حقیقت شفاعت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
جز (ابرابزار)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:


{{سوال}}
{{سوال}}
حقیقت شفاعت چیست؟ آیا شفاعت کنندگان مهربان تر از خداوند مهربان هستند؟ زیرا فرض آن است که اگر شفاعت آنان نمی‌بود گناهکاران مبتلا به عذاب می‌شدند یا عذاب شان دوام می‌یافت.
حقیقت شفاعت چیست؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}


{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
برای درک پاسخ دقیق این پرسش، لازم است ابتدائاً شفاعت معنا شود و سپس توضیحی فشرده با استفاده از آیات و روایات در مورد ماهیت شفاعت، نفس شفاعت کنندگان و شرایط تعلق آن ارائه گردد.
شفاعت یعنی وساطت، همراهی و دستگیری اولیای الهی از بندگان در روز قیامت تا در نتیجه آن موجب ترفیع درجه یا رفع عذاب برای بندگان باشد. شفاعت برای بندگان هم شامل انسان های خوب با اعمال صالح می شود تا آنها را به مقام های بالاتری ببرد و هم شامل انسانهای بد با اعمال ناپسند می شود تا گناهان ایشان بخشیده شده و از عذاب جهنم نجات پیدا کنند.


===مفهوم شناسی===
کلمه «شفاعت» در لغت از ریشه «شفع» به معنای جفت شدن و کنار هم قرار گرفتن دو چیز است.}}<ref>مفردات راغب، کلمه «شفع».</ref> در کاربرد اصطلاح کلامی، این واژه به معنای وساطت اولیاء الهی برای رساندن بندگان به فیض رحمت و مغفرت و دستگیری و نجات آنان از عذاب جهنم، می‌باشد.<ref>سبحانی، جعفر، الهیات، چاپ سوم، ۱۴۱۲ هـ ق، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، ج ۴، ص ۳۴۴.</ref>
کلمه «شفاعت» در لغت از ریشه «شفع» به معنای جفت شدن و کنار هم قرار گرفتن دو چیز است.}}<ref>مفردات راغب، کلمه «شفع».</ref> در کاربرد اصطلاح کلامی، این واژه به معنای وساطت اولیاء الهی برای رساندن بندگان به فیض رحمت و مغفرت و دستگیری و نجات آنان از عذاب جهنم، می‌باشد.<ref>سبحانی، جعفر، الهیات، چاپ سوم، ۱۴۱۲ هـ ق، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، ج ۴، ص ۳۴۴.</ref>



نسخهٔ ‏۱۳ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۱۵

سؤال

حقیقت شفاعت چیست؟


شفاعت یعنی وساطت، همراهی و دستگیری اولیای الهی از بندگان در روز قیامت تا در نتیجه آن موجب ترفیع درجه یا رفع عذاب برای بندگان باشد. شفاعت برای بندگان هم شامل انسان های خوب با اعمال صالح می شود تا آنها را به مقام های بالاتری ببرد و هم شامل انسانهای بد با اعمال ناپسند می شود تا گناهان ایشان بخشیده شده و از عذاب جهنم نجات پیدا کنند.

مفهوم شناسی

کلمه «شفاعت» در لغت از ریشه «شفع» به معنای جفت شدن و کنار هم قرار گرفتن دو چیز است.}}[۱] در کاربرد اصطلاح کلامی، این واژه به معنای وساطت اولیاء الهی برای رساندن بندگان به فیض رحمت و مغفرت و دستگیری و نجات آنان از عذاب جهنم، می‌باشد.[۲]

بر این اساس، حقیقت شفاعت، چیزی جز همراهی، وساطت، کمک و دستگیری برگزیدگان الهی در قیامت، نمی‌باشد. این همراهی و دستگیری یا برای ترفیع درجه است یا برای نجات از عقاب و عذاب. از این نظر، نیکوکاران و بدکاران همگی نیازمند شفاعت می‌باشند با این تفاوت که شفاعت انبیاء و اولیاء برای نیکوکاران موجب صعود آنان به مقام برتر و بهره‌مندی بیشتر از عنایات خاصه الهی می‌شود. اما برای گناه کاران تغییر سرنوشت محسوب می‌شود و موجب نجات آنان از آتش یا تخفیف مجازات می‌باشد.

بنابراین، گرچه در لسان روایات این اصطلاح بیشتر در مورد دوم یعنی نجات از عذاب به کار برده شده است ولی چنانچه اشاره گردید، دامنه شفاعت حوزهٔ وسیعی دارد و شامل عموم مستحقین اعم از افراد مؤمن و صالح یا غیرصالح می‌شود، حتی افراد صالح نیز چون دارای مراتب و مقامات متفاوت می‌باشند، مقام بالاتر نسبت به مراتب پائین‌تر، حق شفاعت دارد.

امام باقر (علیه السلام) می‌فرماید: یک فرد از مؤمنین، حداقل در مورد سی نفر حق شفاعت داردً[۳] و نیز می‌فرماید: یک مرد مؤمن در مورد قوم و بستگان و اهل خانواده خود می‌تواند شفاعت نماید.[۴] سر رشته دار این سلسله نیز پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت معصومین می‌باشند که صاحب مقام شفاعت کبری در قیامت اند. امام صادق (علیه السلام) در این مورد می‌فرماید: ما من احد من الاولین و الاخرین الا و هو یحتاج الی شفاعه محمد یوم القیامه[۵] هیچ فردی از خوبان و بدان چه از امت‌های گذشته و چه از امت اسلام نیستند مگر این که در قیامت محتاج شفاعت رسول اکرم می‌باشند. زیرا طبق روایات، این مقام از آن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌باشد که خداوند به آن حضرت اعطا فرموده.

در مورد این که «آیا شفاعت کنندگان مهربان تر از خداوند هستند؟»، باید توجه داشت که شفاعت کنندگان در امر شفاعت، صرفاً مجاری فیض الهی اند و هیچ نقش مستقلی از خود ندارند، بلکه آنچه در جریان شفاعت مطرح است، جوشش رحمت بی‌کران خداوندی است و شفاعت کنندگان هر کدام مظهر مهر و رحمت خداوند رحیم و غفور اند نه چیز دیگر. منتهی چون اقتضای حکمت الهی این است که بهره‌مندی از وسعت رحمت و فوز مغفرت باید از راه اسباب و وسائط انجام پذیرد، لذا خداوند این فیض را از کانال شفیعان همانند: انبیاء و پیامبران (صلی الله علیهم و آلهم) و اوصیاء (ائمه طاهرین (ع)) و مؤمنین، علما، شهدا، صالحین و فرشتگان، به بندگانش می‌رساند چنان‌که در روایات نیز آمده است.[۶]

بنابراین، سخن از مهربان تر بودن و دلسوزی آنان در برابر خداوند معنا و مورد نخواهد داشت چون همه مهربانی و عطوفت شفاعت کنندگان از آن خداوند خالق مهر و عطوفت و بازتاب ترحم و رحمت او است و لذا امام صادق (علیه السلام) برای این که کسی سوء برداشتی نسبت به موضوع شفاعت نداشته باشد و سهمی مستقل برای شفعاءدر نظر نگیرد می‌فرماید: «بدانید که احدی از مخلوقین اعم از فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل و دیگران، در پیشگاه الهی کاری از دستش ساخته نمی‌باشد و اگر می‌خواهید به شفاعت آنان دل خوش باشید در صدد کسب رضایت الهی باشید که مالک مغفرت و رحمت است.»[۷]

آنچه در حل این پرسش راه گشا است توجه به این مطلب است که نگاه ما نسبت به مسئله شفاعت و امثال آن نظیر: توسل و زیارات و… می‌باید نگاه توحیدی باشد و نقش شفاعت کنندگان را از منظر توحید ربوبی باید مد نظر قرار داد و کار شفاعت و وساطت آنان را صرفاً مجرای ارادهٔ الهی و جزء شئون ربوبیت او دانست که تدبیر همه هستی در انحصار قدرت او است. در پرتو چنین بینشی، هم مسئله شفاعت و جایگاه شفعاء به خوبی روشن می‌شود و هم معرفت ناب توحیدی ـ که اساس وجود همه اعتقادات است ـ فکر انسان را نورانی و نور بصیرت را در وجود انسان همواره روشن نگه می‌دارد.

نگرش قرآن کریم نسبت به مسئله شفاعت نیز این گونه است اولاً‌ـ امر شفاعت را مطلقاً در پرتو اذن الهی ممکن می‌داند ـ {{قرآن|لا تَنْفَعُ الشَّفاعَه إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ[۸] شفاعت جز در سایه اذن خداوند رحمان کارساز نیست ﴿مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ[۹]چه کسی در پیشگاه او بدون رخصت و اجازه ای او می‌تواند تقاضای شفاعت نماید؟. ثانیاً ـ بهره‌مندی از شفاعت را حساب شده و ضابطه مند می‌داند از نظر قرآن فقط کسانی می‌توانند از این موقعیت استفاده نمایند و از پا در میانی شفیعان سود ببرند که اوصاف خاصی داشته باشند و معیار عام آن نیز رضایت الهی از متقاضی شفاعت می‌باشد و فقط در صورت کسب رضایت الهی، شفاعت انبیاء و اولیاء در مورد او پذیرفته می‌شود و آنان اذن شفاعت پیدا می‌کنند ـ ﴿وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی[۱۰] شفعا در روز قیامت حق شفاعت ندارند مگر برای کسانی که خداوند از آن‌ها خشنود باشد.

بنابراین، قرآن کریم از یک سو با نگرش توحیدی به مسئله شفاعت، هیچ سهم مستقلی برای غیر خدا قائل نبوده و هرگونه نقش آفرینی شفیعان را منوط و مشروط به صدور اذن الهی می‌داند و از سوی دیگر با نگاه تربیتی به مسئله، میزان بهره‌مندی از این تفضل ویژه را وابسته به ایمان و صحت اعتقادات مردم می‌داند که معیار آن نیز رضایت و خشنودی الهی از آنان در اثراین باورهای صحیح و عمل براساس آن ذکر نموده است.

براساس این آیه اخیر آنچه در بهره‌مندی از وساطت شفاعت کنندگان روز قیامت ـ که خداوند سرنوشت بسیاری از بندگان و گناهکاران را در گرو تصمیم و عنایت آن مقامات و بزرگان قرار داده است ـ مهم و تعیین‌کننده است لزوم سنخیت و شباهت با آن بزرگواران از طریق معرفت و عمل صالح و ارتباط با آنان است تا بتوانند امید به دستگیری آنان ـ که خداوند کلید ورود به بهشت و نجات از جهنم را در اختیار آنان قرار داده است ـ داشته باشند و لازمه چنین امیدواری نیز شناخت و تبعیت از آنان است و لذا پیامبر می‌فرماید: «کسی که اعتقاد به شفاعت من نداشته باشد مشمول شفاعت نخواهد شد»[۱۱]

روشن است که اعتقاد به شفاعت پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرع بر معرفت و ایمان به آن حضرت و پیروی از دستورات او است تا از این طریق بتوانند پیوند معنوی و علقه ایمانی با حضرت داشته باشند و به شفاعت او امیدوار باشند.

بدیهی است که کسانی که هیچ علقه و پیوندی با خدا و اولیاء او ندارند، نورانیت شافعان، وجود تاریک آنان را روشن نخواهد کرد زیرا اقتضای حکمت و سنت الهی این است که هر کس با توجه به استعداد و توانائی‌های خدادادی، می‌باید مسیر کمال را خود بپیماید و زمینه پذیرش فیض الهی را در خود پدیدآورد تا ریزش رحمت و تفضلات خداوند وجود او را فرا گیرد و اگر آلوده به گناه نیز شده‌اند در قیامت به برکت شفاعت و تقاضای ترخیص و عفو آن مقربان الهی از آتش جهنم نجات یابند و به بهشت ابدی نائل گردند.

اما کسانی که با وجود زمینه‌های هدایت و امکان رشد و پاکی، با سوء اختیار در اثر طغیان و پرده دری گناه به مرحله پلیدی غیرقابل تطهیر رسیده‌اند و هیچ نقطه قوت در وجود او برای تابش نور شفاعت و حرکت بسوی کمال و پاکی باقی نمانده است. بدیهی است که محرومیت آنان از فیض شفاعت ناشی از عدم قابلیت وجود بی‌ارزش آنان می‌باشد. البته این محرومیت مطلق مربوط به کسانی است که شایستگی و قابلیت آنان برای دریافت فیض محو گردیده و هرگونه علقه و ارتباط با خدا را بریده باشند.

بنابراین موضوع شفاعت یک امر تصادفی و نسنجیده نیست، بلکه دقیق و حساب شده و ضابطه مند می‌باشد. هم شفاعت نمودن انبیاء و اولیاء بعد از اجازه رسمی الهی است، و هم بهره‌مندی از آن مشروط به تأیید الهی و داشتن علقه ایمانی و پیوند با اولیاء و انبیاء است، و لذا رسول اکرم می‌فرماید: «فیض شفاعت نصیب افراد بی ایمان یا مشرک یا اهل کفر و انسان‌های لائیک نمی‌شود بلکه این عنایت ویژه و مخصوص اهل ایمان و توحید است.»[۱۲]

اگر در این حدیث از شرک و کفر و بی‌دینی به عنوان عامل محرومیت از شفاعت یاد شده است، یا در روایات دیگر ازبرخی از گناهان کبیره نظیر: دشمنی با اهلبیت (علیهم السلام)[۱۳] سبک شمردن نماز،[۱۴] نوشیدن شراب و مسکرات،[۱۵] ظلم و ستمگری،[۱۶] عدم اعتقاد به شفاعت[۱۷] و… به عنوان عوامل محرومیت از شفاعت ذکر شده است، به خاطر این است که این گونه گناهان موجب قطع پیوند و گسستن این ارتباط می‌باشد، و مانع از تعلق شفاعت می‌گردد و لذا امید به شفاعت نه تنها باعث تجری بر گناه نیست بلکه سازنده و عامل اصلاح نیز هست.

با توجه به آنچه اشاره شد، مسئله شفاعت به معنای بهره گرفتن شایستگان از عفو و رحمت واسعه پروردگار منّان در پرتو دستگیری و عنایت اولیاء الهی، یکی از معارف ناب قرآنی و از اعتقادات اصیل و امیدبخش اسلام است که از یکسو به خاطر زمینه‌های مساعد افراد و از سوی دیگر به خاطر مقام و منزلت و آبروی اولیاء الهی مخصوصاً نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) و ائمه طاهرین (علیهم السلام)، این تفضل از رهگذر شفاعت آنان نصیب دیگران می‌گردد و بسیاری از کسانی که اهل عذاب و آتش اند و مستحق عقوبت و مجازات، بوسیله آنان نجات می‌یابند و به صف اهل بهشت می‌پیوندند.



معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر

۱. شفاعت در قلمرو عقل و قرآن و حدیث، نوشته آیت الله جعفر سبحانی.

۲. تفسیر المیزان، ج ۱، ذیل آیه ۴۸، سوره مبارکه بقره.


منابع

  1. مفردات راغب، کلمه «شفع».
  2. سبحانی، جعفر، الهیات، چاپ سوم، ۱۴۱۲ هـ ق، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، ج ۴، ص ۳۴۴.
  3. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ۵ جلدی، چاپ دارالحدیث، ج ۲، ص ۱۴۷۶، ح۹۵۲۴.
  4. همان، ح۹۵۲۳.
  5. همان، ص ۱۴۷۴، ح۹۴۹۸.
  6. پیامبر اکرم: «الشفاعه للانبیاء و الاوصیاء و المؤمنین و الملائکه»، همان و مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۸، ص ۵۸، ح ۷۵.
  7. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج۲، ص۱۴۷۱، ح۹۴۷۴.
  8. همان، ح۹۵۲۳.
  9. بقره/ ۲۵۵.
  10. انبیاء/ ۲۸.
  11. میزان الحکمه، ج ۲، ص ۱۴۷۲، ح۹۴۸۷.
  12. بحارالانوار، ج ۸، ص ۵۸، ح۷۵.
  13. همان، ج ۲۷، ص ۲۳۴، باب ۱۰، ح۴۷.
  14. وسایل الشیعه، ج ۲۵، ص ۳۲۷، باب ۱۵.
  15. همان.
  16. محدث نوری، مستدرک الوسایل، ج ۱۱، ص ۳۶۴، باب ۴۷.
  17. میزان الحکمه، ج ۲، ص ۱۴۷۳، ح۹۴۸۹.