لحاظ اوصاف امام و پیشوا از ادله عقلی و نقلی باید بهره گرفت.
فطری بودن امامت
امامت و رهبری جامعه از اصولی است که ضرورت آن نه تنها برای انسانها بلکه برای هر موجودی که زندگی جمعی برای او ضرورت داشته باشد محرز است. از این رو اگر فطرت و غریزه را در مقوله جدای از هم تلقی کنیم اصل امامت هم از طریق فطرت و هم از راه غریزه قابل اثبات است.
۱. از راه فطرت: در هیچ زمانی هیچ قومی زندگی نکرده که یکی از آنها پیشوا و مقتدای آنها نباشد و این خود دلیل بر فطری بودن آن است که بدون نیاز به تعلیم و تعلم فطرتاً مساله را درک کرده و به آن عمل مینمایند، حتی انسانهای اولیه نیز طبق بررسیهای باستان شناسان به این اصل عمل میکردهاند.
۲. از راه غریزه: موجوداتی از قبیل مورچه، زنبور عسل و موریانه که زندگی جمعی دارند به حکم غریزه مسئول و پیشوا و رئیس دارند و از او پیروی مینمایند چنانچه اگر ملکه زنبور عسل از کندو خارج شود همه زنبورها به تبع او خارج میشوند و هر جا او استقرار پیدا کند آنان نیز مستقر میشوند.
فطری بودن امامت در نهج البلاغه
در راستای تبیین و تأیید این اصل فطری که ضرورت وجود پیشوا و رهبر در زندگی انسان را ثابت میکند امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ»[۷] وجود امیر و فرمانروا برای مردم ضرورت دارد، نیکوکار باشد یا فاجر تا در تحت مدیریت او مؤمن بتواند زندگی کند و کافر نیز به لذایذ مادی خود برسد.
و نیز میفرماید: «لو بقیت الارض بغیر امام لساخت»[۸] اگر زمین بدون پیشوا باشد از هم خواهد پاشید. زیرا حرکت بدون امام و پیشوا یک حرکت قهقرایی و بر خلاف نیاز فطری انسان است که منجر به متلاشی شدن جوامع انسانی خواهد شد.
نیاز انسان در زندگی اجتماعی به پیشوا، زمامدار، راهنما و رهبر ریشه در فطرت بشر دارد، به همین دلیل است که این نیاز، هرگز در جوامع بشری بی پاسخ نمانده است. انسانها همواره در جستجوی پیشوای شایسته و رهبر الهی و عادل دست به تلاش پیگیر زدهاند و بخش عمده تلاش سیاسی و اجتماعی بشر در علم و عمل در راه یافتن به این گمشده مصروف میشود؛ بنابراین میتوان گفت که امامت و رهبری همانند توحید یک امر فطری میباشد.
مطالعهٔ بیشتر
- فلسفه امامت، دکتر سید یحیی یثربی.