رابطه جبر و فطرت: تفاوت میان نسخهها
(صفحه را خالی کرد) برچسبها: خالی کردن برگرداندهشده |
(خنثیسازی نسخهٔ 72660 از Mohammadaminrazi (بحث)) برچسب: خنثیسازی |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{شروع متن}} | |||
{{سوال}} | |||
آیا فطرت الهی در انسان جبر ایجاد نمیکند؟ | |||
{{پایان سوال}} | |||
{{پاسخ}} | |||
{{درگاه|واژهها}} | |||
فطرت [[انسان]] یعنی سرشت خاص و [[آفرینش]] ویژه انسان. این لغت را [[قرآن کریم]] در مورد [[انسان]] به کار برد.<ref>مطهری، مرتضی، فطرت، ناشر انجمن اسلامی دانشجویان، چاپ اول، ۱۳۶۱، ص۱۳–۱۴.</ref> مقصود از فطرت این است که در خلقت [[انسان]]، خصلت و ویژگی [[خداشناسی]]، [[خداجویی]] و [[توحید]] قرار داده شده است. | |||
عالمان معتقدند فطرت با مسئله [[اختیار]] منافاتی ندارد؛ زیرا فطرت توحیدی انسان، تنها در حد شناخت است، یعنی او فطرتاً خدا را با وصف وحدانیتش میشناسد و اگر [[گناه]]، محیط، [[شیطان]] و … این فطرت را نپوشاند، او همچنان [[موحد]] باقی خواهد ماند. | |||
برای اين که جواب سؤال به خوبی روشن شود، نخست لازم است واژه [[فطرت]] تعريف شود تا افق مناسب برای بحث ايجاد گردد. | |||
== مفهومشناسی == | |||
فطرت از ماده «فطر» به معنای شكافتن چيزی از طرف طول است، سپس به هرگونه شكافتن اطلاق شده است و از آن جا كه آفرينش و خلقت به منزله شكافتن پرده تاريک عدم است، يكی از معانی مهم اين واژه، همان [[آفرينش و خلقت]] است. واژه فطرت معنای ابداع و اختراع را نيز افاده می كند.<ref>لسان العرب، ابن منظور، ج5، ص55و56، ماده فطرت.</ref> | |||
فطرت بر وزن فعله است كه دلالت بر نوع می كند و در لغت به معنای گونهای خاص از [[آفرينش و خلقت]] است. بنابراين [[فطرت انسان]] ؛ يعنی سرشت خاص و آفرينش ويژه [[انسان]]، ظاهراً اين لغت را اولين بار [[قرآن كريم]] در مورد [[انسان]] به كار برد و پيش از آن، كاربرد واژه فطرت سابقهای نداشته است.<ref>مطهري، مرتضي، فطرت، ناشر انجمن اسلامي دانشجويان مدرسه عالي ساختمان، چاپ اول، 1361، ص13ـ14.</ref> اين معنا از فطرت با [[اختيار انسان]] هيچ منافاتی ندارد، چون آفرينش مخصوص انسان يعنی آفرينشی که در آن ويژگی اختيار هم نهفته است. اما آن معنا از فطرت که می تواند منشأ شبهه [[جبر]] شود، عبارت است از معنايی که نوعاً علما از فطرت بدست داده اند و در آن معنا فطرت را به [[توحيد]] تفسير نموده اند. مطابق اين تفسير، شايد بتوان اين پرسش را مطرح نمود که اگر در خلقت انسان خصلت و ويژگي [[خدا شناسی]] و [[خداجويی]] و [[توحيد]] سرشته شده، پس از اول مسير او معلوم شده و او در انتخاب راه از خود اختياری ندارد. | |||
== بررسی == | |||
از اين شبهه می توان جواب های متعدد داد: | |||
#اولين جواب آن است که فطرت توحيدی انسان تنها در حد [[شناخت خدا|شناخت]] است، يعنی او فطرتاً [[خدا]] را با وصف وحدانيتش می شناسد و اگر غبار [[گناه]]، محيط، [[شيطان]] و... اين فطر را نپوشاند، او همچنان [[موحد]] باقی خواهد ماند. اما اولا واضح است که از شناخت تا [[ايمان]] به توحيد و عمل بر اساس توحيد، تفاوت بسيار است. [[ايمان]] بدون شناخت امکان ندارد، اما تنها شناخت نيست، عمل و تصديق قلبی هم در آن دخيل است. بحث [[اختيار]] و [[جبر]] در خود شناخت معنا ندارد، بلکه مربوط به ساحت عمل، يا در مقدمات شناخت است و يا در تبعات شناخت که عبادت غير [[خدا]] و ... است. چون تنها اين امور است که عمل در آن ها وجود دارد. | |||
#ثانياً حتی در همين شناخت او مجبور نيست. به اين معنا که چنين نيست که او هميشه [[خدا شناس]] بماند و همواره خداوند را با وصف [[توحيد]] بشناسد و اين شناخت او دستخوش هيچ گونه تغييری نگردد. ممکن است، عوامل محيطی، [[خانوادگی]]، [[تربيتی]] و ... بر همين شناخت هم پرده افکنده آن را در محاق افکند؛ اتفاقی که بسياری از انسان ها گرفتارش هستند. | |||
#[[وجدان انسان]] شاهد اختيارش هست. به گفتة [[علامه طباطبايی]](ره): «اگر [[انسان]] خود را فطرتاً [[مختار]] نمی دانست هيچ گاه با فكر، فعلی را انجام نمی داد و يا ترک نمی كرد و هرگز اجتماعی را كه دارای شئون مختلفه [[امر و نهی]] و [[پاداش]] و [[تربيت]] و ساير توابع است برپا نمی كرد.».<ref>طباطبايي، سيد محمد حسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم، مقدمه و پاورقي، مطهری، مرتضی، چاپ افست، سهام عام، ج1ـ3، ص478.</ref> | |||
== دلائل == | |||
=== عقلی === | |||
اگر [[انسان]] فطرتاً [[اختيار]] نداشته باشد ديگر جايی برای وظيفه و تكليف و [[امر و نهی]] و [[پاداش و كيفر]] باقی نخواهد ماند. بلكه مستلزم پوچی و بی هدف بودن نظام تكوين می باشد. زيرا چنانكه از آيات [[قرآن]]<ref>هود/ 7؛ ملك/ 2؛ كهف/ 7؛ ذاريات/ 56؛ توبه/ 72.</ref>،[[روايات]] و [[براهين عقلی]] بدست می آيد، هدف از آفرينش جهان طبيعت، فراهم شدن زمينه [[آفرينش انسان]] است تا با فعاليت اختياری و عبادت و بندگی [[خدای متعال]]، به والاترين كمالات و مقام قرب الهی نايل گردد و شايسته دريافت رحمتهای ويژه [[پروردگار]] شود، و در صورتی كه انسان، [[اختيار]] نداشته باشد شايسته دريافت پاداش و نعمتهای جاودانی و رضوان الهی نخواهد شد و هدف آفرنيش نقض خواهد گرديد و دستگاه آفرينش به صورت يک صحنه وسيع خيمه شببازی در خواهد آمد كه [[انسانها]] عروسكهای آن را تشكيل می دهند و بی اختيار، حركاتی در آنان پديد می آيد. بنابراين، [[انسان]] [[فطرتاً]] [[مختار]] است. | |||
اینکه انسان فطرتا [[مختار]] است، به چند دليل قابل اثبات مي باشد: | |||
#[[وجدان]]: همه جوامع بشری اعم از [[خداپرست]] و مادی و... بدون استثناء در اين مسأله توافق دارند كه بايد [[قانون]] بر جوامع انسانی حكمفرما باشد و افراد در مقابل قوانين مسئوليت دارند و كسانی كه از قانون تخلف كنند بايد به نحوی [[مجازات]] شوند. بنابراين، حاكميت قانون و مسئوليت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسايلی است كه مورد اتفاق همگان است، و اين مسأله كه از آن به [[وجدان عمومی]] تعبير می شود. روشنترين دليل بر [[اختيار]] انسان است. زيرا اگر [[انسان]] مجبور باشد، چگونه او را در برابر قوانين مسئول بدانيم و به هنگام تخلف، در قانون به پای ميز محاكمه بكشانيم و تحت بازپرسی قرار بدهيم؟<ref>مكارم شيرازي، ناصر، پنجاه درس اصول عقايد براي جوانان، مؤسسه الامام علي بن ابيطالب، چاپ نهم، 1376، ص125ـ123.</ref> | |||
#انكار اصل [[اختيار]] در [[انسان]]، مايه سقوط تمام ارزشهای [[انسانی]] است و در نتيجه ميان [[نيكوكار]] و [[بدكار]]، [[ستمگر و دادگر]]، [[خدمتگزار]] و [[جانی]]، فرقی نخواهد بود، زيرا هيچ كدام از اين دو گروه در انجام عمل خود، [[مختار و آزاد]] نبوده و يک رشته عوامل مرموز، از مرئی و نامرئی افراد را به [[اعمال خوب و بد]] سوق می دهد. | |||
#انكار [[اختيار]] نه تنها، [[فلسفه اخلاق|ارزشهای اخلاقی]] را بر باد می دهد و مبانی حقوقی را ويران ميسازد. بلكه لطمهای بر [[كرامت انسان]] وارد می كند كه هيچ انسان فطری، آن را نمی پذيرد، زيرا يگانه تفاوت انسان با حيوان همين است كه دومی در كار خود از اصل انتخاب و [[آزادی محروم]] است و سرنوشت زندگی شان را غرايز به دست گرفته است و اگر انسان نيز به همين سرنوشت دچار باشد و عوامل مرموز اعم از كششهای درونی و عوامل بيرونی او را مقهور خود سازد، در اين صورت چه تفاوتی ميان جاندار دوپا و درنده چهارپا خواهد بود. | |||
#اصولاً اعزام [[پيامبران]]، تشريع قوانين و كوششهای تربيتی و برنامههای پرورشی همه بر اصل [[اختيار]] و [[آزادی انسان]] استوار است واگر اين اصل متزلزل گردد، براي هيچ كدام معنای صحيحی نخواهد بود و بايد تمام كوششهای دانشمندان علوم دينی را تلاش بی ثمر دانست. | |||
=== قرآنی === | |||
[[قرآن كريم]] نيز ميفرمايد: كه ما همه افرد را از طريق فطرت و [[عقل]] و خرد و با اعزام [[پيامبران]]، به راه راست هدايت كرديم. اين انسان است كه [[كفر]] را بر هدايت ترجيح ميدهد، چنانكه ميفرمايند: {{قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا |ترجمه=ما او را به راه راست هدايت كرديم او يا سپاسگزار است و يا كفران ميكند.|سوره=ناس|آیه=۳}}<ref>ناس/ 3.</ref> | |||
== نتیجه == | |||
بنابراين انسان فطرتاً [[مختار و آزاد]] است. زيرا هدف از [[آفرينش]]، فراهم شدن بستر فعاليت [[اختيار]] برای [[انسان]] است تا بتواند به قلّة رفيع كمالات نايل آيد. اگر [[انسان]] [[آزاد و مختار]] نباشد، اعزام [[پيامبران]]، تشريع قوانين و كوششهای تربيتی، لغو و بيهوده خواهد بود. | |||
== معرفی منابع جهت مطالعه بيشتر == | |||
1. پنجاه درس اصول عقايد برای جوانان، تأليف آيت الله مكارم شيرازی، درسهای هفتم و هشتم. | |||
2. منشور جاويد، تأليف آيت الله سبحانی، ص388ـ315. | |||
3. سرشت انسان (پژوهشی در خداشناسی فطری) تأليف علی شيروانی، ناشر معاونت امور استاتيد و دروس معارف اسلامی، چاپ اول زمستان 1376، كل كتاب. | |||
== جستارهای وابسته == | |||
{{ستون|۲}} | |||
* [[شناخت خداوند به غیر از مسیر فلسفه و عرفان]] | |||
* [[برهانهای اثبات خدا]] | |||
* [[امکان درک ذات پروردگار]] | |||
* [[امکان اثبات خداوند با ادله عقلی و منطقی]] | |||
* [[ضرورت خداشناسی]] | |||
* [[نامحدود بودن خداوند]] | |||
{{پایان}} | |||
== منابع == | |||
{{پانویس}} | |||
{{پانویس|۲}} | |||
{{شاخه | |||
| شاخه اصلی =کلام | |||
| شاخه فرعی۱ =آفریدگار | |||
| شاخه فرعی۲ =شناخت و اثبات خدا | |||
| شاخه فرعی۳ = | |||
}} | |||
{{تکمیل مقاله | |||
| شناسه = | |||
| تیترها = | |||
| ویرایش = | |||
| لینکدهی = | |||
| ناوبری = | |||
| نمایه = | |||
| تغییر مسیر = | |||
| ارجاعات = | |||
| بازبینی نویسنده = | |||
| بازبینی = | |||
| تکمیل = | |||
| اولویت = ب | |||
| کیفیت = ب | |||
}} | |||
{{پایان متن}} |
نسخهٔ ۶ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۳۰
آیا فطرت الهی در انسان جبر ایجاد نمیکند؟
فطرت انسان یعنی سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان. این لغت را قرآن کریم در مورد انسان به کار برد.[۱] مقصود از فطرت این است که در خلقت انسان، خصلت و ویژگی خداشناسی، خداجویی و توحید قرار داده شده است.
عالمان معتقدند فطرت با مسئله اختیار منافاتی ندارد؛ زیرا فطرت توحیدی انسان، تنها در حد شناخت است، یعنی او فطرتاً خدا را با وصف وحدانیتش میشناسد و اگر گناه، محیط، شیطان و … این فطرت را نپوشاند، او همچنان موحد باقی خواهد ماند.
برای اين که جواب سؤال به خوبی روشن شود، نخست لازم است واژه فطرت تعريف شود تا افق مناسب برای بحث ايجاد گردد.
مفهومشناسی
فطرت از ماده «فطر» به معنای شكافتن چيزی از طرف طول است، سپس به هرگونه شكافتن اطلاق شده است و از آن جا كه آفرينش و خلقت به منزله شكافتن پرده تاريک عدم است، يكی از معانی مهم اين واژه، همان آفرينش و خلقت است. واژه فطرت معنای ابداع و اختراع را نيز افاده می كند.[۲]
فطرت بر وزن فعله است كه دلالت بر نوع می كند و در لغت به معنای گونهای خاص از آفرينش و خلقت است. بنابراين فطرت انسان ؛ يعنی سرشت خاص و آفرينش ويژه انسان، ظاهراً اين لغت را اولين بار قرآن كريم در مورد انسان به كار برد و پيش از آن، كاربرد واژه فطرت سابقهای نداشته است.[۳] اين معنا از فطرت با اختيار انسان هيچ منافاتی ندارد، چون آفرينش مخصوص انسان يعنی آفرينشی که در آن ويژگی اختيار هم نهفته است. اما آن معنا از فطرت که می تواند منشأ شبهه جبر شود، عبارت است از معنايی که نوعاً علما از فطرت بدست داده اند و در آن معنا فطرت را به توحيد تفسير نموده اند. مطابق اين تفسير، شايد بتوان اين پرسش را مطرح نمود که اگر در خلقت انسان خصلت و ويژگي خدا شناسی و خداجويی و توحيد سرشته شده، پس از اول مسير او معلوم شده و او در انتخاب راه از خود اختياری ندارد.
بررسی
از اين شبهه می توان جواب های متعدد داد:
- اولين جواب آن است که فطرت توحيدی انسان تنها در حد شناخت است، يعنی او فطرتاً خدا را با وصف وحدانيتش می شناسد و اگر غبار گناه، محيط، شيطان و... اين فطر را نپوشاند، او همچنان موحد باقی خواهد ماند. اما اولا واضح است که از شناخت تا ايمان به توحيد و عمل بر اساس توحيد، تفاوت بسيار است. ايمان بدون شناخت امکان ندارد، اما تنها شناخت نيست، عمل و تصديق قلبی هم در آن دخيل است. بحث اختيار و جبر در خود شناخت معنا ندارد، بلکه مربوط به ساحت عمل، يا در مقدمات شناخت است و يا در تبعات شناخت که عبادت غير خدا و ... است. چون تنها اين امور است که عمل در آن ها وجود دارد.
- ثانياً حتی در همين شناخت او مجبور نيست. به اين معنا که چنين نيست که او هميشه خدا شناس بماند و همواره خداوند را با وصف توحيد بشناسد و اين شناخت او دستخوش هيچ گونه تغييری نگردد. ممکن است، عوامل محيطی، خانوادگی، تربيتی و ... بر همين شناخت هم پرده افکنده آن را در محاق افکند؛ اتفاقی که بسياری از انسان ها گرفتارش هستند.
- وجدان انسان شاهد اختيارش هست. به گفتة علامه طباطبايی(ره): «اگر انسان خود را فطرتاً مختار نمی دانست هيچ گاه با فكر، فعلی را انجام نمی داد و يا ترک نمی كرد و هرگز اجتماعی را كه دارای شئون مختلفه امر و نهی و پاداش و تربيت و ساير توابع است برپا نمی كرد.».[۴]
دلائل
عقلی
اگر انسان فطرتاً اختيار نداشته باشد ديگر جايی برای وظيفه و تكليف و امر و نهی و پاداش و كيفر باقی نخواهد ماند. بلكه مستلزم پوچی و بی هدف بودن نظام تكوين می باشد. زيرا چنانكه از آيات قرآن[۵]،روايات و براهين عقلی بدست می آيد، هدف از آفرينش جهان طبيعت، فراهم شدن زمينه آفرينش انسان است تا با فعاليت اختياری و عبادت و بندگی خدای متعال، به والاترين كمالات و مقام قرب الهی نايل گردد و شايسته دريافت رحمتهای ويژه پروردگار شود، و در صورتی كه انسان، اختيار نداشته باشد شايسته دريافت پاداش و نعمتهای جاودانی و رضوان الهی نخواهد شد و هدف آفرنيش نقض خواهد گرديد و دستگاه آفرينش به صورت يک صحنه وسيع خيمه شببازی در خواهد آمد كه انسانها عروسكهای آن را تشكيل می دهند و بی اختيار، حركاتی در آنان پديد می آيد. بنابراين، انسان فطرتاً مختار است.
اینکه انسان فطرتا مختار است، به چند دليل قابل اثبات مي باشد:
- وجدان: همه جوامع بشری اعم از خداپرست و مادی و... بدون استثناء در اين مسأله توافق دارند كه بايد قانون بر جوامع انسانی حكمفرما باشد و افراد در مقابل قوانين مسئوليت دارند و كسانی كه از قانون تخلف كنند بايد به نحوی مجازات شوند. بنابراين، حاكميت قانون و مسئوليت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسايلی است كه مورد اتفاق همگان است، و اين مسأله كه از آن به وجدان عمومی تعبير می شود. روشنترين دليل بر اختيار انسان است. زيرا اگر انسان مجبور باشد، چگونه او را در برابر قوانين مسئول بدانيم و به هنگام تخلف، در قانون به پای ميز محاكمه بكشانيم و تحت بازپرسی قرار بدهيم؟[۶]
- انكار اصل اختيار در انسان، مايه سقوط تمام ارزشهای انسانی است و در نتيجه ميان نيكوكار و بدكار، ستمگر و دادگر، خدمتگزار و جانی، فرقی نخواهد بود، زيرا هيچ كدام از اين دو گروه در انجام عمل خود، مختار و آزاد نبوده و يک رشته عوامل مرموز، از مرئی و نامرئی افراد را به اعمال خوب و بد سوق می دهد.
- انكار اختيار نه تنها، ارزشهای اخلاقی را بر باد می دهد و مبانی حقوقی را ويران ميسازد. بلكه لطمهای بر كرامت انسان وارد می كند كه هيچ انسان فطری، آن را نمی پذيرد، زيرا يگانه تفاوت انسان با حيوان همين است كه دومی در كار خود از اصل انتخاب و آزادی محروم است و سرنوشت زندگی شان را غرايز به دست گرفته است و اگر انسان نيز به همين سرنوشت دچار باشد و عوامل مرموز اعم از كششهای درونی و عوامل بيرونی او را مقهور خود سازد، در اين صورت چه تفاوتی ميان جاندار دوپا و درنده چهارپا خواهد بود.
- اصولاً اعزام پيامبران، تشريع قوانين و كوششهای تربيتی و برنامههای پرورشی همه بر اصل اختيار و آزادی انسان استوار است واگر اين اصل متزلزل گردد، براي هيچ كدام معنای صحيحی نخواهد بود و بايد تمام كوششهای دانشمندان علوم دينی را تلاش بی ثمر دانست.
قرآنی
قرآن كريم نيز ميفرمايد: كه ما همه افرد را از طريق فطرت و عقل و خرد و با اعزام پيامبران، به راه راست هدايت كرديم. اين انسان است كه كفر را بر هدايت ترجيح ميدهد، چنانكه ميفرمايند: ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا؛ ما او را به راه راست هدايت كرديم او يا سپاسگزار است و يا كفران ميكند.﴾(ناس:۳)[۷]
نتیجه
بنابراين انسان فطرتاً مختار و آزاد است. زيرا هدف از آفرينش، فراهم شدن بستر فعاليت اختيار برای انسان است تا بتواند به قلّة رفيع كمالات نايل آيد. اگر انسان آزاد و مختار نباشد، اعزام پيامبران، تشريع قوانين و كوششهای تربيتی، لغو و بيهوده خواهد بود.
معرفی منابع جهت مطالعه بيشتر
1. پنجاه درس اصول عقايد برای جوانان، تأليف آيت الله مكارم شيرازی، درسهای هفتم و هشتم.
2. منشور جاويد، تأليف آيت الله سبحانی، ص388ـ315.
3. سرشت انسان (پژوهشی در خداشناسی فطری) تأليف علی شيروانی، ناشر معاونت امور استاتيد و دروس معارف اسلامی، چاپ اول زمستان 1376، كل كتاب.
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ مطهری، مرتضی، فطرت، ناشر انجمن اسلامی دانشجویان، چاپ اول، ۱۳۶۱، ص۱۳–۱۴.
- ↑ لسان العرب، ابن منظور، ج5، ص55و56، ماده فطرت.
- ↑ مطهري، مرتضي، فطرت، ناشر انجمن اسلامي دانشجويان مدرسه عالي ساختمان، چاپ اول، 1361، ص13ـ14.
- ↑ طباطبايي، سيد محمد حسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم، مقدمه و پاورقي، مطهری، مرتضی، چاپ افست، سهام عام، ج1ـ3، ص478.
- ↑ هود/ 7؛ ملك/ 2؛ كهف/ 7؛ ذاريات/ 56؛ توبه/ 72.
- ↑ مكارم شيرازي، ناصر، پنجاه درس اصول عقايد براي جوانان، مؤسسه الامام علي بن ابيطالب، چاپ نهم، 1376، ص125ـ123.
- ↑ ناس/ 3.