پرش به محتوا

ازدواج موسی(ع) با دختر شعیب: تفاوت میان نسخه‌ها

A.rezapour (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Fabbasi (بحث | مشارکت‌ها)
اصلاح ارقام
 
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۵: خط ۵:
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}


'''ازدواج موسی(ع) با دختر شعیب(ع)''' از داستان‌هایی است که در قرآن آمده است. این ازدواج زمانی رخ داد که موسی از مصر به مدین رفت. در مدین موسی دختران شعیب را در آب دادن به گوسفندان کمک کرد و پس از اقبال یکی از دختران به او، شعیب پیشنهاد ازدواج دخترش با موسی را به موسی داد و او هم پذیرفت.
'''ازدواج موسی(ع) با دختر شعیب(ع)''' از داستان‌هایی است که قرآن به اختصار بدان اشاره کرده است که [[حضرت موسی(ع)]] هنگامى كه اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد؛ ناگهان دو مرد را ديد كه به نزاع مشغولند؛ يكى از پيروان او بود، ديگرى از دشمنانش، آن كه از پيروان او بود در برابر دشمنش از موسی(ع) تقاضاى كمك نمود؛ موسى مشت محكمى بر سينه او زد و كار او را ساخت؛ موسى گفت: اين از عمل شيطان بود، كه او دشمن و گمراه‏‌كننده آشكارى است. عرض كرد: پروردگارا! من به خويشتن ستم كردم؛ مرا ببخش! خداوند او را بخشيد، كه او غفور و رحيم است! حضرت موسى در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‌‏ای بود که مردى با سرعت از دورترين نقطه شهر آمد و گفت: اى موسى! اين جمعيّت براى كشتن تو به مشورت نشسته‌‏اند؛ از شهر خارج شو، كه من از خيرخواهان توام! موسى از شهر خارج شد در حالى كه ترسان بود و به سمت شهر مدین{{یادداشت|شهر مَدْیَن محل زندگی قوم مدین بود. قومی که حضرت شعیب برای هدایت آنان مبعوث شد.«یاقوت حموی، شهاب‌الدین، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵م، ج۵، ص۷۷.» لفظ مدین ده بار در قرآن آمده است. «سوره اعراف، آیه۸۵. سوره توبه، آیه۷۰. سوره هود، آیه۸۴ و ۹۵. سوره طه، آیه۴۰. سوره حج، آیه۴۴. سوره قصص، آیه۲۳-۲۲و ۴۵. سوره عنکبوت، آیه۳۶.»}} فرار کرد. هنگامى كه به آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد كه چهارپايان خود را سيراب مى‌‏كنند و در كنار آنان دو زن را ديد كه مراقب گوسفندان خويشند؛ موسى به آن دو گفت: كار شما چيست؟  گفتند: ما آنها را آب نمى‌‏دهيم تا چوپان‌ها همگى خارج شوند و پدر ما پير مرد كهنسالى است. موسى براى آن دو آب كشيد؛ سپس رو به سايه آورد و عرض كرد: «پروردگارا! هر خير و نيكى بر من فرستى، به آن نيازمندم!» يكى از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالى كه با نهايت حيا گام برمى‏‌داشت، گفت: پدرم از تو دعوت مى‌‏كند تا مزد آب دادن را كه براى ما انجام دادى به تو بپردازد. هنگامى كه موسى نزد پدر آن زن آمد و سرگذشت خود را شرح داد، او گفت: نترس، از قوم ظالم نجات يافتى! يكى از آن دو (دختر) گفت: پدر! او را استخدام كن، زيرا بهترين كسى را كه مى‌‏توانى استخدام كنى آن كسى است كه قوىّ و امين باشد. او گفت: من مى‏‌خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى؛ و اگر آن را تا ده سال افزايش دهى، محبّتى از ناحيه توست؛ من نمى‏‌خواهم كار سنگينى بر دوش تو بگذارم و ان شاء اللَّه مرا از صالحان خواهى يافت. موسى گفت: اين قراردادى ميان من و تو باشد؛ البته هر كدام از اين دو مدّت را انجام دهم ستمى بر من نخواهد بود و خدا بر آنچه ما مى‏‌گوييم گواه است! <ref>سوره قصص، آیه۲۸-۱۵.</ref>


== داستان ازدواج موسی با دختر شعیب بر اساس آیات قرآن ==
قرآن نام پدر زن حضرت موسی(ع) را نگفته است؛ برخی از مفسران گفته‌اند وی [[حضرت شعیب(ع)]] از پیامبران الهی بود و برخی دیگر وی را برادرزاده حضرت شعیب(ع) دانسته‌اند.
هنگامی که [[حضرت موسی(ع)]] از دست فرعونیان در مصر فرار کرد و به سوی مدین حرکت نمود و وقتی به آنجا رسید، دید مردم در کنار چاهی برای گوسفندان‌شان آب می‌دهند اما دو دختر در کناری ایستاده‌اند تا وقتی همه رفتند آنها نیز به گوسفندان خود آب دهند. حضرت موسی به آن دو کمک کرد و سپس به درگاه الهی عرضه داشت: «پروردگارا من به آنچه تو برایم عطا کنی نیازمندم». این دو دختر جریان کمک مرد غریبه را به پدرشان [[حضرت شعیب(ع)]] گفتند و پدر پیشنهاد ازدواج با یکی از دخترانش داد و حضرت موسی(ع) قبول کرد که در عوض ده سال کار برای حضرت شعیب(ع) با دختر او ازدواج کند. حضرت موسی(ع) در شهر مدین با دختر شعیب که از پیامبران الهی بود ازدواج کرد و پس از تمام شدن مدت، به همراه خانواده‌اش از مدین به سوی مصر حرکت نمود.<ref>سوره قصص آیات ۲۱ تا ۲۹.</ref>
<ref>ثعلبى، احمد بن محمد، الكشف و البيان المعروف تفسير الثعلبي، بیروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ اول، ۱۴۲۲ق، ج۷، ص۲۴۴.</ref>
<ref>بغوى، حسين بن مسعود، تفسير البغوى المسمى معالم التنزيل، بیروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ اول، ۱۴۲۰ق، ج۳، ص۵۲۹.</ref>
<ref>ابن‏جزى، محمد بن احمد، التسهيل لعلوم التنزيل، بیروت، شركه دار الأرقم بن أبي الأرقم، چاپ اول، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۱۱۲.</ref>
<ref>طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش، ج۷، ص۳۸۸.</ref>


نام دختر شعيب که با موسی ازدواج کرد را «صفوره» (يا صفورا) گفته‌اند.<ref>مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج۱۶، ص۸۲.</ref>
== تفصیل داستان ==
در کتاب [[کمال الدین و تمام النعمة]]  از [[امام صادق(ع)]] روایت کرده که در حدیثى طولانى فرمود: مردى از اقصاى شهر دوان دوان آمد، و گفت: اى موسى درباریان در مشورتند که تو را به قتل برسانند، پس بى درنگ بیرون شو، که من از خیرخواهان توام، پس موسى ترسناک و اندیشناک از مصر بیرون شد، و بدون اینکه مرکبى و حیوانى و خادمى با خود بردارد، پستى‌ها و بلندی‌هاى زمین را پشت سر گذاشت، تا به سرزمین مدین رسید، در آنجا به درختى رسید، و دید که در زیر آن، چاهى است، و مردمى پیرامون چاه هستند، و آب می‌کشند، و دو دختر ضعیف هم دید که با خود رمه‌اى گوسفند دارند، پرسید شما چرا ایستاده‌اید؟ گفتند، پدر ما پیرى سالخورده است و ما دو دختر ناتوانیم، نمى‌توانیم با این مردان بر سر نوبت در بیفتیم، منتظریم تا آنان از آب کشیدن فارغ شوند، ما مشغول شویم. موسى دلش ‌ به حال آن دو دختر بسوخت، پس دلو را از آنان گرفت و به آن دو گفت گوسفندانتان را نزدیک بیاورید، پس همه آنها را سیراب کرد، دختران همان صبح زود که آمده بودند، برگشتند، در حالى که هنوز مردان برنگشته بودند.
موسى سپس به زیر درخت رفت و در آنجا نشست و گفت: پروردگارا من بدانچه که به من از خیر نازل کرده‌اى محتاجم. و روایت کرده که: این را وقتى گفت که حتى به نیم دانه خرما هم محتاج بود، از سوى دیگر وقتى دختران نزد پدر برگشتند از آن دو پرسید امروز چطور به این زودى برگشتید؟ گفتند بر سر چاه مردى صالح دیدیم، که دلش به حال ما سوخت، و برایمان آب کشید. پدر به یکى از دختران خود گفت برو آن مرد را نزد من آور. یکى از آن دو دختر با حالت شرم و حیا نزد آن جناب آمد، گفت پدرم تو را مى‌خواند تا مزد آب کشیدن تو را به تو بدهد. روایت کرده که: موسى به دختر گفت راه را به من نشان بده، خودت از پشت سرم بیا، براى اینکه ما دودمان یعقوب به پشت زنان نگاه نمى‌کنیم، پس وقتى نزد شعیب آمد و ماجراى خود را بدو گفت شعیب گفت مترس که از شر مردم ستمکار نجات یافتى. آنگاه گفت: من مى‌خواهم یکى از این دو دختر را به عقد تو درآورم، به شرط اینکه تو هم هشت سال، خودت را اجیر من کنى، اگر این مدت را به ده سال رساندى اختیار با خود تو است. پس روایت فرموده که موسى همان ده سال را خدمت کرد، چون انبیاء همواره طرف فضل و تمامیت را اختیار مى‌کنند.<ref>طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۴۰.</ref>{{مطالعه بیشتر}}
== مطالعه بیشتر ==
* قصص الانبیاء، قطب الدین سعید راوندی.
{{پایان مطالعه بیشتر}}
== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =تاریخ
  | شاخه اصلی =علوم و معارف قرآن
  | شاخه فرعی۱ =پیامبران و امت‌های پیشین
  | شاخه فرعی۱ =پیامبرشناسی در قرآن
  | شاخه فرعی۲ =
  | شاخه فرعی۲ =ویژگی‌های پیامبران
  | شاخه فرعی۳ =
  | شاخه فرعی۳ =
}}
}}
خط ۳۱: خط ۲۴:
  | شناسه =
  | شناسه =
  | تیترها =
  | تیترها =
  | ویرایش =
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =
  | لینک‌دهی =شد
  | ناوبری =
  | ناوبری =
  | نمایه =
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =
  | تغییر مسیر =شد
  | ارجاعات =
  | ارجاعات =
  | بازبینی =
  | ارزیابی کمی =
  | تکمیل =
  | تکمیل =
  | اولویت =
  | اولویت =ج
  | کیفیت =
  | کیفیت =ب
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ آوریل ۲۰۲۵، ساعت ۱۰:۳۳

سؤال

داستان ازدواج حضرت موسی(ع) با دختر شعیب(ع) را بیان کنید.


ازدواج موسی(ع) با دختر شعیب(ع) از داستان‌هایی است که قرآن به اختصار بدان اشاره کرده است که حضرت موسی(ع) هنگامى كه اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد؛ ناگهان دو مرد را ديد كه به نزاع مشغولند؛ يكى از پيروان او بود، ديگرى از دشمنانش، آن كه از پيروان او بود در برابر دشمنش از موسی(ع) تقاضاى كمك نمود؛ موسى مشت محكمى بر سينه او زد و كار او را ساخت؛ موسى گفت: اين از عمل شيطان بود، كه او دشمن و گمراه‏‌كننده آشكارى است. عرض كرد: پروردگارا! من به خويشتن ستم كردم؛ مرا ببخش! خداوند او را بخشيد، كه او غفور و رحيم است! حضرت موسى در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‌‏ای بود که مردى با سرعت از دورترين نقطه شهر آمد و گفت: اى موسى! اين جمعيّت براى كشتن تو به مشورت نشسته‌‏اند؛ از شهر خارج شو، كه من از خيرخواهان توام! موسى از شهر خارج شد در حالى كه ترسان بود و به سمت شهر مدین[یادداشت ۱] فرار کرد. هنگامى كه به آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد كه چهارپايان خود را سيراب مى‌‏كنند و در كنار آنان دو زن را ديد كه مراقب گوسفندان خويشند؛ موسى به آن دو گفت: كار شما چيست؟ گفتند: ما آنها را آب نمى‌‏دهيم تا چوپان‌ها همگى خارج شوند و پدر ما پير مرد كهنسالى است. موسى براى آن دو آب كشيد؛ سپس رو به سايه آورد و عرض كرد: «پروردگارا! هر خير و نيكى بر من فرستى، به آن نيازمندم!» يكى از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالى كه با نهايت حيا گام برمى‏‌داشت، گفت: پدرم از تو دعوت مى‌‏كند تا مزد آب دادن را كه براى ما انجام دادى به تو بپردازد. هنگامى كه موسى نزد پدر آن زن آمد و سرگذشت خود را شرح داد، او گفت: نترس، از قوم ظالم نجات يافتى! يكى از آن دو (دختر) گفت: پدر! او را استخدام كن، زيرا بهترين كسى را كه مى‌‏توانى استخدام كنى آن كسى است كه قوىّ و امين باشد. او گفت: من مى‏‌خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى؛ و اگر آن را تا ده سال افزايش دهى، محبّتى از ناحيه توست؛ من نمى‏‌خواهم كار سنگينى بر دوش تو بگذارم و ان شاء اللَّه مرا از صالحان خواهى يافت. موسى گفت: اين قراردادى ميان من و تو باشد؛ البته هر كدام از اين دو مدّت را انجام دهم ستمى بر من نخواهد بود و خدا بر آنچه ما مى‏‌گوييم گواه است! [۱]

قرآن نام پدر زن حضرت موسی(ع) را نگفته است؛ برخی از مفسران گفته‌اند وی حضرت شعیب(ع) از پیامبران الهی بود و برخی دیگر وی را برادرزاده حضرت شعیب(ع) دانسته‌اند. [۲] [۳] [۴] [۵]

منابع

  1. سوره قصص، آیه۲۸-۱۵.
  2. ثعلبى، احمد بن محمد، الكشف و البيان المعروف تفسير الثعلبي، بیروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ اول، ۱۴۲۲ق، ج۷، ص۲۴۴.
  3. بغوى، حسين بن مسعود، تفسير البغوى المسمى معالم التنزيل، بیروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ اول، ۱۴۲۰ق، ج۳، ص۵۲۹.
  4. ابن‏جزى، محمد بن احمد، التسهيل لعلوم التنزيل، بیروت، شركه دار الأرقم بن أبي الأرقم، چاپ اول، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۱۱۲.
  5. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش، ج۷، ص۳۸۸.
  1. شهر مَدْیَن محل زندگی قوم مدین بود. قومی که حضرت شعیب برای هدایت آنان مبعوث شد.«یاقوت حموی، شهاب‌الدین، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵م، ج۵، ص۷۷.» لفظ مدین ده بار در قرآن آمده است. «سوره اعراف، آیه۸۵. سوره توبه، آیه۷۰. سوره هود، آیه۸۴ و ۹۵. سوره طه، آیه۴۰. سوره حج، آیه۴۴. سوره قصص، آیه۲۳-۲۲و ۴۵. سوره عنکبوت، آیه۳۶.»