کشته‌شدن کودک به‌دست خضر پیامبر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}} سؤال: در قرآن هست كه حضرت خضر آن كودك را كشت چون باعث انحراف پدر و...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
در قرآن هست که حضرت خضر کودکی را کشت چون باعث انحراف پدر و مادرش می‌شد. چرا قبل از امتحان گرفتن، این بچه کشته شد؟ هدفی برای خلق این بچه مطرح نبود؟


{{پایان سوال}}
کشته‌شدن کودک به‌دست خضر پیامبر از داستان‌های قرآن است که در [[سوره کهف]] به آن اشاره شده است. در ماجرای همراهی حضرت موسی و خضر نبی، نوجوانی به‌دست حضرت خضر کشته شد که اعتراض [[حضرت موسی(ع)]] را در پی داشت. حضرت خضر در پاسخ به این عمل، علت کشتن آن نوجوان را اینگونه توضیح داد که پدر و مادر او مومن هستند و این فرزند آن‌ها را به طغیان می‌کشاند. پروردگار فرزند پاک‌تر و پرمحبت‌تری به‌جای او به آنها خواهد داد.


برخی مفسران در پاسخ و توجیه این عمل خضر این نوجوان را بالغ دانسته که مرتد شده بود و حکمش قتل بوده است مثل حکم گوساله‌پرست شدن قوم حضرت موسی. برخی دیگر از مفسران حکم قتل را مربوط به آینده این نوجوان دانسته‌اند و دلیل آن عمل آینده نوجوان که به کفر کشاندن یا هلاک کردن پدر و مادرش بوده است، می‌باشد نه اعمال فعلی او؛ این دسته از این دیدگاه به آیه نگاه کرده‌اند که جواب حضرت خضر در حیطه «نظام تکوین» بوده است، نه «نظام تشریع». به تعبیر دیگر اعتراض حضرت موسی از آن جا که بر اساس ظاهر و «نظام تشریع» به این عمل نگاه می‌کرد، صحیح بود، لکن حضرت خضر این عمل را بر اساس «نظام تکوین» و باطن انجام داد و آن این بود که از طرف خداوند بنا بر مصالح و حکمت الهی مأمور به انجام این کار بود.


سؤال: در قرآن هست كه حضرت خضر آن كودك را كشت چون باعث انحراف پدر و مادرش مي شد.
==ماجرای حضرت موسی و خضر==
{{اصلی|داستان حضرت موسی(ع) و خضر}}
ماجرای حضرت موسی و خضر داستانی قرآنی در مورد ملاقات و همراهی موسی(ع) با خضر است. این همراهی به درخواست و اصرار حضرت موسی(ع) بود. خضر با این شرط که موسی(ع) هیچ سؤالی از او نپرسد، همراهی را قبول می‌کند. در این همراهی حضرت خضر کارهایی انجام داد که مورد اعتراض حضرت موسی قرار گرفت؛ سوراخ کردن کشتی سالم، کشتن نوجوان بدون هیچ دلیل و تجدید بنای دیواری خراب. حضرت موسی(ع) در هر سه مورد اعتراض کرد و همین اعتراض و پرسش از خضر سبب جدایی این دو شد. خضر در پایان، علت کارهایی را که انجام داد گفت. این داستان یک‌بار در قرآن نقل شده و میان مفسران، متکلمان و عارفان نظریه‌های بسیاری در مورد آن وجود دارد.


۱_اصلا خدا چرا اجازه داد اون كودك به دنيا بيايد كه بعدش به خضر عليه السلام دستور بده او را بكشد؟
===کشتن نوجوان===
موسی(ع) و خضر نوجوانی را دیدند و خضر بدون هیچ مقدمه‌ای آن نوجوان را به قتل رساند. این عمل با واکنش شدید موسی(ع) روبه‌رو شد: «آیا جان پاکی را بدون آنکه مرتکب قتلی شده باشد می‌کشی؟ مرتکب کاری زشت گردیدی». خضر مجدد شرط را بازگو کرد. موسی گفت :اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من همراهى مكن.


۲_خدا اين همه موجودات خلق كرد ، خلاقيتش‌ ثابت شده بود ديگه چه نيازي به خلق اين بچه بود؟!
خضر در پاسخ به این اعتراض موسی گفت: علت کشتن آن نوجوان این بود که پدر و مادر او مومن بودند، این فرزند آن‌ها را به طغیان می‌کشاند. پروردگار فرزند پاک‌تر و پرمحبت‌تری به‌جای او به آنها خواهد داد.<ref>سوره کهف آیه ۸۰ و ۸۱.</ref>


۳_يكي از اهداف خلقت انسان امتحان است
==کشتن قبل از گناه==
نظام الهی عالم بر دو قسم است:
* نظام تکوینی: نظام تکوینی مربوط به خلقت و تدبیر تمامی موجودات عالم است. این نظام بر اساس نظمی دقیق و بر مبنای حکمت الهی ایجاد شده، و در آن رابطه عِلّی و معلولی حاکم است؛ یعنی هر پدیده‌ای در اثر علت‌های خاص ایجاد می‌شود و ضوابط و روش‌هایی که امور عالم و آدم بر پایه آن‌ها تدبیر و اراده می‌شود، بر اساس قضا و قدر الهی است.


چرا قبل از امتحان گرفتن اين بچه كشته شد.
* نظام تشریعی: مربوط به دستور العمل و احکامی است که خداوند متعال برای هدایت انسان مقرر کرده است، و انسان موظف است با اختیار خود به این فرامین و احکام عمل کند.


يعني اين هدف خلقت براي اين بچه مطرح نبود؟
حکم قصاص قبل از جنایت، در حیطه «نظام تشریع» است و این عمل شرعاً جایز نیست و به همین دلیل نیز حضرت موسی(ع) بر حضرت خضر اعتراض کرد. که «آیا انسان بی گناهی را بدون آن که قصاصی در بین باشد، کشتی، به راستی کار ناپسندیده ای کرد».<ref>سوره کهف، آیه ۷۴.</ref>


۴_اگر وجود بخشيدن به اين بچه لطف بود باز سوال پيش مياد كه اين همه عالم وجود داره ،مثلا چرا در عالم برزخ بهش وجود نبخشيد كه دار تكليف نيست؟!
در توجیه عمل خضر پیامبر در رابطه با قتل، دو بیان عمده وجود دارد:
۱. عده ای از مفسران سعی کرده‌اند، در حیطه نظام تشریع جواب دهند و به نوعی تلاش کرده‌اند تا ثابت کنند که این عمل از مصادیق و موارد قصاص قبل از جنایت نبوده، بلکه از مواردی بوده که قتل واجب بوده است.


چرا آوردش در دار تكليف ولي تكليفي بر عهده اش نگذاشت؟!
بهترین توجیه این است که آن پسر، جوانی بالغ و مکلّف بوده، زیرا لفظ «غلام» به معنای جوان نورَس است که به حد بلوغ رسیده باشد یا از آن جا که حضرت موسی(ع) در اعتراض خود به حضرت خضر می‌گوید: «آیا نفس پاکی را بدون حکم و قصاص کشتی» دلالت بر این دارد که او بالغ بوده و الا اگر غیر بالغ بوده باشد، اگر چه کسی را کشته باشد حکمش قصاص نیست.


با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر گرامی! از این که با مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات مکاتبه نموده‌اید صمیمانه تشکر می‌کنیم.
طبق این مبنا وضعیت این جوان دو صورت دارد:
* در فرض اول جوان بالغ گناهش «ارتداد» بوده، زیرا پدر و مادرش افرادی مؤمن بوده‌اند و او مؤمن به دنیا آمده و بعد از ایمان، کافر و مرتد شده است و مرتد فطری<ref>مرتد فطری در مقابل مرتد ملی است، اولی موقعی اطلاق می‌شود که پدر و مادر یا یکی از آن‌ها مؤمن بوده‌اند ولی این فرد بعدها از ایمان خارج می‌شود. و دومی زمانی اطلاق می‌شود که پدر و مادر آن فرد کافر بوده‌اند و او بعدها ایمان می‌آورد ولی از ایمان خارج می‌شود و به کفر رو می‌آورد.</ref> حکمش قتل است، چه توبه کند و چه توبه نکند. در آیین موسی(ع) نیز این حکم بوده، زیرا پرستش‌گران گوساله سامری را حکم به قتلشان داد.


پاسخ تفصیلی:
*  در فرض دوم گناهش افساد زیاد بوده‌است، یعنی گناهان و فسادهای زیادی از او سر زده بوده و بیم آن نیز بود که انسان‌های مؤمن را (پدر و مادرش) به کفر بکشاند یا هلاک کند. در نتیجه او به دلیل اعمال فعلیش جایز القتل بوده است و اگر حضرت خضر عمل خود را مستند به جنایات او در آینده می‌کند به این دلیل است که می‌خواهد بگوید این جنایتکار نه تنها فعلاً مشغول به این کار است بلکه در آینده نیز جنایت‌های بزرگتری را مرتکب خواهد شد. در نتیجه کشتن او طبق موازین شرع به سبب اعمال فعلیش بوده و نه این که از باب قصاص قبل از جنایت باشد.<ref>سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام-، ج۱۲، ص۲۳۵. صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن والسند، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۶۵ ش، ج۱۵ و ۱۶، ص۱۶۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ششم، ۱۳۶۸، ج۱۲، ص۵۰۷ و ۵۰۸.</ref>


پرسشگر گرامی پاسخ سؤالات شما در سه محور ارائه می‌شود:
۲. عده‌ای دیگر از مفسران گفته‌اند از ظاهر آیه برداشت می‌شود که مجوز قتل، عمل آینده نوجوان که به کفر کشاندن یا هلاک کردن پدر و مادرش بوده است، می‌باشد نه اعمال فعلی او؛ یعنی آنها از این دیدگاه به آیه نگاه کرده‌اند که جواب حضرت خضر در حیطه «نظام تکوین» بوده است، نه «نظام تشریع». به تعبیر دیگر اعتراض حضرت موسی از آن جا که بر اساس ظاهر و «نظام تشریع» به این عمل نگاه می‌کرد، صحیح بود، لکن حضرت خضر این عمل را بر اساس «نظام تکوین» و باطن انجام داد و آن این بود که از طرف خداوند بنا بر مصالح و حکمت الهی مأمور به انجام این کار بود؛ یعنی همان‌طور که خداوند از فرشتگان و موجودات دیگر برای ایجاد یک امر خاص استفاده می‌کند، در اینجا نیز از یک انسان الهی استفاده می‌کند، از همین رو حضرت خضر در انتهای این داستان می‌گوید: «ما فعلته عن امری» من آن کار را از پیش خود نکردم.<ref>سوره کهف، آیه ۸۲.</ref>


اول: چرایی خلقت بچه‌ای که توسط حضرت خضر کشته شد؟
تمام علت‌ها و سبب‌ها در جهان به‌طور عام مأمور الهی هستند، و این‌که حضرت موسی تاب تحمل کارهای حضرت خضر را نداشت، به خاطر همین بود که خط مأموریت او از خط مأموریت حضرت خضر جدا بود و به تعبیری موسی مأمور به «ظاهر» بود و خضر مأمور به «باطن».<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ششم، ۱۳۶۸، ج۱۲، ص۵۰۷ و ۵۰۸.</ref> به نوشته علامه طباطبایی شاید بتوان از ظاهر برداشت کرد که ایمان آن پدر و مادر، نزد خدا ارزش زیادی داشت، آن قدر که اقتضاء داشت فرزندی مؤمن و صالح در همین دنیا داشته باشند و اما این فرزند خلاف این اقتضاء بود و خداوند امر فرمود تا او را بکشند تا فرزندی دیگر و بهتر از او و صالح به آن‌ها بدهد و با این عمل ایمان آن‌ها نیز محفوظ بماند.<ref>طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان فی القرآن، بیروت، دارالمطبوعات اعلی، چاپ اول، ج۱۳، ذیل آیه ۸۲. و نیز فخر رازی، تفسیر کبیر، ذیل این آیه تقریباً همین دو نظریه را مطرح می‌کند.</ref>


دوم: کشته شدن وی قبل از ارتکاب عمل.
== منابع ==
 
{{پانویس|۲}}
سوم: وجود بخشیدن به وی در عالمی به غیر از عالم دنیا مانند عالم برزخ.
 
محور اول:
 
خداوند انسان را گناهكار (اعتقادی و عملی) نيافريده است؛ بلكه موجودي را آفريده است كه مي‌تواند از فرشتگان كه پاكترين موجودات هستند والاتر و به سرچشمه هستي نزديكتر باشد. البته در چرايي خلقت انسان سخن بسيار گفته شده است و بسيار مي‌توان سخن گفت.
 
خداوند انسان را با خصوصيت اختيار آفريد و او را هدايت كرد. پرهيزكاري و گناه را به نفس او الهام كرد در بيرون از نفس نيز پيامبران را فرستاد تا او را هدايت كنند و به پاداش‎هاي الهي بشارت داده و از عذاب‎هاي او بترسانند.<ref>ر.ك: قرآن كريم، انعام، ۴۸.</ref> انسان را آزاد گذارد تا راه خود را انتخاب كند يا شكرگزار نعمتهاي الهي شود و يا ناسپاسي كند.<ref>ر.ك، دهر، ۳.</ref> و براي هريك از اين انتخاب ها نيز عاقبتي را درنظر گرفت و انسان ها را از آن آگاه كرد. اگر چند روز كوتاه دنيا را در مسير عبادت او گام بردارد ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد از نعمت هاي بهشتي براي هميشه برخوردار خواهد بود و اگر گناه كرد به اندازه گناه خود عذاب خواهد شد نه بيشتر و خداوند به اندازه مثقالي ظلم نمي‎كند.<ref>نساء، ۴۰.</ref>
 
بنابراين هدف خداوند آن بود كه انسان مشمول رحمت خاص او واقع شود و به سعادت و كمال شايسته خود، برسد راه آن هم عبادت و طاعت و بندگي و عمل به دستورات ديني از روي اختيار بود و مقدمات عبادت و اطاعت را هم كه هدايت دروني و بروني و تبشير و انذار بود براي انسان فراهم كرد. خداوند مي‎دانست بسياري با عبادت خود به آن‌چه او براي آنها در نظر گرفته است خواهند رسيد و عده‎اي نيز كفران خواهند كرد.
 
محور دوم:
 
نظام الهي عالم بر دو قسم است: ۱. نظام تكويني. ۲. نظام تشريعي.
 
۱. نظام تكويني:
 
مربوط به خلقت و تدبير تمامي موجودات عالم است. اين نظام بر اساس نظمي دقيق و بر مبناي حكمت الهي ايجاد شده، و در آن رابطه علي و معلولي حاكم است. يعني هر پديده اي در اثر علت هاي خاص ايجاد مي شود، و ضوابط و روش هايي كه امور عالم و آدم بر پايه آن ها تدبير و اراده مي شود، بر اساس قضا و قدر الهي است.
 
اين ضوابط الهي بعضاً براي تمامي انسان ها قابل درك و فهم است، مانند اين كه آتش خصوصيت سوزاندن و حرارت بخشيدن دارد. كه هر انساني در زندگيش آن ها را درك و تجربه مي كند، و در موارد بسياري نيز براي انسان هاي عادي مجهول است و حتي بعضاً انسان فكر مي كند علت اصلي يك پديده را به طور كامل شناخته است، اما در مواقعي خاص در مي يابد كه به بي‌راه رفته است.
 
مانند اين كه انسان مي پندارد كه آتش در همه حال مي سوزاند ولي مي بيند همين آتش به جاي سوزاندن براي حضرت ابراهيم(ع) گلستان مي شود. يعني آتش جزيي از علت بوده و علتي بالاتر در سوزاندن آتش نقش دارد.<ref>انبياء:۶۹.</ref>
 
از نظر جهان‌بيني الهي علل و عوامل ديگري كه عوامل معنوي غيبي ناميده مي شوند، علاوه بر عوامل مادي، در كار اجل و روزي و سلامت و سعادت و امثال اين ها مؤثرند. و اعمال و افعال بشر حساب و عكس العمل دارد، خوب و بد در مقياس جهان بي‌تفاوت نيست، اعمال خوب يا بد انسان با عكس العمل‌هايي متفاوت از جهان مواجه مي شود.
 
از جمله عواملي كه از مجاري معنوي در تغيير سرنوشت ها مؤثر است، مي توان به تأثير گناه و طاعت در طول عمر انسان اشاره كرد. امام صادق(ع) مي فرمايند:
 
«عدد كساني كه به واسطه گناهان مي ميرند، از كساني كه به واسطه سرآمدن عمر مي ميرند، بيشتر است و عدد كساني كه به سبب نيكوكاري زندگي دراز مي كنند، از كساني كه با عمر اصلي خود زندگي مي كنند، افزون است.»<ref>مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفا، ۱۴۰۴ه‍ ق، ج۵، ص۱۴۰. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، صدرا، چاپ نهم، ۱۳۷۸، ص۴۰۵ و ۴۰۶.</ref>
 
۲. نظام تشريع:
 
مربوط به دستور العمل و احكامي است كه خداوند متعال براي هدايت انسان مقرر كرده است، و انسان موظف است با اختيار خود به اين فرامين و احكام عمل كند.
 
حكم قصاص قبل از جنايت و سؤالي كه در اين رابطه مطرح كرده ايد، در حيطه «نظام تشريع» است و اين عمل شرعاً جايز نيست و به همين دليل نيز حضرت موسي(ع) بر حضرت خضر اعتراض كرد. كه «آيا انسان بي گناهي را بدون آن كه قصاصي در بين باشد، كشتي، به راستي كار ناپسنديده اي كرد».<ref>كهف:۷۴.</ref>
 
در جواب اين سؤال دو بيان عمده وجود دارد، عده اي از مفسرّين سعي كرده اند، در همين حيطه نظام تشريع جواب دهند و به نوعي تلاش كرده اند تا ثابت كنند كه اين عمل از مصاديق و موارد قصاص قبل از جنايت نبوده، بلكه از مواردي بوده كه قتل واجب بوده است.
 
بهترين توجيه اين است كه آن پسر، جواني بالغ و مكلّف بوده، زيرا لفظ «غلام» به معناي جوان نورَس است كه به حد بلوغ رسيده باشد يا از آن جا كه حضرت موسي(ع) در اعتراض خود به حضرت خضر مي گويد: «آيا نفس پاكي را بدون حكم و قصاص كشتي» دلالت بر اين دارد كه او بالغ بوده والاّ اگر غير بالغ بوده باشد، اگر چه كسي را كشته باشد حكمش قصاص نيست و اين جوان بالغ گناهش يا «ارتداد» بوده، زيرا پدر و مادرش افرادي مؤمن بوده اند و او مؤمن به دنيا آمده و بعد از ايمان، كافر و مرتد شده و مرتد فطري<ref>مرتد فطري در مقابل مرتد ملي است، اولي موقعي اطلاق مي شود كه پدر و مادر يا يكي از آن ها مؤمن بوده اند ولي اين فرد بعدها از ايمان خارج مي شود. و دومي زماني اطلاق مي شود كه پدر و مادر آن فرد كافر بوده اند و او بعدها ايمان مي آورد ولي از ايمان خارج مي‌شود و به كفر رو مي‌آورد.</ref> حكمش قتل است، چه توبه كند و چه توبه نكند.
 
در آيين موسي(ع) نيز اين حكم بوده، زيرا پرستش‌گران گوساله سامري را حكم به قتلشان داد و يا گناهش افساد زياد بوده، يعني گناهان و فسادهاي زيادي از او سر زده بوده و بيم آن نيز بود كه انسان هاي مؤمن را (پدر و مادرش) به كفر بكشاند و يا هلاك كند. در نتيجه او به دليل اعمال فعليش جايز القتل بوده است و اگر حضرت خضر عمل خود را مستند به جنايات او در آينده مي كند به اين دليل است كه مي خواهد بگويد اين جنايتكار نه تنها فعلاً مشغول به اين كار است بلكه در آينده نيز جنايت‌هاي بزرگتري را مرتكب خواهد شد. در نتيجه كشتن او طبق موازين شرع به سبب اعمال فعليش بوده و نه اين كه از باب قصاص قبل از جنايت باشد.<ref>سبحاني، جعفر، منشور جاويد، قم، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام- ، ج۱۲، ص۲۳۵. صادقي، محمد، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن والسند، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، ۱۳۶۵ ش، ج۱۵ و ۱۶، ص۱۶۷. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ ششم، ۱۳۶۸، ج۱۲، ص۵۰۷ و ۵۰۸.</ref>
 
عده اي ديگر از مفسرين گفته اند از ظاهر آيه برداشت مي شود كه مجوّز قتل، عمل آينده نوجوان كه به كفر كشاندن و يا هلاك كردن پدر و مادرش بوده است، مي باشد نه اعمال فعلي او. يعني آنها از اين ديدگاه به آيه نگاه كرده اند كه جواب حضرت خضر در حيطه «نظام تكوين» بوده است، نه «نظام تشريع». به تعبير ديگر اعتراض حضرت موسي از آن جا كه بر اساس ظاهر و «نظام تشريع» به اين عمل نگاه مي كرد، صحيح بود، لكن حضرت خضر اين عمل را بر اساس «نظام تكوين» و باطن انجام داد و آن اين بود كه از طرف خداوند بنا بر مصالح و حكمت الهي مأمور به انجام اين كار بود. يعني همان طور كه خداوند از فرشتگان و موجودات ديگر براي ايجاد يك امر خاص استفاده مي كند، در اينجا نيز از يك انسان الهي استفاده مي كند، از همين رو حضرت خضر در انتهاي اين داستان مي گويد: «ما فعلته عن امري» من آن كار را از پيش خود نكردم.<ref>كهف:۸۲.</ref>
 
بايد به اين مطلب توجه داشت كه تمام علت ها و سبب ها در جهان به طور عام مأمور الهي هستند، ولي منظور ما در اين جا مأمور بودن براي اعمال خاص است و اين كه مي بينيم حضرت موسي تاب تحمل كارهاي حضرت خضر را نداشت، به خاطر همين بود كه خط مأموريت او از خط مأموريت حضرت خضر جدا بود و به تعبيري موسي مأمور به «ظاهر» بود و خضر مأمور به «باطن».<ref>مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ ششم، ۱۳۶۸، ج۱۲، ص۵۰۷ و ۵۰۸.</ref> حال چه مصلحت و حكمتي موجب اين عمل و اين مأموريت مي شود، شايد بتوان از ظاهر برداشت كرد كه ايمان آن پدر و مادر در نزد خدا ارزش زيادي داشت، آن قدر كه اقتضاء داشت فرزندي مؤمن و صالح در همين دنيا داشته باشند و اما اين فرزند خلاف اين اقتضاء بود و خداوند امر فرمود تا او را بكشند تا فرزندي ديگر بهتر از او و صالح به آن ها بدهد و با اين عمل ايمان آن ها نيز محفوظ بماند.<ref>طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان في القرآن، بيروت، دارالمطبوعات اعلي، چاپ اول، ج۱۳، ذيل آيه ۸۲. و نيز فخر رازي، تفسير كبير، ذيل اين آيه تقريباً همين دو نظريه را مطرح مي كند.</ref>
 
اما محور سوم: وجود بخشیدن به وی در عالمی به غیر از عالم دنیا مانند عالم برزخ.
 
وجود بخشیدن برای انسان در عالم دنیا است و عالم برزخ بعد از این عالم وجود دارد یا بنحوی محیط یا موازی با این جهان است که ارواح همین انسانهایی که در عالم دنیا بودند، بدان‌جا انتقال پیدا می‌کنند و لذا معنا ندارد که ابتدای وجود انسان در عالم برزخ باشد.
 
حدیث اخلاقی: قال رسول الله(ص): لَا يَنَالُ شَفَاعَتِي مَنْ أَخَّرَ الصَّلَاه بَعْدَ وَقْتِهَا؛<ref>برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، دار الكتب الإسلاميه - قم، چاپ: دوم، ۱۳۷۱ ق، ص۸۰.</ref> کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد، (فردای قیامت) به شفاعت من نخواهد رسید
 
==منابع==
<references />
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =کلام
| شاخه فرعی۱ =  
| شاخه فرعی۱ =نبوت
| شاخه فرعی۲ =  
| شاخه فرعی۲ =انبیای الهی
| شاخه فرعی۳ =  
| شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =شد
  | تیترها =  
  | تیترها =شد
  | ویرایش =  
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =شد
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =شد
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =ج
  | کیفیت =  
  | کیفیت =ج
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۳۷

سؤال

در قرآن هست که حضرت خضر کودکی را کشت چون باعث انحراف پدر و مادرش می‌شد. چرا قبل از امتحان گرفتن، این بچه کشته شد؟ هدفی برای خلق این بچه مطرح نبود؟

کشته‌شدن کودک به‌دست خضر پیامبر از داستان‌های قرآن است که در سوره کهف به آن اشاره شده است. در ماجرای همراهی حضرت موسی و خضر نبی، نوجوانی به‌دست حضرت خضر کشته شد که اعتراض حضرت موسی(ع) را در پی داشت. حضرت خضر در پاسخ به این عمل، علت کشتن آن نوجوان را اینگونه توضیح داد که پدر و مادر او مومن هستند و این فرزند آن‌ها را به طغیان می‌کشاند. پروردگار فرزند پاک‌تر و پرمحبت‌تری به‌جای او به آنها خواهد داد.

برخی مفسران در پاسخ و توجیه این عمل خضر این نوجوان را بالغ دانسته که مرتد شده بود و حکمش قتل بوده است مثل حکم گوساله‌پرست شدن قوم حضرت موسی. برخی دیگر از مفسران حکم قتل را مربوط به آینده این نوجوان دانسته‌اند و دلیل آن عمل آینده نوجوان که به کفر کشاندن یا هلاک کردن پدر و مادرش بوده است، می‌باشد نه اعمال فعلی او؛ این دسته از این دیدگاه به آیه نگاه کرده‌اند که جواب حضرت خضر در حیطه «نظام تکوین» بوده است، نه «نظام تشریع». به تعبیر دیگر اعتراض حضرت موسی از آن جا که بر اساس ظاهر و «نظام تشریع» به این عمل نگاه می‌کرد، صحیح بود، لکن حضرت خضر این عمل را بر اساس «نظام تکوین» و باطن انجام داد و آن این بود که از طرف خداوند بنا بر مصالح و حکمت الهی مأمور به انجام این کار بود.

ماجرای حضرت موسی و خضر

ماجرای حضرت موسی و خضر داستانی قرآنی در مورد ملاقات و همراهی موسی(ع) با خضر است. این همراهی به درخواست و اصرار حضرت موسی(ع) بود. خضر با این شرط که موسی(ع) هیچ سؤالی از او نپرسد، همراهی را قبول می‌کند. در این همراهی حضرت خضر کارهایی انجام داد که مورد اعتراض حضرت موسی قرار گرفت؛ سوراخ کردن کشتی سالم، کشتن نوجوان بدون هیچ دلیل و تجدید بنای دیواری خراب. حضرت موسی(ع) در هر سه مورد اعتراض کرد و همین اعتراض و پرسش از خضر سبب جدایی این دو شد. خضر در پایان، علت کارهایی را که انجام داد گفت. این داستان یک‌بار در قرآن نقل شده و میان مفسران، متکلمان و عارفان نظریه‌های بسیاری در مورد آن وجود دارد.

کشتن نوجوان

موسی(ع) و خضر نوجوانی را دیدند و خضر بدون هیچ مقدمه‌ای آن نوجوان را به قتل رساند. این عمل با واکنش شدید موسی(ع) روبه‌رو شد: «آیا جان پاکی را بدون آنکه مرتکب قتلی شده باشد می‌کشی؟ مرتکب کاری زشت گردیدی». خضر مجدد شرط را بازگو کرد. موسی گفت :اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من همراهى مكن.

خضر در پاسخ به این اعتراض موسی گفت: علت کشتن آن نوجوان این بود که پدر و مادر او مومن بودند، این فرزند آن‌ها را به طغیان می‌کشاند. پروردگار فرزند پاک‌تر و پرمحبت‌تری به‌جای او به آنها خواهد داد.[۱]

کشتن قبل از گناه

نظام الهی عالم بر دو قسم است:

  • نظام تکوینی: نظام تکوینی مربوط به خلقت و تدبیر تمامی موجودات عالم است. این نظام بر اساس نظمی دقیق و بر مبنای حکمت الهی ایجاد شده، و در آن رابطه عِلّی و معلولی حاکم است؛ یعنی هر پدیده‌ای در اثر علت‌های خاص ایجاد می‌شود و ضوابط و روش‌هایی که امور عالم و آدم بر پایه آن‌ها تدبیر و اراده می‌شود، بر اساس قضا و قدر الهی است.
  • نظام تشریعی: مربوط به دستور العمل و احکامی است که خداوند متعال برای هدایت انسان مقرر کرده است، و انسان موظف است با اختیار خود به این فرامین و احکام عمل کند.

حکم قصاص قبل از جنایت، در حیطه «نظام تشریع» است و این عمل شرعاً جایز نیست و به همین دلیل نیز حضرت موسی(ع) بر حضرت خضر اعتراض کرد. که «آیا انسان بی گناهی را بدون آن که قصاصی در بین باشد، کشتی، به راستی کار ناپسندیده ای کرد».[۲]

در توجیه عمل خضر پیامبر در رابطه با قتل، دو بیان عمده وجود دارد: ۱. عده ای از مفسران سعی کرده‌اند، در حیطه نظام تشریع جواب دهند و به نوعی تلاش کرده‌اند تا ثابت کنند که این عمل از مصادیق و موارد قصاص قبل از جنایت نبوده، بلکه از مواردی بوده که قتل واجب بوده است.

بهترین توجیه این است که آن پسر، جوانی بالغ و مکلّف بوده، زیرا لفظ «غلام» به معنای جوان نورَس است که به حد بلوغ رسیده باشد یا از آن جا که حضرت موسی(ع) در اعتراض خود به حضرت خضر می‌گوید: «آیا نفس پاکی را بدون حکم و قصاص کشتی» دلالت بر این دارد که او بالغ بوده و الا اگر غیر بالغ بوده باشد، اگر چه کسی را کشته باشد حکمش قصاص نیست.

طبق این مبنا وضعیت این جوان دو صورت دارد:

  • در فرض اول جوان بالغ گناهش «ارتداد» بوده، زیرا پدر و مادرش افرادی مؤمن بوده‌اند و او مؤمن به دنیا آمده و بعد از ایمان، کافر و مرتد شده است و مرتد فطری[۳] حکمش قتل است، چه توبه کند و چه توبه نکند. در آیین موسی(ع) نیز این حکم بوده، زیرا پرستش‌گران گوساله سامری را حکم به قتلشان داد.
  • در فرض دوم گناهش افساد زیاد بوده‌است، یعنی گناهان و فسادهای زیادی از او سر زده بوده و بیم آن نیز بود که انسان‌های مؤمن را (پدر و مادرش) به کفر بکشاند یا هلاک کند. در نتیجه او به دلیل اعمال فعلیش جایز القتل بوده است و اگر حضرت خضر عمل خود را مستند به جنایات او در آینده می‌کند به این دلیل است که می‌خواهد بگوید این جنایتکار نه تنها فعلاً مشغول به این کار است بلکه در آینده نیز جنایت‌های بزرگتری را مرتکب خواهد شد. در نتیجه کشتن او طبق موازین شرع به سبب اعمال فعلیش بوده و نه این که از باب قصاص قبل از جنایت باشد.[۴]

۲. عده‌ای دیگر از مفسران گفته‌اند از ظاهر آیه برداشت می‌شود که مجوز قتل، عمل آینده نوجوان که به کفر کشاندن یا هلاک کردن پدر و مادرش بوده است، می‌باشد نه اعمال فعلی او؛ یعنی آنها از این دیدگاه به آیه نگاه کرده‌اند که جواب حضرت خضر در حیطه «نظام تکوین» بوده است، نه «نظام تشریع». به تعبیر دیگر اعتراض حضرت موسی از آن جا که بر اساس ظاهر و «نظام تشریع» به این عمل نگاه می‌کرد، صحیح بود، لکن حضرت خضر این عمل را بر اساس «نظام تکوین» و باطن انجام داد و آن این بود که از طرف خداوند بنا بر مصالح و حکمت الهی مأمور به انجام این کار بود؛ یعنی همان‌طور که خداوند از فرشتگان و موجودات دیگر برای ایجاد یک امر خاص استفاده می‌کند، در اینجا نیز از یک انسان الهی استفاده می‌کند، از همین رو حضرت خضر در انتهای این داستان می‌گوید: «ما فعلته عن امری» من آن کار را از پیش خود نکردم.[۵]

تمام علت‌ها و سبب‌ها در جهان به‌طور عام مأمور الهی هستند، و این‌که حضرت موسی تاب تحمل کارهای حضرت خضر را نداشت، به خاطر همین بود که خط مأموریت او از خط مأموریت حضرت خضر جدا بود و به تعبیری موسی مأمور به «ظاهر» بود و خضر مأمور به «باطن».[۶] به نوشته علامه طباطبایی شاید بتوان از ظاهر برداشت کرد که ایمان آن پدر و مادر، نزد خدا ارزش زیادی داشت، آن قدر که اقتضاء داشت فرزندی مؤمن و صالح در همین دنیا داشته باشند و اما این فرزند خلاف این اقتضاء بود و خداوند امر فرمود تا او را بکشند تا فرزندی دیگر و بهتر از او و صالح به آن‌ها بدهد و با این عمل ایمان آن‌ها نیز محفوظ بماند.[۷]

منابع

  1. سوره کهف آیه ۸۰ و ۸۱.
  2. سوره کهف، آیه ۷۴.
  3. مرتد فطری در مقابل مرتد ملی است، اولی موقعی اطلاق می‌شود که پدر و مادر یا یکی از آن‌ها مؤمن بوده‌اند ولی این فرد بعدها از ایمان خارج می‌شود. و دومی زمانی اطلاق می‌شود که پدر و مادر آن فرد کافر بوده‌اند و او بعدها ایمان می‌آورد ولی از ایمان خارج می‌شود و به کفر رو می‌آورد.
  4. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام-، ج۱۲، ص۲۳۵. صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن والسند، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۶۵ ش، ج۱۵ و ۱۶، ص۱۶۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ششم، ۱۳۶۸، ج۱۲، ص۵۰۷ و ۵۰۸.
  5. سوره کهف، آیه ۸۲.
  6. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ششم، ۱۳۶۸، ج۱۲، ص۵۰۷ و ۵۰۸.
  7. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان فی القرآن، بیروت، دارالمطبوعات اعلی، چاپ اول، ج۱۳، ذیل آیه ۸۲. و نیز فخر رازی، تفسیر کبیر، ذیل این آیه تقریباً همین دو نظریه را مطرح می‌کند.