معرفی و نقد پوزیتیویسم منطقی
فلسفه پوزیتیویسم که توسط گودل بنیانگذاری شده است لطفاً در صورت امکان دلائل رد این فلسفه و اثبات آن را به زبان ساده و هم چنین نکات برجسته ای که به کمک آنها این نظریه را میشود رد کرد بیان فرمائید؟
پوزیتیویسم منطقی (به انگلیسی: Logical positivism) به این معنا است که اثباتپذیری تجربی، تنها معیار معناداری گزارهها و قضایا است و گزاره های مابعدالطبیعی به دلیل آنکه قابل اثبات تجربی نیست، فاقد معنا است. این مکتب در واقع بر علیه مابعدالطبیعه بود.
بسیاری از جریانها در نیمه دوم قرن ۲۰، آموزههای کلی و نظریههای قطعی و جزمی پوزیتیویستی را نقد کردند. از جمله این جریانها تفکر انتقادی «پست مدرنیسم» و گرایشهای نسبیانگارانه و انتقادی «هرمنوتیک جدید» است.
مخالفان انتقادات مختلفی را مطرح کردهاند از جمله اینکه معتقدند نظریه پوزیتیویسم منطقی نه یک حکم صوری و تحلیلی است و نه یک حکم تجربی و مشاهده پذیر که قابل تحقیق تجربی باشد. پس باید این اصل را نیز حکمی نظیر دیگر احکام ما بعد الطبیعه و یک گزاره غیر علمی (تجربی) دانست.
طرح نظریه پوزیتیویسم منطقی
پوزیتیویسم منطقی نامی است که برخی متفکران درسال ۱۹۳۱م به مجموعهای از افکار «حلقه وین» داده بودند. کورت گودل (۱۹۰–۱۹۷۸) ریاضیدان و فیلسوف آمریکایی اتریشی الاصل به عنوان یکی از اعضای این حلقه در کنار افرادی مانند اتونویرات (۱۸۸۲–۱۹۴۵)، فریدریش وایسمان (۱۸۹۶–۱۹۵۹) کارل منگر (۱۸۴۰–۱۹۲۱) و… در شهر وین اتریش انجمن علمی برپا نمودند که به اعضای حلقه وین معروف شدند.
اعضای این حلقه با تکیه بر دستاوردهای دانش بشری و غرور علمی پدید آمده از آن، تنها، روش علوم طبیعی را برای تحقیق در تمامی عرصههای معرفت کافی دانستند و قضایا و گزارههایی را که نتوان با تجربه آزمود، بیمعنا میدانند.
این مکتب در واقع بر علیه مابعدالطبیعه بود. اثباتپذیری تجربی را تنها معیار معناداری گزارهها و قضایا دانست و بر این اساس گزاره های مابعدالطبیعی را به دلیل آنکه قابل اثبات تجربی نیست، فاقد معنا برشمرد.[۱]
انتقادات
بسیاری از جریانها در نیمه دوم قرن ۲۰، آموزههای کلی و نظریههای قطعی و جزمی پوزیتیویستی را نقد کردند. از جمله این جریانها تفکر انتقادی «پست مدرنیسم» و گرایشهای نسبیانگارانه و انتقادی «هرمنوتیک جدید» است.
همچنین بسیاری از پوزیتیویستهای منطقی در نوشتههای خود باز اندیشیدند. آیر در مورد کتابی که در خصوص اصل تحقیق نوشت، و از مهمترین کتابهای قرن بیستم بود، و در ان اکثر گزارههای فلسفی و دینی را به مهملگویی متهم میکرد، در دوران پختگی فکری میگوید: «نقیصه آن کتاب این بود که تقریباً یکسره عاری از حقیقت بود». آلبرت انیشتین که سالها جازم و معتقد به اندیشههای پوزیتیویستی بود، در اواخر عمر از هیچ اشتباهی به اندازه این اشتباه پشیمان نبود.
مخالفان پوزیتویسم منطقی، انتقاداتی را در مورد این نظریه مطرح کردهاند:
راه راستیآزمایی
اولین اشکالی که اصحاب حلقه وین را درحلقه محاصره قرار داد این بود که اصل تحقیق پذیری یا درستی آزمایی، یک اصل خود ستیز و خود افکن است؛ این اصل نه یک حکم صوری و تحلیلی است و نه یک حکم تجربی و مشاهده پذیر که قابل تحقیق و وارسی تجربی باشد. آیا این اصل، حکمی نظیر دیگر احکام ما بعد الطّبیعه و یک گزاره غیر علمی (تجربی) نیست؟ آیا میتوان به مدد یک حکم ما بعد الطّبیعی و فلسفی، بنیاد فلسفه و ما بعد الطّبیعه را ویران کرد؟ این جز اثبات آنچه در صدد انکار آن بودهاند چیز دیگری نیست؟
حاصل پاسخی که از حلقه وین بیرون آمد یک تلاش بی فرجام بود. پاسخ این بود که اصل مذکور نه یک حکم و یک گزاره، بلکه یک پیشنهاد است.
این اصل فقط پیشنهاد میکند که گزارههای غیر علمی و غیرقابل اثبات ـ به روش تجربی ـ را به عنوان گزاره معنا دار نپذیرید. امّا مخالفان بسادگی میتوانند بگویند: که «ما این پیشنهاد را نمیپذیریم».
تهدیدی حتی برای علوم تجربی
اصل اثبات پذیری، نه فقط متافیزیک بلکه فیزیک و کلیه علوم تجربی را به باطل بودن میکشاند. قوانین علمی به گونهای هستند که قاطعانه اثبات پذیر نیستند؛ و همواره احتمال پیدا شدن نمونههای خلاف وجود دارد. این قانون که «هر فلزی در مجاورت با حرارت منبسط میشود»، زمانی اثبات پذیر است که همه فلزهای عالم قابل آزمایش باشند. به تعبیر پوپر معیار اثبات پذیری مآلاً به تعمیمهای ناروای استقرایی بر میگردد. پوزیتیویستهای منطقی در یک بازاندیشی، اصل مذکور را به اصل تأیید پذیری[۲] تغییر و تقلیل دادند. امّا هر چه اصل پیشین قهر آمیز و سخت گیر بود این اصل بیش از حد سهل انگار و آسان گیر مینمود.
معیارهای دیگر
معیار تجربی مذکور، به معیارهای علوم نقلی مانند اجماع، آمار، تواتر (بسامد اقوال) بی توجّه است. هم چنین معیار فوق، معیارهایی نظیر تجربه و مشاهده (شهود) در عرفان، تجربه دینی در دین، و بنای عقلا در جامعه و… را نادیده میگیرد.
انتقادات پوپر
مهمترین منتقد پوزیتیویسم منطقی «کارل پوپر» بود. پوپر آرای حلقه وین درباره بنیادی ترین مباحث فلسفی را نقد کرد.[۱] وی دو نقد اساسی در مورد نظریه های «حلقه وین» پیش نهاد:
- پوپر برخلاف نظر رایج پوزیتیویستها معتقد بود رشد علم در تایید و اثبات نظریات نیست، بلکه محصول نقد و تجدید نظر آنهاست. بدین ترتیب ملاک تمیز علم از غیرعلم، معنادار بودن احکام نیست بلکه تنها ردپذیری و قابلیت ابطال آنهاست.[۱]
- هر چند متافیزیک متفاوت از علم است اما در کل معنادار است. او معتقد بود نظریه های مابعد الطبیعی و غیر علمی و یا شبه علمی معنا دارند، گذار از مابعدالطبیعه به علم جهشی و ناگهانی نیست آنچه دیروز اندیشه مابعدالطبیعی بوده ممکن است خود به نظریه علمی آزمون پذیر بدل شود.[۱]