پرش به محتوا

داوری حضرت داود(ع) بین دو برادر: تفاوت میان نسخه‌ها

A.rezapour (بحث | مشارکت‌ها)
صفحه‌ای تازه حاوی «{{جا:ویرایش}} {{شروع متن}} {{سوال}} ماجراي داوري حضرت داود بين دو برادري كه يكي ۹۹...» ایجاد کرد
 
Fabbasi (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=A.rezapour }}
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
ماجراي داوري حضرت داود بين دو برادري كه يكي ۹۹ و ديگري يك گوسفند داشت چگونه است؟
ماجرای داوری حضرت داود بین دو برادری که یکی ۹۹ و دیگری یک گوسفند داشت چگونه است؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
خداوند حضرت داود را با اوصاف برجسته‌اي توصيف كرده است از جمله:
دو برادر یا دو طایفه متخاصم نزد [[حضرت داود(ع)]] می‌روند تا او بین آنها داوری کند. یکی از آنها نود و نه گوسفند دارد و دیگری یک گوسفند. آن که یک گوسفند دارد، به حضرت داود(ع)  برادرم با داشتن نود و نه گوسفند، تنها گوسفند من را هم طلب می‌کند و ادعای مالکیت دارد. حضرت داود(ع) در این قضیه عجولانه قضاوت می‌کند و به نفع آن که یک گوسفند دارد، حکم می‌دهد. اما متوجه اشتباهش می‌شود که بدون شنیدن سخن طرف مقابل، قضاوت کرده است و از خداوند طلب استغفار می‌کند و خدا هم از او می‌گذرد.


۱. صاحب كتاب زبور: {{قرآن|و آتينا داود زبوراً}}<ref>نساء/۱۶۳.</ref> ما به داود زبور را داديم.
== جریان داوری حضرت داود(ع) ==
خداوند این ماجرای داوری بین دو متخاصم را در آیات ۲۱ تا ۲۴ سوره ص، این گونه بیان کرده است:
{{قرآن بزرگ|وَهَلْ أَتَاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ|۲۱|إِذْ دَخَلُوا عَلَىٰ دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ ۖ قَالُوا لَا تَخَفْ ۖ خَصْمَانِ بَغَىٰ بَعْضُنَا عَلَىٰ بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَىٰ سَوَاءِ الصِّرَاطِ|۲۲|إِنَّ هَٰذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَه وَلِيَ نَعْجَه وَاحِدَه فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ|۲۳|قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَىٰ نِعَاجِهِ ۖ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَا هُمْ ۗ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ|۲۴|سوره= ص|آیه=۲۴-۲۱}}


۲. صاحب فضيلت: {{قرآنلقد آتينا داود منّا فضلاً}}<ref>سبأ/۱۰.</ref> و به راستي داود را از جانب خويش مزيتي عطا كرديم.
{{متن عربی|آیا داستان شاکیان هنگامی که از محراب (داوود) بالا رفتند به تو رسیده است؟!
در آن هنگام که (بی‌مقدمه) بر او وارد شدند و او از دیدن آنها وحشت کرد؛ گفتند: «نترس، دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده؛ اکنون در میان ما بحق داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدایت کن!
این برادر من است؛ و او نود و نه میش دارد و من یکی بیش ندارم امّا او اصرار می‌کند که: این یکی را هم به من واگذار؛ و در سخن بر من غلبه کرده است!»
(داوود) گفت: «مسلّماً او با درخواست یک میش تو برای افزودن آن به میشهایش، بر تو ستم نموده؛ و بسیاری از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم می‌کنند، مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند؛ امّا عدّه آنان کم است!» داوود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزموده‌ایم، از این رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد.}}


۳. صاحب حكمت و فصل الخطاب: {{قرآن|و آتيناه الحكمه و فصل الخطاب}}<ref>ص/۲۰.</ref> و او را حكم و كلام فيصله دهنده عطا كرديم.
== شاکیان این داستان==
# '''فرشتگان الهی برای آزمایش حضرت داود(ع):''' این قوم که برای مخاصمه بر داود وارد شدند، ملائکه بودند و خداوند آنها را به سوی داود فرستاد تا او را امتحان کنند، از خصوصیات این داستان معلوم می‌شود که این واقعه یک واقعه طبیعی نبوده، چون آنها از راه طبیعی به داود وارد نشدند، بلکه از دیوار و بدون اطلاع وارد شدند، لذا او دچار ترس شد. پس آنها که به داود مراجعه کردند، ملائکه بودند که به صورت مردانی از جنس بشر، ممثل شده بودند. [[علامه طباطبایی]] احتمال قوی داده است که این واقعه در عالم تمثّل (نظیر رؤیا) بوده که در آن حالت افرادی را دیده که از محراب بالا آمده، بعد آن سؤال را از داود کردند. او هم چنین حکمی کرد، لذا این حکم داود در حقیقت حکمی است که در ظرف تمثّل است و حکم به خلاف در عالم تمثل گناه شمرده نمی‌شود. چون عالم تمثّل مثل عالم خواب است، عالم تکلیف نیست، چون تکلیف ظرفش تنها در بیداری و مشهود و عالم ماده است.<ref name=":0">طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: محمدباقر موسوی همدانی، قم، فتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۷، ج۱۷، ص۲۹۰.</ref>
# '''دو برادر:''' دو طرف دعوی از جنس بشر بودند و داستان به همان ظاهرش حمل شود؛ حکم داود فرضی و تقدیری است که معنایش این است که اگر واقع داستان همین است که تو گفتی، رفیق تو به تو ظلم کرده و تنها گوسفندت را از تو می‌خواهد بگیرد، مگر این که دلیل قاطعی بیاورد که آن یک گوسفند هم مال او است.<ref name=":0" /> یا این که بگوییم بعد از آن که داود آن قضاوت را کرد، زود متوجه لغزش خود شد و پیش از گذشتن وقت و اجرای حکم، جبران کرد، ولی هر چه بود کاری از او سر زد که شایسته مقام نبوت نبود، از این کار استغفار کرد.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دهم، ۱۳۷۱، ج۱۹، ص۲۴۹.</ref>


۴. مقرب الهي، {{قرآنان له عندنا لزلفي و حسن مئاب}}<ref>ص/۲۵.</ref> و در حقيقت براي او پيش ما تقرب و فرجامي خوش خواهد بود.
== رفع اتهام ==
{{نوشتار اصلی|اتهام به داوود(ع) در تورات}}
در بعضی از روایات ساختگی آمده است که روزی حضرت داود(ع) در محرابش بود، کبوتری در محرابش افتاد، داود خواست آن را بگیرد، کبوتر پرواز کرد و به دریچه محراب نشست، داود به آنجا رفت تا آن را بگیرد، ناگهان نگاهش به همسر «اوریا» فرزند حیان افتاد که مشغول غسل بود. داود عاشق او شد و تصمیم گرفت با او ازدواج کند. به همین منظور «اوریا» را به بعضی از جنگ‌ها فرستاد. اوریا به دستور داود عمل کرد و در جنگ کشته شد. بعد از آن که عده زن تمام شد، داود با وی ازدواج کرد و از او فرزندی به نام سلیمان متولد شد. روزی در حالی که در محرابش مشغول عبادت بود، دو مرد بر او وارد شدند، داود وحشت کرد. آنها گفتند مترس ما دو نفر متخاصم هستیم که یکی به دیگری ستم کرده است… پس یکی به دیگری نگاه کرد و خندید. داود فهمید که این دو متخاصم دو فرشته‌اند که خدا آنها را نزد او فرستاده است تا او را به خطای خود متوجه سازد، پس داود توبه کرد.<ref name=":1">طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، دار المعرفه، چاپ دوم، ۱۴۰۸، ج۱، ص۷۳۶.</ref>


۵. خليفه الهي: {{قرآن|يا داود انا جعلناك خليفه في الارض}}<ref>ص/۲۶.</ref> اي داود ما تو را در زمين خليفه گردانيديم.
صاحب [[تفسیر مجمع البیان]] در جواب می‌گوید: داستان عاشق شدن داود سخنی است که هیچ تردیدی در فساد و بطلان آن نیست، زیرا این داستان نه تنها با عصمت انبیاء سازگار نیست، بلکه حتی با عدالت هم مکافات دارد. چطور ممکن است انبیاء که امین وحی الهی هستند، چنین صفتی داشته باشند که اگر یک انسان معمولی هم آن را داشته باشد، دیگر شهادتش پذیرفته نمی‌شود.<ref name=":1" />


==جريان داوري حضرت داود- عليه السلام-==
این داستان از [[تورات]] گرفته شده است و داخل روایات اسلامی شده است.<ref name=":2">طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: محمدباقر موسوی همدانی، قم، فتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۷، ص۳۰۳.</ref> در روایات صحیح اسلامی با این تفکر که چنین نسبت‌هایی به داود داده می‌شد، مبارزه شده است. از جمله: امام رضا(ع) به کسی که چنین نسبتی به داود داده بود فرمود:  إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، آیا به یکی از انبیاء خدا نسبت می‌دهید که نماز را سبک شمرد و آن را شکست و به دنبال مرغ به خانه مردم رفت و به زن مردم نگاه کرد و عاشق او شده و شوهر او را به کشتن داد.<ref name=":2" />


خداوند اين ماجرا را در سوره طه در ضمن چند آيه اين گونه بيان مي‌فرمايد: اي محمد آيا اين خبر به تو نرسيده كه قومي متخاصم از ديوار محراب (بالاخانه و شاه نشين) داود بالا رفتند؟ اين قوم داخل شدند به داود در حالي كه آن جناب در محرابش بود و اين قوم از راه عادي و معمولي وارد نشدند، بلكه از ديوار محراب بالا رفتند و از آنجا به روي در آمدند، به همين جهت داود از ورود ايشان به فزع و وحشت افتاد. (چون ديد كه آنها بدون اجازه و از راه غيرعادي وارد شدند).
آنها وقتي ديدند كه داود به فزع افتاده خواستند او را دلخوش و آرام ساخته، لذا گفتند: مترس ما دو خصم هستيم و دو طائفه متخاصم هستيم كه بعضي بر بعضي ظلم كرده‌اند، پس اي داود بين ما حكمي كن كه به حق باشد، در حكم كردنت جور مكن و ما را به راه وسط و طريق عدل راهنمايي كن.}}<ref>ص/۲۲-۲۱.</ref>
بعد آن دو نفر مطلب مورد نزاعشان را به داود بيان مي‌كنند و مي گويند: {{قرآن|إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَه وَ لِيَ نَعْجَه واحِدَه فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ<ref>همان، ۲۴ ـ ۲۳.</ref>
اين شخص برادر من است كه نود و نه ميش دارد و من يك ميش دارم، او مي‌گويد كه تو يك ميش خودت را هم به من بده و تحت سلطنت من قرار بده و در خطاب بر من غلبه كرد. حضرت داود در جواب آنها فرمود: سوگند مي‌خورم كه او به تو ظلم كرده كه سؤال كرده، اضافه مي‌كني ميش خود را بر ميش‌هايش و بسياري از شريك ها هستند كه بعضي بر بعضي ديگر ستم مي‌كنند، مگر كساني كه ايمان دارند و عمل صالح مي‌كنند كه اين دسته بسيار كمترند. ولي داود فهميد كه ما امر را به اين واقعه امتحان كرديم و فهميد كه در طريق قضاوت خطا رفته، پس از پروردگار خود طلب آمرزش كرد از آنچه از او سرزده و بي‌درنگ به حالت ركوع درآمد و توبه كرد.
علامه طباطبايي در تفسير آيات فوق مي‌گويد: اكثر مفسرين به تبع روايات بر اين اعتقادند كه اين قوم كه براي مخاصمه بر داود وارد شدند، ملائكه بودند و خداوند آنها را به سوي داود فرستاد تا او را امتحان كنند، و از خصوصيات اين داستان معلوم مي‌شود كه اين واقعه يك واقعه طبيعي نبوده، چون آنها از راه طبيعي به داود وارد نشدند، بلكه از ديوار و بدون اطلاع وارد شدند، لذا او دچار فزع شد. پس آنها كه به داود مراجعه كردند، ملائكه بودند كه به صورت مرداني از جنس بشر، ممثل شده بودند.
بعد مرحوم علامه احتمال قوي داده است كه اين واقعه در عالم تمثّل (نظير رؤيا) بوده كه در آن حالت افرادي را ديده كه از محراب بالا آمده بعد آن سؤال را از داود كردند. او هم چنين حكمي كرد، لذا اين حكم داود در حقيقت حكمي است كه در ظرف تمثّل است و حكم به خلاف در عالم تمثل گناه شمرده نمي‌شود. چون عالم تمثّل مثل عالم خواب است، عالم تكليف نيست، چون تكليف ظرفش تنها در بيداري و مشهود و عالم ماده است، امّا بنابراين نظريه كه بعضي از مفسرين معقتدند دو طرف دعوي از جنس بشر بودند و داستان به همان ظاهرش حمل شود، ناگزير بايد براي حكم داود چاره‌اي انديشد و گفت كه حكم داود فرضي و تقديري است كه معنايش اين است كه اگر واقع داستان همين است كه تو گفتي رفيق تو به تو ظلم كرده، مگر اين كه دليل قاطعي بياورد كه آن يك ميش هم مال او است.<ref>طباطبايي، محمدحسين، الميزان، مترجم سيد محمدباقر موسوي همداني، قم، انتشارات دفتر انتشارات، چاپ اول، ۱۳۶۷، ج۱۷، ص۲۹۰.</ref> يا اين كه بگوئيم كه بعد از آن كه داود آن قضاوت را كرد زود متوجه لغزش خود شد و پيش از گذشتن وقت، جبران كرد، ولي هر چه بود كاري از او سر زد كه شايسته مقام نبوت نبود، لذا از اين ترك اولي استغفار كرد.<ref>مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، چاپ دهم، ۱۳۷۱، ج۱۹، ص۲۴۹.</ref>
==رفع اتهام==
در بعضي از روايات ساختگي آمده است كه روزي داود در محرابش بود كه كبوتري در محرابش افتاد، داود خواست آن را بگيرد، كبوتر پرواز كرد و به دريچه محراب نشست، داود به آنجا رفت تا آن را بگيرد، ناگهان از آنجا نگاهش به همسر «اوريا» فرزند حيان افتاد كه مشغول غسل بود. داود عاشق او شد و تصميم گرفت با او ازدواج كند. به همين منظور «اوريا» را به بعضي از جنگ ها فرستاد و به او دستور داد كه همواره بايد پيشاپيش تابوت (صندوقي كه سكينه در آن بود) باشد. اوريا به دستور داود عمل كرد و كشته شد. بعد از آن كه عده زن تمام شد داود با وي ازدواج كرد و از او فرزندي به نام سليمان متولد شد. روزي در حالي كه در محرابش مشغول عبادت بود دو مرد بر او وارد شدند، داود وحشت كرد. آنها گفتند مترس ما دو نفر متخاصم هستيم كه يكي به ديگري ستم كرده است... پس يكي به ديگري نگاه كرد و خنديد. داود فهميد كه اين دو متخاصم دو فرشته‌اند كه خدا آنها را نزد او فرستاده است تا او را به خطاي خود متوجه سازد، پس داود توبه كرد... .
صاحب تفسير مجمع البيان در جواب مي‌گويد: داستان عاشق شدن داود سخني است كه هيچ ترديدي در فساد و بطلان آن نيست، زيرا اين داستان نه تنها با عصمت انبياء سازگار نيست، بلكه حتي با عدالت هم مكافات دارد. چطور ممكن است انبياء كه امين وحي الهي هستند، چنين صفتي داشته باشند كه اگر يك انسان معمولي هم آن را داشته باشد، ديگر شهادتش پذيرفته نمي‌شود.<ref>طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، بيروت، دار المعرفه، چاپ دوم، ۱۴۰۸، ج۱، ص۷۳۶.</ref>
علاوه اين كه اين روايات از تورات گرفته شده است، امّا روايات در تورات شنيع‌تر و رسواتر است كه معلوم مي‌شود اين روايات را با كمي تعديل داخل در روايات اسلامي كردند.<ref>الميزان، همان، ص۳۰۳.</ref> و در روايات صحيح اسلامي با اين تفكر كه چنين نسبتهايي به داود داده مي‌شد مبارزه مي‌شده است. ازجمله: امام رضا(ع) به كسي كه چنين نسبتي به داود داده بود فرمود: انا لله و انا اليه راجعون، آيا به يكي از انبياء خدا نسبت مي‌دهيد كه نماز را سبك شمرد و آن را شكست و به دنبال مرغ به خانه مردم رفت و به زن مردم نگاه كرد و عاشق او شده و شوهر او را عمداً كشته است.<ref>الميزان، همان، ص۳۰۳.</ref>
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}
==مطالعه بيشتر==
۱. عيون الرضا، انتشارات جهان، ج۱، ص۱۹۳.


۲. امالي صدوق، مجلس ۲۲، ص۳.
{{پایان مطالعه بیشتر}}


==منابع==
== منابع ==
<references />
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی = علوم و معارف قرآن
  | شاخه اصلی = علوم و معارف قرآن
  | شاخه فرعی۱ = پیامبر شناسی در قرآن
  | شاخه فرعی۱ = پیامبرشناسی در قرآن
  | شاخه فرعی۲ = سایر مباحث
  | شاخه فرعی۲ = سایر مباحث
  | شاخه فرعی۳ =  
  | شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =شد
  | تیترها =  
  | تیترها =شد
  | ویرایش =  
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =شد
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | ارزیابی کمی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =ج
  | کیفیت =  
  | کیفیت =ج
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ آوریل ۲۰۲۵، ساعت ۱۴:۱۱

سؤال

ماجرای داوری حضرت داود بین دو برادری که یکی ۹۹ و دیگری یک گوسفند داشت چگونه است؟

دو برادر یا دو طایفه متخاصم نزد حضرت داود(ع) می‌روند تا او بین آنها داوری کند. یکی از آنها نود و نه گوسفند دارد و دیگری یک گوسفند. آن که یک گوسفند دارد، به حضرت داود(ع) برادرم با داشتن نود و نه گوسفند، تنها گوسفند من را هم طلب می‌کند و ادعای مالکیت دارد. حضرت داود(ع) در این قضیه عجولانه قضاوت می‌کند و به نفع آن که یک گوسفند دارد، حکم می‌دهد. اما متوجه اشتباهش می‌شود که بدون شنیدن سخن طرف مقابل، قضاوت کرده است و از خداوند طلب استغفار می‌کند و خدا هم از او می‌گذرد.

جریان داوری حضرت داود(ع)

خداوند این ماجرای داوری بین دو متخاصم را در آیات ۲۱ تا ۲۴ سوره ص، این گونه بیان کرده است:

«آیا داستان شاکیان هنگامی که از محراب (داوود) بالا رفتند به تو رسیده است؟! در آن هنگام که (بی‌مقدمه) بر او وارد شدند و او از دیدن آنها وحشت کرد؛ گفتند: «نترس، دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده؛ اکنون در میان ما بحق داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدایت کن! این برادر من است؛ و او نود و نه میش دارد و من یکی بیش ندارم امّا او اصرار می‌کند که: این یکی را هم به من واگذار؛ و در سخن بر من غلبه کرده است!» (داوود) گفت: «مسلّماً او با درخواست یک میش تو برای افزودن آن به میشهایش، بر تو ستم نموده؛ و بسیاری از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم می‌کنند، مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند؛ امّا عدّه آنان کم است!» داوود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزموده‌ایم، از این رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد.»

شاکیان این داستان

  1. فرشتگان الهی برای آزمایش حضرت داود(ع): این قوم که برای مخاصمه بر داود وارد شدند، ملائکه بودند و خداوند آنها را به سوی داود فرستاد تا او را امتحان کنند، از خصوصیات این داستان معلوم می‌شود که این واقعه یک واقعه طبیعی نبوده، چون آنها از راه طبیعی به داود وارد نشدند، بلکه از دیوار و بدون اطلاع وارد شدند، لذا او دچار ترس شد. پس آنها که به داود مراجعه کردند، ملائکه بودند که به صورت مردانی از جنس بشر، ممثل شده بودند. علامه طباطبایی احتمال قوی داده است که این واقعه در عالم تمثّل (نظیر رؤیا) بوده که در آن حالت افرادی را دیده که از محراب بالا آمده، بعد آن سؤال را از داود کردند. او هم چنین حکمی کرد، لذا این حکم داود در حقیقت حکمی است که در ظرف تمثّل است و حکم به خلاف در عالم تمثل گناه شمرده نمی‌شود. چون عالم تمثّل مثل عالم خواب است، عالم تکلیف نیست، چون تکلیف ظرفش تنها در بیداری و مشهود و عالم ماده است.[۱]
  2. دو برادر: دو طرف دعوی از جنس بشر بودند و داستان به همان ظاهرش حمل شود؛ حکم داود فرضی و تقدیری است که معنایش این است که اگر واقع داستان همین است که تو گفتی، رفیق تو به تو ظلم کرده و تنها گوسفندت را از تو می‌خواهد بگیرد، مگر این که دلیل قاطعی بیاورد که آن یک گوسفند هم مال او است.[۱] یا این که بگوییم بعد از آن که داود آن قضاوت را کرد، زود متوجه لغزش خود شد و پیش از گذشتن وقت و اجرای حکم، جبران کرد، ولی هر چه بود کاری از او سر زد که شایسته مقام نبوت نبود، از این کار استغفار کرد.[۲]

رفع اتهام

در بعضی از روایات ساختگی آمده است که روزی حضرت داود(ع) در محرابش بود، کبوتری در محرابش افتاد، داود خواست آن را بگیرد، کبوتر پرواز کرد و به دریچه محراب نشست، داود به آنجا رفت تا آن را بگیرد، ناگهان نگاهش به همسر «اوریا» فرزند حیان افتاد که مشغول غسل بود. داود عاشق او شد و تصمیم گرفت با او ازدواج کند. به همین منظور «اوریا» را به بعضی از جنگ‌ها فرستاد. اوریا به دستور داود عمل کرد و در جنگ کشته شد. بعد از آن که عده زن تمام شد، داود با وی ازدواج کرد و از او فرزندی به نام سلیمان متولد شد. روزی در حالی که در محرابش مشغول عبادت بود، دو مرد بر او وارد شدند، داود وحشت کرد. آنها گفتند مترس ما دو نفر متخاصم هستیم که یکی به دیگری ستم کرده است… پس یکی به دیگری نگاه کرد و خندید. داود فهمید که این دو متخاصم دو فرشته‌اند که خدا آنها را نزد او فرستاده است تا او را به خطای خود متوجه سازد، پس داود توبه کرد.[۳]

صاحب تفسیر مجمع البیان در جواب می‌گوید: داستان عاشق شدن داود سخنی است که هیچ تردیدی در فساد و بطلان آن نیست، زیرا این داستان نه تنها با عصمت انبیاء سازگار نیست، بلکه حتی با عدالت هم مکافات دارد. چطور ممکن است انبیاء که امین وحی الهی هستند، چنین صفتی داشته باشند که اگر یک انسان معمولی هم آن را داشته باشد، دیگر شهادتش پذیرفته نمی‌شود.[۳]

این داستان از تورات گرفته شده است و داخل روایات اسلامی شده است.[۴] در روایات صحیح اسلامی با این تفکر که چنین نسبت‌هایی به داود داده می‌شد، مبارزه شده است. از جمله: امام رضا(ع) به کسی که چنین نسبتی به داود داده بود فرمود: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، آیا به یکی از انبیاء خدا نسبت می‌دهید که نماز را سبک شمرد و آن را شکست و به دنبال مرغ به خانه مردم رفت و به زن مردم نگاه کرد و عاشق او شده و شوهر او را به کشتن داد.[۴]


منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: محمدباقر موسوی همدانی، قم، فتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۷، ج۱۷، ص۲۹۰.
  2. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دهم، ۱۳۷۱، ج۱۹، ص۲۴۹.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، دار المعرفه، چاپ دوم، ۱۴۰۸، ج۱، ص۷۳۶.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: محمدباقر موسوی همدانی، قم، فتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۷، ص۳۰۳.