فطرت خداپرستی و مسئله اختیار: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}} {{جا:ویرایش}} {{سوال}} آيا فطرت الهي در انسان جبر ايجاد نمي‌كند؟ {{پا...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{در دست ویرایش|کاربر=Rezapour }}
{{سوال}}
{{سوال}}
آيا فطرت الهي در انسان جبر ايجاد نمي‌كند؟
آیا فطرت الهی در انسان جبر ایجاد نمی‌کند؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
نخست لازم است واژه فطرت تعريف شود تا افق مناسب براي بحث ايجاد گردد. «فطرت» از ماده «فطر» به معناي شكافتن چيزي از طرف طول است، سپس به هرگونه شكافتن اطلاق شده است و از آن جا كه آفرينش و خلقت به منزله شكافتن پرده تاريك عدم است، يكي از معاني مهم اين واژه، همان آفرينش و خلقت است. واژه فطرت معناي ابداع و اختراع را نيز افاده مي‌كند.<ref>لسان العرب، ابن منظور، ج۵، ص۵۵و۵۶،‌ ماده فطرت.</ref>
{{درگاه|واژه‌ها}}


فطرت بر وزن فعله است كه دلالت بر نوع مي‌كند و در لغت به معناي گونه‌اي خاص از آفرينش و خلقت است. بنابراين فطرت انسان؛ يعني سرشت خاص و آفرينش ويژه انسان، ظاهراً اين لغت را اولين بار قرآن كريم در مورد انسان به كار برد و پيش از آن، كاربرد واژه فطرت سابقه‌اي نداشته است.<ref>مطهري، مرتضي، فطرت، ناشر انجمن اسلامي دانشجويان مدرسه عالي ساختمان، چاپ اول، ۱۳۶۱، ص۱۳ـ۱۴.</ref> اين معنا از فطرت با اختيار انسان هيچ منافاتي ندارد، چون آفرينش مخصوص انسان يعني آفرينشي که در آن ويژگي اختيار هم نهفته است. اما آن معنا از فطرت که مي تواند منشأ شبهه جبر شود، عبارت است از معنايي که نوعاً علما از فطرت بدست داده اند و در آن معنا فطرت را به توحيد تفسير نموده اند. مطابق اين تفسير، شايد بتوان اين پرسش را مطرح نمود که اگر در خلقت انسان خصلت و ويژگي خدا شناسي و خداجويي و توحيد سرشته شده، پس از اول مسير او معلوم شده و او در انتخاب راه از خود اختياري ندارد.  
[[فطرت انسان]] به معنای سرشت خاص و آفرینش ویژه [[حقیقت انسان|انسان]] است و مقصود از آن وجود خصلت و ویژگی [[خداشناسی]]، [[خداجویی]] و [[توحید]] در سرشت آدمی است.


از اين شبهه مي توان جوابهاي متعدد داد؛ اولين جواب آن است که فطرت توحيدي انسان تنها در حد شناخت است، يعني او فطرتاً خدا را با وصف وحدانيتش مي شناسد و اگر غبار گناه، محيط، شيطان و... اين فطرت را نپوشاند، او همچنان موحد باقي خواهد ماند. اما اولا واضح است که از شناخت تا ايمان به توحيد و عمل بر اساس توحيد، تفاوت بسيار است. ايمان بدون شناخت امکان ندارد، اما تنها شناخت نيست، عمل و تصديق قلبي هم در آن دخيل است. بحث اختيار و جبر در خود شناخت معنا ندارد، بلکه مربوط به ساحت عمل، يا در مقدمات شناخت است و يا در تبعات شناخت که عبادت غير خدا و ... است. چون تنها اين امور است که عمل در آن ها وجود دارد.
عالمان دینی معتقدند که فطرت با مسئله [[جبر و اختیار|اختیار]] منافاتی ندارد؛ چرا که فطرتِ توحیدیِ انسان، تنها در حد شناخت است. به عبارت دیگر انسان فطرتاً خدا را با وصف یگانگی می‌شناسد و اگر [[گناه]]، محیط، [[شیطان در قرآن|شیطان]] و… این فطرت را نپوشاند، او همچنان موحد باقی خواهد ماند.


ثانياً حتي در همين شناخت او مجبور نيست. به اين معنا که چنين نيست که او هميشه خدا شناس بماند و همواره خداوند را با وصف توحيد بشناسد و اين شناخت او دستخوش هيچ گونه تغييري نگردد. ممکن است، عوامل محيطي، خانوادگي، تربيتي و ... بر همين شناخت هم پرده افکنده آن را در محاق افکند؛ اتفاقي که بسياري از انسان ها گرفتارش هستند.  
== مفهوم‌شناسی فطرت ==
[[فطرت]] از ماده «فطر» به معنای شکافتن چیزی از طرف طول است، سپس به هرگونه شکافتن اطلاق شده است و از آن جا که آفرینش و خلقت به منزله شکافتن پرده تاریک عدم است، یکی از معانی مهم این واژه، همان آفرینش و خلقت است. واژه فطرت معنای ابداع و اختراع را نیز دارد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=لسان العرب|عنوان کتاب=لسان العرب|نام=جمال الدين ابن منظور|نام خانوادگی=الأنصاری الرويفعى الإفريقى|جلد=۵|صفحه=۵۵و۵۶|فصل=ماده فطرت}}</ref>


ثالثا: وجدان انسان شاهد اختيارش هست. به گفته علامه طباطبايي(ره): «اگر انسان خود را فطرتاً مختار نمي‌دانست هيچ گاه با فكر، فعلي را انجام نمي‌داد و يا ترك نمي‌كرد و هرگز اجتماعي را كه داراي شئون مختلفه امر و نهي و پاداش و تربيت و ساير توابع است برپا نمي‌كرد.»<ref>طباطبايي، سيد محمد حسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم، مقدمه و پاورقي، مطهري، مرتضي، چاپ افست، سهام عام، ج۱ـ۳، ص۴۷۸.</ref>
فطرت بر وزن «فعلة» است که در ادبیات عرب، دلالت بر نوع می‌کند. این واژه در لغت به معنای گونه‌ای خاص از آفرینش و خلقت است. بنابراین فطرت انسان، به معنای سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان است. ظاهراً این لغت را اولین بار قرآن کریم در مورد انسان به کار برد و پیش از آن، کاربرد واژه فطرت سابقه‌ای نداشته است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=فطرت|عنوان کتاب=فطرت|نام=مرتضی|نام خانوادگی=مطهری|ناشر=انجمن اسلامی دانشجویان مدرسه عالی ساختمان|صفحه=13و14}}</ref> برخی از متکلمان، منظور از فطرت را، توحید دانسته‌اند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مجمع البیان|عنوان کتاب=مجمع البیان|نام=فضل بن حسن|نام خانوادگی=الطبرسی|جلد=۸|صفحه=۴۷۴|شناسه=۱۳۷۲}}</ref>


اگر انسان فطرتاً اختيار نداشته باشد ديگر جايي براي وظيفه و تكليف و امر و نهي و پاداش و كيفر باقي نخواهد ماند. بلكه مستلزم پوچي و بي‌هدف بودن نظام تكوين مي‌باشد. زيرا چنانكه از آيات قرآن<ref>هود/ ۷؛ ملك/ ۲؛ كهف/ ۷؛ ذاريات/ ۵۶؛ توبه/ ۷۲.</ref> روايات و براهين عقلي بدست مي‌آيد، هدف از آفرينش جهان طبيعت، فراهم شدن زمينه آفرينش انسان است تا با فعاليت اختياري و عبادت و بندگي خداي متعال، به والاترين كمالات و مقام قرب الهي نايل گردد و شايسته دريافت رحمت‌هاي ويژه پروردگار شود، و در صورتي كه انسان، اختيار نداشته باشد شايسته دريافت پاداش و نعمت‌هاي جاوداني و رضوان الهي نخواهد شد و هدف آفرنيش نقض خواهد گرديد و دستگاه آفرينش به صورت يك صحنه وسيع خيمه شب‌بازي در خواهد آمد كه انسان‌ها عروسك‌هاي آن را تشكيل مي‌دهند وبي‌اختيار، حركاتي در آنان پديد مي‌آيد. بنابراين، انسان فطرتاً مختار است و اين به چند دليل قابل اثبات مي‌باشد:
== تنافی اختیار و فطرت ==
بر اساس دو تعریف که از فطرت شده است، معنای اولی آن که شامل ویژگی‌ها و خصلت‌های درونی انسان‌ها در زمان خلقت است، هیچگونه تنافی با اختیار آدمی در رفتار و کنش‌هایش ندارد. در مقابل، معنای دومی که برخی متکلمان به آن باور داشته و منظور از فطرت را توحید می‌دانند؛ می‌تواند به نوعی جبر در باورهای ادمی بیانجامد. در این باره توضیح داده شده که این موضوع و تعریف نیز، اختیار را از ادمی سلب نمی‌کند. در اینباره توضیح داده شده است که فطرت توحیدی انسان تنها در حد [[شناخت خدا|شناخت]] است؛ به این معنا که او فطرتاً [[خدا]] را با وصف یگانگی‌اش می‌شناسد و اگر غبار [[گناه]]، محیط، [[شیطان]] و… این فطرت را نپوشاند، او همچنان موحد باقی خواهد ماند. اما اولا واضح است که از شناخت تا [[ایمان]] به توحید و عمل بر اساس توحید، تفاوت بسیار است. [[ایمان]] بدون شناخت امکان ندارد، در حالی که تنها شناخت کافی نیست و باید با عمل و تصدیق قلبی همراه باشد. بحث اختیار و [[جبر]] در خود شناخت معنا ندارد، بلکه مربوط به ساحت عمل، یا در مقدمات شناخت است یا در تبعات شناخت که عبادت غیر [[خدا]] و … است. چون تنها این امور است که عمل در آن‌ها وجود دارد. ثانیاً حتی در همین شناخت او مجبور نیست. به این معنا که چنین نیست که او همیشه خداشناس بماند و همواره خداوند را با وصف توحید بشناسد و این شناخت او دستخوش هیچگونه تغییری نگردد. ممکن است، عوامل محیطی، خانوادگی، تربیتی و … بر همین شناخت هم پرده افکنده و به آن تاثیر بگذارند.  


۱. وجدان: همه جوامع بشري اعم از خداپرست و مادي و... بدون استثناء در اين مسأله توافق دارند كه بايد «قانون» بر جوامع انساني حكم‌فرما باشد و افراد در مقابل قوانين مسئوليت دارند و كساني كه از قانون تخلف كنند بايد به نحوي «مجازات» شوند. بنابراين، حاكميت قانون و مسئوليت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسايلي است كه مورد اتفاق همگان است، و اين مسأله كه از آن به وجدان عمومي تعبير مي‌شود. روشن‌ترين دليل بر اختيار انسان است. زيرا اگر انسان مجبور باشد، چگونه او را در برابر قوانين مسئول بدانيم و به هنگام تخلف، در قانون به پاي ميز محاكمه بكشانيم و تحت بازپرسي قرار بدهيم؟<ref>مكارم شيرازي، ناصر، پنجاه درس اصول عقايد براي جوانان، مؤسسه الامام علي بن ابيطالب، چاپ نهم، ۱۳۷۶، ص۱۲۵ـ۱۲۳.</ref>
وجدان انسان شاهد اختیارش هست. به گفته [[علامه طباطبایی]]: «اگر انسان خود را فطرتاً اختیار نمی‌دانست هیچ‌گاه با فکر، فعلی را انجام نمی‌داد یا ترک نمی‌کرد و هرگز اجتماعی را که دارای شئون مختلفه امر و نهی و پاداش و تربیت و سایر توابع است برپا نمی‌کرد».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=اصول فلسفه و روش رئالیسم|عنوان کتاب=اصول فلسفه و روش رئالیسم|نام=سید محمد حسین|نام خانوادگی=طباطبایی|جلد=1_3|صفحه=۴۷۸|فصل=مقدمه و پاورقی}}</ref>


۲. انكار اصل اختيار در انسان، مايه سقوط تمام ارزش‌هاي انساني است ودر نتيجه ميان نيكوكار و بدكار، ستمگر و دادگر، خدمت‌گزار و جاني، فرقي نخواهد بود، زيرا هيچ كدام از اين دو گروه در انجام عمل خود، مختار و آزاد نبوده و يك رشته عوامل مرموز، از مرئي و نامرئي افراد را به اعمال خوب و بد سوق مي‌دهد.
== دلائل برای اثبات اختیار در آدمی ==
=== عقلی ===
اگر انسان فطرتاً اختیار نداشته باشد دیگر جایی برای وظیفه و تکلیف و امر و نهی و پاداش و کیفر باقی نخواهد ماند و مستلزم پوچی و بی‌هدف بودن نظام تکوین می‌باشد. برخی از آیات [[قرآن]] از جمله آیه ۷ سوره هود، آیه ۲ سوره ملک، آیه ۷ سوره کهف، آیه ۵۶ سوره ذاریات و آیه ۷۲ سوره توبه. [[روایات]] و [[براهین عقلی]] نیز گواه همین مطلب است و هدف از آفرینش جهان طبیعت را فراهم شدن زمینه آفرینش انسان ترسیم کرده‌اند تا با فعالیت اختیاری و عبادت و بندگی خدای متعال، به والاترین کمالات و مقام قرب الهی نایل گردد و شایسته دریافت رحمت‌های ویژه پروردگار شود، و در صورتی که انسان، اختیار نداشته باشد شایسته دریافت پاداش و نعمت‌های جاودانی و رضوان الهی نخواهد شد و هدف آفرنیش نقض خواهد گردید و دستگاه آفرینش به صورت یک صحنه وسیع خیمه شب‌بازی در خواهد آمد که انسان‌ها عروسک‌های آن را تشکیل می‌دهند و بی‌اختیار، حرکاتی در آنان پدید می‌آید؛ بنابراین، انسان فطرتاً مختار است.{{مدرک|date=اکتبر ۲۰۲۴}}


۳. انكار اختيار نه تنها، ارزش‌هاي اخلاقي را بر باد مي‌دهد و مباني حقوقي را ويران مي‌سازد. بلكه لطمه‌اي بر كرامت انسان وارد مي‌كند كه هيچ انسان فطري، آن را نمي‌پذيرد، زيرا يگانه تفاوت انسان با حيوان همين است كه دومي در كار خود از اصل انتخاب و آزادي محروم است و سرنوشت زندگي شان را غرايز به دست گرفته است و اگر انسان نيز به همين سرنوشت دچار باشد و عوامل مرموز اعم از كشش‌هاي دروني و عوامل بيروني او را مقهور خود سازد، در اين صورت چه تفاوتي ميان جاندار دوپا و درنده چهارپا خواهد بود.
گفته شده است که اینکه انسان فطرتاً اختیار است، به چند دلیل قابل اثبات می‌باشد:
# [[وجدان]]: همه جوامع بشری اعم از خداپرست و مادی و… بدون استثناء در این مسئله توافق دارند که باید قانون بر جوامع انسانی حکم‌فرما باشد و افراد در مقابل قوانین مسئولیت دارند و کسانی که از قانون تخلف کنند باید به نحوی مجازات شوند؛ بنابراین، حاکمیت قانون و مسئولیت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسایلی است که مورد اتفاق همگان است. این مسئله که از آن به [[وجدان عمومی]] تعبیر می‌شود، روشن‌ترین دلیل بر اختیار انسان است؛ زیرا اگر انسان مجبور باشد، چگونه او را باید در برابر قوانین مسئول دانست و به هنگام تخلف از قانون، به پای میز محاکمه کشاند؟<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان|عنوان کتاب=پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان|سال=1376|نام=ناصر|نام خانوادگی=مکارم شیرازی|ناشر=مؤسسه الامام علی بن ابیطالب|صفحه=123و125}}</ref>
# انکار اصل اختیار در انسان، مایه سقوط تمام ارزش‌های انسانی است و در نتیجه میان نیکوکار و بدکار، ستمگر و دادگر، خدمت‌گزار و جانی، فرقی نخواهد بود، زیرا هیچ‌کدام از این دو گروه در انجام عمل خود، اختیار و آزاد نبوده و یک رشته عوامل مرموز، از مرئی و نامرئی افراد را به اعمال خوب و بد سوق می‌دهد.{{مدرک|date=اکتبر ۲۰۲۴}}
# انکار اختیار نه تنها، [[فلسفه اخلاق|ارزش‌های اخلاقی]] را بر باد می‌دهد و مبانی حقوقی را ویران می‌سازد؛ بلکه لطمه‌ای بر کرامت انسان وارد می‌کند که هیچ انسانی، آن را نمی‌پذیرد. یگانه تفاوت انسان با حیوان همین است که حیوان در کار خود از اصل انتخاب و [[آزادی محروم]] و سرنوشت زندگی‌اش را غرایز به دست گرفته است و اگر انسان نیز به همین سرنوشت او دچار باشد و عوامل مرموز اعم از کشش‌های درونی و عوامل بیرونی او را مقهور خود سازد، دیگر تفاوتی بین این دو نخواهد بود.{{مدرک|date=اکتبر ۲۰۲۴}}
# اساسا [[بعثت پیامبران]]، تشریع قوانین و کوشش‌های تربیتی و برنامه‌های پرورشی همه بر اصل اختیار و آزادی انسان استوار است و اگر این اصل متزلزل گردد، برای هیچ‌کدام معنای صحیحی نخواهد بود و باید تمام کوشش‌های دانشمندان علوم دینی را تلاش بی‌ثمر دانست.{{مدرک|date=اکتبر ۲۰۲۴}}


۴. اصولاً اعزام پيامبران، تشريع قوانين و كوشش‌هاي تربيتي و برنامه‌هاي پرورشي همه بر اصل اختيار و آزادي انسان استوار است واگر اين اصل متزلزل گردد، براي هيچ كدام معناي صحيحي نخواهد بود و بايد تمام كوشش‌هاي دانشمندان علوم ديني را تلاش بي‌ثمر دانست.
=== قرآنی ===
 
قرآن کریم نیز می‌فرماید: که ما همه افرد را از طریق فطرت و [[عقل]] و خرد و با بعثت پیامبران، به راه راست [[هدایت]] کردیم. این انسان است که [[کفر]] را بر هدایت ترجیح می‌دهد، چنان‌که می‌فرمایند:{{قرآن بزرگ|إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا
قرآن كريم نيز مي‌فرمايد: كه ما همه افرد را از طريق فطرت و عقل و خرد و با اعزام پيامبران، به راه راست هدايت كرديم. اين انسان است كه كفر را بر هدايت ترجيح مي‌دهد، چنانكه مي‌فرمايند: {{قرآن|انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا}} ما او را به راه راست هدايت كرديم او يا سپاس‌گزار است و يا كفران مي‌كند.<ref>ناس/ ۳.</ref>
| سوره = انسان
 
| آیه = 3
بنابراين انسان فطرتاً مختار و آزاد است. زيرا هدف از آفرينش، فراهم شدن بستر فعاليت اختيار براي انسان است تا بتواند به قلّه رفيع كمالات نايل آيد. اگر انسان آزاد و مختار نباشد، اعزام پيامبران، تشريع قوانين و كوشش‌هاي تربيتي، لغو و بيهوده خواهد بود.
| ترجمه = ما او را به راه راست هدایت کردیم او یا سپاسگزار است یا کفران می‌کند.
{{پایان پاسخ}}
}}
{{مطالعه بیشتر}}
==مطالعه بيشتر==


۱. پنجاه درس اصول عقايد براي جوانان، تأليف آيت الله مكارم شيرازي، درس‌هاي هفتم و هشتم.  
== منابع برای مطالعه بیشتر ==
# مکارم شیرازی، ناصر، پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، درس‌های هفتم و هشتم.
# مکارم شیرازی، ناصر، منشور جاوید، ص۳۸۸–۳۱۵.
# شیروانی، علی، سرشت انسان (پژوهشی در خداشناسی فطری)، ناشر معاونت امور استاتید و دروس معارف اسلامی، چاپ اول زمستان ۱۳۷۶، کل کتاب.


۲. منشور جاويد، تأليف آيت الله سبحاني، ص۳۸۸ـ۳۱۵.
== جستارهای وابسته ==
{{ستون|۲}}
* [[شناخت خداوند به غیر از مسیر فلسفه و عرفان]]
* [[برهان‌های اثبات خدا]]
* [[امکان درک ذات پروردگار]]
* [[امکان اثبات خداوند با ادله عقلی و منطقی]]
* [[ضرورت خداشناسی]]
* [[نامحدود بودن خداوند]]


۳. سرشت انسان (پژوهشي در خداشناسي فطري) تأليف علي شيرواني، ناشر معاونت امور استاتيد و دروس معارف اسلامي، چاپ اول زمستان ۱۳۷۶،‌ كل كتاب.
{{پایان}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}


==منابع==
== منابع ==
<references />
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی = کلام  
  | شاخه اصلی =کلام
|شاخه فرعی۱ = عدل الهی
| شاخه فرعی۱ =عدل الهی
|شاخه فرعی۲ = جبر و اختیار
| شاخه فرعی۲ =جبر و اختیار
|شاخه فرعی۳ =  
| شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه = شد
  | تیترها =  
  | تیترها =شد
  | ویرایش =  
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =شد
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
| بازبینی نویسنده =شد
  | تکمیل =  
  | بازبینی =
  | اولویت =  
  | تکمیل =
  | کیفیت =  
  | اولویت = ب
  | کیفیت = ب
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۰۵

سؤال

آیا فطرت الهی در انسان جبر ایجاد نمی‌کند؟

درگاه‌ها
واژه-ها.png


فطرت انسان به معنای سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان است و مقصود از آن وجود خصلت و ویژگی خداشناسی، خداجویی و توحید در سرشت آدمی است.

عالمان دینی معتقدند که فطرت با مسئله اختیار منافاتی ندارد؛ چرا که فطرتِ توحیدیِ انسان، تنها در حد شناخت است. به عبارت دیگر انسان فطرتاً خدا را با وصف یگانگی می‌شناسد و اگر گناه، محیط، شیطان و… این فطرت را نپوشاند، او همچنان موحد باقی خواهد ماند.

مفهوم‌شناسی فطرت

فطرت از ماده «فطر» به معنای شکافتن چیزی از طرف طول است، سپس به هرگونه شکافتن اطلاق شده است و از آن جا که آفرینش و خلقت به منزله شکافتن پرده تاریک عدم است، یکی از معانی مهم این واژه، همان آفرینش و خلقت است. واژه فطرت معنای ابداع و اختراع را نیز دارد.[۱]

فطرت بر وزن «فعلة» است که در ادبیات عرب، دلالت بر نوع می‌کند. این واژه در لغت به معنای گونه‌ای خاص از آفرینش و خلقت است. بنابراین فطرت انسان، به معنای سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان است. ظاهراً این لغت را اولین بار قرآن کریم در مورد انسان به کار برد و پیش از آن، کاربرد واژه فطرت سابقه‌ای نداشته است.[۲] برخی از متکلمان، منظور از فطرت را، توحید دانسته‌اند.[۳]

تنافی اختیار و فطرت

بر اساس دو تعریف که از فطرت شده است، معنای اولی آن که شامل ویژگی‌ها و خصلت‌های درونی انسان‌ها در زمان خلقت است، هیچگونه تنافی با اختیار آدمی در رفتار و کنش‌هایش ندارد. در مقابل، معنای دومی که برخی متکلمان به آن باور داشته و منظور از فطرت را توحید می‌دانند؛ می‌تواند به نوعی جبر در باورهای ادمی بیانجامد. در این باره توضیح داده شده که این موضوع و تعریف نیز، اختیار را از ادمی سلب نمی‌کند. در اینباره توضیح داده شده است که فطرت توحیدی انسان تنها در حد شناخت است؛ به این معنا که او فطرتاً خدا را با وصف یگانگی‌اش می‌شناسد و اگر غبار گناه، محیط، شیطان و… این فطرت را نپوشاند، او همچنان موحد باقی خواهد ماند. اما اولا واضح است که از شناخت تا ایمان به توحید و عمل بر اساس توحید، تفاوت بسیار است. ایمان بدون شناخت امکان ندارد، در حالی که تنها شناخت کافی نیست و باید با عمل و تصدیق قلبی همراه باشد. بحث اختیار و جبر در خود شناخت معنا ندارد، بلکه مربوط به ساحت عمل، یا در مقدمات شناخت است یا در تبعات شناخت که عبادت غیر خدا و … است. چون تنها این امور است که عمل در آن‌ها وجود دارد. ثانیاً حتی در همین شناخت او مجبور نیست. به این معنا که چنین نیست که او همیشه خداشناس بماند و همواره خداوند را با وصف توحید بشناسد و این شناخت او دستخوش هیچگونه تغییری نگردد. ممکن است، عوامل محیطی، خانوادگی، تربیتی و … بر همین شناخت هم پرده افکنده و به آن تاثیر بگذارند.

وجدان انسان شاهد اختیارش هست. به گفته علامه طباطبایی: «اگر انسان خود را فطرتاً اختیار نمی‌دانست هیچ‌گاه با فکر، فعلی را انجام نمی‌داد یا ترک نمی‌کرد و هرگز اجتماعی را که دارای شئون مختلفه امر و نهی و پاداش و تربیت و سایر توابع است برپا نمی‌کرد».[۴]

دلائل برای اثبات اختیار در آدمی

عقلی

اگر انسان فطرتاً اختیار نداشته باشد دیگر جایی برای وظیفه و تکلیف و امر و نهی و پاداش و کیفر باقی نخواهد ماند و مستلزم پوچی و بی‌هدف بودن نظام تکوین می‌باشد. برخی از آیات قرآن از جمله آیه ۷ سوره هود، آیه ۲ سوره ملک، آیه ۷ سوره کهف، آیه ۵۶ سوره ذاریات و آیه ۷۲ سوره توبه. روایات و براهین عقلی نیز گواه همین مطلب است و هدف از آفرینش جهان طبیعت را فراهم شدن زمینه آفرینش انسان ترسیم کرده‌اند تا با فعالیت اختیاری و عبادت و بندگی خدای متعال، به والاترین کمالات و مقام قرب الهی نایل گردد و شایسته دریافت رحمت‌های ویژه پروردگار شود، و در صورتی که انسان، اختیار نداشته باشد شایسته دریافت پاداش و نعمت‌های جاودانی و رضوان الهی نخواهد شد و هدف آفرنیش نقض خواهد گردید و دستگاه آفرینش به صورت یک صحنه وسیع خیمه شب‌بازی در خواهد آمد که انسان‌ها عروسک‌های آن را تشکیل می‌دهند و بی‌اختیار، حرکاتی در آنان پدید می‌آید؛ بنابراین، انسان فطرتاً مختار است.[نیازمند منبع]

گفته شده است که اینکه انسان فطرتاً اختیار است، به چند دلیل قابل اثبات می‌باشد:

  1. وجدان: همه جوامع بشری اعم از خداپرست و مادی و… بدون استثناء در این مسئله توافق دارند که باید قانون بر جوامع انسانی حکم‌فرما باشد و افراد در مقابل قوانین مسئولیت دارند و کسانی که از قانون تخلف کنند باید به نحوی مجازات شوند؛ بنابراین، حاکمیت قانون و مسئولیت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسایلی است که مورد اتفاق همگان است. این مسئله که از آن به وجدان عمومی تعبیر می‌شود، روشن‌ترین دلیل بر اختیار انسان است؛ زیرا اگر انسان مجبور باشد، چگونه او را باید در برابر قوانین مسئول دانست و به هنگام تخلف از قانون، به پای میز محاکمه کشاند؟[۵]
  2. انکار اصل اختیار در انسان، مایه سقوط تمام ارزش‌های انسانی است و در نتیجه میان نیکوکار و بدکار، ستمگر و دادگر، خدمت‌گزار و جانی، فرقی نخواهد بود، زیرا هیچ‌کدام از این دو گروه در انجام عمل خود، اختیار و آزاد نبوده و یک رشته عوامل مرموز، از مرئی و نامرئی افراد را به اعمال خوب و بد سوق می‌دهد.[نیازمند منبع]
  3. انکار اختیار نه تنها، ارزش‌های اخلاقی را بر باد می‌دهد و مبانی حقوقی را ویران می‌سازد؛ بلکه لطمه‌ای بر کرامت انسان وارد می‌کند که هیچ انسانی، آن را نمی‌پذیرد. یگانه تفاوت انسان با حیوان همین است که حیوان در کار خود از اصل انتخاب و آزادی محروم و سرنوشت زندگی‌اش را غرایز به دست گرفته است و اگر انسان نیز به همین سرنوشت او دچار باشد و عوامل مرموز اعم از کشش‌های درونی و عوامل بیرونی او را مقهور خود سازد، دیگر تفاوتی بین این دو نخواهد بود.[نیازمند منبع]
  4. اساسا بعثت پیامبران، تشریع قوانین و کوشش‌های تربیتی و برنامه‌های پرورشی همه بر اصل اختیار و آزادی انسان استوار است و اگر این اصل متزلزل گردد، برای هیچ‌کدام معنای صحیحی نخواهد بود و باید تمام کوشش‌های دانشمندان علوم دینی را تلاش بی‌ثمر دانست.[نیازمند منبع]

قرآنی

قرآن کریم نیز می‌فرماید: که ما همه افرد را از طریق فطرت و عقل و خرد و با بعثت پیامبران، به راه راست هدایت کردیم. این انسان است که کفر را بر هدایت ترجیح می‌دهد، چنان‌که می‌فرمایند:

منابع برای مطالعه بیشتر

  1. مکارم شیرازی، ناصر، پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، درس‌های هفتم و هشتم.
  2. مکارم شیرازی، ناصر، منشور جاوید، ص۳۸۸–۳۱۵.
  3. شیروانی، علی، سرشت انسان (پژوهشی در خداشناسی فطری)، ناشر معاونت امور استاتید و دروس معارف اسلامی، چاپ اول زمستان ۱۳۷۶، کل کتاب.

جستارهای وابسته


منابع

  1. الأنصاری الرويفعى الإفريقى، جمال الدين ابن منظور. «ماده فطرت». لسان العرب. ج. ۵. ص. ۵۵و۵۶.
  2. مطهری، مرتضی. فطرت. انجمن اسلامی دانشجویان مدرسه عالی ساختمان. ص. ۱۳و۱۴.
  3. الطبرسی، فضل بن حسن. مجمع البیان. ج. ۸. ص. ۴۷۴.
  4. طباطبایی، سید محمد حسین. «مقدمه و پاورقی». اصول فلسفه و روش رئالیسم. ج. ۱_۳. ص. ۴۷۸.
  5. مکارم شیرازی، ناصر (۱۳۷۶). پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان. مؤسسه الامام علی بن ابیطالب. ص. ۱۲۳و۱۲۵.