رابطه جبر و فطرت: تفاوت میان نسخهها
جز (Malekpor صفحهٔ کاربر:Mohammadaminrazi/صفحه تمرین3 را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به پیش نویس:رابطه جبر و فطرت آدمی منتقل کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{پیش نویس}} | |||
{{شروع متن}} | {{شروع متن}} | ||
{{سوال}} | {{سوال}} | ||
خط ۷: | خط ۸: | ||
فطرت [[انسان]] یعنی سرشت خاص و [[آفرینش]] ویژه انسان. این لغت را [[قرآن کریم]] در مورد [[انسان]] به کار برد.<ref>مطهری، مرتضی، | [[فطرت]] [[انسان]] یعنی سرشت خاص و [[آفرینش]] ویژه [[انسان]]. این لغت را [[قرآن کریم]] در مورد [[انسان]] به کار برد.<ref>مطهری، مرتضی، [[فطرت]]، ناشر انجمن اسلامی دانشجویان، چاپ اول، ۱۳۶۱، ص۱۳–۱۴.</ref> مقصود از [[فطرت]] این است که در خلقت [[انسان]]، خصلت و ویژگی [[خداشناسی]]، [[خداجویی]] و [[توحید]] قرار داده شده است. | ||
عالمان معتقدند فطرت با مسئله [[اختیار]] منافاتی ندارد؛ زیرا فطرت توحیدی | عالمان معتقدند [[فطرت]] با مسئله [[اختیار]] منافاتی ندارد؛ زیرا [[فطرت]] توحیدی [[انسان]]، تنها در حد شناخت است، یعنی او [[فطرتاً]] خدا را با وصف وحدانیتش میشناسد و اگر [[گناه]]، محیط، [[شیطان در قرآن|شیطان]] و … این [[فطرت]] را نپوشاند، او همچنان [[موحد]] باقی خواهد ماند. | ||
برای اين که جواب سؤال به خوبی روشن شود، نخست لازم است واژه [[فطرت]] تعريف شود تا افق مناسب برای بحث ايجاد گردد. | برای اين که جواب سؤال به خوبی روشن شود، نخست لازم است واژه [[فطرت]] تعريف شود تا افق مناسب برای بحث ايجاد گردد. | ||
خط ۱۴: | خط ۱۵: | ||
== مفهومشناسی == | == مفهومشناسی == | ||
فطرت از ماده «فطر» به معنای شكافتن چيزی از طرف طول است، سپس به هرگونه شكافتن اطلاق شده است و از آن جا كه آفرينش و خلقت به منزله شكافتن پرده تاريک عدم است، يكی از معانی مهم اين واژه، همان [[آفرينش و خلقت]] است. واژه فطرت معنای ابداع و اختراع را نيز افاده می كند.<ref>لسان العرب، ابن منظور، | [[فطرت]] از ماده «فطر» به معنای شكافتن چيزی از طرف طول است، سپس به هرگونه شكافتن اطلاق شده است و از آن جا كه آفرينش و خلقت به منزله شكافتن پرده تاريک عدم است، يكی از معانی مهم اين واژه، همان [[آفرينش و خلقت]] است. واژه [[فطرت]] معنای ابداع و اختراع را نيز افاده می كند.<ref>لسان العرب، ابن منظور، ج۵، ص۵۵و۵۶، ماده فطرت.</ref> | ||
فطرت بر وزن فعله است كه دلالت بر نوع | [[فطرت]] بر وزن فعله است كه دلالت بر نوع میكند و در لغت به معنای گونهای خاص از [[آفرينش و خلقت]] است. بنابراين [[فطرت]] [[انسان]] ؛ يعنی سرشت خاص و آفرينش ويژه [[انسان]]، ظاهراً اين لغت را اولين بار [[قرآن كريم]] در مورد [[انسان]] به كار برد و پيش از آن، كاربرد واژه [[فطرت]] سابقهای نداشته است.<ref>مطهری، مرتضی، فطرت، ناشر انجمن اسلامی دانشجويان مدرسه عالی ساختمان، چاپ اول، ۱۳۶۱، ص۱۳ـ۱۴.</ref> اين معنا از [[فطرت]] با [[اختيار]] [[انسان]] هيچ منافاتی ندارد، چون آفرينش مخصوص [[انسان]] يعنی آفرينشی که در آن ويژگی اختيار هم نهفته است. اما آن معنا از [[فطرت]] که میتواند منشأ شبهه [[جبر]] شود، عبارت است از معنايی که نوعاً علما از [[فطرت]] بدست داده اند و در آن معنا [[فطرت]] را به [[توحيد]] تفسير نمودهاند. مطابق اين تفسير، شايد بتوان اين پرسش را مطرح نمود که اگر در خلقت [[انسان]] خصلت و ويژگی [[خدا شناسی]] و [[خداجويی]] و [[توحيد]] سرشته شده، پس از اول مسير او معلوم شده و او در انتخاب راه از خود اختياری ندارد. | ||
== بررسی == | == بررسی == | ||
از اين شبهه | از اين شبهه میتوان جوابهای متعدد داد: | ||
#اولين جواب آن است که فطرت توحيدی انسان تنها در حد [[شناخت خدا|شناخت]] است، يعنی او فطرتاً [[خدا]] را با وصف وحدانيتش | #اولين جواب آن است که [[فطرت]] توحيدی [[انسان]] تنها در حد [[شناخت خدا|شناخت]] است، يعنی او [[فطرتاً]] [[خدا]] را با وصف وحدانيتش میشناسد و اگر غبار [[گناه]]، محيط، [[شيطان]] و... اين فطر را نپوشاند، او همچنان [[موحد]] باقی خواهد ماند. اما اولا واضح است که از شناخت تا [[ايمان]] به توحيد و عمل بر اساس توحيد، تفاوت بسيار است. [[ايمان]] بدون شناخت امکان ندارد، اما تنها شناخت نيست، عمل و تصديق قلبی هم در آن دخيل است. بحث [[اختيار]] و [[جبر]] در خود شناخت معنا ندارد، بلکه مربوط به ساحت عمل، يا در مقدمات شناخت است و يا در تبعات شناخت که عبادت غير [[خدا]] و ... است. چون تنها اين امور است که عمل در آن ها وجود دارد. | ||
#ثانياً حتی در همين شناخت او مجبور نيست. به اين معنا که چنين نيست که او هميشه [[خدا شناس]] بماند و همواره خداوند را با وصف [[توحيد]] بشناسد و اين شناخت او دستخوش هيچ گونه تغييری نگردد. ممکن است، عوامل محيطی، [[خانوادگی]]، [[تربيتی]] و ... بر همين شناخت هم پرده افکنده آن را در محاق افکند؛ اتفاقی که بسياری از انسان | #ثانياً حتی در همين شناخت او مجبور نيست. به اين معنا که چنين نيست که او هميشه [[خدا شناس]] بماند و همواره خداوند را با وصف [[توحيد]] بشناسد و اين شناخت او دستخوش هيچ گونه تغييری نگردد. ممکن است، عوامل محيطی، [[خانوادگی]]، [[تربيتی]] و ... بر همين شناخت هم پرده افکنده آن را در محاق افکند؛ اتفاقی که بسياری از [[انسان]]ها گرفتارش هستند. | ||
#[[وجدان انسان]] شاهد اختيارش هست. به | #[[وجدان]] [[انسان]] شاهد اختيارش هست. به گفته [[علامه طباطبايی(ره)]]: «اگر [[انسان]] خود را [[فطرتاً]] [[مختار]] نمیدانست هيچ گاه با فكر، فعلی را انجام نمیداد و يا ترک نمیكرد و هرگز اجتماعی را كه دارای شئون مختلفه [[امر و نهی]] و [[پاداش]] و [[تربيت]] و ساير توابع است برپا نمیكرد.».<ref>طباطبايی، سيد محمد حسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم، مقدمه و پاورقی، مطهری، مرتضی، چاپ افست، سهام عام، ج۱ـ۳، ص۴۷۸.</ref> | ||
== دلائل == | == دلائل == | ||
=== عقلی === | === عقلی === | ||
اگر [[انسان]] فطرتاً [[اختيار]] نداشته باشد ديگر جايی برای وظيفه و تكليف و [[امر و نهی]] و [[پاداش و كيفر]] باقی نخواهد ماند. بلكه مستلزم پوچی و | اگر [[انسان]] [[فطرتاً]] [[اختيار]] نداشته باشد ديگر جايی برای وظيفه و تكليف و [[امر و نهی]] و [[پاداش و كيفر]] باقی نخواهد ماند. بلكه مستلزم پوچی و بیهدف بودن نظام تكوين میباشد. زيرا چنانكه از آيات [[قرآن]]<ref>هود/ ۷؛ ملك/ ۲؛ كهف/ ۷؛ ذاريات/ ۵۶؛ توبه/ ۷۲.</ref>،[[روايات]] و [[براهين عقلی]] بدست میآيد، هدف از آفرينش جهان طبيعت، فراهم شدن زمينه [[آفرينش]] [[انسان]] است تا با فعاليت اختياری و عبادت و بندگی [[خدای متعال]]، به والاترين كمالات و مقام قرب الهی نايل گردد و شايسته دريافت رحمتهای ويژه [[پروردگار]] شود، و در صورتی كه [[انسان]]، [[اختيار]] نداشته باشد شايسته دريافت پاداش و نعمتهای جاودانی و رضوان الهی نخواهد شد و هدف آفرنيش نقض خواهد گرديد و دستگاه آفرينش به صورت يک صحنه وسيع خيمه شببازی در خواهد آمد كه [[انسان]]ها عروسکهای آن را تشكيل میدهند و بیاختيار، حركاتی در آنان پديد میآيد. بنابراين، [[انسان]] [[فطرتاً]] [[مختار]] است. | ||
اینکه انسان | اینکه [[انسان]] [[فطرتاً]] [[مختار]] است، به چند دليل قابل اثبات میباشد: | ||
#[[وجدان]]: همه جوامع بشری اعم از [[خداپرست]] و مادی و... بدون استثناء در اين مسأله توافق دارند كه بايد [[قانون]] بر جوامع | #[[وجدان]]: همه جوامع بشری اعم از [[خداپرست]] و مادی و... بدون استثناء در اين مسأله توافق دارند كه بايد [[قانون]] بر جوامع [[انسان]]ی حكمفرما باشد و افراد در مقابل قوانين مسئوليت دارند و كسانی كه از قانون تخلف كنند بايد به نحوی [[مجازات]] شوند. بنابراين، حاكميت قانون و مسئوليت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسايلی است كه مورد اتفاق همگان است، و اين مسأله كه از آن به [[وجدان عمومی]] تعبير میشود. روشنترين دليل بر [[اختيار]] [[انسان]] است. زيرا اگر [[انسان]] مجبور باشد، چگونه او را در برابر قوانين مسئول بدانيم و به هنگام تخلف، در قانون به پای ميز محاكمه بكشانيم و تحت بازپرسی قرار بدهيم؟<ref>مكارم شيرازي، ناصر، پنجاه درس اصول عقايد برای جوانان، مؤسسه الامام علی بن ابيطالب، چاپ نهم، ۱۳۷۶، ص۱۲۵ـ۱۲۳.</ref> | ||
#انكار اصل [[اختيار]] در [[انسان]]، مايه سقوط تمام ارزشهای [[ | #انكار اصل [[اختيار]] در [[انسان]]، مايه سقوط تمام ارزشهای [[انسان]]ی است و در نتيجه ميان [[نيكوكار]] و [[بدكار]]، [[ستمگر و دادگر]]، [[خدمتگزار]] و [[جانی]]، فرقی نخواهد بود، زيرا هيچ كدام از اين دو گروه در انجام عمل خود، [[مختار و آزاد]] نبوده و يک رشته عوامل مرموز، از مرئی و نامرئی افراد را به [[اعمال خوب و بد]] سوق میدهد. | ||
#انكار [[اختيار]] نه تنها، [[فلسفه اخلاق|ارزشهای اخلاقی]] را بر باد | #انكار [[اختيار]] نه تنها، [[فلسفه اخلاق|ارزشهای اخلاقی]] را بر باد میدهد و مبانی حقوقی را ويران ميسازد. بلكه لطمهای بر [[كرامت]] [[انسان]] وارد میكند كه هيچ [[انسان]] فطری، آن را نمیپذيرد، زيرا يگانه تفاوت [[انسان]] با حيوان همين است كه دومی در كار خود از اصل انتخاب و [[آزادی محروم]] است و سرنوشت زندگی شان را غرايز به دست گرفته است و اگر [[انسان]] نيز به همين سرنوشت دچار باشد و عوامل مرموز اعم از كششهای درونی و عوامل بيرونی او را مقهور خود سازد، در اين صورت چه تفاوتی ميان جاندار دوپا و درنده چهارپا خواهد بود. | ||
#اصولاً اعزام [[پيامبران]]، تشريع قوانين و كوششهای تربيتی و برنامههای پرورشی همه بر اصل [[اختيار]] و [[آزادی انسان]] استوار است | #اصولاً اعزام [[پيامبران]]، تشريع قوانين و كوششهای تربيتی و برنامههای پرورشی همه بر اصل [[اختيار]] و [[آزادی]] [[انسان]] استوار است و اگر اين اصل متزلزل گردد، برای هيچ كدام معنای صحيحی نخواهد بود و بايد تمام كوششهای دانشمندان علوم دينی را تلاش بیثمر دانست. | ||
=== قرآنی === | === قرآنی === | ||
[[قرآن كريم]] نيز | [[قرآن كريم]] نيز میفرمايد: كه ما همه افرد را از طريق [[فطرت]] و [[عقل]] و خرد و با اعزام [[پيامبران]]، به راه راست هدايت كرديم. اين [[انسان]] است كه [[كفر]] را بر هدايت ترجيح میدهد، | ||
چنانكه میفرمايند:{{قرآن بزرگ|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا|ترجمه=ما او را به راه راست هدايت كرديم او يا سپاسگزار است و يا كفران میكند.<ref>ناس/ ۳.</ref>}} | |||
== نتیجه == | == نتیجه == | ||
بنابراين انسان فطرتاً [[مختار و آزاد]] است. زيرا هدف از [[آفرينش]]، فراهم شدن بستر فعاليت [[اختيار]] برای [[انسان]] است تا بتواند به | بنابراين [[انسان]] [[فطرتاً]] [[مختار و آزاد]] است. زيرا هدف از [[آفرينش]]، فراهم شدن بستر فعاليت [[اختيار]] برای [[انسان]] است تا بتواند به قلّه رفيع كمالات نايل گردد. اگر [[انسان]] [[آزاد و مختار]] نباشد، اعزام [[پيامبران]]، تشريع قوانين و كوششهای تربيتی، لغو و بيهوده خواهد بود. | ||
== معرفی منابع جهت مطالعه بيشتر == | == معرفی منابع جهت مطالعه بيشتر == | ||
#آيت الله مكارم شيرازی، ناصر، پنجاه درس اصول عقايد برای جوانان، درسهای هفتم و هشتم. | |||
#آيت الله مكارم شيرازی، ناصر، منشور جاويد، ص۳۸۸ـ۳۱۵. | |||
#شيروانی، علی، سرشت انسان (پژوهشی در خداشناسی فطری)، ناشر معاونت امور استاتيد و دروس معارف اسلامی، چاپ اول زمستان ۱۳۷۶، كل كتاب. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
خط ۶۲: | خط ۶۵: | ||
{{شاخه | {{شاخه | ||
| شاخه اصلی =کلام | | شاخه اصلی =کلام | ||
| شاخه فرعی۱ = | | شاخه فرعی۱ =عدل الهی | ||
| شاخه فرعی۲ = | | شاخه فرعی۲ =جبر و اختیار | ||
| شاخه فرعی۳ = | | شاخه فرعی۳ = | ||
نسخهٔ ۶ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۳۲
این متن یک پیشنویس است |
آیا فطرت الهی در انسان جبر ایجاد نمیکند؟
فطرت انسان یعنی سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان. این لغت را قرآن کریم در مورد انسان به کار برد.[۱] مقصود از فطرت این است که در خلقت انسان، خصلت و ویژگی خداشناسی، خداجویی و توحید قرار داده شده است.
عالمان معتقدند فطرت با مسئله اختیار منافاتی ندارد؛ زیرا فطرت توحیدی انسان، تنها در حد شناخت است، یعنی او فطرتاً خدا را با وصف وحدانیتش میشناسد و اگر گناه، محیط، شیطان و … این فطرت را نپوشاند، او همچنان موحد باقی خواهد ماند.
برای اين که جواب سؤال به خوبی روشن شود، نخست لازم است واژه فطرت تعريف شود تا افق مناسب برای بحث ايجاد گردد.
مفهومشناسی
فطرت از ماده «فطر» به معنای شكافتن چيزی از طرف طول است، سپس به هرگونه شكافتن اطلاق شده است و از آن جا كه آفرينش و خلقت به منزله شكافتن پرده تاريک عدم است، يكی از معانی مهم اين واژه، همان آفرينش و خلقت است. واژه فطرت معنای ابداع و اختراع را نيز افاده می كند.[۲]
فطرت بر وزن فعله است كه دلالت بر نوع میكند و در لغت به معنای گونهای خاص از آفرينش و خلقت است. بنابراين فطرت انسان ؛ يعنی سرشت خاص و آفرينش ويژه انسان، ظاهراً اين لغت را اولين بار قرآن كريم در مورد انسان به كار برد و پيش از آن، كاربرد واژه فطرت سابقهای نداشته است.[۳] اين معنا از فطرت با اختيار انسان هيچ منافاتی ندارد، چون آفرينش مخصوص انسان يعنی آفرينشی که در آن ويژگی اختيار هم نهفته است. اما آن معنا از فطرت که میتواند منشأ شبهه جبر شود، عبارت است از معنايی که نوعاً علما از فطرت بدست داده اند و در آن معنا فطرت را به توحيد تفسير نمودهاند. مطابق اين تفسير، شايد بتوان اين پرسش را مطرح نمود که اگر در خلقت انسان خصلت و ويژگی خدا شناسی و خداجويی و توحيد سرشته شده، پس از اول مسير او معلوم شده و او در انتخاب راه از خود اختياری ندارد.
بررسی
از اين شبهه میتوان جوابهای متعدد داد:
- اولين جواب آن است که فطرت توحيدی انسان تنها در حد شناخت است، يعنی او فطرتاً خدا را با وصف وحدانيتش میشناسد و اگر غبار گناه، محيط، شيطان و... اين فطر را نپوشاند، او همچنان موحد باقی خواهد ماند. اما اولا واضح است که از شناخت تا ايمان به توحيد و عمل بر اساس توحيد، تفاوت بسيار است. ايمان بدون شناخت امکان ندارد، اما تنها شناخت نيست، عمل و تصديق قلبی هم در آن دخيل است. بحث اختيار و جبر در خود شناخت معنا ندارد، بلکه مربوط به ساحت عمل، يا در مقدمات شناخت است و يا در تبعات شناخت که عبادت غير خدا و ... است. چون تنها اين امور است که عمل در آن ها وجود دارد.
- ثانياً حتی در همين شناخت او مجبور نيست. به اين معنا که چنين نيست که او هميشه خدا شناس بماند و همواره خداوند را با وصف توحيد بشناسد و اين شناخت او دستخوش هيچ گونه تغييری نگردد. ممکن است، عوامل محيطی، خانوادگی، تربيتی و ... بر همين شناخت هم پرده افکنده آن را در محاق افکند؛ اتفاقی که بسياری از انسانها گرفتارش هستند.
- وجدان انسان شاهد اختيارش هست. به گفته علامه طباطبايی(ره): «اگر انسان خود را فطرتاً مختار نمیدانست هيچ گاه با فكر، فعلی را انجام نمیداد و يا ترک نمیكرد و هرگز اجتماعی را كه دارای شئون مختلفه امر و نهی و پاداش و تربيت و ساير توابع است برپا نمیكرد.».[۴]
دلائل
عقلی
اگر انسان فطرتاً اختيار نداشته باشد ديگر جايی برای وظيفه و تكليف و امر و نهی و پاداش و كيفر باقی نخواهد ماند. بلكه مستلزم پوچی و بیهدف بودن نظام تكوين میباشد. زيرا چنانكه از آيات قرآن[۵]،روايات و براهين عقلی بدست میآيد، هدف از آفرينش جهان طبيعت، فراهم شدن زمينه آفرينش انسان است تا با فعاليت اختياری و عبادت و بندگی خدای متعال، به والاترين كمالات و مقام قرب الهی نايل گردد و شايسته دريافت رحمتهای ويژه پروردگار شود، و در صورتی كه انسان، اختيار نداشته باشد شايسته دريافت پاداش و نعمتهای جاودانی و رضوان الهی نخواهد شد و هدف آفرنيش نقض خواهد گرديد و دستگاه آفرينش به صورت يک صحنه وسيع خيمه شببازی در خواهد آمد كه انسانها عروسکهای آن را تشكيل میدهند و بیاختيار، حركاتی در آنان پديد میآيد. بنابراين، انسان فطرتاً مختار است.
اینکه انسان فطرتاً مختار است، به چند دليل قابل اثبات میباشد:
- وجدان: همه جوامع بشری اعم از خداپرست و مادی و... بدون استثناء در اين مسأله توافق دارند كه بايد قانون بر جوامع انسانی حكمفرما باشد و افراد در مقابل قوانين مسئوليت دارند و كسانی كه از قانون تخلف كنند بايد به نحوی مجازات شوند. بنابراين، حاكميت قانون و مسئوليت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسايلی است كه مورد اتفاق همگان است، و اين مسأله كه از آن به وجدان عمومی تعبير میشود. روشنترين دليل بر اختيار انسان است. زيرا اگر انسان مجبور باشد، چگونه او را در برابر قوانين مسئول بدانيم و به هنگام تخلف، در قانون به پای ميز محاكمه بكشانيم و تحت بازپرسی قرار بدهيم؟[۶]
- انكار اصل اختيار در انسان، مايه سقوط تمام ارزشهای انسانی است و در نتيجه ميان نيكوكار و بدكار، ستمگر و دادگر، خدمتگزار و جانی، فرقی نخواهد بود، زيرا هيچ كدام از اين دو گروه در انجام عمل خود، مختار و آزاد نبوده و يک رشته عوامل مرموز، از مرئی و نامرئی افراد را به اعمال خوب و بد سوق میدهد.
- انكار اختيار نه تنها، ارزشهای اخلاقی را بر باد میدهد و مبانی حقوقی را ويران ميسازد. بلكه لطمهای بر كرامت انسان وارد میكند كه هيچ انسان فطری، آن را نمیپذيرد، زيرا يگانه تفاوت انسان با حيوان همين است كه دومی در كار خود از اصل انتخاب و آزادی محروم است و سرنوشت زندگی شان را غرايز به دست گرفته است و اگر انسان نيز به همين سرنوشت دچار باشد و عوامل مرموز اعم از كششهای درونی و عوامل بيرونی او را مقهور خود سازد، در اين صورت چه تفاوتی ميان جاندار دوپا و درنده چهارپا خواهد بود.
- اصولاً اعزام پيامبران، تشريع قوانين و كوششهای تربيتی و برنامههای پرورشی همه بر اصل اختيار و آزادی انسان استوار است و اگر اين اصل متزلزل گردد، برای هيچ كدام معنای صحيحی نخواهد بود و بايد تمام كوششهای دانشمندان علوم دينی را تلاش بیثمر دانست.
قرآنی
قرآن كريم نيز میفرمايد: كه ما همه افرد را از طريق فطرت و عقل و خرد و با اعزام پيامبران، به راه راست هدايت كرديم. اين انسان است كه كفر را بر هدايت ترجيح میدهد،
چنانكه میفرمايند:
﴿ | إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا
ما او را به راه راست هدايت كرديم او يا سپاسگزار است و يا كفران میكند.[۷] |
﴾ |
نتیجه
بنابراين انسان فطرتاً مختار و آزاد است. زيرا هدف از آفرينش، فراهم شدن بستر فعاليت اختيار برای انسان است تا بتواند به قلّه رفيع كمالات نايل گردد. اگر انسان آزاد و مختار نباشد، اعزام پيامبران، تشريع قوانين و كوششهای تربيتی، لغو و بيهوده خواهد بود.
معرفی منابع جهت مطالعه بيشتر
- آيت الله مكارم شيرازی، ناصر، پنجاه درس اصول عقايد برای جوانان، درسهای هفتم و هشتم.
- آيت الله مكارم شيرازی، ناصر، منشور جاويد، ص۳۸۸ـ۳۱۵.
- شيروانی، علی، سرشت انسان (پژوهشی در خداشناسی فطری)، ناشر معاونت امور استاتيد و دروس معارف اسلامی، چاپ اول زمستان ۱۳۷۶، كل كتاب.
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ مطهری، مرتضی، فطرت، ناشر انجمن اسلامی دانشجویان، چاپ اول، ۱۳۶۱، ص۱۳–۱۴.
- ↑ لسان العرب، ابن منظور، ج۵، ص۵۵و۵۶، ماده فطرت.
- ↑ مطهری، مرتضی، فطرت، ناشر انجمن اسلامی دانشجويان مدرسه عالی ساختمان، چاپ اول، ۱۳۶۱، ص۱۳ـ۱۴.
- ↑ طباطبايی، سيد محمد حسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم، مقدمه و پاورقی، مطهری، مرتضی، چاپ افست، سهام عام، ج۱ـ۳، ص۴۷۸.
- ↑ هود/ ۷؛ ملك/ ۲؛ كهف/ ۷؛ ذاريات/ ۵۶؛ توبه/ ۷۲.
- ↑ مكارم شيرازي، ناصر، پنجاه درس اصول عقايد برای جوانان، مؤسسه الامام علی بن ابيطالب، چاپ نهم، ۱۳۷۶، ص۱۲۵ـ۱۲۳.
- ↑ ناس/ ۳.