مکاتب مولود مدرنیته: تفاوت میان نسخه‌ها

(ابرابزار)
 
 
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=A.rezapour }}
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
خط ۵: خط ۴:
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
واژه مدرنیته «modernity»، (تجدد) به تمدن جدیدی اشاره می‌کند که در اروپا و آمریکای شمالی در خلال چند قرن اخیر پایه‌ریزی شد و ظهور کامل آن در اوایل قرن ۲۰ مشهود شد. به این لحاظ «مدرنیته» بدین معناست که این تمّدن به معنای تمام و کمال کلمه «مدرن» (نوین و متجدد) و در تاریخ بشری منحصر به فرد است، علت منحصر به فرد بودن این تمدن تا حدی مورد وفاق است؛ همه اذعان دارند که اروپا و آمریکای شمالی شیوه جدید و نیرومندی را درمطالعه طبیعت و در صنایع ماشین‌سازی و شیوه‌های تولید صنعتی پایه‌گذاری کرد که منجر به پیشرفت بی‌سابقه ملاک‌های زندگی مادّی بشر گشت.
[[مدرنیسم]] که دوران سه چهار قرن اخیر غرب را می‌گویند، به دلیل بسیاری از تحولات و انقلابات صنعتی و اکتشافات و رشد علمی و عقل‌گرایی و اصلاحات دینی و... منشاء و خاستگاه بسیاری از مکاتب بشری بوده است. با توجه با تغییر جایگاه و مقام انسان و جابجایی و فراز و فرود بسیاری از مفاهیم دیگر از جمله آزادی و دین و فرد و نیز عقل، عقاید و مکاتب گوناگونی متولد شدند و رشد کردند؛ از جمله: [[لیبرالیسم]]، [[سکولاریسم]]، [[اومانیسم]]، پوزیتویسم، [[ماتریالیسم]]، راسیونالیسم، [[فمینیسم]].


در زمینه تعریف مدرنیته آراء و نظریات متعددی وجود دارد. آنتونی گیدنز در تعریف مدرنیته می‌گوید: «مدرنیته به شیوه زندگی اجتماعی و تشکیلات و سازمانهای اجتماعی اشاره دارد که از حوالی قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شد و به تدریج دامنه تأثیر و نفوذ آن کم و بیش در سایر نقاط جهان نیز بسط یافت.»<ref>گیدنز، آنتونی، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، مرکز، ۱۳۷۷، ص۴.</ref> بنابراین بطور خلاصه مدرنیته یعنی شیوه زندگی جدید و امروزی یکی از نویسندگان می‌گوید: «تجدد گرایی را می‌توان یک تغییر اجتماعی بسیار نافذ و پردامنه دانست که برساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، اداری و دینی جامعه اثر می‌گذارد و به نظر می‌رسد که در روند خود با (تغییرات) جوامع غربی پس ازانقلاب صنعتی و نیز دوران پس از آن (۱۷۸۰–۱۸۳۰) و انقلاب فرانسه مشابهت دارد.»<ref>الئونورا باربیری، مقاله تجدد و تجددگرایی، لوازم جامعه شناسانه آن برای دین، ترجمه امیر اکرمی، نقد و نظر سال ۵، ش ۱ و ۲، زمستان و بهار ۸–۱۳۷۷، ص۸۱–۸۰.</ref>
== تعریف مدرنیته ==
واژه [[مدرنیته]] «modernity»، (تجدد) به تمدن جدیدی اشاره می‌کند که در اروپا و آمریکای شمالی در خلال چند قرن اخیر پایه‌ریزی شد و ظهور کامل آن در اوایل قرن ۲۰ مشهود شد.


خلاصه آن‌که در اکثر تعاریف، همچنان که در تعریف گیدنز دیدیم مدرنیته را برای بیان یک دوران و یک پدیده زمانمند و مکانمند استفاده می‌کنند؛ نه یک رویکرد فلسفی، از همین‌رو معمولاً گفته می‌شود عصر یا دوره مدرنیته<ref>دکتر لگن هاوزن (مصاحبه) نقد و نظر، سال ۵. ، ش ۱و ۲، ص۵۰.</ref> به این ترتیب این دوره تارخی قطعاً قلمرو و محدوده و نیز تولد و آغاز و چه بسا زوال و مرگ خواهد داشت در مورد آغاز این دوره از نظر زمان، آراء گوناگونی وجود دارد. گیدنز شروع آن را از قرن ۱۷، و بیشتر پژوهشگران ازقرن ۱۸، همزمان با دوره روشنگری می‌دانند، کسانی نیز آغاز تدریجی این دوره را از اواخر قرن ۱۵ مقارن با دوره رنسانس دانسته‌اند.<ref>ر. ک. رهنمایی، سید احمد، غرب‌شناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام (ره)، ۱۳۷۹، ص۱۰۰–۹۹.</ref> و تأثیرات عمیق و شگرف تحولات این دوره را در پیدایش عصر رنسانس دخیل می‌دانند.
در زمینه تعریف مدرنیته آراء و نظریات متعددی وجود دارد. آنتونی گیدنز در تعریف مدرنیته می‌گوید: «مدرنیته به شیوه زندگی اجتماعی و تشکیلات و سازمانهای اجتماعی اشاره دارد که از حوالی قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شد و به تدریج دامنه تأثیر و نفوذ آن کم و بیش در سایر نقاط جهان نیز بسط یافت.»<ref>گیدنز، آنتونی، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، مرکز، ۱۳۷۷، ص۴.</ref> بنابراین بطور خلاصه مدرنیته یعنی شیوه زندگی جدید و امروزی. یکی از نویسندگان می‌گوید: «تجددگرایی را می‌توان یک تغییر اجتماعی بسیار نافذ و پردامنه دانست که بر ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، اداری و دینی جامعه اثر می‌گذارد و به نظر می‌رسد که در روند خود با (تغییرات) جوامع غربی پس از انقلاب صنعتی و نیز دوران پس از آن (۱۷۸۰–۱۸۳۰) و انقلاب فرانسه مشابهت دارد.»<ref>الئونورا باربیری، مقاله تجدد و تجددگرایی، لوازم جامعه شناسانه آن برای دین، ترجمه امیر اکرمی، نقد و نظر سال ۵، ش ۱ و ۲، زمستان و بهار ۸–۱۳۷۷، ص۸۱–۸۰.</ref>


غلبه عقل‌گرایی یا روشن‌فکری و روی‌گردانی از دین، منطق و فلسفه کلاسیک و نیز میل به کشف و اکتشاف علمی و احساس تهی‌دستی و بی‌مایگی علمی اروپا در قرن پانزدهم، اصلاحات دینی پروتستانی در قرن شانزدهم و انقلاب علمی ـ صنعتی قرن هفدهم، از عمده عواملی هستند که تأثیر عمیقی در اندیشه نوگرایی غربی برجا گذاشتند. به هر حال، مدرنیسم حاصل و برآیند اتصال و توالی حلقات زنجیره‌ای از اندیشه‌های نوین است که یکی پس از دیگری به ظهور پیوست.
در اکثر تعاریف، مدرنیته را برای بیان یک دوران و یک پدیده زمانمند و مکانمند استفاده می‌کنند؛ نه یک رویکرد فلسفی. از همین‌رو معمولاً گفته می‌شود عصر یا دوره مدرنیته.<ref>دکتر لگن هاوزن (مصاحبه) نقد و نظر، سال ۵. ، ش ۱و ۲، ص۵۰.</ref> به این ترتیب این دوره تاریخی قلمرو و محدوده و نیز تولد و آغاز و چه بسا زوال و مرگ خواهد داشت.


دامنه و سیطره مدرنیته در جوامع غربی بر ساحتهای وسیع و متکثّری مثل: فلسفه، معرفت‌شناسی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، دین، اخلاق، سیاست، هنر، ادبیات، و… گسترانده شده؛ و لذا باعث بوجود آمدن مکاتب مختلفی گشته است که به برخی از این مکاتب اشاره‌ای اجمالی می‌شود:
در مورد آغاز این دوره از نظر زمان، آراء گوناگونی وجود دارد. گیدنز شروع آن را از قرن ۱۷، و بیشتر پژوهشگران از قرن ۱۸، همزمان با دوره روشنگری می‌دانند، کسانی نیز آغاز تدریجی این دوره را از اواخر قرن ۱۵ مقارن با دوره [[رنسانس]] دانسته‌اند.<ref>رهنمایی، سید احمد، غرب‌شناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام (ره)، ۱۳۷۹، ص۱۰۰–۹۹.</ref> غلبه عقل‌گرایی یا روشنفکری و روی‌گردانی از دین، منطق و فلسفه کلاسیک و نیز میل به کشف و اکتشاف علمی و احساس تهی‌دستی و بی‌مایگی علمی اروپا در قرن پانزدهم، اصلاحات دینی پروتستانی در قرن شانزدهم و انقلاب علمی ـ صنعتی قرن هفدهم، از عمده عواملی هستند که تأثیر عمیقی در اندیشه نوگرایی غربی برجا گذاشتند. مدرنیسم حاصل و برآیند اتصال و توالی حلقات زنجیره‌ای از اندیشه‌های نوین است که یکی پس از دیگری به ظهور پیوست.


# علم‌گرایی: علم‌گرایی یا علم‌زدگی که به‌عنوان یک رویکرد به حساب می‌آید و از دل آن مکتبی به نام (پوزیتویسم) متولد شده بر این باور است که از لحاظ معرفت شناختی یگانه راه وصول به معرفت حقیقی مشاهده، آزمایش و تجربه حسّی ظاهری است.
== مکاتب فکری مولود مدرنیته ==
# عقل‌گرایی یا استدلال‌گرایی (راسیونالیسم): فقط به عقل ابزاری عقل جزئی و استدلال‌گر قائل است که یگانه شأن او استدلال بر وفق قواعد منطق صوری است، البته این عقل تنها هنرش آن است که گزاره‌هایی را که حاصل مشاهده، آزمایش و تجربه حسّی ظاهری‌اند در قالب استدلالهای منطقی بریزد و نتایج جدیدی ارائه کند.
دامنه و سیطره مدرنیته در جوامع غربی بر ساحت‌های وسیع و متکثّری مثل: فلسفه، معرفت‌شناسی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، دین، اخلاق، سیاست، هنر، ادبیات، و… گسترانده شده؛ و لذا باعث بوجود آمدن مکاتب مختلفی گشته است که به برخی از این مکاتب اشاره‌ای اجمالی می‌شود:
# مادّی‌گرایی: مادّی‌گرایی یا ماتریالیسم: بدین معنا که از لحاظ وجود شناختی به عوالمی غیر از عالم ماده و مادیات قائل نیست، این موضع وجود شناختی البته نتیجه گریزناپذیر دو ویژگی قبلی است؛ چون اگر بنابراین باشد که فقط از راه مشاهده، آزمایش و تجربه حس ظاهری بتوان به معرفت حقیقی دست یافت و عقل نیز کاری جز سر و سامان دادن به مواد خامی که از آن راه به‌دست آمده است نداشته باشد طبعاً به تدریج آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه است با «واقعی» و «موجود» یکسان و معادل گرفته می‌شود و لازمه این معادله هم چیزی نیست جز این عقیده که آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه نیست موجود نیست.
# انسان‌گرایی (اومانیسم): تفکر تجدّد گرایانه به مرکزیت و محوریت انسان معتقد است یعنی خدمت به انسان، نخستین و یگانه هدف آن است و به عبارت دیگر انسانیت را در جایگاهی می‌نشاند که گویی همه چیز و همه کار باید در خدمت آن باشد، و این جایگاهی است که به نظر سنّت‌گرایان اختصاص به خدا دارد.
۵. فردگرایی: فردگرایی یا اصالت فرد یعنی اعتقاد به تقدّم فرد بر جامعه، یعنی همه همّ و غمش حفظ حقوق، تضمین استقلال و افزایش رشد فرد انسانی است.<ref>ر. ک. بیات، عبدالرسول، با همکاری جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژه‌ها، قم، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، ۱۳۸۱، ص۵۳۸–۵۳۱.</ref> و بسیاری از مکاتب دیگر مانند سکولاریسم، لیبرالیسم، و… که در ناخودآگاه انسان و تمدن متجدد صورت‌بندی شده است؛ و به شکل یک «ایسم»، «مکتب»، اصل و آموزه درآمده است. البته همه این مکاتب جای نقد و بررسی دارد و حتی غربیان نیز به انتقاد و بررسی آن‌ها پرداختند ولی به خاطر ضیق مقال به همین مقدرا اکتفا می‌شود.


امّا در مورد افول و پایان عمر مدرنیته، کسانی دوره مدرنیته را در حال سپری شدن و کهولت می‌دانند، و خبر از شروع یک صورت‌بندی اجتماعی ـ فرهنگی جدید به نام دوره پست مدرن می‌دهند و کسانی نیز پست مدرن را فاز تکمیلی مدرنیته و فرزند طبیعی آن به حساب می‌آورند.<ref>همان، ص۵۵۶–۵۵۵.</ref>
# علم‌گرایی: علم‌گرایی یا علم‌زدگی که به‌عنوان یک رویکرد به حساب می‌آید و از دل آن مکتبی به نام [[پوزیتویسم]] متولد شده بر این باور است که از لحاظ معرفت شناختی یگانه راه وصول به معرفت حقیقی مشاهده، آزمایش و تجربه حسّی ظاهری است.
# عقل‌گرایی یا استدلال‌گرایی (راسیونالیسم): فقط به عقل ابزاری عقل جزئی و استدلال‌گر قائل است که یگانه شأن او استدلال بر وفق قواعد منطق صوری است؛ البته این عقل تنها هنرش آن است که گزاره‌هایی را که حاصل مشاهده، آزمایش و تجربه حسّی ظاهری‌اند در قالب استدلال‌های منطقی بریزد و نتایج جدیدی ارائه کند.
# مادی‌گرایی یا [[ماتریالیسم]]: بدین معنا که از لحاظ وجود شناختی به عوالمی غیر از عالم ماده و مادیات قائل نیست، این موضع وجود شناختی البته نتیجه گریزناپذیر دو ویژگی قبلی است؛ چون اگر بنا بر این باشد که فقط از راه مشاهده، آزمایش و تجربه حس ظاهری بتوان به معرفت حقیقی دست یافت و عقل نیز کاری جز سر و سامان دادن به مواد خامی که از آن راه به‌دست آمده است نداشته باشد طبعاً به تدریج آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه است با «واقعی» و «موجود» یکسان و معادل گرفته می‌شود و لازمه این معادله هم چیزی نیست جز این عقیده که آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه نیست موجود نیست.
# انسان‌گرایی ([[اومانیسم]]): تفکر تجددگرایانه به مرکزیت و محوریت انسان معتقد است؛ یعنی خدمت به انسان، نخستین و یگانه هدف آن است و به عبارت دیگر انسانیت را در جایگاهی می‌نشاند که گویی همه چیز و همه کار باید در خدمت آن باشد، و این جایگاهی است که به نظر سنت‌گرایان اختصاص به خدا دارد.
#فردگرایی: فردگرایی یا اصالت فرد یعنی اعتقاد به تقدّم فرد بر جامعه، یعنی همه همّ و غمش حفظ حقوق، تضمین استقلال و افزایش رشد فرد انسانی است.<ref>بیات، عبدالرسول، با همکاری جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژه‌ها، قم، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، ۱۳۸۱، ص۵۳۸–۵۳۱.</ref> و بسیاری از مکاتب دیگر مانند [[سکولاریسم]]، [[لیبرالیسم]]، و… که در ناخودآگاه انسان و تمدن متجدد صورت‌بندی شده است؛ و به شکل یک «ایسم»، «مکتب»، اصل و آموزه درآمده است.
#فمینیسم: این مکتب متأثر از دوران مدرنیته که فردگرایی فراگیر شده بود و انسان حقوق خود را طلب می‌کرد بوجود آمد. زنان در چنین فضایی، به دنبال تحصیلات و آگاهی که سابقا وجود نداشت، به احقاق حقوق خود پرداختند و توانستند به بسیاری از مطالبات خود دست پیدا کنند.
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}


== مطالعه بیشتر ==
== مطالعه بیشتر ==
۱ـ حسینعلی نوذری، مدرنیته و مدرنیسم (مجموعه مقالات) تهران، نقش جهان، ۱۳۷۸.


۲ـ سید احمد رهنمایی، غرب‌شناسی، چاپ اوّل، انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام (ره)، ۱۳۷۹، صص ۱۵۲–۹۹.
* حسینعلی نوذری، مدرنیته و مدرنیسم (مجموعه مقالات) تهران، نقش جهان، ۱۳۷۸.


۳ـ معمای مدرنیته، بابک احمدی، نشر مرکز.
* معمای مدرنیته، بابک احمدی، نشر مرکز.


۴ـ رساله در باب سنت و تجدد، رضا داوری اردکانی، نشر ساقی.
* رساله در باب سنت و تجدد، رضا داوری اردکانی، نشر ساقی.


۵ـ فصلنامه نقد و نظر، شماره‌های ۱۷، ۱۸، ۱۹ و ۲۰.
* فصلنامه نقد و نظر، شماره‌های ۱۷، ۱۸، ۱۹ و ۲۰.
{{پایان مطالعه بیشتر}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}


خط ۴۶: خط ۴۷:
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =
  | شناسه =شد
  | تیترها =
  | تیترها =شد
  | ویرایش =
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =
  | لینک‌دهی =شد
  | ناوبری =
  | ناوبری =
  | نمایه =
  | نمایه =
خط ۵۶: خط ۵۷:
  | بازبینی =
  | بازبینی =
  | تکمیل =
  | تکمیل =
  | اولویت =
  | اولویت =ج
  | کیفیت =
  | کیفیت =ج
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۱۱

سؤال

در مورد مدرنیته و مکاتب مولود آن و افول و توّلد آن نیازمند توضیحاتی هستم!

مدرنیسم که دوران سه چهار قرن اخیر غرب را می‌گویند، به دلیل بسیاری از تحولات و انقلابات صنعتی و اکتشافات و رشد علمی و عقل‌گرایی و اصلاحات دینی و... منشاء و خاستگاه بسیاری از مکاتب بشری بوده است. با توجه با تغییر جایگاه و مقام انسان و جابجایی و فراز و فرود بسیاری از مفاهیم دیگر از جمله آزادی و دین و فرد و نیز عقل، عقاید و مکاتب گوناگونی متولد شدند و رشد کردند؛ از جمله: لیبرالیسم، سکولاریسم، اومانیسم، پوزیتویسم، ماتریالیسم، راسیونالیسم، فمینیسم.

تعریف مدرنیته

واژه مدرنیته «modernity»، (تجدد) به تمدن جدیدی اشاره می‌کند که در اروپا و آمریکای شمالی در خلال چند قرن اخیر پایه‌ریزی شد و ظهور کامل آن در اوایل قرن ۲۰ مشهود شد.

در زمینه تعریف مدرنیته آراء و نظریات متعددی وجود دارد. آنتونی گیدنز در تعریف مدرنیته می‌گوید: «مدرنیته به شیوه زندگی اجتماعی و تشکیلات و سازمانهای اجتماعی اشاره دارد که از حوالی قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شد و به تدریج دامنه تأثیر و نفوذ آن کم و بیش در سایر نقاط جهان نیز بسط یافت.»[۱] بنابراین بطور خلاصه مدرنیته یعنی شیوه زندگی جدید و امروزی. یکی از نویسندگان می‌گوید: «تجددگرایی را می‌توان یک تغییر اجتماعی بسیار نافذ و پردامنه دانست که بر ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، اداری و دینی جامعه اثر می‌گذارد و به نظر می‌رسد که در روند خود با (تغییرات) جوامع غربی پس از انقلاب صنعتی و نیز دوران پس از آن (۱۷۸۰–۱۸۳۰) و انقلاب فرانسه مشابهت دارد.»[۲]

در اکثر تعاریف، مدرنیته را برای بیان یک دوران و یک پدیده زمانمند و مکانمند استفاده می‌کنند؛ نه یک رویکرد فلسفی. از همین‌رو معمولاً گفته می‌شود عصر یا دوره مدرنیته.[۳] به این ترتیب این دوره تاریخی قلمرو و محدوده و نیز تولد و آغاز و چه بسا زوال و مرگ خواهد داشت.

در مورد آغاز این دوره از نظر زمان، آراء گوناگونی وجود دارد. گیدنز شروع آن را از قرن ۱۷، و بیشتر پژوهشگران از قرن ۱۸، همزمان با دوره روشنگری می‌دانند، کسانی نیز آغاز تدریجی این دوره را از اواخر قرن ۱۵ مقارن با دوره رنسانس دانسته‌اند.[۴] غلبه عقل‌گرایی یا روشنفکری و روی‌گردانی از دین، منطق و فلسفه کلاسیک و نیز میل به کشف و اکتشاف علمی و احساس تهی‌دستی و بی‌مایگی علمی اروپا در قرن پانزدهم، اصلاحات دینی پروتستانی در قرن شانزدهم و انقلاب علمی ـ صنعتی قرن هفدهم، از عمده عواملی هستند که تأثیر عمیقی در اندیشه نوگرایی غربی برجا گذاشتند. مدرنیسم حاصل و برآیند اتصال و توالی حلقات زنجیره‌ای از اندیشه‌های نوین است که یکی پس از دیگری به ظهور پیوست.

مکاتب فکری مولود مدرنیته

دامنه و سیطره مدرنیته در جوامع غربی بر ساحت‌های وسیع و متکثّری مثل: فلسفه، معرفت‌شناسی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، دین، اخلاق، سیاست، هنر، ادبیات، و… گسترانده شده؛ و لذا باعث بوجود آمدن مکاتب مختلفی گشته است که به برخی از این مکاتب اشاره‌ای اجمالی می‌شود:

  1. علم‌گرایی: علم‌گرایی یا علم‌زدگی که به‌عنوان یک رویکرد به حساب می‌آید و از دل آن مکتبی به نام پوزیتویسم متولد شده بر این باور است که از لحاظ معرفت شناختی یگانه راه وصول به معرفت حقیقی مشاهده، آزمایش و تجربه حسّی ظاهری است.
  2. عقل‌گرایی یا استدلال‌گرایی (راسیونالیسم): فقط به عقل ابزاری عقل جزئی و استدلال‌گر قائل است که یگانه شأن او استدلال بر وفق قواعد منطق صوری است؛ البته این عقل تنها هنرش آن است که گزاره‌هایی را که حاصل مشاهده، آزمایش و تجربه حسّی ظاهری‌اند در قالب استدلال‌های منطقی بریزد و نتایج جدیدی ارائه کند.
  3. مادی‌گرایی یا ماتریالیسم: بدین معنا که از لحاظ وجود شناختی به عوالمی غیر از عالم ماده و مادیات قائل نیست، این موضع وجود شناختی البته نتیجه گریزناپذیر دو ویژگی قبلی است؛ چون اگر بنا بر این باشد که فقط از راه مشاهده، آزمایش و تجربه حس ظاهری بتوان به معرفت حقیقی دست یافت و عقل نیز کاری جز سر و سامان دادن به مواد خامی که از آن راه به‌دست آمده است نداشته باشد طبعاً به تدریج آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه است با «واقعی» و «موجود» یکسان و معادل گرفته می‌شود و لازمه این معادله هم چیزی نیست جز این عقیده که آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه نیست موجود نیست.
  4. انسان‌گرایی (اومانیسم): تفکر تجددگرایانه به مرکزیت و محوریت انسان معتقد است؛ یعنی خدمت به انسان، نخستین و یگانه هدف آن است و به عبارت دیگر انسانیت را در جایگاهی می‌نشاند که گویی همه چیز و همه کار باید در خدمت آن باشد، و این جایگاهی است که به نظر سنت‌گرایان اختصاص به خدا دارد.
  5. فردگرایی: فردگرایی یا اصالت فرد یعنی اعتقاد به تقدّم فرد بر جامعه، یعنی همه همّ و غمش حفظ حقوق، تضمین استقلال و افزایش رشد فرد انسانی است.[۵] و بسیاری از مکاتب دیگر مانند سکولاریسم، لیبرالیسم، و… که در ناخودآگاه انسان و تمدن متجدد صورت‌بندی شده است؛ و به شکل یک «ایسم»، «مکتب»، اصل و آموزه درآمده است.
  6. فمینیسم: این مکتب متأثر از دوران مدرنیته که فردگرایی فراگیر شده بود و انسان حقوق خود را طلب می‌کرد بوجود آمد. زنان در چنین فضایی، به دنبال تحصیلات و آگاهی که سابقا وجود نداشت، به احقاق حقوق خود پرداختند و توانستند به بسیاری از مطالبات خود دست پیدا کنند.


مطالعه بیشتر

  • حسینعلی نوذری، مدرنیته و مدرنیسم (مجموعه مقالات) تهران، نقش جهان، ۱۳۷۸.
  • معمای مدرنیته، بابک احمدی، نشر مرکز.
  • رساله در باب سنت و تجدد، رضا داوری اردکانی، نشر ساقی.
  • فصلنامه نقد و نظر، شماره‌های ۱۷، ۱۸، ۱۹ و ۲۰.


منابع

  1. گیدنز، آنتونی، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، مرکز، ۱۳۷۷، ص۴.
  2. الئونورا باربیری، مقاله تجدد و تجددگرایی، لوازم جامعه شناسانه آن برای دین، ترجمه امیر اکرمی، نقد و نظر سال ۵، ش ۱ و ۲، زمستان و بهار ۸–۱۳۷۷، ص۸۱–۸۰.
  3. دکتر لگن هاوزن (مصاحبه) نقد و نظر، سال ۵. ، ش ۱و ۲، ص۵۰.
  4. رهنمایی، سید احمد، غرب‌شناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام (ره)، ۱۳۷۹، ص۱۰۰–۹۹.
  5. بیات، عبدالرسول، با همکاری جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژه‌ها، قم، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، ۱۳۸۱، ص۵۳۸–۵۳۱.