پیش نویس:ایمان ابوطالب: تفاوت میان نسخهها
Meysamhasani (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Meysamhasani (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| (۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
| خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{تکمیل}} | ||
{{شروع متن}} | {{شروع متن}} | ||
| خط ۵: | خط ۵: | ||
آیا ایمان حضرت ابوطالب با توجه به منابع اسلامی قابل اثبات است؟ | آیا ایمان حضرت ابوطالب با توجه به منابع اسلامی قابل اثبات است؟ | ||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
در میان علمای شیعه اتفاق و اجماع بر ایمان جناب ابوطالب وجود دارد، کما اینکه روایات اهل بیت(ع) نیز بر این معنا تصریح کامل دارد. در کتب اهل سنت نیز قرائن قوی وجود دارد که ایشان | در میان علمای شیعه اتفاق و اجماع بر ایمان جناب ابوطالب وجود دارد، کما اینکه روایات اهل بیت(ع) نیز بر این معنا تصریح کامل دارد. در کتب اهل سنت نیز قرائن قوی وجود دارد که ایشان مؤمن به خدای واحد بودهاند. | ||
{{درگاه|سنت|تاریخ}} | {{درگاه|سنت|تاریخ}} | ||
| خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
== رفتار و بیانات == | == رفتار و بیانات == | ||
حضرت ابوطالب با زبان و رفتار خودشان، حضرت محمد(ص) را یاری داده و از آن حضرت بدفاع | حضرت [[ابوطالب]] با زبان و رفتار خودشان، [[حضرت محمد(ص)]] را یاری داده و از آن حضرت بدفاع برمیخواستند. حمایتهای متعدد ایشان به صورت بیانی و رفتاری از جمله قرائنی است که در کتب شیعه و اهل تسنن وجود دارد. در ذیل به برخی از این قضایا اشاره میکنیم و تفصیل و ذکر شواهد دیگر را به کتب و مقالات ارجاع میدهیم. | ||
* [[امام صادق(ع)]] در روایت معتبری<ref name=":023">{{یادکرد کتاب|عنوان=مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول|سال=1404|نام=محمّد باقر|نام خانوادگی=مجلسی|ناشر=دار الکتب الإسلامیّة|جلد=5|صفحه=256|مکان=تهران}}</ref> فرمودند: چون ابوطالب در گذشت [[جبرئیل]] بر رسول خدا(ص) فرود آمد و به او گفت: ای محمد، از مکه بیرون شو زیرا در آن یاوری نداری و [[قریش]] به پیغمبر شوریدند و آن حضرت گریخت تا به کوهی رسید که آن را حجون مینامیدند و بدان کوه پناهنده شد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=الکافی|سال=1430|نام=أبو جعفر محمّد بن یعقوب|نام خانوادگی=الکلینی الرازی|ناشر=دار الحدیث|جلد=2|صفحه=464-465|مکان=قم}}</ref> | |||
* ابن اسحاق میگوید (بعد از نزول آیه تبت یدا ابی لهب) پس زمانی که قریش بر علیه پیامبر هم پیمان شدند و آن اقدامات قبیح را بر ضد پیامبر انجام دادند ابوطالب گفت:<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=السیرة النبویة|نام خانوادگی= ابن هشام الحمیری|ناشر=مکتبة محمدعلی صبیح وأولاده |جلد=1|صفحه=235|مکان=قاهره}}</ref><ref name=":03">{{یادکرد کتاب|عنوان=سیرة ابن إسحاق|نام خانوادگی=محمد بن إسحاق بن یسار|ناشر=مکتب دراسات التاریخ و المعارف الإسلامیة|صفحه=156-157}}</ref> | |||
<blockquote>ألم تعلموا أنا وجدنا محمدا ** نبیا کموسی خط فی أول الکتب | |||
و لسنا و رب البیت نسلم أحمدا ** علی الحال من عض الزمان و لا کرب | |||
* | |||
و | آیا نمیدانید که ما محمد را به عنوان یک پیامبر یافتیم، همانند [[موسی]]، و در اول همه کتابها، به پیامبری او تصریح شده است؟ به خدای کعبه قسم، ما به خاطر سختیها و مشکلات این پیامبر را با بت عوض نمیکنیم.</blockquote> | ||
* بعد از اینکه [[عمرو عاص]] به حبشه رفت تا [[جعفر بن ابیطالب]] و همراهانش را پیش نجاشی پادشاه حبشه رسوا کند و آنها را از پادشاه حبشه تحویل گرفته و برای مجازات به حجاز نزد مشرکین برگرداند. ابن کثیر میگوید: زیاد از این اسحاق نقل کرده است که ابوطالب زمانی که برخورد قریش را دید نامه ای به نجاشی نوشت و در آن ضمن ابیاتی او را به عدل و احسان نسبت به کسانی که از خانواده اش به او پناهنده شدهاند دعوت کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=البدایه والنهایه|نام خانوادگی=ابن کثیر|ناشر=دار إحیاء التراث العربی|جلد=3|صفحه=97|مکان=بیروت}}</ref> | |||
<blockquote>ونعلم أبیت اللعن أنک ماجد ** کریم فلا یشقی إلیک المجانب | |||
ونعلم بأن الله زادک بسطة ** وأسباب خیر کلها بک لازب | |||
* | |||
و میدانیم که تو چنان خوب و کریم هستی که از طرف تو به کسی که نزد تو است ستم نمیشود. و میدانیم که خدا قدرت تو را زیاد کرده است و همه اسباب نیکی و خیر با تو عجین است.</blockquote> | |||
* حاکم میگوید: از ابن اسحاق نقل شده که گفت: ابو طالب ابیاتی برای نجاشی سرود که او را به رفتار نیک با پناهندگان و دفاع از آنان دعوت کرده بود:<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=المستدرک علی الصحیحین|نام خانوادگی=أبو عبدالله الحاکم النیسابوری|ناشر=دار الکتب العلمیة|جلد=2|صفحه=680|مکان=بیروت}}</ref> | |||
<blockquote>لیعلم خیار الناس أن محمدا ** وزیر لموسی والمسیح ابن مریم | |||
* | |||
أتانا بهدی مثل ما أتیا به ** فکل بأمر الله یهدی ویعصم | |||
باید بداند که بهترین مردم حضرت محمد است و او وزیر موسی و حضرت مسیح است. برای ما هدایتی آورد مثل هدایتی که آن دو آوردهاند پس هر کدام از آنها به امر و فرمان خدا هدایت میکند و حفظ میشود.</blockquote>[[علامه امینی]] بعد از ذکر این اشعار میگویند: «من نمیدانم که شهادت و اعتراف به نبوت اگر با این شیوههای مختلفی که در این اشعار ذکر شد محقق نگردد با چه چیزی محقق میشود؟ و اگر یکی از این مطالب یا شعرها از هر کس دیگر نقل شده بود همه بر [[اسلام]] او متفق القول بودند، اما همه این مطالب باز هم دلالت بر اسلام ابو طالب نمیکند. این مسئله عجیب است و جای تأمل دارد!!»<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=الغدیر فی الکتاب والسنة والأدب|نام=عبد الحسین|نام خانوادگی=الأمینی النجفی|ناشر=دار الکتاب العربی|جلد=7|صفحه=341|مکان=بیروت|سال=1387}}</ref> | |||
* ابن هشام میگوید: «زمانی که ابوطالب از بزرگان عرب نسبت به حمله به قوم خود ترسید قصیده ای سرود که در آن به حرم مکه و منزلت آن پناه برده بود و از بزرگان قومش در آن قصیده طلب دوستی کرد و او همگان را باخبر کرده بود از این شعرش که او هرگز رسول خدا را تسلیم آنها نخواهد کرد و او را در مقابل هیچ چیز رها نخواهد کرد مگر اینکه بدون او بمیرد.»<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=السیرة النبویة|نام خانوادگی=ابن هشام الحمیری|ناشر=مکتبة محمدعلی صبیح وأولاده|جلد=1|صفحه=235|مکان=قاهره}}</ref> | |||
باید بداند که بهترین مردم حضرت محمد است و او وزیر | * در روایت معتبری<ref name=":025">{{یادکرد کتاب|عنوان=مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول|سال=1404|نام=محمّد باقر|نام خانوادگی=مجلسی|ناشر=دار الکتب الإسلامیّة|جلد=5|صفحه=256|مکان=تهران}}</ref> امام صادق(ع) فرمودند: پیامبر(ص) در [[مسجد الحرام]] بود در حالی که لباسهای نو بر تن داشت، مشرکین شکمبه شتری را بر او افکندند و لباسهایش را آلوده کردند، پیامبر از این عمل آنچنان ناراحت شد که فقط خدا میداند، پس این اتفاق پیامبر نزد ابوطالب آمد و گفت: ای عمو! حسب و جایگاه مرا در میان خود چگونه میبینی؟ ابوطالب گفت: مگر چه شدهای برادر زاده؟! پیامبر ماجرا را تعریف کرد، ابوطالب [[حمزه]] را طلبید و خودش هم شمشیر برگرفت و به حمزه گفت: شکمبه را بردار، سپس همراه پیامبر به سوی آن قوم رفت تا نزد قریش رسید، آنها گرد کعبه بودند، چون او را دیدند آثار خشم و غضب را در چهرهاش خواندند، آنگاه به حمزه گفت: شکمبه را بر سبیل همه بمال، او چنین کرد، تا به نفر آخرشان هم مالید، سپس ابوطالب متوجه پیغمبر(ص) شد و گفت: ای برادر زادام اینست حسب و جایگاه تو در میان ما.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=الکافی|سال=1430|نام=أبو جعفر محمّد بن یعقوب|نام خانوادگی=الکلینی الرازی|ناشر=دار الحدیث|جلد=2|صفحه=464|مکان=قم}}</ref> | ||
* ابن هشام | |||
* در روایت معتبری<ref name=":025">{{یادکرد کتاب|عنوان=مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول|سال=1404|نام=محمّد باقر|نام خانوادگی=مجلسی|ناشر=دار الکتب الإسلامیّة|جلد=5|صفحه=256|مکان=تهران}}</ref> امام صادق(ع) فرمودند: | |||
== روایات == | == روایات == | ||
=== روایات شیعه === | === روایات شیعه === | ||
روایات بسیاری در کتب شیعه وجود دارد که اثبات کننده ایمان و منزلت رفیع ایشان است و اینک به برخی از آن روایات اشاره | روایات بسیاری در کتب شیعه وجود دارد که اثبات کننده ایمان و منزلت رفیع ایشان است و اینک به برخی از آن روایات اشاره میکنیم: | ||
'''صحیحه اسحاق بن جعفر:''' اسحاق بن جعفر از پدرش امام صادق(ع) نقل | '''صحیحه اسحاق بن جعفر:''' اسحاق بن جعفر از پدرش امام صادق(ع) نقل کند که به آن حضرت عرض شد: آنها (اهل سنت) گمان کنند که ابو طالب کافر بوده است. حضرت فرمود: دروغ گویند، چگونه [[ابوطالب]] کافر است در حالی که میگوید: مگر نمیدانند که ما محمد را مانند موسی پیغمبری یافتهایم که در کتابهای نخست و سلف نامش نوشته است؟ و در حدیث دیگر فرمود: چگونه میشود که ابو طالب کافر باشد؟ در صورتی که خود او میگوید: مردم دانستهاند که ما فرزند خود را بدروغ نسبت ندهیم و به سخن یاوهسرایان اعتنا نمیشود. او روسفید و آبرومندی است که به احترام آبروی او طلب باران میشود. او فریادرس یتیمان و پناه بیوه زنانست.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=الکافی|سال=1430|نام=أبو جعفر محمّد بن یعقوب|نام خانوادگی=الکلینی الرازی|ناشر=دار الحدیث|جلد=2|صفحه=463|مکان=قم}}</ref> | ||
تمام راویان حدیث ثقه بوده و روایت | تمام راویان حدیث ثقه بوده و [[روایت صحیح]] میباشد.<ref name=":02">{{یادکرد کتاب|عنوان=مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول|سال=1404|نام=محمّد باقر|نام خانوادگی=مجلسی|ناشر=دار الکتب الإسلامیّة|جلد=5|صفحه=254|مکان=تهران}}</ref> | ||
'''صحیحه هشام:''' امام صادق(ع) | '''صحیحه هشام:''' امام صادق(ع) حکایت ابوطالب حکایت [[اصحاب کهف]] است که ایمان را مخفی کردند و شرک را اظهار داشتند، پس خدا پاداششان را دو بار به آنها داد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=الکافی|سال=1430|نام=أبو جعفر محمّد بن یعقوب|نام خانوادگی=الکلینی الرازی|ناشر=دار الحدیث|جلد=2|صفحه=462|مکان=قم}}</ref> | ||
تمام روات ثقه بوده و روایت صحیح السند | تمام روات ثقه بوده و روایت [[صحیح السند]] میباشد.<ref name=":022">{{یادکرد کتاب|عنوان=مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول|سال=1404|نام=محمّد باقر|نام خانوادگی=مجلسی|ناشر=دار الکتب الإسلامیّة|جلد=5|صفحه=253|مکان=تهران}}</ref> | ||
'''معتبره مفضل:''' در معتبره مفضّل بن عمر از امام صادق(ع): | '''معتبره مفضل:''' در معتبره مفضّل بن عمر از امام صادق(ع): روزی [[امیرالمؤمنین(ع)]] در فضای عمومی شهر نشسته و مردم به گردش جمع شده بودند، مردی به سوی حضرت رفت و گفت: ای امیرالمؤمنین، تو در جایگاهی هستی که خداوند تو را به آن[مقام] رسانده است و با این حال پدرت در آتش شکنجه میشود؟ حضرت به او فرمود: ساکت شو خداوند دهانت را مهر کند، به آن کسی که [[محمد(ص)]] را حقیقتاً به پیامبری برانگیخت سوگند، اگر پدرم برای هر گناهکاری بر روی زمین میانجیگری کند خداوند شفاعت او را دربارهٔ آنان میپذیرد. آیا پدر من به آتش عذاب میشود درحالیکه پسر او تقسیمکنندهٔ آتش است؟! آنگاه فرمود: به آن کسی که محمد(ص) را برانگیخت سوگند نور ابی طالب در روز رستاخیز نورهای مخلوفات را فرومینشاند، مگر پنج نور را: نور محمد(ص) و نور من و نور [[حضرت فاطمه(س)|فاطمه]] و نور حسن و [[امام حسین علیهالسلام|حسین]] و پیشوایان از فرزندان حسین؛ زیرا نور او از همان نور ماست که خداوند دو هزار سال پیش از آفرینش آدم آن را آفرید.<ref name=":094">{{یادکرد کتاب|عنوان=الأمالی|سال=1414|نام=محمد بن الحسن|نام خانوادگی=طوسی|ناشر=دارالثقافة|صفحه=702-305|مکان=قم}}</ref> | ||
== بیان علماء == | == بیان علماء == | ||
در میان علمای شیعه اجماع و اتفاق نظر بر ایمان و اسلام ابوطالب وجود دارد. به عنوان مثال اندیشمندانی همچون شیخ مفید<ref name=":0333">{{یادکرد کتاب|عنوان=أوائل المقالات | در میان علمای شیعه اجماع و اتفاق نظر بر ایمان و اسلام ابوطالب وجود دارد. به عنوان مثال اندیشمندانی همچون [[شیخ مفید]]<ref name=":0333">{{یادکرد کتاب|عنوان=أوائل المقالات فی المذاهب والمختارات|نام خانوادگی=الشیخ المفید|ناشر=دار المفید|صفحه=45|مکان=بیروت|سال=1414}}</ref> که از علمای متقدم شیعه و [[جایگاه علامه مجلسی|علامه مجلسی]] که از علمای متاخر میباشند، به این اجماع تصریح کردهاند.<ref name=":024">{{یادکرد کتاب|عنوان=بحار الأنوار|سال=1983|نام=محمّد باقر|نام خانوادگی=مجلسی|ناشر=دارالاحیاء التراث|جلد=35|صفحه=138-139|مکان=بیروت}}</ref> | ||
* الحافظ أبو الفضل بن حجر: ابن اسحاق متذکر | اما کلام برخی از علمای اهل سنت که دلالت بر ایمان جناب ابوطالب میکند، از این قرار است: | ||
* علامه علی اجهوری و تلمسانی: سزاوار نیست که از ابوطالب یاد شود الا به عنوان حامی پیامبر(ص)؛ چرا که ایشان با کلام و افعالش از پیامبر(ص) حمایت نموده و ایشان را یاری کرد. و یاد کردن ایشان به بدی سبب آذار پیامبر(ص) میباشد. هرکس پیامبر(ص) را اذیت کند کافر میباشد.<ref name=":032">{{یادکرد کتاب|عنوان=دیوان أبی طالب بن عبد المطلب|سال=2003|نام خانوادگی=المهزمی، ابو هفان|ناشر=دار و مکتبة الهلال|صفحه=32|مکان=بیروت}}</ref> | |||
* | * امام ابوطاهر: هر کسی بغض ابوطالب را داشته باشد کافر است.<ref name=":0322">{{یادکرد کتاب|عنوان=دیوان أبی طالب بن عبد المطلب |سال=2003|نام خانوادگی= المهزمی، ابو هفان|صفحه=32|مکان=بیروت|ناشر=دار و مکتبة الهلال}}</ref> | ||
* ابوالفداء: | * امام أحمد بن الحسین الموصلی: بغض ابوطالب بطور قطع کفر است.<ref name=":03222">{{یادکرد کتاب|عنوان=دیوان أبی طالب بن عبد المطلب |سال=2003|نام خانوادگی= المهزمی، ابو هفان|صفحه=32|مکان=بیروت|ناشر=دار و مکتبة الهلال}}</ref> | ||
<blockquote> | * ابن التین بعد از آوردن شعری از جناب ابوطالب میگوید: این شعر ابوطالب دلیلی است که او قبل از بعثت، به نبوت پیامبر(ص) آگاهی داشته.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة|نام=أبو العباس، شهاب الدین|نام خانوادگی= القسطلانی القتیبی|ناشر=المکتبة التوفیقیة |جلد=1|صفحه=113|مکان=قاهره}}</ref> | ||
* الحافظ أبو الفضل بن حجر میگوید: ابن اسحاق متذکر میشود که ابوطالب این شعر را بعد از بعثت بیان کرده است. و آگاهی ابوطالب به نبوت پیامبر(ص) در بسیاری از اخبار آمده است و شیعیان برای اثبات اسلام ابوطالب به این اخبار تمسک کردهاند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة|نام=أبو العباس، شهاب الدین|نام خانوادگی=القسطلانی القتیبی |ناشر=المکتبة التوفیقیة|جلد=1|صفحه=113|مکان=قاهره}}</ref> | |||
* علی بن حمزه بصری در اثری، اشعار ابوطالب را جمع کرده و در دیدگاه او ابوطالب مسلمان بوده و با دین اسلام از دنیا رحلت کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة|نام=أبو العباس، شهاب الدین|نام خانوادگی=القسطلانی القتیبی |ناشر=المکتبة التوفیقیة|جلد=1|صفحه=114|مکان=قاهره}}</ref> | |||
* ابوالفداء: از شعرهای ابوطالب که دلالت میکند ایشان پیامبر(ص) را تصدیق نموده این شعر است:<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=المختصر فی أخبار البشر|نام=إسماعیل بن علی|نام خانوادگی= أبو الفداء عماد الدین|ناشر=المطبعة الحسینیة المصریة |جلد=1|صفحه=120|مکان=قاهره}}</ref><blockquote>و دعوتنی و علمت أنک صادق ** ولقد صدقت وکنت ثم أمینا ولقد علمت بأن دین محمد ** من خیر أدیان البریة دینا مرا (به سوی خدا) دعوت کردی، و میدانستی که راستگویی و بهراستی که راست گفتی و در آن هنگام امین بودی. و من یقین دارم که دین محمد، از بهترینِ دینهای مردمان است.</blockquote>پایان کلام خود را به بیانی از [[شهید مطهری]] ختم میکنیم. ایشان در کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» میگویند:<ref name=":033">{{یادکرد کتاب|عنوان=مجموعه آثار شهید مطهری|سال=1390|نام=مرتضی|نام خانوادگی=مطهری|ناشر=صدرا|جلد=19|صفحه=256|مکان=تهران}}</ref> | |||
<blockquote>چنانکه میدانیم در گردش خلافت از [[بنیامیه|امویان]] به [[عباسیان]]، بنی الحسن یعنی فرزندزادگان امام حسن با بنی العباس همکاری داشتند، اما بنی الحسین یعنی فرزندزادگان امام حسین -که در رأس آنها در آن وقت امام صادق بود- از همکاری با بنی العباس خودداری کردند. بنی العباس با اینکه در ابتدا خود را تسلیم و خاضع نسبت به بنی الحسن نشان میدادند و آنها را از خود شایستهتر میخواندند، در پایان کار به آنها خیانت کردند و اکثر آنها را با قتل و حبس از میان بردند. بنی العباس برای پیشبرد سیاست خود شروع کردند به تبلیغ علیه بنی الحسن. از جمله تبلیغات ناروای آنها این بود که گفتند [[ابوطالب]] -که جد اعلای بنی الحسن و عموی پیغمبر است- مسلمان نبود و [[کافر]] از دنیا رفت و اما [[عباس]] که عموی دیگر پیغمبر است وجد اعلای ماست مسلمان شد و مسلمان از دنیا رفت. پس ما که اولاد عموی مسلمان پیغمبریم از بنی الحسن که اولاد عموی کافر پیغمبرند برای خلافت شایستهتریم. در این راه پولها خرج کردند و قصهها جعل کردند. هنوز هم که هست، گروهی از اهل تسنن تحت تأثیر همان تبلیغات و اقدامات فتوا به کفر ابوطالب میدهند. هر چند اخیراً تحقیقاتی در میان محققان اهل تسنن در این زمینه به عمل آمده و افق تاریخ از این نظر روشنتر میشود.</blockquote> | |||
== مطالعه بیشتر == | == مطالعه بیشتر == | ||
* کتاب منیة الراغب | * کتاب منیة الراغب فی إیمان أبی طالب(ع)؛ تألیف شیخ محمدرضا طبسی نجفی | ||
* کتاب | * الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ص)، سید جعفر مرتضی عاملی، جلد ۴ | ||
* مقاله ایمان ابوطالب(ع)؛ مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج) | * کتاب ایمان ابی طالب(ع) و سیرته؛ علامه امینی | ||
* مقاله ایمان ابوطالب(ع)؛ مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج) | |||
==منابع== | == منابع == | ||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} | ||
{{شاخه | {{شاخه | ||
| شاخه اصلی = | | شاخه اصلی =شخصیتها و مشاهیر | ||
| شاخه فرعی۱ = | | شاخه فرعی۱ =مسلمانان | ||
| شاخه فرعی۲ = | | شاخه فرعی۲ =صحابه | ||
| شاخه فرعی۳ = | | شاخه فرعی۳ = | ||
}} | }} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲ ژوئن ۲۰۲۵، ساعت ۰۱:۵۵
آیا ایمان حضرت ابوطالب با توجه به منابع اسلامی قابل اثبات است؟
در میان علمای شیعه اتفاق و اجماع بر ایمان جناب ابوطالب وجود دارد، کما اینکه روایات اهل بیت(ع) نیز بر این معنا تصریح کامل دارد. در کتب اهل سنت نیز قرائن قوی وجود دارد که ایشان مؤمن به خدای واحد بودهاند.
رفتار و بیانات
حضرت ابوطالب با زبان و رفتار خودشان، حضرت محمد(ص) را یاری داده و از آن حضرت بدفاع برمیخواستند. حمایتهای متعدد ایشان به صورت بیانی و رفتاری از جمله قرائنی است که در کتب شیعه و اهل تسنن وجود دارد. در ذیل به برخی از این قضایا اشاره میکنیم و تفصیل و ذکر شواهد دیگر را به کتب و مقالات ارجاع میدهیم.
- امام صادق(ع) در روایت معتبری[۱] فرمودند: چون ابوطالب در گذشت جبرئیل بر رسول خدا(ص) فرود آمد و به او گفت: ای محمد، از مکه بیرون شو زیرا در آن یاوری نداری و قریش به پیغمبر شوریدند و آن حضرت گریخت تا به کوهی رسید که آن را حجون مینامیدند و بدان کوه پناهنده شد.[۲]
- ابن اسحاق میگوید (بعد از نزول آیه تبت یدا ابی لهب) پس زمانی که قریش بر علیه پیامبر هم پیمان شدند و آن اقدامات قبیح را بر ضد پیامبر انجام دادند ابوطالب گفت:[۳][۴]
ألم تعلموا أنا وجدنا محمدا ** نبیا کموسی خط فی أول الکتب
و لسنا و رب البیت نسلم أحمدا ** علی الحال من عض الزمان و لا کرب
آیا نمیدانید که ما محمد را به عنوان یک پیامبر یافتیم، همانند موسی، و در اول همه کتابها، به پیامبری او تصریح شده است؟ به خدای کعبه قسم، ما به خاطر سختیها و مشکلات این پیامبر را با بت عوض نمیکنیم.
- بعد از اینکه عمرو عاص به حبشه رفت تا جعفر بن ابیطالب و همراهانش را پیش نجاشی پادشاه حبشه رسوا کند و آنها را از پادشاه حبشه تحویل گرفته و برای مجازات به حجاز نزد مشرکین برگرداند. ابن کثیر میگوید: زیاد از این اسحاق نقل کرده است که ابوطالب زمانی که برخورد قریش را دید نامه ای به نجاشی نوشت و در آن ضمن ابیاتی او را به عدل و احسان نسبت به کسانی که از خانواده اش به او پناهنده شدهاند دعوت کرد.[۵]
ونعلم أبیت اللعن أنک ماجد ** کریم فلا یشقی إلیک المجانب
ونعلم بأن الله زادک بسطة ** وأسباب خیر کلها بک لازب
و میدانیم که تو چنان خوب و کریم هستی که از طرف تو به کسی که نزد تو است ستم نمیشود. و میدانیم که خدا قدرت تو را زیاد کرده است و همه اسباب نیکی و خیر با تو عجین است.
- حاکم میگوید: از ابن اسحاق نقل شده که گفت: ابو طالب ابیاتی برای نجاشی سرود که او را به رفتار نیک با پناهندگان و دفاع از آنان دعوت کرده بود:[۶]
لیعلم خیار الناس أن محمدا ** وزیر لموسی والمسیح ابن مریم
أتانا بهدی مثل ما أتیا به ** فکل بأمر الله یهدی ویعصم
باید بداند که بهترین مردم حضرت محمد است و او وزیر موسی و حضرت مسیح است. برای ما هدایتی آورد مثل هدایتی که آن دو آوردهاند پس هر کدام از آنها به امر و فرمان خدا هدایت میکند و حفظ میشود.
علامه امینی بعد از ذکر این اشعار میگویند: «من نمیدانم که شهادت و اعتراف به نبوت اگر با این شیوههای مختلفی که در این اشعار ذکر شد محقق نگردد با چه چیزی محقق میشود؟ و اگر یکی از این مطالب یا شعرها از هر کس دیگر نقل شده بود همه بر اسلام او متفق القول بودند، اما همه این مطالب باز هم دلالت بر اسلام ابو طالب نمیکند. این مسئله عجیب است و جای تأمل دارد!!»[۷]
- ابن هشام میگوید: «زمانی که ابوطالب از بزرگان عرب نسبت به حمله به قوم خود ترسید قصیده ای سرود که در آن به حرم مکه و منزلت آن پناه برده بود و از بزرگان قومش در آن قصیده طلب دوستی کرد و او همگان را باخبر کرده بود از این شعرش که او هرگز رسول خدا را تسلیم آنها نخواهد کرد و او را در مقابل هیچ چیز رها نخواهد کرد مگر اینکه بدون او بمیرد.»[۸]
- در روایت معتبری[۹] امام صادق(ع) فرمودند: پیامبر(ص) در مسجد الحرام بود در حالی که لباسهای نو بر تن داشت، مشرکین شکمبه شتری را بر او افکندند و لباسهایش را آلوده کردند، پیامبر از این عمل آنچنان ناراحت شد که فقط خدا میداند، پس این اتفاق پیامبر نزد ابوطالب آمد و گفت: ای عمو! حسب و جایگاه مرا در میان خود چگونه میبینی؟ ابوطالب گفت: مگر چه شدهای برادر زاده؟! پیامبر ماجرا را تعریف کرد، ابوطالب حمزه را طلبید و خودش هم شمشیر برگرفت و به حمزه گفت: شکمبه را بردار، سپس همراه پیامبر به سوی آن قوم رفت تا نزد قریش رسید، آنها گرد کعبه بودند، چون او را دیدند آثار خشم و غضب را در چهرهاش خواندند، آنگاه به حمزه گفت: شکمبه را بر سبیل همه بمال، او چنین کرد، تا به نفر آخرشان هم مالید، سپس ابوطالب متوجه پیغمبر(ص) شد و گفت: ای برادر زادام اینست حسب و جایگاه تو در میان ما.[۱۰]
روایات
روایات شیعه
روایات بسیاری در کتب شیعه وجود دارد که اثبات کننده ایمان و منزلت رفیع ایشان است و اینک به برخی از آن روایات اشاره میکنیم:
صحیحه اسحاق بن جعفر: اسحاق بن جعفر از پدرش امام صادق(ع) نقل کند که به آن حضرت عرض شد: آنها (اهل سنت) گمان کنند که ابو طالب کافر بوده است. حضرت فرمود: دروغ گویند، چگونه ابوطالب کافر است در حالی که میگوید: مگر نمیدانند که ما محمد را مانند موسی پیغمبری یافتهایم که در کتابهای نخست و سلف نامش نوشته است؟ و در حدیث دیگر فرمود: چگونه میشود که ابو طالب کافر باشد؟ در صورتی که خود او میگوید: مردم دانستهاند که ما فرزند خود را بدروغ نسبت ندهیم و به سخن یاوهسرایان اعتنا نمیشود. او روسفید و آبرومندی است که به احترام آبروی او طلب باران میشود. او فریادرس یتیمان و پناه بیوه زنانست.[۱۱]
تمام راویان حدیث ثقه بوده و روایت صحیح میباشد.[۱۲]
صحیحه هشام: امام صادق(ع) حکایت ابوطالب حکایت اصحاب کهف است که ایمان را مخفی کردند و شرک را اظهار داشتند، پس خدا پاداششان را دو بار به آنها داد.[۱۳]
تمام روات ثقه بوده و روایت صحیح السند میباشد.[۱۴]
معتبره مفضل: در معتبره مفضّل بن عمر از امام صادق(ع): روزی امیرالمؤمنین(ع) در فضای عمومی شهر نشسته و مردم به گردش جمع شده بودند، مردی به سوی حضرت رفت و گفت: ای امیرالمؤمنین، تو در جایگاهی هستی که خداوند تو را به آن[مقام] رسانده است و با این حال پدرت در آتش شکنجه میشود؟ حضرت به او فرمود: ساکت شو خداوند دهانت را مهر کند، به آن کسی که محمد(ص) را حقیقتاً به پیامبری برانگیخت سوگند، اگر پدرم برای هر گناهکاری بر روی زمین میانجیگری کند خداوند شفاعت او را دربارهٔ آنان میپذیرد. آیا پدر من به آتش عذاب میشود درحالیکه پسر او تقسیمکنندهٔ آتش است؟! آنگاه فرمود: به آن کسی که محمد(ص) را برانگیخت سوگند نور ابی طالب در روز رستاخیز نورهای مخلوفات را فرومینشاند، مگر پنج نور را: نور محمد(ص) و نور من و نور فاطمه و نور حسن و حسین و پیشوایان از فرزندان حسین؛ زیرا نور او از همان نور ماست که خداوند دو هزار سال پیش از آفرینش آدم آن را آفرید.[۱۵]
بیان علماء
در میان علمای شیعه اجماع و اتفاق نظر بر ایمان و اسلام ابوطالب وجود دارد. به عنوان مثال اندیشمندانی همچون شیخ مفید[۱۶] که از علمای متقدم شیعه و علامه مجلسی که از علمای متاخر میباشند، به این اجماع تصریح کردهاند.[۱۷]
اما کلام برخی از علمای اهل سنت که دلالت بر ایمان جناب ابوطالب میکند، از این قرار است:
- علامه علی اجهوری و تلمسانی: سزاوار نیست که از ابوطالب یاد شود الا به عنوان حامی پیامبر(ص)؛ چرا که ایشان با کلام و افعالش از پیامبر(ص) حمایت نموده و ایشان را یاری کرد. و یاد کردن ایشان به بدی سبب آذار پیامبر(ص) میباشد. هرکس پیامبر(ص) را اذیت کند کافر میباشد.[۱۸]
- امام ابوطاهر: هر کسی بغض ابوطالب را داشته باشد کافر است.[۱۹]
- امام أحمد بن الحسین الموصلی: بغض ابوطالب بطور قطع کفر است.[۲۰]
- ابن التین بعد از آوردن شعری از جناب ابوطالب میگوید: این شعر ابوطالب دلیلی است که او قبل از بعثت، به نبوت پیامبر(ص) آگاهی داشته.[۲۱]
- الحافظ أبو الفضل بن حجر میگوید: ابن اسحاق متذکر میشود که ابوطالب این شعر را بعد از بعثت بیان کرده است. و آگاهی ابوطالب به نبوت پیامبر(ص) در بسیاری از اخبار آمده است و شیعیان برای اثبات اسلام ابوطالب به این اخبار تمسک کردهاند.[۲۲]
- علی بن حمزه بصری در اثری، اشعار ابوطالب را جمع کرده و در دیدگاه او ابوطالب مسلمان بوده و با دین اسلام از دنیا رحلت کرد.[۲۳]
- ابوالفداء: از شعرهای ابوطالب که دلالت میکند ایشان پیامبر(ص) را تصدیق نموده این شعر است:[۲۴]
پایان کلام خود را به بیانی از شهید مطهری ختم میکنیم. ایشان در کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» میگویند:[۲۵]و دعوتنی و علمت أنک صادق ** ولقد صدقت وکنت ثم أمینا ولقد علمت بأن دین محمد ** من خیر أدیان البریة دینا مرا (به سوی خدا) دعوت کردی، و میدانستی که راستگویی و بهراستی که راست گفتی و در آن هنگام امین بودی. و من یقین دارم که دین محمد، از بهترینِ دینهای مردمان است.
چنانکه میدانیم در گردش خلافت از امویان به عباسیان، بنی الحسن یعنی فرزندزادگان امام حسن با بنی العباس همکاری داشتند، اما بنی الحسین یعنی فرزندزادگان امام حسین -که در رأس آنها در آن وقت امام صادق بود- از همکاری با بنی العباس خودداری کردند. بنی العباس با اینکه در ابتدا خود را تسلیم و خاضع نسبت به بنی الحسن نشان میدادند و آنها را از خود شایستهتر میخواندند، در پایان کار به آنها خیانت کردند و اکثر آنها را با قتل و حبس از میان بردند. بنی العباس برای پیشبرد سیاست خود شروع کردند به تبلیغ علیه بنی الحسن. از جمله تبلیغات ناروای آنها این بود که گفتند ابوطالب -که جد اعلای بنی الحسن و عموی پیغمبر است- مسلمان نبود و کافر از دنیا رفت و اما عباس که عموی دیگر پیغمبر است وجد اعلای ماست مسلمان شد و مسلمان از دنیا رفت. پس ما که اولاد عموی مسلمان پیغمبریم از بنی الحسن که اولاد عموی کافر پیغمبرند برای خلافت شایستهتریم. در این راه پولها خرج کردند و قصهها جعل کردند. هنوز هم که هست، گروهی از اهل تسنن تحت تأثیر همان تبلیغات و اقدامات فتوا به کفر ابوطالب میدهند. هر چند اخیراً تحقیقاتی در میان محققان اهل تسنن در این زمینه به عمل آمده و افق تاریخ از این نظر روشنتر میشود.
مطالعه بیشتر
- کتاب منیة الراغب فی إیمان أبی طالب(ع)؛ تألیف شیخ محمدرضا طبسی نجفی
- الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ص)، سید جعفر مرتضی عاملی، جلد ۴
- کتاب ایمان ابی طالب(ع) و سیرته؛ علامه امینی
- مقاله ایمان ابوطالب(ع)؛ مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج)
منابع
- ↑ مجلسی، محمّد باقر (۱۴۰۴). مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول. ج۵. تهران: دار الکتب الإسلامیّة. ص۲۵۶.
- ↑ الکلینی الرازی، أبو جعفر محمّد بن یعقوب (۱۴۳۰). الکافی. ج۲. قم: دار الحدیث. ص۴۶۴-۴۶۵.
- ↑ ابن هشام الحمیری. السیرة النبویة. ج۱. قاهره: مکتبة محمدعلی صبیح وأولاده. ص۲۳۵.
- ↑ محمد بن إسحاق بن یسار. سیرة ابن إسحاق. مکتب دراسات التاریخ و المعارف الإسلامیة. ص۱۵۶-۱۵۷.
- ↑ ابن کثیر. البدایه والنهایه. ج۳. بیروت: دار إحیاء التراث العربی. ص۹۷.
- ↑ أبو عبدالله الحاکم النیسابوری. المستدرک علی الصحیحین. ج۲. بیروت: دار الکتب العلمیة. ص۶۸۰.
- ↑ الأمینی النجفی، عبد الحسین (۱۳۸۷). الغدیر فی الکتاب والسنة والأدب. ج۷. بیروت: دار الکتاب العربی. ص۳۴۱.
- ↑ ابن هشام الحمیری. السیرة النبویة. ج۱. قاهره: مکتبة محمدعلی صبیح وأولاده. ص۲۳۵.
- ↑ مجلسی، محمّد باقر (۱۴۰۴). مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول. ج۵. تهران: دار الکتب الإسلامیّة. ص۲۵۶.
- ↑ الکلینی الرازی، أبو جعفر محمّد بن یعقوب (۱۴۳۰). الکافی. ج۲. قم: دار الحدیث. ص۴۶۴.
- ↑ الکلینی الرازی، أبو جعفر محمّد بن یعقوب (۱۴۳۰). الکافی. ج۲. قم: دار الحدیث. ص۴۶۳.
- ↑ مجلسی، محمّد باقر (۱۴۰۴). مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول. ج۵. تهران: دار الکتب الإسلامیّة. ص۲۵۴.
- ↑ الکلینی الرازی، أبو جعفر محمّد بن یعقوب (۱۴۳۰). الکافی. ج۲. قم: دار الحدیث. ص۴۶۲.
- ↑ مجلسی، محمّد باقر (۱۴۰۴). مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول. ج۵. تهران: دار الکتب الإسلامیّة. ص۲۵۳.
- ↑ طوسی، محمد بن الحسن (۱۴۱۴). الأمالی. قم: دارالثقافة. ص۷۰۲-۳۰۵.
- ↑ الشیخ المفید (۱۴۱۴). أوائل المقالات فی المذاهب والمختارات. بیروت: دار المفید. ص۴۵.
- ↑ مجلسی، محمّد باقر (۱۹۸۳). بحار الأنوار. ج۳۵. بیروت: دارالاحیاء التراث. ص۱۳۸-۱۳۹.
- ↑ المهزمی، ابو هفان (۲۰۰۳). دیوان أبی طالب بن عبد المطلب. بیروت: دار و مکتبة الهلال. ص۳۲.
- ↑ المهزمی، ابو هفان (۲۰۰۳). دیوان أبی طالب بن عبد المطلب. بیروت: دار و مکتبة الهلال. ص۳۲.
- ↑ المهزمی، ابو هفان (۲۰۰۳). دیوان أبی طالب بن عبد المطلب. بیروت: دار و مکتبة الهلال. ص۳۲.
- ↑ القسطلانی القتیبی، أبو العباس، شهاب الدین. المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة. ج۱. قاهره: المکتبة التوفیقیة. ص۱۱۳.
- ↑ القسطلانی القتیبی، أبو العباس، شهاب الدین. المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة. ج۱. قاهره: المکتبة التوفیقیة. ص۱۱۳.
- ↑ القسطلانی القتیبی، أبو العباس، شهاب الدین. المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة. ج۱. قاهره: المکتبة التوفیقیة. ص۱۱۴.
- ↑ أبو الفداء عماد الدین، إسماعیل بن علی. المختصر فی أخبار البشر. ج۱. قاهره: المطبعة الحسینیة المصریة. ص۱۲۰.
- ↑ مطهری، مرتضی (۱۳۹۰). مجموعه آثار شهید مطهری. ج۱۹. تهران: صدرا. ص۲۵۶.

