حسد در قرآن: تفاوت میان نسخهها
A.rezapour (بحث | مشارکتها) (ابرابزار) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۵ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۲۸
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
دربارهٔ کلمه حسود درآیهٔ آخر سورهٔ فلق، بهطور کامل توضیح دهید؟
حسد یکی از رذائل اخلاقی و صفات ذمیمه ای است که در آیات[۱] و روایات مورد نهی و مذمت قرار گرفته است و آن حالت نفسانی است که صاحب آن زوال و سلب نعمت و کمال را یا چیزی را که خود نعمت پنداشته است از غیر خودش، آرزو کند چه خود آن را داشته باشد و چه نداشته باشد، چه بخواهد به خودش برسد و چه نخواهد و فرق حسد با غبطه در این است که صاحب غبطه آرزو میکند آنچه را دیگری دارد او هم داشته باشد بدون آن که میل به زوال آن کمال و سلب آن نعمت از غیر را داشته باشد. ولی حسود کسی است که رشد و پیشرفت ذیگری را خواهان نیست.
به کسی که چنین صفتی دارد، حسود گفته میشود و این صفت ناپسند و خلاف عقل و شرع معلول عواملی و خود نیز علت است برای رذائل و مفاسد دیگری که هر کدام در جای خود از آفات دین و ایمان است که به برخی از عوامل حسد و مفاسد آن اجمالاً اشاره میشود.
برای حسد عواملی را برشمرده اند از قبیل: عداوت؛ بدین معنا که حسود بخواهد به صاحب نعمتی تکبر کند و آن برایش میسور نباشد، مگر آن که نعمت او از دست برود و لذا حسود آرزو میکند که آن شخص ورشکست شود تعجب نیز در برخی از موارد ممکن است موجب حسد بشود، چنانکه قرآن کریم از امم گذشته خبر میدهد که گفتند: «آیا ما به دو انسان همانند خود ایمان بیاوریم»[۲] این حرف را به آن جهت گفتند که تعجب کردند از این که کسی که مثل خود آنها است، حائز نعمت وحی و رسالت بشود.
حب ریاست، خوف و ترس و بالاخره خبث طینت و بدذاتی هم از موجبات حسد است، ولی همهٔ اینها و عوامل دیگری که ممکن است در تحقق حسد نقش داشته باشد، کلا بر میگردد به این که انسان وقتی که دیگری را واجد کمال و نعمتی میبیند و خود را فاقد آن در چنین حالی ذلت نفس برایش رخ میدهد و خود را حقیر میپندارد و همین امر باعث میشود که آرزوی زوال نعمت از غیر خود بکند.
نتیجه حسد خشم گرفتن بر مقدرات الهی و اعتراض بر کارهای حکیمانه خداوند متعال است، لذا امام صادق(ع) میفرماید: «آفت دین، حسد، خود بینی و فخرفروشی است»[۳] بزرگترین سرمایه نجات آدمی، ایمان و دین است که حسد این سرمایه را مطابق روایات رسیده از معصومین(ع) نابود میکند، همان گونه که آتش هیزم را از بین میبرد.[۴]
ایمانی که نور الهی است و قلب آدمی را مورد تجلیات خداوند قرار میدهد و به آن در آن حد توسعه میدهد که وسیع تر از جمیع موجودات میشود و خداوند در حدیث قدسی در مورد قلبی که ایمان درآن جا گرفته میفرماید: «من در آسمان و زمین نگنجم؛ ولی در دل بنده مؤمنم جای گیرم»[۵] به وسیله حسد زائل میشود؛ و دلی با آن وسعت در اثر کدورت این رذیله اخلاقی و این صفت خبیث و زشت چنان گرفته و تنگ میشود که آثار آن در تمام وجود انسان ظاهر میگردد. مؤمن خوف و حزنش خدائی است، امّا حسود خوف و حزنش در اطراف کسی میچرخد که زوال نعمت و قدرت او را میخواهد. حسود هم در دنیا معذب است هم در آخرت، هم در دنیا ضرر کرده و هم در آخرت. عملکرد شخص حسود از نظر اخروی به ضرر خودش تمام میشود، امّا نسبت به شخص محسود ممکن است فایده هم داشته باشد؛ ولی در دنیا اگر حسد، شخص حسود را وادار به اذیت و آزار و قتل و امثال آن بکند ممکن است به ضرر کسی که مورد حسد قرار گرفته نیز تمام بشود و این که در سورهٔ فلق خداوند دستور میدهد که از شر حسود به خدا باید پناه برد، شاید به همین جهت باشد که حسادت، حسود را وادار به عمل علیهٔ حسود میکند. البته برخی از مفسرین گفتهاند آیه ای که در آن شر حسود مطرح شده، شامل چشم زدن اشخاص شورچشم نیز میشود. چون این هم ناشی از نوعی حسد درونی میگردد، شخص حسود وقتی چیزی را ببیند که در نظرش بسیار شگفتآور و بسیار زیبا باشد، حسدش تحریک شده و با همان نگاه، زهر خود را خالی میکند.
روی همین جهت پیامبر اکرم(ص) امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را با سورهٔ ناس و سورهٔ فلق تعویذ میکرده است و نیز میفرموده است که: «آیاتی بر من نازل شده که نظیرش نازل نشده و آن دو سورهٔ «قل اعوذ» است.[۶] نظیر نداشتن آن شاید به خاطر همین خصوصیتش باشد که برای تعویذ مفید است و سحر شکن میباشد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر
۱ـ امام خمینی (ره) شرح چهل حدیث، ص۱۰۵ به بعد.
۲ـ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۵، ص۲۰۶ به بعد.
۳ـ شهید مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (انسان کامل)، ج۲۳، ص۱۰۳.
منابع
- ↑ نساء / ۵۴.
- ↑ مومنون / ۴۷.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، بی جا، اسوه، سوم، ۱۳۷۵ش، ح۵، ص۲۱۰.
- ↑ همان، ج۵، ص۲۰۶. ح۱.
- ↑ امام خمینی (موسوی)، روح الله، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، سوم، ۱۳۷۲ش، ص۵۹.
- ↑ طباطبائی، محمد حسین، تفسیر المیزان، (ترجمه موسوی همدانی) بی جا، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا، ج۲۰، ص۶۸۲ و مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۶۹.