واجب الوجود: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (Mnazarzadeh صفحهٔ معنای واجب الوجود را به واجب الوجود منتقل کرد)
(بازبینی و ویرایش)
خط ۳: خط ۳:


{{سوال}}
{{سوال}}
معنای «[[واجب الوجود]]»، چیست؟
معنای واجب الوجود، چیست؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}


{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
مفهوم واجب الوجود، از مفاهیم فلسفی‌ای است که فلاسفه برای تعبیر از [[خداوند]] از آن استفاده می‌کنند. واجب الوجود یعنی وجود آن ضروری و لازم است و نمی‌توان نبود آن را تصور کرد. هر چیزی نسبت به وجود یا عدم وجود از سه حالت خارج نیست:
'''واجب الوجود'''، از مفاهیم فلسفی‌ای است که فلاسفه برای تعبیر از [[خداوند]] از آن استفاده می‌کنند. واجب الوجود یعنی وجودی که وجود آن ضروری و لازم است و نمی‌توان نبود آن را تصور کرد. موجودات نسبت به وجود و عدم آن به سه قسم واجب الوجود،‌ ممکن الوجود و ممتنع الوجود تقسیم می‌شوند. بر اساس برهان [[امکان و وجوب]]، در سلسله علل وجود ممکنات، باید واجب الوجود حضور داشته باشد و اگر واجب الوجود که وجود آن به خودش وابسطه است وجود نداشته باشد هرگز ممکنی به وجود نخواهد آمد.


* واجب الوجود مانند خداوند که قائم به ذات خودش است و هیچ علتی ندارد.  
==تعریف==
* ممکن الوجود مانند همه مخلوقات که می‌شود نبودشان را تصور کرد و برای به وجود آمدن نیاز به علت دارند.
واجب الوجود را چنین تعریف کرده‌اند: «واجب الوجود، موجودی ضروری الوجود است که هستی‌اش، عین ذاتش بوده و محتاج به چیزی نباشد و قائم به ذات خودش باشد نه متکی بر غیر».<ref>نگاه کنید به شرح منظومه، همان، ص۱۳۹.</ref>
* ممتنع الوجود مانند شریک برای خداوند که وجود آن را نمی‌شود تصور کرد.


== علت به کارگیری مفهوم واجب الوجوب ==
در تعریف دیگری اینطور آمده است: واجب الوجود یعنی آنچه وجودش ضروری است. تصور هرکس درباره خداوند، عبارت است از موجودی که نبودنش محال است و ضرورتاً و لزوماً باید باشد.<ref>نگاه کنید به مطهری، مرتضی، شرح منظومه (مختصر)، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۶۱ش، ج۲، ص۱۳۵.</ref>
واژه [[خدا]] یا معادل آن در زبان‌های مختلف، عبارت است از موجودی که جهان را آفریده و گاه معانی دیگری از قبیل پروردگار و معبود هم از این واژه به ذهن می‌آید. فیلسوفان با توجه به این که این‌گونه مفاهیم از مقام فعل خداوند و گاه از افعال مخلوقات گرفته می‌شود، کوشیده‌اند مفهومی را بکار بگیرند که حکایت از ذات الهی داشته باشد بدون اینکه احتیاجی به در نظر گرفتن افعال و مخلوقات وی باشد بدین ترتیب مفهوم واجب الوجود را برگزیده‌اند.<ref>مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسه جلد ۲.</ref>
== علت به کارگیری==
 
واژه [[خدا]] یا معادل آن در زبان‌های مختلف، عبارت از موجودی که جهان را آفریده می‌باشد. فیلسوفان با توجه به این که این‌گونه مفاهیم از مقام فعل خداوند و گاه از افعال مخلوقات گرفته می‌شود، کوشیده‌اند مفهومی را بکار بگیرند که حکایت از ذات الهی داشته باشد بدون اینکه احتیاجی به در نظر گرفتن افعال و مخلوقات وی باشد، بدین ترتیب '''واجب الوجود''' را برگزیده‌اند.<ref>مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسه جلد ۲.</ref>
== مفهوم واجب الوجوب ==
واجب الوجود یعنی آنچه وجودش ضروری است. تصور هرکس درباره خداوند، عبارت است از موجودی که نبودنش محال است و ضرورتاً و لزوماً باید باشد.<ref>نگاه کنید به مطهری، مرتضی، شرح منظومه (مختصر)، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۶۱ش، ج۲، ص۱۳۵.</ref> این مفهوم در مقابل ممکن الوجود است که فقط امکان وجود دارد.
 
هر مفهومی که نسبت آن با وجود، سنجیده شود از سه صورت خارج نیست:


==تفسیم موجودات به ممکن و واجب==
از دیدگاه فلاسفه اسلامی، هر مفهومی که نسبت آن با وجود سنجیده شود، از ۳ حالت خارج نیست:
* وجود داشتن آن ضروری و لازم است و نبود آن، محال می‌باشد که به آن «واجب الوجود» گفته می‌شود.
* وجود داشتن آن ضروری و لازم است و نبود آن، محال می‌باشد که به آن «واجب الوجود» گفته می‌شود.
* وجود و عدم در آن مساوی است، و موجود بودن آن ضرورتی ندارد و می‌توان تصور کرد که رابطه آن با وجود، گسستنی و جداشدنی است. به چنین مفهومی «ممکن الوجود» می‌گویند. مانند
* موجود بودن آن غیرممکن است و هرگز به وجود متصف نمی‌شود، که به آن «ممتنع الوجود» می‌گویند.<ref>نگاه کنید به طباطبایی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ۱۳۶۲ش، ص۴۳ و ۴۸ و ۶۵؛ و مغنیه، محمد جواد، مغنیه، ترجمه محمدرضا عطایی، خطوط برجسته‌ای از فلسفه و کلام اسلامی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۴ش، ص۴۵–۴۲؛ و نگاه کنید به خرازی، سید محسن، بدایه المعارف الالهیه فی عقاید الاسلامیه، ترجمه سیروس (مرتضی) متقی نژاد، قم، احسن الحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۶ش، ج۱، ص۳۵–۳۴.</ref> مانند شریک برای خدای متعال که وجود برای آن محال است.


* وجود و عدم در آن مساوی است، و موجود بودن آن ضرورتی ندارد و می‌توان تصور کرد که رابطه آن با وجود، گسستنی و جداشدنی است. به چنین مفهومی «ممکن الوجود» می‌گویند.
== اثبات واجب الوجود==
 
{{اصلی|برهان امکان و وجوب}}
* موجود بودن آن غیرممکن است و هرگز به وجود متصف نمی‌شود، که به آن «ممتنع الوجود» می‌گویند.<ref>نگاه کنید به طباطبایی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ۱۳۶۲ش، ص۴۳ و ۴۸ و ۶۵؛ و مغنیه، محمد جواد، مغنیه، ترجمه محمدرضا عطایی، خطوط برجسته‌ای از فلسفه و کلام اسلامی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۴ش، ص۴۵–۴۲؛ و نگاه کنید به خرازی، سید محسن، بدایه المعارف الالهیه فی عقاید الاسلامیه، ترجمه سیروس (مرتضی) متقی نژاد، قم، احسن الحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۶ش، ج۱، ص۳۵–۳۴.</ref> مانند شریک برای خدای متعال که وجود آن محال است.
بر اساس برهان امکان و وجوب، هر موجودی در جهان یا وجود آن ممکن است و یا واجب و غیر از این دو نیست. نمی‌توان همه موجودات جهان را ممکن دانست، چرا که ممکن الوجود برای ایجاد نیاز به واجب الوجود دارد، و اگر علت ایجاد ممکن الوجود، ممکن دیگری باشد، آن نیز نیاز به علت دارد و باید سلسله علت‌ها به واجب الوجود که وجودی است بی نیاز از غیر برسد. بنابر این باید وجودی که نیاز به وجود دیگری دارد و وجود برای آن لازم است وجود داشته باشد تا ممکنی به وجود بیاید.
 
می‌توان واجب الوجود را چنین نیز تعریف کرد: «واجب الوجود، موجودی ضروری الوجود است که هستی‌اش، عین ذاتش بوده و محتاج به چیزی نباشد و قائم به ذات خودش باشد نه متکی بر غیر».<ref>نگاه کنید به شرح منظومه، همان، ص۱۳۹.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۴۹: خط ۴۶:
  | تکمیل =
  | تکمیل =
  | اولویت = ب
  | اولویت = ب
  | کیفیت = الف
  | کیفیت = ب
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۱۴


سؤال

معنای واجب الوجود، چیست؟


واجب الوجود، از مفاهیم فلسفی‌ای است که فلاسفه برای تعبیر از خداوند از آن استفاده می‌کنند. واجب الوجود یعنی وجودی که وجود آن ضروری و لازم است و نمی‌توان نبود آن را تصور کرد. موجودات نسبت به وجود و عدم آن به سه قسم واجب الوجود،‌ ممکن الوجود و ممتنع الوجود تقسیم می‌شوند. بر اساس برهان امکان و وجوب، در سلسله علل وجود ممکنات، باید واجب الوجود حضور داشته باشد و اگر واجب الوجود که وجود آن به خودش وابسطه است وجود نداشته باشد هرگز ممکنی به وجود نخواهد آمد.

تعریف

واجب الوجود را چنین تعریف کرده‌اند: «واجب الوجود، موجودی ضروری الوجود است که هستی‌اش، عین ذاتش بوده و محتاج به چیزی نباشد و قائم به ذات خودش باشد نه متکی بر غیر».[۱]

در تعریف دیگری اینطور آمده است: واجب الوجود یعنی آنچه وجودش ضروری است. تصور هرکس درباره خداوند، عبارت است از موجودی که نبودنش محال است و ضرورتاً و لزوماً باید باشد.[۲]

علت به کارگیری

واژه خدا یا معادل آن در زبان‌های مختلف، عبارت از موجودی که جهان را آفریده می‌باشد. فیلسوفان با توجه به این که این‌گونه مفاهیم از مقام فعل خداوند و گاه از افعال مخلوقات گرفته می‌شود، کوشیده‌اند مفهومی را بکار بگیرند که حکایت از ذات الهی داشته باشد بدون اینکه احتیاجی به در نظر گرفتن افعال و مخلوقات وی باشد، بدین ترتیب واجب الوجود را برگزیده‌اند.[۳]

تفسیم موجودات به ممکن و واجب

از دیدگاه فلاسفه اسلامی، هر مفهومی که نسبت آن با وجود سنجیده شود، از ۳ حالت خارج نیست:

  • وجود داشتن آن ضروری و لازم است و نبود آن، محال می‌باشد که به آن «واجب الوجود» گفته می‌شود.
  • وجود و عدم در آن مساوی است، و موجود بودن آن ضرورتی ندارد و می‌توان تصور کرد که رابطه آن با وجود، گسستنی و جداشدنی است. به چنین مفهومی «ممکن الوجود» می‌گویند. مانند
  • موجود بودن آن غیرممکن است و هرگز به وجود متصف نمی‌شود، که به آن «ممتنع الوجود» می‌گویند.[۴] مانند شریک برای خدای متعال که وجود برای آن محال است.

اثبات واجب الوجود

بر اساس برهان امکان و وجوب، هر موجودی در جهان یا وجود آن ممکن است و یا واجب و غیر از این دو نیست. نمی‌توان همه موجودات جهان را ممکن دانست، چرا که ممکن الوجود برای ایجاد نیاز به واجب الوجود دارد، و اگر علت ایجاد ممکن الوجود، ممکن دیگری باشد، آن نیز نیاز به علت دارد و باید سلسله علت‌ها به واجب الوجود که وجودی است بی نیاز از غیر برسد. بنابر این باید وجودی که نیاز به وجود دیگری دارد و وجود برای آن لازم است وجود داشته باشد تا ممکنی به وجود بیاید.

منابع

  1. نگاه کنید به شرح منظومه، همان، ص۱۳۹.
  2. نگاه کنید به مطهری، مرتضی، شرح منظومه (مختصر)، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۶۱ش، ج۲، ص۱۳۵.
  3. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسه جلد ۲.
  4. نگاه کنید به طباطبایی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ۱۳۶۲ش، ص۴۳ و ۴۸ و ۶۵؛ و مغنیه، محمد جواد، مغنیه، ترجمه محمدرضا عطایی، خطوط برجسته‌ای از فلسفه و کلام اسلامی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۴ش، ص۴۵–۴۲؛ و نگاه کنید به خرازی، سید محسن، بدایه المعارف الالهیه فی عقاید الاسلامیه، ترجمه سیروس (مرتضی) متقی نژاد، قم، احسن الحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۶ش، ج۱، ص۳۵–۳۴.