فطری‌بودن مسئله امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}} {{شاخه | شاخه اصلی = |شاخه فرعی۱ = |شاخه فرعی۲ = |شاخه فرعی۳ = }} {{سو...» ایجاد کرد)
 
جز (ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =کلام
  |شاخه فرعی۱ =  
  |شاخه فرعی۱ =امامت عامه
  |شاخه فرعی۲ =  
  |شاخه فرعی۲ =فلسفه امامت
  |شاخه فرعی۳ =  
  |شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{سوال}}
{{سوال}}
آيا مساله امامت امري فطري است، همانطور که خداشناسي فطري است؟
آیا مساله [[امامت]] امری فطری است، همان‌طور که [[خداشناسی]] فطری است؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
براي اين که خوب روشن گردد که امامت يک امر فطري است يا نه، لازم است ابتداء معناي فطرت را توضيح بدهيم:


فطرت از ماده «فطر» در لغت به معناي شکافتن،<ref>تاج العروس، ج۱۳، ص۳۲۵.</ref> گشودن شيئ و ابراز آن،<ref>معجم مقايس اللغه، ج۴، ص۵۱۰.</ref> ابتداء و اختراع،<ref>صحاح جوهري، ج۲، ص۷۸۱.</ref> شکافتن از طول، ايجاد و ابداع،<ref>مفردات راغب، ص۳۹۶.</ref> آمده است و از آن جا که آفرينش و خلقت الهي به منزله شکافتن پرده تاريک عدم، و اظهار هستي امکاني است يکي از معاني اين کلمه، آفرينش و خلقت است، البته آفرينشي که ابداعي و ابتدايي باشد.
امور فطری اموری هستند که خلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را دارد و بین همه انسانها مشترک است. امور فطری نیازی به آموزش ندارد بنابراین نژاد، دین و سایر تفاوت‌های انسانی برای شناخت آن تاثیرگذار نیست. امامت و رهبری جامعه از امور فطری و غزیزی همه انسان‌هاست بلکه همه موجودات ضرورت وجود امام و رهبر را در خود درک می‌کنند.


لذا از ابن عباس نقل شده که مي گفت: من معناي «فاطر السموات و الارض» را نمي دانستم تا اين که دو تن از باديه نشينان که در مورد مالکيت يک چاه مخاصمه داشتند، به نزد من آمدند. يکي از آن دو گفت: «أنا فطرتها» يعني ابتداء من آن را حفر کردم.<ref>نهايه ابن اثير، ج۳، ص۴۵۷.</ref> کلمه «فطرت» بر وزن «فعله» است که دلالت بر نوع ويژه مي کند و در لغت به معناي سرشت و نحوه خاصي از آفرينش و خلقت است.
===مفهوم شناسی===


در قرآن کريم مشتقّات کلمه «فطر» به صورت هاي گوناگون به کار رفته ليکن کلمه فطرت تنها يک بار استعمال شده است. بنابراين فطرت به معناي سرشت خاص و آفرينش ويژه انسان است و اموري فطري، يعني آن چه که نوع خلقت و آفرينش انسان اقتضاي آن را داشته و مشترک بين همه انسان ها باشد.
فطرت از ماده «فطر» در لغت به معنای شکافتن،<ref>تاج العروس، ج۱۳، ص۳۲۵.</ref> گشودن شیئ و ابراز آن،<ref>معجم مقایس اللغه، ج۴، ص۵۱۰.</ref> ابتداء و اختراع،<ref>صحاح جوهری، ج۲، ص۷۸۱.</ref> شکافتن از طول، ایجاد و ابداع،<ref>مفردات راغب، ص۳۹۶.</ref> آمده است و از آن جا که آفرینش و خلقت الهی به منزله شکافتن پرده تاریک عدم، و اظهار هستی امکانی است یکی از معانی این کلمه، آفرینش و خلقت است، البته آفرینشی که ابداعی و ابتدایی باشد.


خاصيت امور فطري آن است که اولاً مقتضاي آفرينش انسان است و اکتسابي نيست، ثانياً در عموم افراد وجود دارد و همه انسان ها از آن برخوردارند، ثالثاً تبديل يا تحويل پذير نيست گرچه شدت و ضعف را مي پذيرد.<ref>جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن، (فطرت در قرآن)، ج۱۲.</ref> و به بيان روشن تر و عرفاني «فطرت» که همان بينش شهودي انسان به هستي محض و گرايش آگاهانه و کشش شاهدانه و پرستش خاضعانه نسبت به خالق هستي است، نحوه خاصي از آفرينش است که حقيقت آدمي به آن نحو سرشته شده و جان انساني به آن شيوه خلق شده است. فصل اخير انسان را همان هستي ويژه مطلق بيني و مطلق خواهي او تشکيل مي دهد و بر همين اساس گفته مي شود که:
در [[قرآن کریم]] مشتقّات کلمه «فطر» به صورت‌های گوناگون به کار رفته لیکن کلمه فطرت تنها یک بار استعمال شده است؛ بنابراین فطرت به معنای سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان است و اموری فطری، یعنی آنچه که نوع خلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را داشته و مشترک بین همه انسان‌ها باشد.


دين فطري است، يعني مايه ها و ريشه هاي دين در نهاد هر بشري نهفته است. اصول و فروع دين، اخلاق و معارف و مباني دين با خلقت و فطرت انسان هماهنگ است. انسان ها در هر سن و سالي که باشند و در هر زمان و مکاني که زندگي مي کنند مي خواهند بدانند سرچشمه هستي کجاست؟ اين همان ريشه توحيد است. انسان مي خواهد کسي او را راهنمايي کند، حق و باطل را براي او بگويد، او در درون احساس مي کند به راهنما نياز دارد، و اين ريشه نبوت و امامت است.<ref>قرائتي، محسن، اصول عقايد، (توحيد).</ref> اگرچه در تعيين مصداق و لحاظ اوصاف امام و پيشوا از ادله عقلي و نقلي بايد بهره گرفت.
===ویژگی امور فطری===
خاصیت امور فطری آن است که اولاً مقتضای آفرینش انسان است و اکتسابی نیست، ثانیاً در عموم افراد وجود دارد و همه انسان‌ها از آن برخوردارند، ثالثاً تبدیل یا تحویل پذیر نیست گرچه شدت و ضعف را می‌پذیرد.<ref>جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، (فطرت در قرآن)، ج۱۲.</ref>.
«فطرت» همان بینش شهودی انسان به هستی محض و گرایش آگاهانه و کشش شاهدانه و پرستش خاضعانه نسبت به خالق هستی است، نحوه خاصی از آفرینش است که حقیقت آدمی به آن نحو سِرِشته شده و جان انسانی به آن شیوه خلق شده‌است.


امامت و رهبري جامعه از اصولي است که ضرورت آن نه تنها براي انسان ها بلکه براي هر موجودي که زندگي جمعي براي او ضرورت داشته باشد محرز است. از اين رو اگر فطرت و غريزه را در مقوله جداي از هم تلقي کنيم اصل امامت هم از طريق فطرت و هم از راه غريزه قابل اثبات است.
دین فطری است، یعنی مایه‌ها و ریشه‌های دین در نهاد هر بشری نهفته است. اصول و فروع دین، معارف و مبانی دین با خلقت و فطرت انسان هماهنگ است. انسان‌ها در هر سن و سالی که باشند و در هر زمان و مکانی که زندگی می‌کنند می‌خواهند بدانند سرچشمه هستی کجاست؟ این همان ریشه [[توحید]] است. انسان می‌خواهد کسی او را راهنمایی کند، حق و باطل را برای او بگوید، او در درون احساس می‌کند به راهنما نیاز دارد، و این ریشه نبوت و امامت است.<ref>قرائتی، محسن، اصول عقاید، (توحید).</ref> اگرچه در تعیین مصداق و لحاظ اوصاف امام و پیشوا از ادله عقلی و نقلی باید بهره گرفت.


۱. از راه فطرت بايد گفت در هيچ زماني هيچ قومي زندگي نکرده که يکي از آن ها پيشوا و مقتداي آن ها نباشد و اين خود دليل بر فطري بودن آن است که بدون نياز به تعليم و تعلم فطرتاً مساله را درک کرده و به آن عمل مي نمايند، حتي انسان هاي اوليه نيز طبق بررسي هاي باستان شناسان به اين اصل عمل مي کرده اند.
===فطری بودن امامت===
امامت و رهبری جامعه از اصولی است که ضرورت آن نه تنها برای انسان‌ها بلکه برای هر موجودی که زندگی جمعی برای او ضرورت داشته باشد محرز است. از این رو اگر فطرت و غریزه را در مقوله جدای از هم تلقی کنیم اصل امامت هم از طریق فطرت و هم از راه غریزه قابل اثبات است.


و از طريق غريزه موجوداتي از قبيل مورچه، زنبور عسل و موريانه که زندگي جمعي دارند به حکم غريزه مسئول و پيشوا و رئيس انتخاب مي کنند و از او پيروي مي نمايند چنان چه اگر ملکه زنبور عسل از کندو خارج شود همه زنبورها به تبع او خارج مي شوند و هر جا او استقرار پيدا کند آنان نيز مستقر مي شوند.
۱. از راه فطرت: در هیچ زمانی هیچ قومی زندگی نکرده که یکی از آن‌ها پیشوا و مقتدای آن‌ها نباشد و این خود دلیل بر فطری بودن آن است که بدون نیاز به تعلیم و تعلم فطرتاً مساله را درک کرده و به آن عمل می‌نمایند، حتی انسان‌های اولیه نیز طبق بررسی‌های باستان شناسان به این اصل عمل می‌کرده‌اند.


اين موضوع و اين برنامه در بين مورچه ها نيز جريان دارد که در همين رابطه داستان رهبر مورچه گان و حضرت سليمان(ع) معروف است و در قرآن مجيد مطرح شده است که: «پيشواي آنان به عنوان يکي از آنان وقتي لشکر عظيم سليمان را مشاهده کرد به پيروان خود گفت: به لانه هاي خود پناه ببرند تا زير پاي لشکريان سليمان نابود نشوند».<ref>نمل / ۱۸.</ref> و بر همين قياس است وضعيت زندگي موريانه ها که حيوان شناسان مطالب حيرت آوري در اين خصوص در کتاب ها و آثارشان نوشته اند.
۲. از راه غریزه: موجوداتی از قبیل مورچه، زنبور عسل و موریانه که زندگی جمعی دارند به حکم غریزه مسئول و پیشوا و رئیس دارند و از او پیروی می‌نمایند چنانچه اگر ملکه زنبور عسل از کندو خارج شود همه زنبورها به تبع او خارج می‌شوند و هر جا او استقرار پیدا کند آنان نیز مستقر می‌شوند.


و لذا در راستاي تبيين و تأييد اين اصل فطري که ضرورت وجود پيشوا و رهبر در زندگي انسان را ثابت مي کند امام امير المؤمنين(ع) مي فرمايد: «وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ»<ref>فيض الاسلام، نهج البلاغه، خ۴۰.</ref> وجود امير و فرمانروا براي مردم ضرورت دارد، نيکوکار باشد يا فاجر تا در تحت مديريت او مؤمن بتواند زندگي کند و کافر نيز به لذايذ مادي خود نائل گردد.
===فطری بودن امامت در نهج البلاغه===


و نيز مي فرمايد: «لو بقيت الارض بغير امام لساخت»<ref>محمد بن يعقوب کليني، اصول کافي، ج۱، ص۲۵۲.</ref> اگر زمين بدون پيشوا باشد از هم خواهد پاشيد. زيرا حرکت بدون امام و پيشوا يک حرکت قهقرايي و بر خلاف نياز فطري انسان است که منجر به متلاشي شدن جوامع انساني خواهد شد.
در راستای تبیین و تأیید این اصل فطری که ضرورت وجود پیشوا و رهبر در زندگی انسان را ثابت می‌کند [[امیرالمؤمنین(ع)]] می‌فرماید: ''«وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ»''<ref>فیض الاسلام، نهج البلاغه، خ۴۰.</ref> وجود امیر و فرمانروا برای مردم ضرورت دارد، نیکوکار باشد یا فاجر تا در تحت مدیریت او مؤمن بتواند زندگی کند و کافر نیز به لذایذ مادی خود برسد.


پس دو اصل، علامت فطري و غريزي بودن است: يکي اين که در امور فطري و غريزي نياز به تعليم و تعلم نيست که: (در اندرون من خسته دل ندانم کيست ـ که من خموشم و او در فغان و در غوغاست) و نشانه دوم فراگير بودن آن است يعني امور فطري و غريزي اختصاص به نژاد و قشر خاص و مکتب و دين و مذهب خاص از جامعه ندارد مانند محبت مادر نسبت به فرزند که در جوامع بشري استثناء نمي پذيرد و بلکه در ساير موجودات.
و نیز می‌فرماید: ''«لو بقیت الارض بغیر امام لساخت»''<ref>محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۵۲.</ref> اگر زمین بدون پیشوا باشد از هم خواهد پاشید. زیرا حرکت بدون امام و پیشوا یک حرکت قهقرایی و بر خلاف نیاز فطری انسان است که منجر به متلاشی شدن جوامع انسانی خواهد شد.


همان گونه که در موضوع انتظار فرج و اعتقاد به وجود مصلح حقيقي عالم مي توان ادعا نمود که از امور فطري است زيرا از سويي اين اعتقاد برخواسته از درون و باطن انسان ها است مانند اصل امامت و از سوي ديگر عمومي است که فراتر از سطح شيعه و سني مطرح است و همه اديان و ملل و نحل به نحوي در انتظار فرج هستند و اعتقاد دارند که در فرا روي جهان مصلح و نجات دهنده در انتظار است که روزي ظهور نموده و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود. جز آن که در مصداق و نام اين مصلح که عالم با تمام وجودش و به طور ناخودآگاه در انتظارش لحظه شماري مي کند، به اشتباه افتاده اند. دقيقاً مانند خداشناسي و خداگرايي که همه انسان ها از فطرت و درون خود به سوي خداي سبحان خوانده مي شوند و اين نداي دروني را نيز لبيک مي گويند و به سوي حضرتش حرکت مي کنند، ولي به دليل قصور فهم و محدوديت فکر، خدا و معبود خود را در لابلاي موجودات مادي و طبيعي جستجو کرده، هر قومي و بلکه هر کسي چيزي را براي خود، خدا مي پندارند.
نیاز انسان در زندگی اجتماعی به پیشوا، زمامدار، راهنما و رهبر ریشه در فطرت بشر دارد، به همین دلیل است که این نیاز، هرگز در جوامع بشری بی پاسخ نمانده است. انسان‌ها همواره در جستجوی پیشوای شایسته و رهبر الهی و عادل دست به تلاش پیگیر زده‌اند و بخش عمده تلاش سیاسی و اجتماعی بشر در علم و عمل در راه یافتن به این گمشده مصروف می‌شود؛ بنابراین می‌توان گفت که [[امامت]] و رهبری همانند [[توحید]] یک امر فطری می‌باشد.
 
پس نياز انسان در زندگي اجتماعي به پيشوا و زمامدار و راهنما و رهبر ريشه در فطرت بشر دارد، به همين دليل است که اين نياز، هرگز در جوامع بشري بي پاسخ نمانده است. انسان ها همواره در جستجوي پيشواي شايسته و رهبر الهي و عادل دست به تلاش پيگير زده اند و بخش عمده تلاش سياسي و اجتماعي بشر در علم و عمل در راه يافتن به اين گمشده مصروف مي شود. بنابراين مي توان گفت که امامت و رهبري همانند توحيد يک امر فطري مي باشد.
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
==مطالعه بيشتر==


۱ـ فلسفه امامت، دکتر سيد يحيي يثربي.
== مطالعهٔ بیشتر ==
* فلسفه امامت، دکتر سید یحیی یثربی.
{{پایان مطالعه بیشتر}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}


==منابع==
== منابع ==
<references />
{{پانویس|۲}}


{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۱۸ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۲۹

سؤال

آیا مساله امامت امری فطری است، همان‌طور که خداشناسی فطری است؟


امور فطری اموری هستند که خلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را دارد و بین همه انسانها مشترک است. امور فطری نیازی به آموزش ندارد بنابراین نژاد، دین و سایر تفاوت‌های انسانی برای شناخت آن تاثیرگذار نیست. امامت و رهبری جامعه از امور فطری و غزیزی همه انسان‌هاست بلکه همه موجودات ضرورت وجود امام و رهبر را در خود درک می‌کنند.

مفهوم شناسی

فطرت از ماده «فطر» در لغت به معنای شکافتن،[۱] گشودن شیئ و ابراز آن،[۲] ابتداء و اختراع،[۳] شکافتن از طول، ایجاد و ابداع،[۴] آمده است و از آن جا که آفرینش و خلقت الهی به منزله شکافتن پرده تاریک عدم، و اظهار هستی امکانی است یکی از معانی این کلمه، آفرینش و خلقت است، البته آفرینشی که ابداعی و ابتدایی باشد.

در قرآن کریم مشتقّات کلمه «فطر» به صورت‌های گوناگون به کار رفته لیکن کلمه فطرت تنها یک بار استعمال شده است؛ بنابراین فطرت به معنای سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان است و اموری فطری، یعنی آنچه که نوع خلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را داشته و مشترک بین همه انسان‌ها باشد.

ویژگی امور فطری

خاصیت امور فطری آن است که اولاً مقتضای آفرینش انسان است و اکتسابی نیست، ثانیاً در عموم افراد وجود دارد و همه انسان‌ها از آن برخوردارند، ثالثاً تبدیل یا تحویل پذیر نیست گرچه شدت و ضعف را می‌پذیرد.[۵]. «فطرت» همان بینش شهودی انسان به هستی محض و گرایش آگاهانه و کشش شاهدانه و پرستش خاضعانه نسبت به خالق هستی است، نحوه خاصی از آفرینش است که حقیقت آدمی به آن نحو سِرِشته شده و جان انسانی به آن شیوه خلق شده‌است.

دین فطری است، یعنی مایه‌ها و ریشه‌های دین در نهاد هر بشری نهفته است. اصول و فروع دین، معارف و مبانی دین با خلقت و فطرت انسان هماهنگ است. انسان‌ها در هر سن و سالی که باشند و در هر زمان و مکانی که زندگی می‌کنند می‌خواهند بدانند سرچشمه هستی کجاست؟ این همان ریشه توحید است. انسان می‌خواهد کسی او را راهنمایی کند، حق و باطل را برای او بگوید، او در درون احساس می‌کند به راهنما نیاز دارد، و این ریشه نبوت و امامت است.[۶] اگرچه در تعیین مصداق و لحاظ اوصاف امام و پیشوا از ادله عقلی و نقلی باید بهره گرفت.

فطری بودن امامت

امامت و رهبری جامعه از اصولی است که ضرورت آن نه تنها برای انسان‌ها بلکه برای هر موجودی که زندگی جمعی برای او ضرورت داشته باشد محرز است. از این رو اگر فطرت و غریزه را در مقوله جدای از هم تلقی کنیم اصل امامت هم از طریق فطرت و هم از راه غریزه قابل اثبات است.

۱. از راه فطرت: در هیچ زمانی هیچ قومی زندگی نکرده که یکی از آن‌ها پیشوا و مقتدای آن‌ها نباشد و این خود دلیل بر فطری بودن آن است که بدون نیاز به تعلیم و تعلم فطرتاً مساله را درک کرده و به آن عمل می‌نمایند، حتی انسان‌های اولیه نیز طبق بررسی‌های باستان شناسان به این اصل عمل می‌کرده‌اند.

۲. از راه غریزه: موجوداتی از قبیل مورچه، زنبور عسل و موریانه که زندگی جمعی دارند به حکم غریزه مسئول و پیشوا و رئیس دارند و از او پیروی می‌نمایند چنانچه اگر ملکه زنبور عسل از کندو خارج شود همه زنبورها به تبع او خارج می‌شوند و هر جا او استقرار پیدا کند آنان نیز مستقر می‌شوند.

فطری بودن امامت در نهج البلاغه

در راستای تبیین و تأیید این اصل فطری که ضرورت وجود پیشوا و رهبر در زندگی انسان را ثابت می‌کند امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ»[۷] وجود امیر و فرمانروا برای مردم ضرورت دارد، نیکوکار باشد یا فاجر تا در تحت مدیریت او مؤمن بتواند زندگی کند و کافر نیز به لذایذ مادی خود برسد.

و نیز می‌فرماید: «لو بقیت الارض بغیر امام لساخت»[۸] اگر زمین بدون پیشوا باشد از هم خواهد پاشید. زیرا حرکت بدون امام و پیشوا یک حرکت قهقرایی و بر خلاف نیاز فطری انسان است که منجر به متلاشی شدن جوامع انسانی خواهد شد.

نیاز انسان در زندگی اجتماعی به پیشوا، زمامدار، راهنما و رهبر ریشه در فطرت بشر دارد، به همین دلیل است که این نیاز، هرگز در جوامع بشری بی پاسخ نمانده است. انسان‌ها همواره در جستجوی پیشوای شایسته و رهبر الهی و عادل دست به تلاش پیگیر زده‌اند و بخش عمده تلاش سیاسی و اجتماعی بشر در علم و عمل در راه یافتن به این گمشده مصروف می‌شود؛ بنابراین می‌توان گفت که امامت و رهبری همانند توحید یک امر فطری می‌باشد.


مطالعهٔ بیشتر

  • فلسفه امامت، دکتر سید یحیی یثربی.


منابع

  1. تاج العروس، ج۱۳، ص۳۲۵.
  2. معجم مقایس اللغه، ج۴، ص۵۱۰.
  3. صحاح جوهری، ج۲، ص۷۸۱.
  4. مفردات راغب، ص۳۹۶.
  5. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، (فطرت در قرآن)، ج۱۲.
  6. قرائتی، محسن، اصول عقاید، (توحید).
  7. فیض الاسلام، نهج البلاغه، خ۴۰.
  8. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۵۲.